بخشی از مقاله
چکیده
گوهر گرانبهاي ادب فارسی خرد است که در تمام دوران مورد ستایش نویسندگان و شاعران قرار گرفته، در تطور زمان با تعابیر مختلفی مثل علم، عقل و معرفت از آن یاد شده است .خرد گاهی معادل عقل جزوي و معرفت ابتدایی است و گاهی معادل عقل کلی و معرفت شهودي است. اولی را خرد بسیط و دومی را خرد مرکب نام نهادهایم. هدف این مقاله بر آن است که آیا هر خرد بسیط به خرد مرکب تبدیل میشود؟ و آیا منحنی تحول و تبدیل، تاریخی و زمانی است یا بصورت همزمانی اتفاق می افتد؟ در این تحلیل محتوایی شاعرانی مانند؛ پیشاهنگان ادب فارسی، معاصران رودکی، حکیم ناصر خسرو، عطار و مولانا مورد نقد و بررسی قرار گرفته اند.
کلید واژه ها: خرد بسیط، خرد مرکب، شهود معرفت - معرفت شهودي -
مقدمه:
نخستین اشعاري که درستایش خرد سروده شده، ابیاتی است از شهید بلخی، شاعرِ اواخرِ قرنِ سوم و اوایل قرن چهارم از جمله:د انشا، چون در یغم آیی از آنک بی بهایی ولیکن از تو بهاست - ژیلبرلازار، - 24:1361سپس رودکی آن را به چراغ روشن و جوشن تن تشبیه نمود:دانش اندر دل چراغ روشن است وز همه بد بر تن تو جوشن است - دبیرسیاقی - 63:1370و با بسامد بالاتر ابوشکور بلخی از جمله:خرد بهتر از چشم و بینایی است نه بینایی افزون ز دانایی است؟ - ژیلبرلازار - 120:1361حماسه سراي بزرگ ایران حکیم ابوالقاسم فردوسی نیز در تمام مراحل ساختاري و فرایندهاي شکلگیري داستانهایش از واژه خرد- بجاي علم- بهره گرفته است این بیت در اول شاهنامه شاهد بر این حقیقت است که:
خرد چشم ِ جان است چون بنگري تو بی چشم جان، آن جهان نسپري
بعد از او شاید کسی به اندازه حکیم ناصر خسرو به دلیل گرایشهاي کلامی و فلسفی و مذهبی اش، از خردو تأثیر آن در هدایت انسان و آزادي اندیشه بهره نگرفته است.
کشتی خرد است دست در وي زن تا غرقه نگردي اندرین دریا - دیوان، :1368 ق - 83
یا
دل ز خرد گشت پر زنور مرا سر ز خرد گشت بی خمار مرا - همان، ق - 56
اما وقتی با این بیت عطار که:
تا توانی با خرد بیگانه باش عقل را غارت کن و دیوانه باش - عطار، - 249: 1373
و یا این بیت مولانا در غزلیات شمس :کهنه و پیر شدي زین خرد پیر گریز تا بهار تو نماید گل و گلزار نوي - مولانا، - 30636/6:1355
و صدها بیت دیگر در مثنوي شریف، مواجه می شویم که به یک نوع پارادوکس در صورت و محتوا برخورد می کنیم که اولاً منظور شاعران پیشاهنگ - قبل از رودکی - و شاعران معاصر رودکی و معاصران فردوسیو ناصر خسرو از خرد چیست؟
و کدام نوع خرد مورد ستایش آنها بوده؟
و متقابلاً منظور عطار و مولانا و هم مشربان آنها از خرد و نوع آن چیست و مخاطب آن چه کسانی بوده اند؟ فرضیهاي که در این مقاله به دنبال اثبات آن هستیم این است که اولاً اگر به عقیده فلاسفه خرد از امور بسیطه است و داراي جنس و فصل نیست و قابل انقسام هم نیست از این رو تعریف ان هم ممکن نیست - سجادي، :1362 - 339/3 پس چگونه در اشعار مذکور خرد و دانش تقسیم گردید به خرد بسیطه - دانش سطحی به حقایق - و خرد مرکب - یعنی خرد انسانی که می داند که می داند - .ثانیاً رابطه علم با عقل چیست، چون بدیهی ترین حقیقت هستی یعنی ذات باري، به علم توصیف شده است نه به عقل.
ثالثاً: از منظر حکماي مشاء که خرد را به شک، و هم ویقین تقسیم می کنند، خرد مورد نظر ما در حوزه شک، و هم، یا یقین قرار دارد؟ یا هیچکدام از آنها؟ و اصولاً تعارض گرایشهاي افلاطونی شاعرانی چون سنایی، عطار و مولانا با شاعرانی مثل ناصر خسرو یا فردوسی و رودکی از همین نوع است؟
رابعا: آیا در حوزه ادبیات ما هم می توانیم مثل علماي علم اصول بین علم و معرفت تفاوت قائل نشویم، یا باید یک منحنی رسم کنیم که چگونه خرد به معرفت به ویژهشهود معرفت - معرفت شهودي - تبدیل می گردد. مثلاً آیا مولانا می خواهد پیام هاي ملکوت یابه قول عین القضات جبروت - - 1را که از نوع خرد مرکب و معرفت شهودي است به خرد طبیعی انسان خاکی تبدیل کند؟ آیا ظرف خرد طبیعی یا بسیط براي درك معرفت شهودي براي انسان زمینی کافی است؟ آیا همین موضوع عامل توسل به تأویل نبوده است؟
آیا در مرحله مقدماتی، قرآن، به خرد بسیط توجه داشته یا معرفت عمیق شهودي؟