بخشی از مقاله

چکیده

حافظ انسانی است که در زندگی به دنبال معنا می گردد. برای این معناجویی محتوای حافظه فرهنگی یعنی دارایی های فرهنگی سنتهای موجود را می کاود و می آزماید. سنت هایی که در میدان تعامل فرهنگی، محتواهای شکلی و معنایی موجود در حافظه گروهی خود را آراسته و عرضه می دارند و بر سر جذب مخاطب با یکدیگر رقابت می ورزند. حافظ برای معناجویی خود در بازار عرضه معناهای رسمی و قاطعانه تشرع پاسخ نمی یابد و سر از بازارهای موازی و عرضهگاه معناهای طرد شده در می آورد. آنگاه این معناها را بر محمل های ناستوده ای مانند باده و مستی و مطرب می نشاند و بنوعی بازار متقاطعی از معناها و محمل ها ایجاد می کند که با ظریف پردازی ها وجلوه گری های میناگرانه و دلنواز به رقابت نجیبانه با بازار معناها و محمل های رقیب می پردازد. سنتی که پشتوانه و منبع رشد و الهام حافظ در این مسیر است را می توان سنت عشق نامید.

کلیدواژه ها: حافظه فرهنگی، سنت، هژمونی، حافظه ذخیره ای. حافظه کارکردی

مقدمه

پرداختن به آثار ادبی خصوصا آثاری که جزء میراث مکتوب یک ملت محسوب می شود می تواند این آثار را صیقل دهد، تفسیر ها و معنای روزآمدتری از آن ها ارائه دهد و از فراموشی یا پیوستن آن ها به حافظه ذخیره ای جلوگیری کند. میراث مکتوب از داشته های مهم حافظه فرهنگی هستند که می توانند پاسخگوی پرسش هایی در مورد هویت و گذشته قوم یا گروه باشند. تجربه های معنوی یا زیبایی شناسانه یک گروه در گذشته که توسط راویان باریک اندیش و مسلط بر فنون ادبی روایت شده است می تواند سرمایه احساسی ومعنوی و نیز ذخیره احساس آرامش و فرزانگی گروه تلقی شود. البته درصورتی که این داشته های لطیف ذوقی و ادبی مورد واکاوی و تاویل و تعبیر قرار گیرند و مضامین اصلی و زمینه های درونی آنها با بیان روزآمد مجددا باز گویی و بازروایت شود.

غزلیات حافظ جزء میراث مکتوب فارسی و بلکه میراث مکتوب جهانی محسوب می شود. حافظه فرهنگی مجموعه ای از داشته های فرهنگی و تاریخی یک گروه است که داستان های تشکیل دهنده آن، هویت ما که هستیم یک گروه را شکل می دهد. حافظه فرهنگی مجموعه یی از عملکرد و تجربه ها و داناییهای متراکم ما محسوب می شود که از خلال رنج ها و افتخارات زیادی فراهم آمده است، رشته تعلق و تعهد تک تک افراد با گروه است و احساس هم مبدا بودن و هم سرنوشتی با گروه را در فرد ایجاد می کند. حافظه ی فرهنگی فرایند پیوسته بیادآوری و باز تامل درباره گذشته و برقرار کردن نسبت میان گذشته و امروز است. - Erll:2008 -

در این فرایند پاره هایی از گذشته که برای پرسش ها و و مسایل روز کارآمد نیستند به حافظه ذخیره ای سپرده می شوند تا شاید در آینده، متناسب با نیاز روز از فراموشی موقت خارج شوند و به حافظه کارکردی بپیوندند. در حافظه کارکردی بخش هایی از گذشته که تفسیر و بازروایت داستان آن ها به برساخت هویت و تامین نقشه راه برای حرکت های امروزکمک می کند، زنده و حاضر است و دست به دست بین افراد گردش می کند. - Assman:2008 - باید توجه داشت که بخش هایی از گذشته که به حافظه ذخیره ای سپرده می شود در واقع فراموش نمی شوند و همچنان در زبانها در متون و کتاب ها بازخوانی می شوند اما درواقع هستی آن ها به شکل منجمد و غیر زاینده روایت می شود و به بیان دیگر پرسش های متناسب به آن ها عرضه نشده و یا انتظار پاسخ از آن ها نمی رود.

سنتها حاملان بخش هایی از حافظه فرهنگی اند که سلایق گروه های متنوعی در جامعه را از هم متمایز می کنند. سنت ها از ارزش ها و نگرش ها و رو شهای خاصی پشتیبانی می کنند و مطلوبیت ها و رستگاری های خاص خود را نیز وعده می دهند. در این متناسب با موضوع بررسی غزل حافظ دو سنت عشق و سنت تشرع را مورد توجه متمرکز قرار می دهیم. سنت عشق سنت برآمدن از خود و دل دادن در هوای جانانی است که برتر از جان می نشیند و عاشق باید بسیار بکوشد و بجوشد تا استحقاق یا ظرفیت یا امکان بدست آوردن او را داشته باشد. تحول و رشد از درون صورت می گیرد و دنیای بیرون عاشق را متحول می کند.

در سنت تشرع تقید به انجام منضبط و منظم مناسک و اعمال همراه با عبادت ورزی بیشتر بنده وار و کمتر محب وار مرسوم تر است. هرکدام ازاین دوسنت ریشه هایی سترگ در حافظه فرهنگی دارند و داشته ها و دستاوردهای هردو برای نوع بشر قابل ملاحظه بوده است. هرکدام از دو سنت معناهایی برای زندگی و مرگ قائلند و هرکدام هدف و رسالت انسان در زندگی را بگونه ای تعریف می کنند.حافظ انسانی است که در زندگی به دنبال معنا می گردد. برای این معناجویی محتوای حافظه فرهنگی یعنی دارایی های فرهنگی سنتهای موجود را می کاود و می آزماید. سنت هایی که در میدان تعامل فرهنگی، محتواهای شکلی و معنایی موجود در حافظه گروهی خود را آراسته و عرضه می دارند و بر سر جذب مخاطب با یکدیگر رقابت می ورزند.

حافظ برای معناجویی خود در بازار عرضه معناهای رسمی و قاطعانه تشرع پاسخ نمی یابد و سر از بازارهای موازی و عرضهگاه معناهای طرد شده در می آورد. آنگاه این معناها را بر محمل های ناستوده ای مانند باده و مستی و مطرب می نشاند و بنوعی بازار متقاطعی از معناها و محمل ها ایجاد می کند که با ظریف پردازی ها وجلوه گری های میناگرانه و دلنواز به رقابت نجیبانه با بازار معناها و محمل های رقیب می پردازد. سنتی که پشتوانه و منبع رشد و الهام حافظ در این مسیر است را می توان سنت عشق نامید.اما هدف حافظ تنها رقابت و نقد نیست، بلکه هرچه بیشتر بر طراحی و میناکاری معناهای خویش یافته اش می پردازد. حافظ از معناهای منبعث شده از زندگی و خط مشی زاهدانه که متکی بر سنت تشرع است، رضایت حاصل نمی کند: از سویی نوعی دوگانگی و تناقض در گفتار و کردار حامیان و مبلغان این معناها می یابد و ازسویی حتی یکرنگی در این معانی را بستن دست دارایی ها و امکانات روحی و معنوی انسان برای رشد و کمال بیشتر می پندارد.

با این دیدگاه حافظ بازار کلمات، معناها و محملهای خود را بنا می سازد. در این بازار باده و ساقی و مطرب، یار و دلدار و دلبر فراوان یافت می شود. اما فراوانی این موضوعات در اشعار بسیاری شاعران دیگر هم دیده می شود پس می توان گفت بنا کردن بازار متقاطع تنها مقدمه ای برای ماندگاری و حافظه شدن حافظ است. در واقع روابط ظریف و نابی که وی میان معناهای عمیقتر پیدا می کند و با محمل های برگزیده خود آن معانی را بیان می کند تاثیر مهم تری در محفوظ ماندن حافظ در حافظ جمعی داشته است. درادامه برای دریافت نسبتی که حافظ با حافظه فرهنگی ایجاد می کند به واکاوی یکی از غزل های دلنشین وی می پردازیم.

ساقی به نور باده برافروز جام ما    مطرب بگو که کار جهان شد بکام ما

در بیت اول این غزل چراغ روشن می شود. ساقی چراغ افروز جام مشتاقان است و مطرب پیام رسان کامروایی. بکام شدن کار جهان خود آنچنان کاری بزرگ وسهمگین و دست نایافتنی است که بی آنکه راوی سخنی از انتظار و صبوری طولانی بر زبان بیاورد خود این مژده دلالتگر صبوری و شوق و طلب فراوان در گذشته است. برهمین مبنا افروختن چراغ باده در جام، بیانگر انتهای زمان خاموشی و تاریکی جام و آغاز دوره روشنیدن و نور نوشیدن است. ابتدای غزل با نور نوشیدن آغاز می شود و و پایان تاریکی درون با کامروایی از کار جهان همدوش می شود.

ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم    ای بی خبر زلذت شرب مدام ما

در این بیت حافظ رویارویی نجیبانه ای با ملامتگران و طعنه زنندگان خود دارد. وی ادعایی شیرین مطرح می کند که در ظرف باده خود تصویری از چهره محبوب دیده است. او در پرکردن پیاله و نوشیدن از جام پیوستگی و اتصالی احساس می کند که گویی از تصویر محبوب خود می نوشد و محبوب را در سلول های جسم و روح خود دریافت و ذخیره می کند و لاجرم محبوب گونه می شود. همچنین این رویای شیرین به لذت دیدار محبوب در آینه ی باده اضافه می شود. بنوعی حافظ عذر شیرینی برای کثرت وتداوم باده نوشی می آورد: شوق دیدار محبوب در آینه ی باده نمی گذارد پیاله خالی بماند. میان این بیت و بیت پیشینی اتصال معنایی مستتری وجود دارد، نورنوشی

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید