بخشی از مقاله
چکیده
سیمین بهبهانی یکی از بزرگترین غزلسرایان معاصر است که در نو کردن قالب غزل، تلاشهای بسیاری کرده و توفیق فراوان یافته است. در بین زنان شاعر فارسی گوی نیز، اشعار سیمین هم از نظر تعداد و هم از نظر تنوع محتوا، بینظیر است. در بین غزلهای بهبهانی، آنها که به جنگ، و بهویژه جنگ هشتساله ایران و عراق میپردازد جایگاهی خاص دارد و برخی، جزو بهترین و بهیادماندنیترین اشعار اوست. نگاه متفاوت و مادرانه او به جنگ، پرداخت هنرمندانه مضامین و جزئینگری و عینی گرایی او در شعر، آثار او را از دیگر غزلهای سرودهشده در حال و هوای جنگ متمایز می کند.
در این مقاله، ابتدا بازتعریفی از شعر جنگ ارائه گردیده است؛ سپس ضمن بررسی سیر نگاه سیمین بهبهانی به جنگ، از پیش از انقلاب اسلامی سال 1357 تا سال 1379، به برخی ویژگیهای خاص غزلهای جنگ او، مثل اشارات قرآنی، استفاده از عناصر زندگی معاصر و موسیقی، پرداخته شده است. در ادامه مروری شده بر پربسامدترین مضامین مورد توجه شاعر، شامل عشق وطن، بزرگداشت مدافعان وطن، تصویر زنان در غزلهای جنگ او، و سرانجام مسئله ماندن یا نماندن. در این مرور، به دگرگونیهای شیوه نگاه و اندیشه شاعر در طول زمان نیز توجه شده است.
مقدمه
محور این مطالعه، زندگی و شخصیت سیمین بهبهانی نیست تا در مقدمه یادآوری شود که او مثلاً-- در سال 1306 در خانهعباس خلیلی - شاعر، نویسنده و مدیر روزنامه اقدام - و فخر عظما ارغون - معلم، شاعر، نویسنده و - بعدها- مدیر روزنامه آینده - به دنیا آمده، بالیده و ابتدا با حسن بهبهانی و پس از وی با منوچهر کوشیار ازدواج کرده؛ یا سالها در آموزش و پرورش با سمت دبیری مشغول کار بوده است. موضوع، بررسی آثار و دستآوردهای بهبهانی هم نیست تا گفته شود که »بی او و تلاش پنجاهساله اش انقلاب حافظ در غزل مداوم و ماندگار و مستمر و کهنگی ناپذیر نمیشد.«
- خرمشاهی، - 500 :1383 یا اینکه وی تا کنون حدود هفتاد وزن تازه به اوزان عروضی افزوده - معروفی، - 1387، کلیگویی در غزل را به سمت جزئیسرایی برده و با یافتن پاره های موزون در جملات روزمره، به عنصر روایت در شعر فارسی، جانی تازه بخشیده است. نقش او در جنبشهای ادبی معاصر »مثل ادبیات متعهد پیش از انقلاب، ادبیات فمینیستی و ادبیات اجتماعی و سیاسی سالهای اخیر« - تلطف، - 1385 و تأثیر این جنبشها بر آثار و اندیشههای او هممدّ نظر نیست تا درستی و نادرستی نظرات و جهتگیریهایش در مواجهه با رویدادها مورد کنکاش قرار گیرد.
آنچه در این مقاله بدان توجه شده، مضمون جنگ در غزلهایی است که بهبهانی از سال 1359 تا سال 1379 سروده است. در کنار آن، این صفحات، نگاهی گذرا دارد به فراز و فرودهای حس و اندیشه بهبهانی در برخورد با جنگ، که هم یکی از مهمترین رویدادهای تاریخ معاصر سرزمین اوست و هم یکی از مضامین عمده ادبیات جهان؛ شاعری که معتقد است: »شعر در عین زیبایی و خوشآهنگی، باید عواطف و اندیشهها را نیز منتقل کند و بیبهره از هدف های انسانی نباشد که زیباترین وسیله تلطیف و تزکیه روان هستند. - « طاهری، - 1382 و خود میگوید: »از کشوری میآیم که هشت سال جنگ را تا مغز استخوان آزموده است.
میخواهم از خونها، جنونها و مصیبتها برایتان بخوانم.« - بهبهانی،» - 1369و چنین است که باید گفت "سیمین" اگر فقط و فقط در توسع وزن شعر پارسی کوشیده بود، چه در اوزان نادر مکشوف و چه نایاب نامکشوف، هرگز با نسبت "شاعر معاصر" شهرت نمییافت و جز اندکی از بسیار امتیازات شعر خود را به نقدینه نداشت.« - حقوقی، - 551 :1383 اما به قول احسان یارشاطر »جوهر شعر [سیمین بهبهانی...] ورای اینهاست.« - یارشاطر، - 210 :1383 عدهای برآنند که »شعر جنگ به مجموعه سرودههایی اطلاق میشود که در زمان جنگ و پس از آن در قالبهای شعری متنوعی مانند غزل، قطعه، رباعی، دوبیتی و شعر نو و نیمایی سروده شده و محتوای اصلی آن برانگیختن و بزرگداشت رزمندگان و تجلیل از مقام رفیع آنان است، ضمن آنکه قصد دارد به تحقیر و تهدید دشمن نیز بپردازد و روحیه ملی و مذهبی را برای حفظ وطن و دین تقویت کند.
« - الهامی، - 1391 اما باید توجه داشت که »شعر جنگ نسبت به شعر انقلاب دایره وسیعتری از شاعران را درخود میگیرد. [علاوه براینکه] گروه وسیعی از شاعران نسل انقلاب در سالهای جنگ و[ پس از جنگ] به ثمردهی رسیدند[…]، بعضی دیگر از شاعرانی که شاید نمیتوانستند با خود انقلاب اسلامی همآوایی کنند و در واکنش به آن سکوت کردند، در جنگ نتوانستند ساکت بمانند.چنین است که جنگ در آثار کسانی همچون سیمین بهبهانی، مهدی اخوان ثالث و فرشته ساری نیز حضور دارد.
« - کاظمی، - 103 : 1387 پس از جنگ نیز شاعران جوان بسیاری به مقوله جنگ پرداختند که نمیتوان ادعا کرد مضمون همه اشعارشان تنها بزرگداشت رزمندگان و تحقیر دشمن است. با توجه به تأثیر عمیق و گستردهای که جنگ بر همه اقشار جامعه داشته است، شعر جنگ برداشتها، برخوردها و حتی جهانبینیهای گوناگونی را دربرمیگیرد که محدود کردن آن به چند موضوع خاص، علمی نیست و حتی شاید از نوعی تعصب و کوتاهنظری هم خالی نباشد.
سیمین بهبهانی و جنگ
شاعران بزرگ، برخی نبض جامعه را در دست دارند و برخی خود نبض جامعهاند. شاعری که دست بر نبض جامعه دارد تغییرات احوال جامعه را درمییابد و همسوی اجتماع، چنان که مردم می پسندند و میطلبند سخن میگوید و شعرش به سرعت پذیرفته میشود و ورد زبانها می گردد. اما شاعری که خود، نبض جامعه است، ممکن است تغییرات احوال جامعه را چنان که دیگران تعبیر میکنند تعبیر نکند و موضعش در برابر جهان، چنان که مردم میطلبند نباشد؛ با این حال، بازتاب طبیعی این تغییرات در شعر او چنان آشکار است که میتوان تاریخ را - چنان که او میبیند- در آیینه آثار او به تماشا نشست.
دست بر دل او که بگذاری - بخوانید: "دل به شعر او که بسپاری"- ضربانهای محیط و جامعه اطرافش را بخوبی حس میکنی. اینکه طبیب حاذقی باشی و از این ضربانها به منزل مقصود برسی، یا طبیبی ناشی باشی و تفسیر این جنبشها نتوانی، حرفی دیگر است. میتوانیاصلاً دوستی باشی که برای همدردی و همدلی در کنارش نشستهای، یا دشمنی که با بغض، چشم به این ضربانها دوخته است؛ به هرحال، از هر جنبشی تعبیری خواهی داشت و معنایی برداشت خواهی کرد، اما نمی توانی ادعا کنی که حرکتی در کار نیست! زیرا نبض، خود، حرکت است؛ و نمیتوانی بگویی که این حرکتها ربطی به حال جامعه ندارد، زیرا با هر تغییر حال جامعه تغییری در این ضربانها پیداست - حتی اگر جریانهای ذهن شاعر خلاف جهت جریان عمومی جامعه باشد.
سیمین بهبهانی از دسته دوم است. خودش میگوید: »تاریخ را از روی تاریخ شعرهایم می فهمم. وقایعی که اتفاق افتاده با این شعرها به یاد میآورم.« - معروفی،» - 1387از همین روست که در زمانها و دورههای گوناگون، کیفیت کارهای بهبهانی دگرگون شده و در هر دوره ای توان و ابتکار خود را صرف گونههای شعری مختلف، ایدئولوژی متفاوت و مسائل اجتماعی گوناگون کرده است. درواقع آثار وی را در مجموع میتوان بازتابی از تاریخ ادبیات نوین دانست، بویژه در ارتباط با جدل بین طرفداران شعر کهن و شعر نو، بین استبداد و آزادی و بین سنت و نوگرایی.« جنگ، یکی از تغییراتی است که در حال جامعه روی میدهد و شعر سیمین، نبض جامعه است؛ پس انعکاس این رویداد را در شعر او به خوبی میتوان حس کرد. پیش از انقلاب اسلامی سال 1357اولین واکنش بهبهانی شاعر به جنگ ایران و عراق، قصیدهای است که در مهرماه1359، در روزهای آغازین جنگ سروده است. پیش از آن اما، سخن از خون و گلوله و شهید، در غزلهای او کم نیست.
از بهمن 1357 تا مهر 1359، دو سال هم نگذشته و انقلاب، با همه فراز و فرودهایش، فریادها و زندانها، شهادتها، امیدها و نومیدیهایش، در ذهن و زبان شاعر تازه است. از این رو شعرهای سیمین را که ورق میزنی، از غزلهایی که برای انقلاب نوشته تا قصیدهای که برای جنگ سروده فاصله چندانی نیست و همه در یک دفتر، "خطی زسرعت و از آتش"، در کنار هم نشستهاند. در شعرهای پیش از انقلابش، سیمین، بیشتر شاعری است که به قول خودش:
»جنگ و کینه ندانم بلکه بر سر آنم کز صحیفه گیتی این دو واژه بشویم« - بهبهانی، - 580 :1391
و هرچه »یار آینه روی«اش به او اصرار میکند که »به کین شو خیز و راه عدو زن« پاسخ او چنین است:
»گویمش که نباشد غیر کینه عدویم - «همان -
با اینهمه وقتی در 17 شهریور 1357، جمعه سیاه قلبش را به درد میآورد، دیگر نمیتواند دستی بر آتش نگیرد و همه فریاد نشود؛ ولو به »نفرت و نفرینی:«
»به حریم تربت مردان ز حریر پرده نظر کن که به باد رفته چه سرها به لزوم پاس کلاهی!
من و بانگ نفرت و نفرین که نمانده چاره به جز این تو و همنوایی " آمین"، چو فغان کنم که "الهی"...« - همان: - 584
یا وقتی میشنود که برای تحویل جنازه شهیدان، مبلغی بابت گلولههای سربی، غرامت طلب میکنند، نمیتواند ساکت بنشیند و قلم را بر کاغذ نلغزاند که: »آن سرب برادرکش را گویند که تاوان باید ای شرم! گرفتم مردی این مایه مرا باور کو« - همان: - 585 بازتاب وقایعی چون اعتصاب مطبوعات، آزادی نخستین گروه زندانیان سیاسی و شهادت آشنایان، در غزلهای این روزهای او، گواه آن است که این شاعر نمیتواند با حرکتهای جامعهاش حرکت نکند و آیینه شور انقلابی هممیهنانش نباشد. او که پیش از این گفته بود »جنگ و کینه ندانم«، اکنون مانند هر انقلابی پر جوش و خروشی امر میکند:
»سازش مپسندید با هیچ بهانه کز خون شهیدان رودی است روانه
از ریشه ببرّید آن دست که در باغ میکند شکوفه میسوخت جوانه« - همان: - 591
با این وجود، وقتی تجلی این خروش و سازشناپذیری را در برابر چشم خود میبیند، با همه عاطفه انسانیش فریاد میزند که: »نمیتوانم ببینم جنازهیی بر زمین است که بر خطوط مهیبش گلولهها نقطهچین است« - همان: - 595 حالا که آن خشم انقلابی فروکش کرده و »عطر آزادی« روح او را نواخته، دیگر خواهان »بریدن آن دست« نیست:
»نمیتوانم ببینم به خاک و خارا فتاده اگرچه خشم تو گوید: -"سزای دشمن همین است"
خدای داند که دشمن اگر دمارم برآرد به کشتنش دل ندارم که مذهب من چنین است - «همان -
اما این فراز و فرودها، نشان از بیثباتی و سستیباورهای شاعر نیست. کسی که زن ایرانی را میشناسد، می داند که هیچکس به اندازه او خواهان آرامش و منادی صلح در محیط پیرامونش نیست. از این روست که تا میتواند دامن از آتش و گلوله فراهم میچیند و از کینه روی میگرداند. با این همه او مادر است؛ مادری که وقتی فرزندش را آغشته به خون میبیند نمیتواند زبان به نفرین نگشاید و وقتی از او غرامت گلوله طلب می کنند، نمیتواند خشمگینانه حیرت خویش ننماید و وقتی کارد به استخوانش میرسانند، نمیتواند به بریدن دست تبرداران فرمان ندهد. همین عاطفه مادری است که نمی تواند فرزند دیگران را هم »جنازهیی بر زمین« ببیند، حتی اگر »سزای دشمن همین« باشد. کدام ایرانی است که این مادرانگی ها را دستکم در یکی از زنان پیرامونش سراغ نداشته باشد و کیست که بارها، به اندرز، از ایشان نشنیده باشد که:
»ای کودک امروزین! دلخواه تو گر جنگ است من کودک دیروزم کز جنگ مرا ننگ است
زان روز که عالم را در خون و جنون دیدم پرهیختن از جنگم سرلوحه فرهنگ است« - همان: - 605
شاید بتوان روند توجه بهبهانی را به جنگ، تا پیش از سال1359 به صورت زیر تصویر کرد: بعد از آغاز جنگ عراق و ایران گفته شد که اولین واکنش بهبهانی - بهعنوان یک شاعر- نسبت به جنگ ایران و عراق، قصیدهای است که اینچنین آغاز میشود: »ما نمیخواستیم اما هست جنگ، این دوزخ شررزا هست گفته بودم که "هان مبادا جنگ!" دیدم اکنون که آن "مبادا" هست« - همان: - 613 این اعترافی صادقانه است از شاعری که پیش از این »پرهیختن از جنگ«، سرلوحه فرهنگش بوده و اکنون ناخواسته - همچون همه مردم سرزمینش- با جنگ روبرو شده است.