بخشی از مقاله

حقبه شهر حقی برای زیستِن بهتر و یک ضرورت

چکیده:

در جامعه ی ما امروزه، در حوزه های مطالعاتی جامعه شناسی و شهرسازی، تحت تفاسیر و برداشت های متعدد، به نظریه " حق به شهرو" چگونگی دستیابی و بهره گیری از آن در فرایندِ تولید و بازتولیدِ فضا به طرق مختلف در شهرها به عنوان یکی از ضروریات زندگی شهری و حقوق شهروندی، توجه بسیاری شده است؟ در طول یک دهه گذشته، حق به شهر یکی از مفاهیم بسیار بحث برانگیز و قابل تامل در مطالعات شهری شده است ؟ در محافل سیاسی، در دانشگاه ها و در مجامع مختلف در سطوح ملی و جهانی نیز اغلب به آن استناد شده، و در قالب قانون ها و منشورهای متعدد به عنوان یکی ازالزاماتِ زیستی و حقوق شهروندی در شهر امروزی، از آن دفاع می شود. با توجه به آنکه تا به امروز، علی رغم تحقیقات بیشمار تحت عناوین گوناگون در ارتباط با مفهوم حق

به شهر و تفاسیر و برداشت های متعدد از آن در مطالعات شهری و جامعه شناسی شهری، در جامعه ی ما، همچنان مفهوم حق به شهر و جایگاه آن در جامعه به عنوان یک "حق"و یک ضرورتِ زیستی در شهر، آنچنان که باید روشن نشده و بسترهای دستیابی به آن فراهم نگردیده است، در این مقاله، با استفاده از روش مطالعه ی کتابخانه ای-اسنادی و شیوه ی پژوهش توصیفی-تحلیلی، به معرفی و تحلیل نظریه حق به شهر ، و چگونگی دستیابی به آن در فرآیند تولید و بازتولیدِ فضا در شهر، به عنوان یکی از ضروریاتِ حقوقی-زیستی شهروندان، پرداخته شده. و در نهایت برای آشنایی و بهره

گیری از تجارب جهانی ، به منشورها و قوانین مصوب حق به شهر ، در سطوح جهانی و برخی کشورها اشاره گردیده است.


کلید واژه ها: حق به شهر، حقوق شهروندی، تولید فضا، عرصه عمل.


مقدمه

آنچه که اخیرا، با توجه به گسترش شهرها و اهمیت مطالعه و بررسی زندگی شهری و شیوه ی حق خواهی در شهر، مورد توجه قرار گرفته،بحث حق به زندگی شهری یا چنانکه هنری لوفور بیان می دارد، حق به شهر1 است.

امروزه در سراسر محافل علمی، سیاسی و مجامع ملی و جهانی ، از جمله سازمان علمی، فرهنگی، و تربیتی بین الملل(یونسکو) و مرکز اسکان بشر سازمان ملل متحد(هبیتات)، برخی ارزشها که تقریباً تمام نسخههای حق به شهر در آن مشترک هستند وجود داردتقریباً، همه بر اشکال استفادهکنندگان یا ساکنان فضای شهری تأکید دارند. بسیاری اتفاق نظر دارند که این موضوع، تجربه روزمره سکونت داشتن شهر است که به افراد فارغ از شهروندی دولت-ملت، حقی به شهر را اعطاء میکند. در حال حاضر، در اغلب شهرها ی جهان ، مفهوم حق به شهر، به مثابه فرایند مبارزه و کنش برای گسترش

حقوقِزیستِساکنان شهری و نیز دستیابی به حقوق شهروندی ، درک شده (پورسل, .(1393 و از ضروریت های زیستی-حقوقی در شهر تلقی می گردد. ما در دورانی زندگی می کنیم که آرمان های حقوق بشر، چه از نظر سیاسی و چه اخلاقی، نقشی مرکزی یافته اند. نیروی بسیاری صرف ترویج اهمیت آن در ساختمانِ جهانی بهتر شده است. علاوه بر این، ما در جهانی به سر می بریم که در آن حقِ مالکیتِ خصوصی و نرخ سود دیگرِ مفاهیمِ حق را، از جمله حق به شهر را، تحت الشعاع قرار می دهند. (هاروی،(1391 نگارنده در این گفتار ، با بهره گیری از تئوری هنری لوفور، می خواهد ، با پرهیز ار تفاسیر و تحلیل های تقلیل گرایانه؛ نوع دیگری از حقوق بشر، یعنی حق به شهر را مورد معرفی و بررسی قرار دهد. به بیانی دیگر، در این گفتار نگارنده، علاوه بر تحلیل مفهوم حق به شهر و ابعاد آن، و نیز ارتباط مفهومی آن با جریانِ تولید و بازتولید فضا2 در شهر، در پی این سوال است که شهر مطلوب، به عنوان عرصه ی عمل، برای شهروندان و کنشگران فعال کدام است؟ و فرایند دستیابی

به حق3 در این عرصه ، چگونه است؟

قبل از این که بسترهای شکل گیری مفهوم حق به شهر را مورد بررسی و تحلیل قرار دهیم، ابتدا لازم است که بفهمیم هنری لوفور چگونه مفهوم حق و حقوق را فهم می کند. برای لفبور حقوق قانونی و رسمی هرگز خدادادی همچنین حقوق طبیعی4 که تدوین کنندگان نهادها به راحتی آن را نوشته اند


نبوده است. آنها نمود ها هستند، نتیجه نهایی مطالبات جمعی که توسط شهروندان درحال گذار ساخته شده است. (پورسل, .(1393

این پرسش که چگونه شهری مطلوب ما است نمی تواند جدا از این پرسش باشد که خواستار چه نوع روابط اجتماعی، ارتباط با طبیعت، شیوه زندگی و زیست، تکنولوژی، و ارزش های زیبایی شناختی هستیم. حق به شهر بسیار

فراتر از ازادی های فردی در دسترسی به امکانات شهری5 است. حق به شهر، حق تغییر دادن خودمان از طریق تغییر دادن شهر است (هاروی،.(1391 به علاوه این حقی عمومی و نه فردی است، چه این دگرگونی به طور اجتناب ناپذیری وابسته به اعمال نیروی جمعی در تغییر شکل دادن به روند توسعه ی شهری و نیز مطالبه و دستیابی به

ضروریات زندگی و حقوق شهری است (همان). به بیانی دیگر می توان چنین گفت که حق به شهر یک حق جمعی و عمومی است و به یک مکان معین مربوط میشود. خود لفور آن را حق به زندگی شهری مینامد (اطهاری، (1390

حق به شهر یک ضرورت:

حق به شهر6 که یکی از جنجالی ترین و شناخته شده ترین مفاهیم مطرح شده توسط هنری لوفور است و در کتابی با همین عنوان مطرح شده است، در سال 1967 درست یک سال بعد از خیزش جنبش های اجتماعی-سیاسی در اروپا و آمریکا به چاپ رسید. این کتاب که درست یک قرن پس از کتاب سرمایه7 ی کارل مارکس به چاپ رسید، از نظر اهمیت و موضوعیت آن در تحلیل مسائل اجتماعی و نیز شهری، به منزله ی بزرگداشت و امتداد این اثر محسوب می شود. لوفور حق به شهر را » درخواست برای دسترسی تحول یافته به زندگی شهری« می داند.

در بیانی دیگر هاروی مفهوم حق به شهر لوفور را این گونه توضیح می دهد:

» این حق بیش از آن که فردی باشد اشتراکی است، چرا که این تغیرات نیازمند یک قدرت جمعی برای بازشکل دهی8 به فرایند شهری است. آزادی و بازسازی شهر و نیز خودمان، به نظر من یکی از

 


ارزشمند ترین حقوق بشری است که بسیار مورد بی اعتنایی قرار گرفته است هاروی، در تحلیلی دیگر از حق به شهر به عنوان یکی از پیش نیازهای اساسی برای شکل گیری خودآگاهی و کنش9، این حق را " بسیار فراتر از آزادی فردی در دسترسی به امکانات شهری" میداند. به بیانی میتوان گفت حق به شهر، حقی همگانی و مشارکتی10 در نحوهی تغییر شهر است؛ چرا کهآگاهیِ مستتر11 در این حق، از این امر با خبر است که در هر تغییری که ، به شکل ها و فرم های مختلف، و برای دستیابی به این حق، در شهر به وجود آوریم، خود را نیز دگرگون خواهیم کرد زیرا نحوهی هستیِ 12 آدمی هرگز نمیتواند چیزی جدا و منفک از هستیِ مکانی اش باشد. بنابراین بر اساس این واقعیت عینی، مادی و هستیشناسانه است که حقِ به شهر، حقی همگانی است. (روحی, .(1392 علاوه بر تغییرات حاصل از دستیابی به حق به شهر و همگانی بودن آن ، این حق، منبع برتری برای تحقق حقوق دیگر است. (اطهاری، .(1390


پرسش مهمی که ذهن لوفور را به خود مشغول داشته، این است که ریشه حق به شهر کجاست؟ لوفور حق به شهر را بهعنوان جدالی برای بیگانگی-زدایی13 فضای شهری و برای باز-یکپارچهسازی14 در شبکه ارتباطات اجتماعی میبیند. او درباره این بیگانگیزدائی از تصاحب و تملک صحبت میکند. ایده او درباره حق به شهر شامل تصاحبکردن فضا در شهر توسط ساکنان است. برای تصاحب چیزی، نیاز به گرفتن آن برای خود و ساختن آن برای خود است. در مطالبه حق به شهر، ساکنان،آگاهانه، فضای شهری را برای خودشان میگیرند، آنها آن چیزی را تصاحب میکنند که برای خودشان است. حقوق مالکیت برای لفور، سلب مالکیت فضای شهری

است. آنها آنچه را که متعلق به ساکنان یک اجتماع است می گیرند و آن را از صاحبان مالکیت غصب می کنند، از کسانی که زمین را خریده اند. تصاحب بنابراین به این معنی یک حق است که استفادهکنندگان حق طبیعی به فضای شهر دارند. بهدرستی این حق برای آنها است. (پورسل, .(1393

برای لوفور، نه خانه، بلکه شهر است که ایجاد کننده ی وجود و خودآگاهی شمرده می شود. .(kofman, 1996)در حق به شهر، هنری لوفور این مسئله را مطرح می کند طراحان و برنامه ریزان

شهری نمی توانند پراکسیس15 را طراحی کنند، اما می توانند فضاهای مناسب آن را ایجاد کنند و راه را برای انجام آن هموار کنند. (رهبری, .(1393 به نظر لوفور، در زندگی روزمره ی مدرن مردم تبدیل به چرخ سرمایه داری شده اند. شهر باید برای همه ی مردم راهی را باز کند که امکانی را برای ساختن16 محیط هایی برای خودشان داشته باشند. انسان ها به اعتقاد لوفور تنها با کار کردن و به دست آوردن پول کافی برای شرکت در چرخه ی سرمایه داری راضی نمی شوند، چرا که نیازمند چرخه های دیگری مانند بازی، خلاقیت، تجربه، آموزش، ورزش، و... هستند. (lefebver, .1996)شهرهای ما نیاز به کار و تفریح را تا حدی تامین می کند، اما نیاز به زندگی اجتماعی و انسان شناختی، به عنوان یکی از اساسی ترین و پایه ای ترین ضرورت های زیستی17در شهر، تامین نشده است. لوفور در میان فضاهای عمومی و خصوصی تاکید خود را بر فضای عمومی و نتیجه اثر آن قرار می دهد. اثر همان تولید خلاقانه و همین طور زمینه ای برای خود آگاهی و زندگی روزمره ی ساکنان شهر است. او حق خود را بر توجه خود بر حقِ انسان ها به مشارکت18 در فضای شهری و استفاده از آنها قرار می دهد. .(lefebver, 1996)


در اندیشه ی لوفور پیش نیاز دستیابی به حقوق شهری به عنوان یکی از ضرورت های زیستی-حقوقی، پیش از هر چیز، توانایی پس زدن نیروهای کنترل گر فضاهای شهری، و به دنبال آن،با تبدیل کردن شهر به عرصه عمل19،


رسیدن به خود-اداره گری20 و خود-مدیریتی21 در مسائل متعدد شهری به عنوان یک شهروند و کنشگر در سطوح مختلف زندگی روزمره و مدیریتی است. آنچه از این فرایند-پس زدنِ نیروهای سرکوبگرِ فضا و در نهایت رسیدن به خود اداره گری و خود مدیریتی آن-حاصل می آید، همان مفهومی است که حق به شهر نام دارد. به بیانی دیگر لوفور بیان می دارد "هرزمان یک گروه اجتماعی از قبول منفعل شرایط موجود زندگی خود، بقای خود سرباز زد و هر زمان که این گروه خود را مجبور به نه تنها درک22 ، بلکه تسلط23 بر شرایط موجود خود کرد، خود ادارهگری محقق


میشود" (2009, p. 135). .زمانی که خود ادارهگری گسترش مییابد، زمانی که توسط جامعه عمومی میشود، مردم بهطور فزایندهای به نیروی خود پی میبرند. آنها خود را بهعنوان اصلحترین منتخب برای مدیریت امور مربوط به خود، و مسائل شهری میبینند. در نتیجه نهادهای کنترل، نظیر شرکت و دولت، و سایر نیروهای سرکوب گر و کنترل کننده شروع به از بین رفتن میکنند (پورسل, .(1393 به دنبال

اضمحلال نیروهای کنترل گر، و بالفعل شدن و عینیت یافتن توان های خود-اداره گری و خود-مدیریتی در سطوح مختلف شهر ، شهروندان، به عنوان گنشگران فعال، می توانند هرچه بیشتر بسترهای تحقق و نیل به سایر حقوق، از جمله حق به شهر را- به عنوان بستری برای بیان و بازنمایی این شیوه از اداره گری و مدیریت- فراهم آورند.

اندیشه لوفور فراهم آورنده ی یک بازاندیشی رادیکال از اهداف، تعریف و محتوای اجتماعات سیاسی است. لوفور برای تعریف تعلق به یک اجتماع سیاسی از شهروندی رسمی استفاده نمی کند بلکه از یک مفهوم هنجاری تحت عنوان سکونت24 استفاده می کند. افرادی که در شهر زندگی می کنند نسبت به آن حق دارند. حق به شهر برای تمام افراد وجود دارد چه شهروند رسمی باشند و چه غریبه و غیر رسمی. او دو مؤلفه را در حق شهری بازمی شناسد:

-حق اختصاص دادن به خود: 25 حق استفاده ی کامل از فضای شهری در زندگی روزمره، حق زندگی کردن، بازی کردن، کار کردن، و به خود اختصاص دادن و... . امروزه شهرهای ما نیاز به کار و تفریح را تا حدی تامین می کند، اما نیاز به زندگی اجتماعی و انسان شناختی، به عنوان یکی از اساسی ترین و پایه ای ترین ضرورت های زیستی در شهر، آنچنان که باید تامین نشده است.

-حق مشارکت: 26 حق این که ساکنان شهر در تصمیم گیری های مربوط به فضاهای شهری در هر سطحی از تصمیم گیری که باشد، دخیل باشند(. (fenster, 2005 ایده مشارکت لفور در میان شهروندان فعالشده تنها یک ظهور دستور کار وسیعتر خود-ادارهگری است. در این راه، حق به شهر بهطور شفاف هم مرز با خود ادارهگری است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید