بخشی از مقاله

چکیده

بسیاری از داستان ها و تمثیل هایی از متون نظم و نثر فارسی آمده ظرفیت تبدیل شدن به نمایشنامه را دارد.ازجمله این حکایت ها و تمثیل ها،حکایت های مثنوی معنوی است مولوی با زیبایی تمام و شناختی که از شخصیت هایش دارد بخوبی آنان را پرورده و معرفی نموده است از آن جمله داستان به عیادت رفتن کر بر همسایه رنجور خویش که جلال الدین باز یبایی اصل داستان و شخصیت ها به نمایش درآورده است در این مقاله جنبه های نمایشی این حکایت از مثنوی را بررسی می نماییم.

در فرهنگ فارسی، واژههای دیگری همچون کالیو و کلیاوه مترادف کر به کار رفته است. کر همواره با کور در شعر مورد توجه شاعران بوده و در مفاهیم کنایی و استعاری هم به کار رفتهاست؛ مثلاً محارم دربار شاه را گفتهاند باید کور کر باشند، یعنی اسرار دربار را منتشر نکنند. کر در اینجا به معنای واقعی نیست و فرد واقعاً قدرت شنوایی دارد، ولی باید خود را به ناشنوایی بزند. در اجتماع ممکن است که انسانها نتوانند به دلیل بعضی از زمینه های ذهنی با هم به تفاهم برسند  دلیل دریافت نادرست از سخن یکدیگر است.در داستان کر و کر سخنان مریض را خوب دریافت نمی کرد و مریض نگرانی درونی از کر داشت و این باعث شده بود که در این ملاقات که در حقیقت برای انجام دوستی وآشتی صورت گرفته بود به دشمنی بیشتر ونگرانی شدیدتری تبدیل شود.

مقدمه مولانا جلال الدین محمد بلخی مشهور به مولوی - 672 604 ه - از جمله این اندیشمندان است که گر چه، هدف او پرداختن به مسائل اجتماعی نبوده و به طور اندیشمندان است که گر چه، هدف او پرداختن به مسائل اجتماعی نبوده و به طور مستقیم آرای مشخصی در امور اجتماعی ابراز نکرده است ، ولی از آنجا که اساس نگرش اجتماعی، توجه به رابطه متقابل انسان ها  رفتارهای اجتماعی آنهاست؛ پس می توان گفت که چنین نگرشی در آثار وی به خوبی مشهود است؛ به طوری که در ابیات بسیاری از مثنوی، ذهن آدمی متوجه بنیان های اجتماعی پار ه ای از اندیشه ها و خلق و خوها می شود - کاویانی و سادات موسوی،. - 1389

در علم روانشناسی اجتماعی ، که در پی دستیابی به علل پدید آمدن رفتار، احساسات و افکار افراد در موقعیت های اجتماعی  نیز شناخت چگونگی هر یک از آنهاست، اینگونه رفتارها را رفتارهای معین اجتماعی یا حمایتی - prosocial - می نامند مراد، دسته ای از رفتارهای اجتماعی است که ماهیت تعاون دارن د ؛ مثل دوستی، همدلی، فداکاری و غیره . این رفتارها اغلب به عنوان رفتاری د اوطلبانه در جهت منافع دیگری، مانند کمک، همکاری و دلجویی کردن تعریف می شود - آیزنبرگ، - 1384 این حکایت حقیقتی زیبا از انسانهای وارسته و عاشق را دارد و حقیقت نازیبائی از اکثر انسانها را بصورت طنزی تلخ بیان میکند و البته تفسیر آن بوسیله قرآن شاید بعضی رو دلخور و ناراحت بکنه چون قرآن انسانها را کامل نمی داند بلکه نسبت به خداوند کر و کورند و باید در همین دنیا بکمک حضرت حق تعالی به تکامل برسند و دارای شنوائی برتر و بینائی برتر ادراکی والاتر شوند.

ما انسان را از نطفه مختلطی آفریدیم و او را میآزماییم؛ پس او را شنوا و بینا قرار می دهیم!* إنا خلقنا الانسان من نطفه أمشاج نبتلیه فجعلناه سمیعا بصیرا ]انسان:[2  این امکان پذیر نیست مگر بکمک هدایتگر خداوند که ما رو به هدایت برسونه و به ما علم و حکمت و فرقان عطا کنه سپس به تکامل رساندش و از روح خود در او دمید و برای شما شنوائی برتر و بینش برتر و ادراک برتر قرار داد، چه اندک سپاس می گزارید؟ ثم سواه و نفخ فیه من روحه و جعل لکم السمع و الابصار و الافئده قلیلا ما تشکرون ] سجده [ 9  در این صورت میتوانیم خداوند رو از روی علم و یقین بشناسیم و تسلیمش شویم و اینگونه افراد چون نسبت به خدا شناخت پیدا کردند لذا شیفته و عاشق خدا میشوند و لحظه به لحظه این شناخت بیشتر میشود و درنتیجه شخص هم عاشقتر میشه و این افراد از روح خدا پر میشوند و تنها آرزوی آنها دیدار با معبودشون میشه و این امکان پذیر نیست مگر اینکه بمیرند و ذات آنها جسم خاکی رو ترک کرده و در روح خدا متولد شوند و جاودانه در کنار معبودشون زندگی کنند

خلاصه حکایت

مرد کری بود که می خواست به عیادت همسایه مریضش برود. با خود گفت: من کر هستم. چگونه حرف بیمار را بشنوم و با او سخن بگویم؟ او مریض است و صدایش ضعیف هم هست. وقتی ببینم لبهایش تکان میخورد. می فهمم که مثل خود من احوالپرسی می کند. کر در ذهن خود، یک گفتگو آماده کرد. اینگونه:

من می گویم: حالت چطور است؟ او خواهد گفت - مثلاً - : خوبم شکر خدا بهترم.

من می گویم: خدا را شکر چه خورده ای؟ او خواهد گفت - مثلاً - : شوربا، یا سوپ یا دارو. من می گویم: نوش جان باشد. پزشک تو کیست؟ او خواهد گفت: فلان حکیم.

من می گویم: قدم او مبارک است. همه بیماران را درمان می کند. ما او را می شناسیم. طبیب توانایی است. کر پس از اینکه پرسش و پاسخ را در ذهن خود آماده کرد. به عیادت همسایه خود رفت. و کنار بستر مریض نشست. پرسید: حالت چطور است؟ بیمار گفت: از درد می میرم. کر گفت: خدا را شکر. مریض بسیار بدحال شد .گفت این مرد دشمن من است. کر گفت: چه می خوری؟ بیمار گفت: زهر کشنده. کر گفت: نوش جان باد. بیمار عصبانی شد.

کر پرسید پزشکت کیست. بیمار گفت :عزراییل. کر گفت:قدم او مبارک است. حال بیمار خراب شد. کر از خانه همسایه بیرون آمد و خوشحال بود که عیادت خوبی از مریض به عمل آورده است. بیمار ناله می کرد که این همسایه دشمن جان من است و دوستی آنها پایان یافت - فتوحی،. - 1386 از قیاسی1 که بکرد آن کر گزین صحبت ده ساله باطل شد بدین اول آنکس کاین قیاسکها نمود پیش انوار خدا ابلیس بود گفت نار از خاک بی شک بهتر است من زنارو2 او خاک اکدًر 3است بسیاری از مردم می پندارند خدا را ستایش می کنند، اما در واقع گناه می کنند. گمان می کنند راه درست می روند. اما مثل این کر راه خلاف می روند.

1قیاس: مقایسه

2 -نار: آتش

3اکدر: تیره، ِکدر

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید