بخشی از مقاله

نقد روانشناختی شعر سیمین بهبهانی


چکیده

امروزه نقد روانشناختی، جای خویش را میان دیگر نقدهای کلاسیک بازنموده است. با این روش می توان به لایههای درون ذهن و افکار و علایق جامعه نفوذ کرد و به ریشههای آن پی برد و نتایج حاصل از هنر را پیشبینی نمود.

سیمین بهبهانی (متولد(1306، شاعر معاصر نوگرایی است که مضامین اجتماعی در شعرش نمود فراوانی یافته است. با مطالعه روانشناختی آثار وی میتوان به عمق شعر او رسید و در امتداد آن به زوایای اندیشه حاکم پی برد و تبعیت مردم را از جهانبینی خاص آن زمان تحلیل، و پارامترهای زندگی روزمره آن عصر را اندازهگیری کرد.

در این مقاله سعی شده است مسایل اجتماعی که از دیدگاه روانشناسی حایز اهمیت هستند، برجسته شود و از دیدگاه برخی روانشناسان اجتماعی از جمله : آدلر، اریک فروم، الیوت ارونسون و دیگر دانشمندانی که در این زمینه صاحبنظرند، بررسی اجمالی بعمل آید.

واژگان کلیدی: سیمین بهبهانی، نقد روانشناسی، شعر معاصر، همرنگی، انحرافات.


مقدمه

نقد هنر، به ویژه شعر، در قرون گذشته، محدود میشد به عیبجویی و اصلاح در اوزان، قافیه، دستور، سرقات و دیگر مسایل ظاهری و ساختاری . جامعه ادبی رفتهرفته به نقد اندیشه و محتوا، نقد جامعه شناختی اثر و نقد روانشناختی آن اقبال نشان دادد و به این انتقاد ها همت گماشت. نقد روانشناختی که موضوع مقاله است، در اوایل تولدش که تقریبا با فروید، شروع به کار نمود، محدود میشد به روانکاوی هنرمند و با اثر هنری و تأثیر آن بر جامعه، کار آنچنانی نداشت بلکه شعر را به عنوان یادداشتهای مصاحبه روانکاو با بیمار، مشاهده و مطاله می کردند. روانشناسان متأخر بزرگترین ایرادی که به فروید و روانشناسی متقدم، می گیرند، این است که ایشان یعنی فروید و پیروانش، فرد را مستقل و خارج از اجتماع مورد مطالعه قرار میدادند.

نقد روانشناختی از دیدگاه فروید و پیروان او به نقد روانی صاحب اثر محدود شده ، چنین فرض می کنند که » نویسنده یکنوع بیمار روانی« (زرینکوب، 1389، ص(689 است و با روانکاوی هنر می توان او را درمان کرد که این کاری بیهوده مینماید » روانشناس حرفهای میتواند از معلومات خود درباره مسائل و احوال نفسانی برای تفسیر یک اثر ادبی، بدون رجوع به شرح احوال مصنف، استفاده کند. ما میتوانیم در پرتو معلومات روانشناسی جدید، درباره رفتار اشخاص داستان تأمل کنیم و اگر رفتار آنها مؤید چیزهایی باشد که

 

1

در باب دقائق فکر و ذهن بشر میدانیم، میتوان نظریات جدید را بعنوان وسیلهای از برای توضیح و تفسیر ادبی بکار برد « (دیچز، 1379، ص(528

» جامعهشناسان و مردمشناسان به استناد اطلاعاتی که در نتیجه تحقیقات بدستآورده بودند مدعی شدند که آدمی بیشتر محصول اجتماعی است که در آن زندگی میکند. یعنی موجودی است بیشتر اجتماعی تا زیستی. چند تن از روانکاوان با اعتراف به اینکه فروید نسبت به عوامل اجتماعی در تشکیل و تحول شخصیت بقدر کافی التفات نداشته است لازم دیدند به روانکاوی صورت تازهای بدهند« (سیاسی، 1374، ص(107

نقد امروزی، دنبال آن است که بگوید هنر هنرمند، حاصل صرف و مطلق جذبه و الهام نیست بلکه ذهن و فکر، تحت تأثیر انگیزههای فردی و اجتماعی، قدرت و استعداد آفرینندگی دارد . بنابراین با نقد اثر میتوان به نقاط تاریک و ارزشمند بشر که تحت تأثیر حالات روانی، ناآخودگاه فردی و جمعی، و اجتماع است، پی برد .

روانشناسی اجتماعی از آن جهت بر نقد روانشناختی شعر، رجحان دارد که، عرضهکننده، اثر، و شنونده و تأثیر آن همگی محصول اجتماع میباشد. به عبارتی شعر در اجتماع به درد میخورد . شعر فردی، که در انزوای مطلق سروده شود و به انزوای مطلق پس داده شود، قابل تصور و درک نیست. بنابراین با این دیدگاه » بعضی از همکاران فروید که بعدها از وی بریدند با تحقیقاتی که در مسایل روانشناسی یا روانکاوی عرضه کردند و مخصوصاً در نقد ادبی عصر پارهیی تأثیرها به جای نهادند. از آنجمله الفرد آدلر 1937)ـ (1870 بود که اقوال او در باب عقده حقارت درباب غریزه قدرتجویی و در باب جبران بیش از اندازه کمبود قدرت تأثیر قابل ملاحظهیی در مسایل تربیتی و در طرز تفسیر بعضی صاحبنظران امور اجتماعی از رویه زندگی و رفتار افراد گذاشته است« (زرینکوب، 1389، ص(693

به عقیده آدلر » آدمی اجتماعی به دنیا میآید و به اجتماع علاقمند است. این علاقهمندی فطری البته مانند غریزههای دیگر برای اینکه آشکارا و ثمربخش گردد احتیاج به تماس با عالم خارج و راهنمائی و تربیت دارد. اما تماس با عالم خارج و اجتماع از هنگام زادن آغاز میشود: افراد دیگر (والدین یا قائم مقام آنها) به او غذا میدهند، تر و خشکش میکنند، از سرما و گرما محفوظش می دارند، اگر بیمار شود به درمانش همت می گمارند ... این مراقبت تأثیر عمیق در کودک میگذارد و حس اجتماعی او را بیدار میکند « (سیاسی، 1378، ص(117

تامس هریس در کتاب » وضعیت آخر« در مورد » تحلیل رفتار متقابل افراد1« وضعیت زندگی را در رابطه با خود و دیگران، به چهار گروه طبقهبندی میکند.

من خوب نیستم ـ شما خوب هستید : برداشت منطقی نوزاد از تولد و دوران نوزادی است. چون نوازش میشود نوازشگر خوب هستچون خودش نمیتواند و بلد نیست پس خوب نیست. اگر در این مرحله تثبیت شود، انسان بزرگ، احساس میکند که زیر دست دیگران است و حقیر است و دیگران بر او برتری دارند.

من خوب نیستم ـ شما خوب نیستید: در پایان یک سالگی راه میرود. دیگر لازم نیست بلندش کنند. اگر مادر به او بیاعتنایی کرد بینوازش بود، نشانه این است که بزرگ شده است و دیگر نیاز به کمک ندارد. اگر نوازش یکجا تمام بشود و علاوه بر آن تنبیه شروع شود به این نتیجه خواهد رسید که من خوب نیستم و شما هم خوب نیستید. اگر تثبیت شود فردی خواهد شد که همیشه در خواب و خیال است. هیچوقت در بند درک و فهم دنیای اطرافش نیست.

2

3. من خوب هستم ـ شما خوب نیستید: بچهای که مدتی طولانی مورد ضرب و شتم شدید پدر و مادر قرار گیرد به خودنوازی دچار شده، به این نتیجه میرسد که من خوب هستم ـ شما خوب نیستید. که این گروه معضل اجتماع میشوند . اقدام به کارهای ناشایست بدون درک عذاب وجدان.

4. من خوب هستم ـ شما خوب هستم : ...

و چنین ادامه میدهد که تنها افراد گروه چهارم هستند که در اجتماع روابط خوب و سازندهای دارند ( برای اطلاعات بیشتر رجوع شود به هریس، 1389، صص 51 به بعد)

از جمله کسانی که میزان تأثیر و تأثر اجتماع را از هنر دریافت مارکس بود » تعلیم کارل مارکس 1883)ـ (1818 در قلمرو سیاست و شناخت جامعه تأثیر داشت او ... نقش سرمایه را به عنوان یک موهبت ذاتی و یک مزیت اجتماعی انکار نمود« (زرینکوب، 1389، ص» (686 مارکس، هرچند آسیبشناسی روانی نظامیافتهای پدید نیاورد، از نوعی فلج روانی سخن گفت که به زعم او بنیادیترین بیان آسیبشناسی روانی است و غلبه بر آن هدف سوسیالیسم است، نام این فلج روانی، بیگانگی است. ... جوهر این اندیشه که نخستین بار توسط هگل مطرح شد آن است که جهان (طبیعت، اشیاء، دیگران و خویشتن فرد) با موجود انسان بیگانه میشود. انسان، خود را به مثابه موجودی اندیشمند، حساس و عاشق، تجربه نمیکند، بلکه خود را در اشیایی که خلق کرده، و به مثابه متعلق تظاهر نیروهایش تجربه میکند. ارتباط و پیوند او با خود، فقط از طریق تسلیم به ثمره خلاقیتش امکانپذیر است. « (فروم، 1389، ص(69


شعر معاصر

یکی از مشخصههای شعر معاصر، آمدن اجتماع و اجتماعیات در بطن شعر است. در شعر کلاسیک، معنا بر آدمی تأثیر می گذاشت و آدمی اجتماع را میساخت ولی هنر معاصر اینگونه نیست، هنر میخواهد که زیبایی را و زشتی را از اجتماع روزمره، نشان دهد. شاعران معاصر ایران نیز از این امر مستثنی نشدند. ایشان مضامین اجتماعی را وارد شعر خویش کردند. البته اجتماع در دهههای مختلف این سده پر آشوب، دگرگونیهای شگرفی داشته است چنانکه سال به سال این تغییرات مشهود بود و در اندیشه و سخن هنرمندان تأثیر عمیقی داشت

» شعر معاصر، روی خط پشتوانه فرهنگی امتداد بسیار درخشانی یافته است ... در شعر معاصر عناصر فرهنگی جهان معاصر، بیش و کم، چه از طریق ترجمه آثار اروپایی و چه از طریق مطالعه مستقیم بعضی گویندگان در ادب اروپایی، گسترش یافته و بعضی از شاعران این دوره ضمن بهرهمندی از فرهنگ گذشته اسلامی و ایرانی، روی به فرهنگ اروپایی نیز آوردهاند« (شفیعی کدکنی، 1383، ص» (144 در شعر دهههای اخیر، برخی شاعران برای شبیه کردن احساسات شاعرانه خود به باورهای عمومی مردم و نزدیک کردن زبان شعر به طبیعت گفتار، پارهای نمادهای فرهنگ و آشنای مردمی را، جایگزین نمادهای رایج ادبی میکنند« (علیپور، 1387، ص(389

جغدی پیر (شهریور، (1320

هیس! مبادا سخنی، جوی آرام از بر درّه بغلتید و برفت

آفتاب از نگهش سرد به خاک پرشی کرد و برنجید و برفت

در همه جنگل مغموم دگر

3

نیست زیبا صنمان را خبری دلربائی ز پی استهزاء خندهای کرد و پس آنگه گذری

این زمان بالش در خونش فرو جغد بر سنگ نشسته است خموش هیس! مبادا سخنی، جغدی پیر

پای در قیر به ره دارد گوش « (نیما، 1388، ص(444

نیما ـ با اینکه شاعری سیاسی نیست ـ چه زیبا وقایع رضاخانی را که منجر به خلع وی و نصب پسرش شد، با زبان رمز به تصویر کشیدهاست .

بررسی اشعار معاصر از دیدگاه روانشناسی اجتماعی ما را به درون و کنه واقعیات تاریخی وارد میسازد. دستیابی به اندیشههای نهفته در اعصار و درک تحولات مستور در اعماق اجتماع، راهگشای دریافت مضامین شعری که گاه تحت تأثیر شرایط اجتماعی، رمزی و نمادی گشتهاست، خواهد بود . از میان شاعران معاصر اجتماعیسرا به حق سیمین بهبهانی یکی از درخشانترین چهرههاست.

سیمین بهبهانی

زندگی و آثار بهبهانی احتیاج به توضیح ندارد و تنها خواهان آن هستیم که شعر اجتماعی وی را از لابهلای دیوان استخراج کرده، از دیدگاه روانشناسی اجتماعی مورد بررسی قرار دهیم . بهبهانی به حق شاعر اجتماع است و شعرش اجتماعی است. به مسایلی توجه کرده است که شاید از دید خردهبینان مشهور این اعصار پوشیده مانده است . او اولین شعرهایش را زمانی میسرود که اوضاع کشور در سالهای دهه بیست و بعد از آن نابسامان و آشفته بود. » محرومترین طبقه شهری، جمعیت حاشیهای شامل خدمتکاران، شبگردها، کارگران نیمهوقت، گدایان و روسپیان و دزدان بود. اینان که از قبل نیز تهیدستترین مردم شهرها بودند، با کاهش درآمد روبهرو شدند. در دوره رضاخان، زنان از حق رأی برخوردار نشدند و جنبشهای زنان از خودجوشی و فعالیت و سرزندگی چندانی برخوردار نبود( فوران، 1380، 359ـ«(358 (حسنلی، پاییز 1385، ص(89

» به طور کلی بهبهانی، در سروده های نخستین خود با طرح ساده و سطحی مسایل زودگذر اجتماعی، زمینههای تحول و تکامل خود را فراهم میکند. از دهه شصت به بعد است که ... جهان معاصر خود را با همه ویژگیهایش، با زبانی امروزین به شعر میکشد. مضامین این دوره از اشعار سیمین بهبهانی، همان مضامینی است که هر روزه به چشم خویش میبیند و با آنها زندگی میکند« (همان، ص(90


در این مقاله سعی شده است که مضامین و عناصر زندگی اجتماعی که از دیدگاه روانشناسی مهم ارزیابی میشوند، استخراج شده، به چند زاویه آن پرداخته شود . البته به خاطر کثرت موضوعات اجتماعی مطروحه در دیوان سیمین بهبهانی و مجال مقاله، و توان فردی، به تمامی آنچه انتظار میرفت، نائل نیامدیم.

.1 همرنگی با جماعت ؟

»همرنگی را میتوان تغییری در رفتار یا عقاید شخص در نتیجه اعمال فشار واقعی یا خیالی از طرف فردی دیگر یا گروهی از مردم تعریف کرد« (آرونسون، 1381، ص(21 و مردم با آشنایی با این موضوع که »در شرایط عادی کسانی که واقعیت را نادیده بگیرند به

4

زودی در نتیجه استهزاء و انتقاد اطرافیان اصلاح میشوند« (آرونسون، 1381، ص(21، مجبور به هماهنگی با جامعه میشوند و آن مثل معروف » خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو« را به کار میگیرند .

ترس از استهزاء و انتقاد، انسان متعالی ـ یعنی معلم ـ را مجبور به همرنگی با جامعه می نماید :

»خواستم بوسمش چهر و، گویم: ما، هر دو زاییده رنج و دردیم، هر دو بر شاخه زندگانی برگ پژمرده از باد سردیم ...

لیک دانستم آنجا که هستم جای تعلیم و تدریس و پندست، عجز و شوریدگی از معلم

در بر کودکان ناپسندست ـ ...(بهبهانی، 1388، ص(65

»شخص ناهمرنگ ممکن است مدتها بعد مورد تمجید و تحسین مورخان بگیرد و در فیلم و ادبیات به صورت نماد ]سمبل[ درآید، اما معمولا به هنگام اعمال ناهمرنگی کسانی که خلاف خواسته آنها عمل شده به او احترام نخواهند گذاشت« (آرونسون، 1381، ص(19 یا به قول اریش فروم : » در واقع، کسی که از اعتقادی چنان راسخ بهرهمند است که در برابر جمع میایستد بجای آنکه قاعده باشد استثناست، استثنایی که غالبا معاصران بدان میخندند و قرنها بعد مورد تحسین قرار میگیرد« (فروم، 1387، ص(7

در جنگهای چریکی و مسلحانهای که بر علیه رژیم حاکم، توسط گروهکهای مبارز صورت میگیرد وضع بدینمنوال است. ممکن است مردم تحت تأثیر تبلیغات و یا حتی فارغ از آن، چنین افراد را تروریست بدانند اما با گذر ایام، آنها را به مبارزان و قهرمانان ملی تبدیل کنند، کشتگانشان را ، جهنمی بدانند و پس از چندی، بهشتی و شهیدشان پندارند و یا برعکس.

بهبهانی همرنگی با اجتماع مردمی و اجتماع سیاسی را در پیش نمیگیرد و دیدگاه خود را نسبت به کسانی که در بر پایه اندیشه خویش ایستادهاند بیان میدارد:

»دیدم آن رنجها که ملت من میکشد روز شب ز دشمن خویش دیدم آن نخوت و غرور عجیب

که نیارد فرود، گردن خویش« (بهبانی، 1388، ص(31

و در این شعر که محصول سالهای 1335ـ1325 میباشد، همرزم را توصیف نموده است:

» تو را میبینم و میدانم امروز همان هستی که بودی سالها پیش: درین چشم و درین چهر و درین لب نشانی نیست از تردید و تشویش

... تو را میدانم ـ ای همگام دیرین! ـ که چون کوهگران و استواری:

5

نه از توفان غمها میهراسی نه از سیل حوادث بیم داری.

غروری در جبینت میدرخشد نگاهت را فروغی از امیدست تو میدانی، به هرجای و به هرحال

شب تاریک را صبحی سپیدست « (همان، ص(42

دیدگاه مردم معاصر با شاعر تفاوت میکرد و در زمان خوانش شعر نیز، دیدگاه ها متفاوت خواهد بود. این تفاوت از فحوای این بند مشخص است:

»ز شادی میتپد دل در بر من به چشمم برق اشکی مینشیند

بلی، اشکی که چشمانم به صد رنج فرو میبلعدش تا کس نبیند ... « (همان، ص(43

و در این بند تأثیر تبلیغات دشمن را خنثی میداند :

»اینک ـ درین کشاکش تحقیر ـ خاموش و پر غرور تویی، تو!

از افترا و تهمت دشمن آسوده و به دور تویی، تو! « (همان، ص(48

1-1 انواع همرنگی:

همرنگی با اجتماع را با در نظر گرفتن غرض همرنگ شونده و ابزار اعمال فشار جامعه میتوان به قسمهای ذیل تقسیم نمود :

1 - 1 - 1 متابعت :

» این اصطلاح به بهترین وجه رفتار فردی را توصیف میکند که به منظور کسب پاداش و یا اجتناب از تنبیه برانگیخته شده باشد . معمولا این رفتار تا هنگامی دوام دارد که وعده پاداش و یا تهدید تنبیه موجود باشد« (آرونسون، 1381، ص(33 زیرا اعتقاد برانگیخته شده و اندیشه با درخواست اجتماع همسو و مقارن نیست. بنابراین این متابعت بعضاً با اعمال فشار و نه با اعتقاد و علاقه قلبی صورت میپذیرد و متابع هر لحظه به دنبال فرصتی است که به محض اینکه اهرم تنبیه یا تشویق از بین رفت، به سر احساس قلبی خود باز گردد.

برخلاف نظریه فوق، همانندشونده با همانندکننده همیشه هم در اختلاف رأی نیستند و بسیار اتفاق میافتد با اینکه در ابتدا مخالف بودند، رفتهرفته نظر غالب مشوق یا تنبیه کننده، در انسان مورد نظر، نهادینه شده، فرد را با خود همراه میسازد، حتی اگر مهیج تشویق کننده و ترساننده تنبیهی از بین رفته باشد و یا دیگر انگیزه ترس و یا احتیاج به تشویق در فرد دیده نشود.

ولی تعریف متابعت، در گروه اولیه صادق است زیرا اگر انسان با علاقه و بدون ترساننده و بدون مشوق، همرنگ اجتماع، و به مرور ایام، خود نیز تبدیل به یکی از عوامل همرنگکنندهگردد، از تعریف ما خارج میشود. زیرا اندیشه وی به او اجازه داده است تا به اجتماع آری

6

گوید و این از تعریف متابعت حاصل نمیشود. به عبارتی او دیگر متابع نیست بلکه تبدیل به اجتماع گردیده است. و اگر چنین شد، خود را در گروه سوم که اعتقادشان درونی شده است ـ چه اعتقادی صالح ، چه اعتقادی طالح ـ جای میدهد که در ادامه بدان خواهیم پرداخت.

نمونههای زیادی از متابعت در اجتماع مورد صحبت در شعر بهبانی دیده میشود که اولاً به خاطر پول و نیاز مادی و کسب درآمد به متابعت مجبور شدهاند :

»چه دردیست، آوخ، چه درد گرانی پی لقمهیی نان، به هر سو دویدن! برِ ناکسان دغل ایستادن

به پای فرومایه مردم خمیدن!

بسا روزگاران که طی شد زعمرم که با خون دل خنده بر لب نهادم! دریغا، که با سفلگی خو گرفتم ز بس سفلگان را به پای اوفتادم

... کنون بهرت آوردهام نان ـ چه نانی :
Ò خواریّ و از بندگی حاصل من! خورش گر ندارد، مکن ناسپاسی

که آغشته، ای زن! به خون دل من « (بهبهانی، 1388، ص(74

همچنین در شعر »واسطه«، واسطهای متابع، فحشا را نظام میدهد، و از این راه کسب درآمد می کند هرچند که از سویی عذاب وجدان دارد:

این گفتوگو نرفته به پایان، بر دخترک مرا نظر افتاد: زان شکوهها که در نگهش بود گفتی به جان من شرر افتاد.

آنگونه گشت حال که گفتم کوبم به فرق مرد، زرش را! کای اژدها! بیا و زر خویش بستان و بازده گهرش را!

دیو درون نهیب به من زد کاین زر تو را وسیله نان است! بنهفتمش به کیسه و بستم

زیرا زر است و بسته به جان است! (همان، ص(27


»متابعت ناپایدارترین سطح نفوذ اجتماعی است و کمترین تأثیر را بر رفتار فرد دارد، چه مردم صرفا به خاطر کسب پاداش یا پرهیز از تنبیه متابعت می کنند« (آرونسون، 1381، ص(34

2-1-1 همانندسازی :

»این پاسخ به نفوذ اجتماعی مبتنی بر آرزوی شخص برای همانند شدن با شخصیتی صاحب نفوذ است. در همانندسازی هم مانند متابعت، رفتار فرد ناشی از رضایت درونی نیست بلکه به این منظور است که برای وی رابطهای رضایتبخش با شخص یا اشخاصی که مایل است با آنها همانند شود، ایجاد کند... این عمل به خاطر کسب پاداش و یا اجتناب از تنبیه نیست، بلکه برای این است که همانند آن شخص بشود« (همان، ص(35

»مرا حسرت به بخت آن زن آید که مردی رنجبر، همبستر اوست؛
چنین زن، زرخرید شوی خود نیست که همکار و شریک و همسر اوست« (بهبهانی، 1388، ص(92

یا در این شعر که با نواختن ساز، و آهنگ دلنواز مطرب دورهگرد، خواهان همانندسازی با اوست:

»مطرب دورهگرد رفت و هنوز نغمهیی خوش به یاد دارم از او میدوم سوی ساز کهنه خویش

که همان نغمه را برآرم از او ) « همان، ص(25

یا ادعای آشنایی با قهرمان شعر، نشانه همانندسازی است :

...» اما زمن گریز روا نیست من، خوب، آشنای تو هستم اینسان که رنجهای تو دانم، گویی که من به جای تو هستم!

... ای شرمگین نگاه غمآلود! دیدی که آشنای تو هستم؟ هنگام رستخیز ثمربخش

همرزمِ پابهجای تو هستم؟ « (همان، ص(47

... » زردی؟ نه! سفید؟ نه! سیه؟ نه! بالاتری از نژاد و از رنگ ـ تو هر کسی و ز هر کجایی،

من با تو، تو با منی هماهنگ...« (همان، ص97ـ(96

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید