بخشی از مقاله

چکیده

جهانی شدن روند متناقض مدرنیته را تشدید کرده و آن را درون فرایندی متقابل از همگن سازی ها و ناهمگن سازی های هویتی جماعتی وارد نموده است. اثر مشخص این امر گسترش مطلق شمار هویت های اقلیتی در سطوح بومی و محلی از یک سو، و تداخل نقش های هویتی و شکل گیری هویت های اجتماعی هر چه گسترده تر در قالب های غیر بومی و فراملی از سوی دیگر است. شهرها به مثابه پهنه های اصلی تبلور یافتن فضاییِ هویت ها و روزمرگی شهری به مثابه زمان اصلی بیان این هویت ها، امروز بیش از پیش مطرح هستند.

هم از این رو مفهوم سبک زندگی که در دهه های پس از جنگ جهانی دوم و عمدتاً در چارچوب نظریه های برون آمده از مطالعات فرهنگی مطرح شده بود در ترکیب خود با مفهوم روزمرگی در معنایی لوفبوری از این واژه امروز باید به گونه ای دیگر تفسیر شود. زمانی که این دو مفهوم را در تقاطعی معنایی با دو مفهوم دیگر خرده فرهنگ و اقلیت قرار دهیم، باز هم به موقعیت های پیچیده تری می رسیم که ما را با شرایطی نسبتاً بی نظیر در شکل گیری فرهنگ های انسانی و پویایی آن ها روبرو می کند.

آن چه در مقاله حاضر مورد نظر است حرکت از این چارچوب فکری و تلاش برای کاربرد آن در شرایط خاص ایران است که در آن همچون بسیاری دیگر از کشورهای در حال توسعه جهانی شدن به امواج مقاومت هویتی- جماعت دامن زده است، ولو اینکه این مقاومت لزوما شکل فعال نداشته و در حوزه خود آگاه قرار نمی گیرد.بنابراین هدف ما در این مقاله آن است که نشان دهیم چگونه گسست های کنونی جامعه ما در تبلورِ فضایی - زمانی خود و از خلال بیان و بروز خویش در سبک های زندگی در سطح شهرها برونیت یافته و چه پی آمدهای کوتاه و دراز مدتی را می توان از این فرایند انتظار داشت. رویکرد مقاله، رویکردی کاربردی است که تلاش می کند به راهکارهایی عملی به ویژه در زمینه سیاست گذاری های راهبردی و راهکاری در زمینه فرهنگ عمومی دست یابد و همین امر آن را در تداخلی نظری بین دو حوزه انسان شناسی و مطالعات فرهنگی قرار می دهد.

فرهنگ اکثریت، فرهنگ اقلیت

اکثر مطالعات تاریخی و باستان شناسی نشان می دهند که سازماندهی های اجتماعی، پس از گذار انسان از مرحله جماعت های کوچکی که »دسته« نامیده و شامل صرفا یک خانواده بزرگ یا چند خانواده محدود - ده تا بیست خانواده - می شدند و معیشت خود را عمدتا از طریق گردآوری و سپس شکار جانوران کوچک تامین می کردند، شروع به ایجاد ساختارهای »نظم« می کنند. مفهوم »نظم« خاص انسان نیست و در سایر جانوران و حتی گیاهان نیز دیده می شود. کردارشناسان - رفتار شناسان - از کنراد لورنتز تا ..... تا کنون توانسته اند ، سازماندهی مبتنی بر نوعی نظم را در بسیاری از جانوران که دارای زندگی اجتماعی هستند نشان دهند.

البته آنچه نظم انسانی را از نظم جانوری یا گیاهی یا به طور عام تر از نظم زیست بومی و کیهانی جدا می کند، شکل و نمادین بودن آن است که از طریق نظام های شناختی، زبان شناختی، نمادین، تفسیری، مناسکی- اجرایی، موقعیتی و ... خود انسان ها بنا بر فرهنگ های مختلف زبانی و جماعتی گوناگون درونی و درک می شوند و از طریق سازوکارهای کنشی به روابط و سپس نظام های اجتماعی تبدیل می شوند.

وجود »نظم« به مثابه پایه و اساس شکل گیری »اجتماعیت« بدان معنا است که نظام های فرهنگی نیز به ناچار از نظمی هژمونیک تبعیت می کنند تا امکان انسجام یافتن این سازمان های اجتماعی را به وجود بیاورند .همانگونه که ما به ناچار ولو با تقلیل دهندگی، باید از واژه ها، ساختارهای دستوری و سایر اشکال زبانی، معانی نسبتا مشابهی را بفهمیم تا بتوانیم با یکدیگر رابطه برقرار کنیم، در کل نظام های اجتماعی نیز پدیده های بی شمار فرهنگی به ناچار باید به اشکال گوناگون تقلیل یافتگی که تقریبا همیشه نظام های هژمونیک نیز هستند، دامن بزنند تا بتوانند، حداقلی از هماهنگی را میان ساختارهای ذهنی و رفتاری افراد یک گروه اجتماعی مشخص ممکن کنند. از اینجا است که مفهوم »فرهنگ غالب« مطرح می شود - رابعی، . - 1378

در ادبیات مارکسیستی و و تداوم آن در مکتب فرانکفورت، تاکید بسیار زیادی بر هژمونیک بودن این فرهنگ شد و به همین دلیل بود که حرکت موسوم به »ضد فرهنگ - counter culture - « در دهه های 1960 و 1970 در آمریکا و ضدیت آن با جریان های عمومی شیوه زندگی آمریکایی و روزمرگی حاکم در این کشور تا حد زیادی از نظریات هربرت مارکوزه از آخرین نمایندگان فرانکفورت در آمریکا تاثیر می پذیرفت. این امر البته به خودی خود، منفی نبود زیرا به چرخشی اساسی در مارکسیسم انجامید که توجه مبالغه آمیز به »زیر بنای اقتصادی« در آن را به سوی توجه به اهمیت فرهنگ در حیات مادی کشاند، گرایشی که مهم ترین نماینده آن در انسان شناسی، ماروین هریس و مکتب ماتریالیسم فرهنگی او بود.

اما مشکل اساسی در آن بود که تاکید بیش از اندازه بر »هژمونیک »بودن آنچه »فرهنگ غالب« نامیده می شد، قدرت و اهمیت »فرهنگ های حاشیه ای« یا »خرده فرهنگ ها« که امروز از آنها با عوان فرهنگ های اقلیتی یا جماعتی نیز نام برده می شود را شمار از آنچه در واقعیت وجود داشت، وانمود می کرد و دچار نوعی خود دستکاری - auto manipulation - نظری می شد - هندری و دیگران،. - 1383 آرجون آپادورای، نظریه پرداز تاثیر گزار آمریکایی هندی تبار، از نخستین کسانی بود که با تاکید بر اهمیت بیشتر فرایندهای گوناگون و پیچاپیچ در حرکت عمومی جهانی شدن، توانست مفهوم »اقلیت« را نیز در تعبیر جامعه شناختی و انسان شناختی از آن تغییر دهد و به آن صرفا در بعد »زیر سلطه بودن« نگاه نکند.

آپادورای در حقیقت نشان داد که فرایند جهانی شدن صرفا پدیده ای یک سویه نیست و همان گونه که کشورهای توسعه یافته مرکزی، کشورهای در حال توسعه را در طول دوران استعمار و فرایندهای و استعماری دچار دگرگونی های عظیم کردند، در دوران کنونی، فرهنگ های حاشیه ای هستند که در حال دگرگون کردن، فرهنگ های »غالب« پیشین هستند. تحت تاثیر همین اندیشه، نگاه به مفهوم »اقلیت فرهنگی« دائما دگرگون شد .امروز باید این مفهوم را نه به معنای مطلق آن یعنی یک یا چند اقلیت فرهنگی - رفتاری، عقیدتی، سبک زندگی،سیاسی و ... - در برابر یک »اکثریت فرهنگی« دید، بلکه ما بیشتر با مجموعه هایی هر چه بزرگ تر - چه از لحاظ حجم، چه از لحاظ شمار و چه از لحاظ نفوذ اجتماعی - روبرو هستیم که در کل خود از »اکثریت« مفروض فرهنگی عموما هم از لحاظ کمی و هم از لحاظ کیفی گسترده تر هستند.

همچنین امروز هر چه بیشتر بر جنبه های مثبت و تنوع و تفاوت فرهنگی از بعد مثبت نگاه می شود، یعنی آنچه این تنوع می تواند به یک جامعه بیافزاید. در حالی که تصورات هژمونیک پیشین به ساختن یک »فرهنگ غالب« و یکدست هم به دلیل مخرب بودن تبعات اولیه و ثانویه آنها - از جمله به وجود آوردن گرایش های آمرانه و توتالیتر - و هم به دلیل غیر کارا بودن آنها در دراز مدت کنار گذاشته شده است.

این امر البته بدان معنا نیست که بتوان یک گروه اجتماعی و به ویژه یک جامعه بزرگ را بدون وجود گروه بزرگی از همسازی ها و هماهنگی ها که باز هم در آنها هم هژمونی - قانون - وجود دارد و هم تقلیل های شناختی، اداره و حفظ کرد، اما هر روز راه ها و ادیشه ها و سازوکارهای جدیدی برای مدیریت تفاوت های فرهنگی و بهترین استفاده از آنها برای بهبود عمومی جوامع انسانی مطرح می شوند که توجه به آنها به ویژه برای حفظ و برای تداوم بخشیدن به جنبه های مثبت و ارزشمند در فرهنگ های سنتی و ریشه دار اساسی است.اما این کار را نمی توان به سازمان یافتگی خود انگیخته جوامع واگذاشت. معنی این سخن آن است که نیاز به دخالت برای سازمان دادن به این امر وجود دارد. با این وصف، به نظر ما این دخالت بیشتر از آنکه از سوی تمرکز های سیاسی، یعنی دولت ها انجام بگیرد می تواند و بهتر است از طریق ایجاد شرایط گسترش سازوکارهای مردمی و مدنی انجام بگیرد.

تجربه جوامعی چون کشورهای اسکاندیناوی و کانادا در میان کشورهای توسعه یافته ، و کشورهای هند،مالزی، ترکیه در میان کشورهای در حال توسعه از این لحاظ نشان داده است که حرکت در این مسیر نه فقط سبب بهبود موقعیت های فرهنگی آنها و کاهش تنش های اجتماعی و فرهنگی در آنها شده، بلکه موقعیت های اقتصادی آنها را نیز به دلیل بالا رفتن صلح و امنیت اجتماعی در آنها به وضعیت های بهتری رسانده است. در حالی که کشورهایی که راه معکوس را پیش گرفته اند برای مثال پاکستان، برخی از کشورهای آمریکای لاتین از یک سو و ایالات متحده و فرانسه از سوی دیگر، دقیقا نشان داده اند که با تنش های اجتماعی - فرهنگی بیشتر و سقوط بیشتری در حوزه اقتصادی نیز روبرو می شوند. بحث رابطه حوزه های اقتصادی و فرهنگی را در آینده باز هم دنبال خواهیم کرد.

سازمان ملل متحد و سازوکارهای حقوق بشری آن

سازمان ملل متحد و نهادهای وابسته به آن در برنامه ها و فعالیت هایشان در موضوع حقوق اقلیت ها بایستی به صورت ویژه و نظام مند به حقوق زنان توجه داشته باشند. لازم است که یک مقام کارشناس مستقل برای پیگیری حقوق زنان اقلیت در سیستم سازمان ملل متحد تعریف شود تا به طور ویژه بر موضوع رفع تبعیضات مضاعف علیه زنان متمرکز باشد. مرکز برابری جنسیتی و توانمندسازی زنان سازمان ملل متحد - - UN-Womenمی تواند نقش کلیدی را در سیستم سازمان ملل با همکاری آژانس های دیگر برای توجه قرار دادن به موضوع زنان اقلیت داشته باشد. این مرکز که به طور مشخص به گروههای آسیب پذیر و حاشیه ای می پردازد بایستی اقلیت ها را که بیشتر زنان آسیب پذیر در این گروهها جای می گیرند در برنامه های اصلی خود بگنجاند.

شورای حقوق بشر به عنوان نهاد مسئول و متولی امر حقوق بشر در نظام ملل متحد می تواند در حمایت از حقوق زنان اقلیت نقش بزرگی را ایفا کند .شورای حقوق بشر از زمان تشکیل آن، توجه ویژه ای به موضوع اقلیت داشته است. بر اساس قطعنامه 6/15 شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد در سال 2007 مجمعی در موضوع اقلیت ها تشکیل شد تا بدین منظور عرصه ای را برای گفتگو و همکاری در باره ی مسائل مربوط به اقلیت های ملی یا قومی، مذهبی و زبانی و همچنین کمک موضوعی و تخصصی مربوط به کار کارشناس مستقل امور اقلیت ها فراهم کند. مجمع حاضر شیوه های بهتر، چالش ها، فرصت ها و ابتکارات لازم را به منظور اجرای بیشتر »اعلامیهی حقوق افراد متعلق به اقلیتهای ملی یا قومی، مذهبی و زبانی« شناسایی و مورد تجزیه و تحلیل قرار خواهد داد.

مجمع به طور سالانه طی دو روز کاری که اختصاص به بحث های موضوعی مهم اقلیت ها دارد تشکیل جلسه می دهد. کارشناس مستقل امور اقلیت ها در سازمان ملل متحد،کار مجمع را هدایت و جلسات سالانه را تدارک می بیند و نتایج آن را به شواری حقوق بشر گزارش می دهد. مجمع با کارشناس مستقل امور اقلیت ها در سازمان ملل متحد همکاری می کند و نظرات کارشناسی و توصیه ای به همه ی اشخاص و نهادها که با موضوع اقلیت ها درگیر هستند، ارائه می نماید. مجمع مزبور همچنین تلاش دارد تا با نظام ملل متحد در ارتباط با ترویج و حمایت از حقوق اقلیت ها همکاری بیشتری داشته باشد.

.1 دولت های ملی، منطقه ای و محلی

دولت ها و مقامات محلی در وهله ی اول بایستی که مشکلات و محدودیت های زنان اقلیت را مورد شناسایی قرار دهند. لازم است که در انجام این امر اطلاعات و آمارهای دقیقی از وضعیت آنان تهیه شود. اقدام بعدی و مهم دولت، تدوین قوانین و مقررات مناسب از طریق مجالس قانونگذاری که حمایت های لازم را از زنان اقلیت به عمل آورد و نیز تغییر یا اصلاح قوانین موجود که تبعیض آمیز تلقی می شوند. دولت ها لازم است سیاست هایی را که تأثیر منفی بر توانایی زنان در عرصه هایی چون مشارکت مدنی، اشتغال و تحصیل در جوامع اقلیت دارد مورد بازبینی قرار دهند و رویکرد مثبتی را در بهبود وضعیت آنان اتخاذ نمایند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید