بخشی از مقاله
چکیده :
در برهه زمانی اخیر بنا به دلایلی حقوق بشر به ابزاری تبدیل شده است در دست دشمنان بشریت ،که از این ابزار کنند. اساسا غرب این روش را در برداری میدر جهت تبلیغات سوء و ایجاد جنگ روانی علیه ملتهای مظلوم بهره های گذشته در مورد کشورهایی که با آنها مخالف بوده است، به کار برده و هرجا که شاهد همراهی طول سال کشورها در جهت اهداف سیاسی و اقتصادی خویش نبوده و احساس کرده است که کشوری با اهداف پلیدش ها را به نقض حقوق بشر متهم کرده است.
اگر بخواهیم به کارنامه اقدامات دولت جنایتکار آمریکا همراه نیست، آن در جهان نگاهی بیندازیم به مواردی برمی خوریم که انجام یکی از آنها کافی است تا کشور انجام دهنده این اقدامات برای همیشه منزوی شود و دیگر دم از حمایت از مسائلی چون دموکراسی و حقوق بشر نزند، اما می بینیم در حال حاضر دولت آمریکا با کمال بی شرمی با تکیه بر قدرت نظامی، اقتصادی و رسانه ای خود همچنان خود را سردمدار آزادی، حقوق بشر و دموکراسی می داند و هر از گاهی کشورهایی که با او همراه نیستند را متهم به نقض حقوق بشر می نماید. حال با این توضیحات مقاله حاضر با استفاده از روش پژوهشی- توصیفی و استنادی به بررسی مساله مهم و اساسی حقوق بشر آمریکائی از ادعا تا عمل در جهان سیاست زده امروزپرداخته و زوایای مختلف آن را مورد واکاوی و بررسی قرار داده است.
مقدمه :
منطقه خاورمیانه و به ویژه حوزه خلیج فارس به دلیل موقعیت استراتژیک و در برداشتن منابع و منافع اقتصادی و سیاسی سرشار آن همواره مورد طمعورزی قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای بوده است. سابقه تاریخی جنگافروزی این قدرتها را دوران جنگهای جهانی و نقض اصل بیطرفی ایران از سوی دول متفقین به این سو، تا جنگهای خلیج فارس و اشغال عراق و افغانستان و مداخلات خونین در بحرین، یمن و سوریه میتوان پی گرفت.
در این میان، نقض اصول بنیادین حقوق بینالملل از سوی دولت امریکا به عنوان مدعی برقراری نظم نوین جهانی و داعیهدار گفتمان حقوق بشر در خور تأمل بیشتری است. دولت ایالات متحده پس از وقایع پر از ابهام یازدهم سپتامبر، به دو کشور افغانستان و عراق لشکرکشی کرده و این دو کشور را رسماً به اشغال خود در آورد. بررسی وقایع روی داده در دوران اشغالگری ایالات متحده و ارزیابی مسئولیت این دولت اشغالگر از حوزههای مغفول مانده ادبیات حقوق بینالملل معاصر بوده است.
دولت امریکا با اعلام جنگ جهانی علیه تروریسم جنگی بیحد و مرز را علیه عواملی که بعضاً خود زمانی تحت حمایت این دولت بودهاند، صورت داده و در این مسیر انحرافی، بسیاری اصول حقوق بینالملل ازجمله قواعد حقوق بشر و حقوق بشردوستانه بینالمللی را نادیده انگاشته است. در واقع، دولت امریکا در نبرد موسوم به جنگ علیه تروریسم نه از در نوردیدن مرزهای بینالمللی و تجاوز به حاکمیت و تمامیت سرزمینی کشورهای دیگر و نه از مستثنی قلمداد کردن نیروهایی که تروریست میخواند از مقررات ژنو ابایی داشته است.با توجه به امپراتوری رسانهای جهان سلطه، نقضهای فاحش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه بینالمللی از سوی دولتهای غربی به ویژه ایالات متحده کمتر بازتاب یافته و کشورهایی که از این اقدامات متحمل ضررهای بسیاری شدهاند نتوانستهاند چه در سطح رسانه و در سطح سیاسی و حقوقی در مجامع بینالمللی توفیق چندانی بیابند.
مفهوم حقوق بشر :
اساسیترین و ابتداییترین حقوقی است که هر فرد به طور ذاتی، فطری و به صرف انسان بودن از آن بهرهمند میشود.[1] این تعریف ساده عواقب و بازتاب اجتماعی و سیاسی مهمی را برای مردم و حکومتها به دنبال دارد. مطابق اعلامیه جهانی حقوق بشر و سایر اسناد بینالمللی این حقوق ویژگیهایی همچون جهان شمول بودن، سلب ناشدنی، انتقال ناپذیری، تفکیک ناپذیری، عدم تبعیض و برابری طلبی، به هم پیوستگی و در هم تنیدگی را دارا است. از این رو به تمامی افرد در هر جایی از جهان تعلق دارد و هیچ کس را نمیتوان به صرف منطقه جغرافیایی که در آن زیست میکند، از حقوق بشر محروم کرد ضمن اینکه همه افراد فارغ از عواملی چون نژاد، ملیت، جنسیت و غیره در برخورداری از این حقوق با هم برابر و یکسانند و در این خصوص کسی را بر دیگری برتری نیست.
این حقوق شامل حقوق طبیعی یا حقوق قانونی که در قوانین ملی و بینالمللی موجودند میشود.[2] دکترین و فعالین حقوق بشر، در فعالیتهای بینالمللی خود در زمینه حقوق بینالملل، نهادهای جهانی و منطقهای، سیاستهای دولتی و در فعالیتهای سازمانهای غیردولتی، اساس و شالوده سیاستهای عمومی و اختصاصی در این زمینه را بنا نهاده است.[3] در واقع میتوان گفت در صورتی که جامعه جهانی در فضای صلح، با یک زبان مشترک اخلاقی، گفتگو و مباحثه کنند، این زبان مشترک اخلاقی، در واقع، حقوق بشر نامیده میشود.
با این وجود هنوز امروزه دکترین حقوق بشر، نظریههایشان را در این مورد با شک و تردید بیان میکنند و مباحثه آنها بیشتر در زمینه محتوا، ماهیت و چگونگی توجیه حقوق بشر است. در واقع، پرسش بحث برانگیز همانا خود معنای حق یا حقوقی است که باید به رسمیت شناخته شود و این بحث در گفتمانهای فیلسوفان همچنان ادامه دارد.[4]بسیاری از ایدههای اساسی که محرک جنش حقوق بشر بود، بعد از جنگ جهانی دوم و جنایات هولوکاست گسترش و توسعه یافت، و با تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر درپاریس توسط مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال 1948 به اوج خود رسید و به رسمیت شناخته شد.[5] در جهان باستان، مفهوم حقوق بشر به گونهای که امروزه وجود دارد نبود.