بخشی از مقاله
چکیده
سیمین بهبهانی شاعری تغزلی و چهرهای مطرح در عرصه غزل معاصر است که با نگرش و رویکردی تازه در این حیطه ظهور کرده است. او شاعری نوآور است که وجهی زنانه و در عین حال اجتماعی و انسانی به تغزل و غزل فارسی بخشیده و ساختار شعر خود را از جهات مختلف با این وجه منطبق و هماهنگ نموده است. در نای مقاله ابعاد و اشکالِ نوآوری بهبهانی در رویکرد تغزلی و چگونگی برخورد وی با عناصر سنتی تغزل مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است.
کلیدواژهها: بهبهانی، تغزل، غزل، زنانگی، مخاطبان، لحن عاطفی.
پیشگفتار
سیمین بهبهانی، یکی از تغزل پردازان مطرح و صاحبسبک امروز و شاعری نوآور و تاثیر گذار در حوزه ی غزل معاصر است. او هم در تغزل و هم در قالب غزل شاعری جست و جو گر بوده و غالبا بر کشف قابلیت های تازه در این حوزه همت داشته است. بهبهانی پس از طی مراحل شاعری و کسب تجربه توانست تغزل فارسی و قالب غزل را که با مفاهیم، واژگان و موضوعات خاصی عجین شده بود، به وادی دیگری ببرد و در حیطه ی آن، اندیشه های تازه و محتوایی متفاوت جای دهد. این تلاش او که نتیجه ی رویکردی جدیدی به تغزل بود، کارکردی تازه به تغزل و غزل فارسی بخشید و آن را با قلمروهایی تجربه ناشده، پیوند دادنقش. بهبهانی در امروزی کردنِ تغزل و آشتی دادن آن با عواطفی تازه و بی سابقه، نقشی غیر قابل انکار است. او را به همان اندازه که می توان یکی از نمایندگان شعر تغزلی در روزگار حاضر مطرح نمود، می شود با عنوان شاعری امروزی و متعهد به زمانه ی خویش نیز معرفی کرد.
بهبهانی، تغزل و غزل
ذهنیت و دنیای تغزل بهبهانی و نهایتاً غزل او هم در بافت و ساختار زبانی و بلاغی و هم در محتوا و مضمون با مسائل و مفاهیمی پیوند یافته که در پیش از او در این حوزه راه نداشته است. او به عنوان شاعری امروزی و با نگاهی تازه به شعر تغزلی و غزل روی آورد. دنیای امروز و مناسبات زندگی انسانی در دنیای معاصر با شعر بهبهانی پیوندی نزدیک یافته است. او از موضوعات و مفاهیمی در شعر خویش سخن گفته که پیش از او سخن گفتن از آن در چارچوب شعر تغزلی چندان معمول نبوده است. تعهد و احساس مسئولیت در برابر زندگی و احوال انسانها بخشی از این مایه هاست که بهبهانی آن را با هنجار تغزل خود موانست بخشیده است.
خود می گوید: »شاعر آینه زمان خویش است... هنرمند مسئول وظیفه دارد گاه به زبانی که نه چندان با ذهن عامه مردم بیگانه باشد، با تجسم عینی این گونه صحنهها ]مظاهر بیفرهنگی و بی-سوادی و درماندگی جامعه اش[ را نشان دهد. - «بهبهانی، - 165 :1379 این وظیفه و تعهد را که بخشی از آموزه های شعری نیمایوشیج بود، نه فقط بهبهانی، بلکه اغلب شاعران صاحب سبک معاصر دریافته و تا جای ممکن در شعر خویش، بدان پای بندی نشان دادند. آنچه سیمین بهبهانی را از این شاعران متمایز می کند؛ این است که شاعران نوپرداز، اغلب چنین تعهدی را با شعر نو و اشعاری که وجه اجتماعی و سیاسی در آن پررنگ بود، پیوند زدند و بهبهانی، آن را با غزل که قالبی سنتی است، درآمیخت؛ همچنین آن را با در حوزهی شعر تغزلی جای داد.
از این رهگذر، توفیق یافت روندی را که شاعران مشروطه آغاز کرده بودند؛ یعنی آمیزش غزل با مفاهیم انسانی و اجتماعی، تداوم و تکامل ببخشد و این قالب دیرپای شعری را تا حدی از شکل سنتی و کلیشه شده رها سازد. دکتر براهنی معتقد است: بهبهانی توفیق یافته قالب غزل را به فرمی برای ترسیم ناموزونی های عصر خویش تبدیل کند. او می گوید: » فرم غزل در گذشته برای مضامین غزل موزون بود. فرم غزل برای مضامین نو، ناموزون است، با وجود اینکه ناموزون است، چون سر و کار عصر ما با ناموزونی است و بزرگ ترین خصیصه عصر ما از نظر تاریخی، از نظر جهانبینی تاریخی و هنری و فرهنگی ناموزونی است..شعر... بهبهانی... بخشی از ساختار ناموزونی عصر ما را درونی خود کرده است. - «براهنی، - 1870 :1371 ترسیم این ناموزونی از آن روی بر بهبهانی میسر شده که وی جهد بسیاری در شناختِ زمانه ی خویش و درک موقعیت خود به عنوان یک زن در جامعه اش داشته است. نشانه های چنین شناخت و درکی را در ابعاد مختلف غزل او، یعنی محتوا و زبان می توان مشاهده نمود:
»آسمان خالیست، خالی، روشنانش را که برد؟ تاج ماهش، سینهریز کهکشانش را که برد؟
گیسوان شب پریشان است چون آشفتگان موی بند نیلیِ پولک نشانش را که برد؟
از کمانگیر شهابش، کس نمی بیند نشان تیرهایش را که بشکست و کمانش را که برد؟
باغبان تنهاست،تنها، گِرد او جز خار نیستبیدِ مشکشِ را، گلش را، ارغوانش را که برد؟
آن چنار دیرسال آزرده از بیهودگیست- آشیان مرغکان نغمه خوانش را که برد؟
جویبار از لذت همبستری، سرشار نیست پیچ و تاب نرم سیماب روانش را که برد؟
پیش از این ها این زمین را آسمانی سبز بود نیست اینک جز سیاهی، آسمانش را که برد؟« - بهبهانی، - 441 :1384
بهبهانی مایه های چنین شعری را که در آن، ذهنیت و زبان غنایی و تغزلی گذشته تا حد زیادی دستخوش دگرگونیشده و عناصر صوری و عینی شعر، متحول گشته است. شعر او جز در نخستین آثار و غزل هایش که به ذهنیت ستنی تغزلی و واژگان و نحو سنتی، تمایل نشان داده و از تشبیهات و کنایاتِ گذشته بهره برده است؛ همچنین دریافت و احساس و اندیشه هایش به گذشتگان شباهت دارد، - ابومحبوب، - 321 :1378 نشانه های متعددی از تازگی و پویایی و نوجویی را در خود دارد که هر یک از آنها در جای خود، قابل تامل و بررسی است. او درک تازه ای از تغزل و مفاهیم تغزلی را ارائه داده است. افزون بر آن، بهبهانی در ایجاد فضاهای تازه، تصاویر نو و مجسم، نحو و موسیقی کلام متفاوت، به واسطه هم آوایی تازه واژگان و خلق ترکیبات جدید، نوآوری نموده است. - موحد، ضیاء. دیروز و امروز شعر فارسی. ص - .275-274
تغزل و نگرش اجتماعی
غفلت نورزیدن از وقایع و حقایق زمانه، اصل مسلم و مهمی است که در شیوه ی شاعری بهبهانی، موثر واقع شده است. جستوجو و تلاش برای کشف های تازه و کسب آگاهیهای مختلف در کار بهبهانی همواره دیده می شود. او به واسطه ی آگاهی های سیاسی و اجتماعی خود و نیز درک ضرورت های زمانه ی خویش توفیق یافت از خود را حال و هوای تغزل سنتی رها سازد. تغزل سنتی همواره استحاله ی خودآگاه و ناخودآگاه شاعر را در دنیای عاشقانه و محدود اقتضا کرده و شاعران تغزلی اغلب نتوانسته اند جز معشوق و مسائل مربوط به دنیای عشقی، به دیگر واقعیات و مسائل انسانی توجه نشان دهند. اما بهبهانی راهی متفاوت در تغزل پیمودشعر. او همراه با احوال عاشقانه و موضوعاتی که خاصِ دنیای تغزلی است، نگرش اجتماعی و اندیشه های انسانی را نیز در بر دارد.
این ویژگی به دنیای تغرلی بهبهانی، صبغه ای اجتماعی و انسانی می بخشد و آن را واجد مختصاتی می کند که در تغزل معمول جای ندارد. بهبهانی در حقیقت تغزل عاشقانهی صرف را تا سطح تغزل اجتماعی ارتقا داده و قالب غزل را با اندیشهها و عواطفی فرا فردی و انسانی پیوند بخشیده استاو. با نگرشی تازه به شعر تغزلی روی آورده و در آن از دغدغه ها و تأملات و آمالی سخن گفته که بُعدی فراخ تر و بُردی دورتر از عواطف فردی دارند. بدین واسطه مایه هایی چون نومیدی، بدبینی و بیزاری و آرمانخواهی در تغزل او راه یافته که بیش از عوامل فردی، عوامل اجتماعی و انسانی در شکل گیری آنها نقش ایفا نموده اند.
غزل زیر، مصداقی بر این مدعاست که در آن میتوان بارقههای تازهای از اندیشه و عواطف فرافردی بهبهانی را دید. او در این غزل، گونهای بدبینی و یأس و رنجوری از زمانه را به تصویر کشیده است. آنچه به این غزل تشخص می بخشد نوع نگاه و احساس دردی است که در آن وجود دارد. در این غزل، بر خلاف سنت غزل و تغزل، زمینه اظهار نارضایتیِ بهبهانی، تجربهی فردی و احوالی نیست که منحصر به دنیای محدود عشقیِ او باشد، بلکه بستر شکل گیری محتوای آن، ناخرسندی شاعر از وجود مظاهر ناپسند در جامعهی اوست:»دشت بی آب، سراب، صورتک نقاب، سیاهی در سیاهی، »تشنه م میرم که در این دشت، آبی نیست نیست وین همه موج بلورین، جز سرابی نیست نیست خندهی این صورتک ها گریه را پنهانگر است:
این همه شادی به جز نقش نقابی نیست نیست هرچه می بینم سیاهی در سیاهی - کوه کوه-در پسِ این تیرگی ها، آفتابی نیست نیست قاریان، آیات خوانان، در حسرت حلوا و نان
مرده خواران را دعای مستجابی نیست نیست پای سنگین زمان بر سینهی من مانده سخت عقربک ها را به پیمودن، شتابی نیست نیست آهوانِ سم طلایی را بگو کاین دشت رااز چمن ها، مخمل بیدار و خوابی نیست نیست چشمِ لعلی رنگ خرگوشان این کُهسار رادیگر از بیم پلنگان، تاب خوابی نیست نیست در سر سودا فروش ما، خماری هست هست بر لب بی ناز و نوش ما، شرابی نیست نیست بس که بر صحرا ز ابر تیره می بارد تگرگ بر چراغ لاله ها، دیگر حبابی نیست نیست آه سیمین! بازگشت ناله پاسخگوی توستهمزبان کوه را جز این جوابی نیست نیست...« - بهبهانی، - 430 :1384
نشانه های مختلفی در این غزل میتوان جُست که اعتراض اجتماعی بهبهانی را بیان میدارد. او از تشنگی در دشتی بیآب و از تیرگی در دیاری بی آفتاب سخن می ویدگ و گذرِ سنگین و بی شتاب زمان را در سرزمین خویش برنمیتابد. بهبهانی این غزل را در دههی چهل سروده و مظاهر نمادین آن، بیش از آنکه بازبیان احوال فردی شاعر باشد، حال و روز جامعه و مردمانی را شرح میدهد که تحت شرایط استبدادی دوران پهلوی میزیسته اند. در ترسیمی که این غزل از جامعه به دست می دهد نشانه های زوالی اجتماعی را میتوان مشاهده بیکردحاصلی،. شادیِ دروغینِ مردمان، ظلمتِ نومیدی، تزویرِ دینداران، سکون و غفلتِ جامعه، بی عدالتی، هراس، ناکامی و... مشخصه های این جامعهی زوال پذیرفته و مردم تبه روزگار آن است که در این غزل، بهبهانی قصد کرده از آنها پرده بردارد.
او از اینکه در چنین زمان و چنین جامعهای زندگی میکند، ناخرسند است و به این شیوه، بیزاری خود را از آن بیان میکند. فضاهای نمادینی که در هر یک از ابیات این غزل شکل گرفته، نفرت شاعر و بدبینی او را بازتاب کرده و ناسازگاری وی را با وضعیت موجود ترسیم میکنند. در خلال این ترسیم ها که مظاهر نامطلوب جامعه را برجسته نموده، میتوان مطلوب های شاعر را نیز دریافتجهتِ. دیگر این غزل بهبهانی، آرمان هایی اجتماعی و انسانی، یعنی رفع این مظاهر زشت از جامعه استاو. با بیانِ آنچه زشت می داند به طور نهفته و غیر مستقیم، زیبایی ها و اموری را که خوشایند خاطرش تواند بود، بیان کرده و از طریق بیانِ زشتی و مظاهر ناخوشایند، اهمیتِ گمشده های زیبا را نشان داده است. شکایت از دروغ و تزویر و بی عدالتی و...در حقیقت، پاسداشتِ راستی و درست کاری و عدالت است.
تغزل، زنانگی و معشوق
یکی از وجوه بارز و ویژگی عمده ای که دنیای تغزل بهبهانی را از کلیت تغزل فارسی، در گذشته و امروز متمایز می کند، پیروی او از ذهنیتی زنانه و حضور حس و حال و عاطفه ای غیرمردانه در آن است. بهبهانی نخستین شاعری است که روح تغزل را با چنین ذهنیت و عاطفه ای آمیزش داده و ظرفیتی اینگونه را در این حوزه از شعر به وجود آورده است. او قالب غزل را به مجالی برای اظهار زنانگی و ترسیم عواطفی که منحصر به زنان است، تبدیل نمود. وجود چنین مختصه ای در تغزل بهبهانی، خواسته یا ناخواسته وی را به عنوان تنها نماینده ی زن در این عرصه مطرح ساخته و چهره ای ممتاز به