بخشی از مقاله
چکیده
اندیشه شیعیان امامیه اثنیعشری درباره ساختار حاکمیت سیاسی مبتنی بر اعتقاد به زعامت و پیشوایی پیامبر اسلام - ص - و ائمه دوازدهگانه علوی فاطمی است که از عصمت بر خوردارند. امام منصوص و معصوم تنها جانشین بر حق پیامبر بوده و میتواند در حوزه سیاسی از حق اقتداری همانند خدا و پیغمبر برخوردار گردد. جامعه شیعی در عرصه مذهبی با رجوع به امامان خود و شنیدن روایات و احادیث آنان، تکلیف مذهبی خود را باز مییابد. به طور کلی اگر تصویری کلان از اندیشه شیعه ارائه شود، میتوان آن را به دو دوره تقسیم کرد: دوره اول عصر امامت است که در آن امام معصوم - ع - در میان شیعیان حضور دارد و هدایت و رهبری آنها را برعهده دارد و دوره دوم عصر غیبت امام معصوم - ع - است که در این دوره طبق روایت شیعیان از ائمه، هدایت و رهبری برعهده فقها میباشد در این مقاله، علل این تحول اساسی یعنی رویکرد سیاسی علما شیعی در تقابل با حکومت پهلوی تبیین و تحلیل شده است. یافته این پژوهش نشان میدهدکه تحولات سیاسی، فکری و فرهنگی دوره مورد پژوهش علمای شیعی از حوزه مباحث ً نظری فقهی و کلامی به عرصه سیاسی و کنشهای اجتماعی نیزکشاند.
کلمات کلیدی: اندیشه، شیعیان، شیعیان امامیه اثنیعشری، روحانیت، سیاست .1 مقدمه
اعتقاد شیعه مبنی بر غیر مشروع دانستن حکومتها مانع از دخالت علمای این مذهب در امور سیاسی و پذیرش مناصبی از سوی امرا و سلاطین نشده است ». در عین حال که تقرب بهپادشاهان امری بسیار مذموم بوده لیکن در نظر علمای امامیه پذیرش مناصب حکومتی و امر قضا به منزلهی نصب از سوی امام عصر - ع - محسوب می شده و سلطان صرفاً به عنوان یک غاصب به شمار میآمد به این ترتیب میان دو مقوله ی مشروعیت حکومت و مقبولیت آن ارتباط واقع گرایانهای برقرار شد. و در عین حال مصلحت اندیشی شیعه مانعی در جهت غیرمشروع دانستن حکومتهای جور نگردید.[1]« بسیاری از علمای شیعه با حفظ اصول اعتقادی خویش به همکاری با حکومتها اقدام کردند و از این طریق فعالیتهای فرهنگی خویش را تعمیق بخشیدند رابطهی نزدیک با سلاطین و امکان اندرز به پادشاهان و پذیرش عطایا و هدایای آنان از مباحثی بود که در کتب فقهی وارد گردید و جایز شمرده شد. در کنار جریان نزدیکی به دربارها، گریز از دیدار با پادشاهان و ظلم ستیزی نیز از سوی برخی از علما دنبال می شد.
سیر تطور تاریخی حضور روحانیت در صحنه ی عملی سیاست
از دوران صفویه نفوذ علما در حکومت پیش از پیش گردید. ظهور فرقه ها ونحله های مختلف و نیاز به امنیت داخلی در برابر هجوم بیگانگان رابطه دین و دولت را مستحکم تر از گذشته کرد. نیازهای متقابل میان شاهان و علما کمابیش به دوران قاجار کشانده شد و پدیدهی استعمار این رابطه را تقویت کرد.علمای داخل و خارج در عین مبارزه با سلطه اقتصادی - سیاسی بیگانگان با استبداد داخلی نیز به مخالفت برخاستند و این در حالی بود که اعتقاد به اصلاح از بالا، مانع عمده ای در برابر رابطه آنها با شاهان فراهم نمی ساخت.[2] از اوان دوران قاجار و انقلاب مشروطیت روحانیت شیعه به دلیل نفوذ فرهنگ و اندیشههای غربی به ایران و همچنین مواجهه کشور با دنیای استعمار و اصطلاک این اندیشهها با فرهنگ و باورهای سنتی مردم، موقعیت و جایگاه جدیدی پیدا کرد و به عنوان یک عامل بازدارنده، در مقابل فرهنگ و اندیشههای غربی ایستاد و مقاومت کرد. البته در آن زمان بیشتر جلوههای مبارزاتی روحانیون به صورت صادر کردن فتوی برای بسیج مردم در مقابل بحرانها و خطرات بود - جنگهای ایران و روس و نهضت تنباکو - [3]
البته در بین روحانیون شیعه به علت ساختار ویژه مذهب تشیع همیشه نوعی تکثر یا تشتت فکر و آرا وجود داشته و این امر در موضع گیری های سیاسی و دینی آنها به وضوح قابل مشاهده استمثلاً. در انقلاب مشروطه بعضی از روحانیون مشروطه خواه و برخی دیگر مخالف مشروطه و عدهای دیگر هم موضعگیری مشخصی نداشتند و در برهه های تاریخی دیگر هم این امر مشاهده می شود.[4]نهضت مشروطه نخستین حرکت سیاسی ائتلافی با منورالفکران بود که نتایج نگران کننده ای را برای روحانیون در پی داشت. به دنبال آن آرا و مواضع فقهی به صحنه ی عملی کشیده شد و با دامن زدن برخی عناصر به اختلافات جدی منتهی گشت[5] »به دنبال حوادث پس از مشروطه و برملاشدن مقاصد اصلی برخی از منورالفکران تندرو، روحانیون خواسته یا ناخواسته از امور سیاسی بتدریج کنار رفتند و برخی از حامیان مشروطه از همراهی آن خودداری کردند[6] تشتت آرا و عملکرد روحانیون به دوره پس از مشروطه منتقل شد، با این حال هیچ یک از جریانهای مختلف روحانیت باور نداشت که میراث مشروطیت بتواند به تحول اساسی در رابطه دین و دولت منجر شود.این روند با فراز و فرودهای خود، به دوران رضا خان منتقل گردید و روحانیون را در وضعی شاید جدید در برابر حکومت قرار داد[7] که شاید تا این زمان تجربه نشده بود.
سیاستهای مذهبی دوران رضا شاه در تقابل جدی با روحانیت
سیاستهای مذهبی که در دوران رضا شاه به اجرا درآمد مهمترین شاخصه تفاوت این حکومت با سایر حکومتهای تاریخ ایران منصوب میشود، جدایی دین از سیاست به مرحلهی ظهور رسید و روحانیت از شرکت در اموری که سالیان دراز با فراز و نشیب حکومتهای مختلف از آن برخوردار بود محروم گردید. این امر نه یکشبه بلکه طی یک برنامه ی چندین ساله صورت گرفت. برنامه ای که رضا شاه در جهت تسلط کامل بر نهاد روحانیت به اجرا گذاشت از ریا کاری و مماشات با روحانیون و نهادهای مذهبی تا حذف آنها از جامعه در نوسان بود. رضا شاه هر چند بی محابا با روحانیون درافتاد ولی در قضیه ای مانند کشف حجاب بدنبال کسب جواز شرعی از علما بود و شاید از اینکه به عنوان یک فرد بی اعتقاد معروف و مشهور گردد دوری می کرد ولی با تمام این اوصاف هیچ گاه نیز تلاشی در جهت معرفی خود به عنوان شاه شیعه نکرد.
سیاستهای مذهبی رضا شاه در طول دو دهه پادشاهی بر ایران را می توان به چند دوره با ویژگیهای خاص تقسیم بندی کرد:
-1 از کودتا و حتی قبل از آن تا سال 1306 -2 از 1306 تا 1317 از 1317 تا 1320 با به قدرت رسیدن رضاشاه پهلوی و شکل گیری دولت مطلقه وی، فرایند بازسازی و نوسازی آمرانه کشور شروع شد. رضاشاه در حوزه فرهنگ دو سیاست عمده را در پیش گرفت:
1. ایرانگرایی با تأکید بر لزوم تجدید عظمت ایران باستان،
2. مخالفت با مذهب و روحانیت و از بین بردن نهادهای مذهبی.
این سیاست رضاخان، وی را در تقابل جدی با روحانیون قرار داد[8] اقدامات رضاشاه، اعم از تحبیب و جذب عده ای محدود، تهدید و ضرب و شتم و قتل و تبعید برخی از آنها، استهزا و تحقیر آنان در مجامع عمومی، اجرای شدید سیاست تغییر لباس و تلاش برای قطع ارتباط عاطفی آنان با مردم و نیز کوشش در جهت پرورش روحانیت درباری، در راستای اجرای سیاست فوق بوده است[9 ] عزم رضاخان در