بخشی از مقاله
چکیده
در پژوهش یک مکتب عرفانی، نظیر مکتب عرفانی مولوی، شاید مهمترین مسئله - و یا یکی از مهمترین مسائل- مبحث عقل و خرد بشری باشد؛ چرا که برخی از صاحب نظران بر این باور هستند که این عارف در آثار خود با عقل و استدلال به مبارزه برخاسته و این در حالی است که قرآن کریم و همچنین سنت نبوی - ص - جایگاه رفیعی را برای خرد قائلاند و در موارد فراوانی، انسان را به تفکر، تعقل و تدبر فرا خواندهاند. این نوشتار که با روش تحلیلی به جست و جو در آثار مولوی پرداخته بر آن است تا در جهت رفع این تناقض ظاهری، به بررسی جایگاه عقل و خرد بشری در عرفان مولوی، بپردازد.
مولوی عقل را به دو دسته عقل ممدوح و عقل مذموم تقسیم میکند. عقل ممدوح دارای دو معنا است: یک عقل کامل انبیاء و اولیاء و خواصّ درگاه حق میباشد که آگاه به حقایق و اسرار است و دیگری عقل مجرد علوی و نخستین جلوهی ذات حقتعالی است. عقل مذموم از نظر مولوی عقلی است که پا را فراتر تر حدّ خود بگذارد و داعیهی پرواز در ماورای طبیعت داشته باشد. در این صورت، قطعاً کارش به حیرت و گمراهی میکشد. و این تعبیر اگر چه مشابهت فراوان با عقل نظری فلاسفه دارد ولی، همیشه و هر جا با آن یکسان نیست. اما هر چه باشد این امر مسلم است که تکیه کردن بر آن در معرفتشناسی آفت دریابی و رهزن رسیدن به حقایق است.
واژگان کلیدی: عقل، مولوی، جنون، عقل کل
-1 مقدمه
عقل، قوّهای از قوای انسانی است که به عنوان ابزاری جهت تشخیص حق از باطل و خیر از شر محسوب میشود و مقابل این عقل را جنون و جهل تشکیل می-دهد - شعرانی، بی تا، ج. - 179: 2 یکی از مواهب ارزشمند نظام خلقت است که همزاد تاریخ بشر و مقوم حیات اوست. در آثار اندیشمندان فیلسوف و عارفان میتوان تعبیرات فراوانی در باب عقل یافت، اما آنچه مشهود است تفاوت اعتبار و اهمیت عقل از دیدگاه آنان است. فلاسفه اساس کار خود را بر عقل قرار دادهاند و عقل را همیشه عزیز و محترم میدانند؛ در آیات و روایات این حقیقت را آشکار میکند که حوزهی فعالیتعقل، اولاً بسیار گسترده و ثانیاً نتیجهبخش است.
چنانکه در این حوزه، وقتی از امام صادق - ع - پرسیده شد: عقل چیست؟ آن حضرت در جواب فرمود:العقلُ» ما عبدَ به الرحمن و اکتسبَ بهِ الجنان:« عقل چیزی است که به وسیلهی آن خدا را بپرستند و بهشت به دست آورند - کلینی، 1372،ج. - 35 :1 اما عرفا نه اساس کار خود را بر عقل قرار میدهند و نه همیشه از عقل ستایش میکنند. در آثار آنها میتوان شاهد نوعی گریز از عقل بود، اما باید در نظر داشت که ناتوان بودن عقل در شناخت مسائل ماوراءطبیعت به منزلهی مطرود بودن کامل عقل در نگاه عارفان نیست.
ابراهیمی دینانی در این ارتباط این گونه مینویسد: »بررسی آثار اهل عرفان و تصوف نشان می-دهد که این اشخاص با عقل مخالفت و دشمنی نداشتهاند و اگر در برخی موارد نسبت به عقل ابراز ناخرسندی کردهاند، منظورشان عقل جزوی و خرد سوداگر و سوداندیش بوده است« - ابراهیمی دینانی، 1380، ج. - 35 :1 و برای تأیید این گفتار میتوان شواهدی از عرفای بزرگ مثل نجمالدین رازی، سهل تستری، محی الدین بن عربی،مولوی را آورد.حال با توجه به این تناقض ظاهری و همچنین به دلیل وجود یک شهسوار تفکر عرفانی -فلسفی چون مولوی که تأثیر شگرفی در تفکرات عرفانی بعد از خود گذاشته است، تا حدی که سیطرهی انکارناپذیر آنان تا به امروز باقی است، از اینرو به نظر می-رسد بررسی خرد بشری و کاستیهای آن در نگاه این عارف حائز اهمیت باشد.
-2 پشینه تحقیق:
در زمینه مطلب مورد نظر، یعنی معرفت شهودی و رسیدن به آن از منظر مولوی تحقیق مستقلی صورت نگرفته است؛ هر چند در خصوص رابطه عقل و عرفان مطالبی در بعضی از آثار آمده است. از جمله:
- مبانی عرفان نظری از سعید رحیمییان: ایشان در این اثر به مسائل مهم عرفان نظری مانندمعرفت شناسیٍ، هستی شناسی، خداشناسی و جهانشناسی اشاره نمودهاند؛ و در فصل اول ارتباط عقل وقلب و وحی را از دیدگاه عرفان مطرح نمودهاند.
-عقل از دیدگاه مولوی از پری ریاحی: در این کتاب ضمن بیان دیدگاه مولوی در رابطهی عقل با قضاء، نفس، تن، دل و عشق به ذکر مراتب عقل از دیدگاه مولوی پرداخته است.
- شیوه استدلال مولوی در مثنوی از سید رضی میر صادقی: در این کتاب به نمونههائی از استدلالهای تمثیلی مولوی در مثنوی اشاره شده است.
-3 عقل در نگاه مولوی
با یک تحلیل دقیق در آثار مولوی به خصوص مهمترین اثرش- مثنوی معنوی- به این حقیقت رهنمون خواهیم شد که عقل از نظر وی، دارای هویتی معلوم و شناخته شده است نه مجهول و مبهم. محمدی وایقانی در کتاب جدال تاریخی عقل و عشق در این ارتباط میگوید: »مولوی آنگاه که از عقل سخن میگوید کاملاً موضوع معلوم و معینی را دنبال میکند و موضع خویش را در قبال آن کاملاً واضح و روشن میسازد و همواره از "معلوم" خود سخن میگوید نه از آنچه برای خودش "مجهول" مانده و مبهم است؛ صراحت بیان او و طرز تقسیمبندی کلاسیکی که ازعقل انجام داده است برای سالکان وادی طریق و طالبان معرفت حقیقی ابهامی باقی نگذاشته و آنان را در این موضوع عظیم و بنیادین سر در گم نکرده است، خاصه با توصیف کردن عقلها و به تصویر کشیدن انواع آنها بر پر واضح کردن مطلب کمک به سزائی نموده است - «محمدی وایقانی، . - 12: 1369
مولوی گاهی به ستایش عقل میپردازد و در آثار مختلف از آن به نیکی یاد میکند؛ مثلاً در آخرین مجلس از مجالس سبعه]هفت خطابه[ در بیان عظمت عقل، آن را قندیل عالم مهین، طور سینین، خلیفیه عادل حضرت ربّ العالمین و گره گشای مشکلات مینامد - مولوی، - 115: 1365 و یا در کتاب فیه ما فیه، عقل را عاملی جهت به هنجار رفتار کردن اعضای بدن میداند و میگوید:»هر چه این دست کند از سایهی عقل کند، زیرا که سایهی عقل بر اوست، هر چند عقل را سایه نیست، اما او را