بخشی از مقاله
چکیده:
با نگاهی به تاریخ جوامع و ملتها و تمدنهای گوناگون، درمییابیم که آموزش بهعنوان یکی از موضوعات حیاتی برای هر جامعهی انسانی، نقش پررنگی را در توسعهی فرهنگی و تمدنی آن جامعه ایفا میکند و در هر جامعهای ساختارهای خاصی برای آموزش جامعه وجود دارد؛ اما اتفاقی که در عصر جدید رخداده است، یکسانی ساختارها و تا حدودی محتواهای آموزشی در جهان است. موضوع موردبررسی در این مقاله، به این مسئله اختصاص دارد که این نوع ساختار و تا حدودی محتوای آموزشی در کشورها و فرهنگهای مختلف، برای رشد و توسعهی فرهنگهای بومی و عقاید محلی کشورهای گوناگون چه نقشی را ایفاء خواهد نمود؟
آیا این نظام آموزشی میتواند به توسعه سایر فرهنگها و عقاید نیز کمک کند و یا اینکه نمیتواند بستر مناسبی برای رشد سایر فرهنگها باشد برای دستیابی به پاسخ درست بامطالعهی منابع کتابخانهای و الکترونیک و با روش توصیفی - تحلیلی نگاهی به تاریخچهی نظام آموزش غرب و تحولات فکری آن بهعنوان منشأ وحدت نظام آموزش جهان امروز انداختیم و دریافتیم که این مبانی نظام آموزش مدرن که مبتنی بر یک جهانبینی مختص به خود است، نمیتواند بستر مناسبی برای همهی فرهنگها و عقاید دنیا باشد کهاحتمالاً از جهانبینی و هستیشناسی متفاوتی برخوردارند؛ و جامعهای که تصمیم دارد فرهنگ و افکار و اعتقادات خویش را دنبال کند و مبتنی بر اندیشههای خاص خود حرکت کند، باید بهنظام آموزش مختص به خود دست پیدا کند.
مقدمه:
یکی از پایهایترین موضوعات زندگی بشر در طول تاریخ که جزئی از محورهای اصلی زندگی انسان بود، موضوع آموزش است. موضوعی که در نخستین داستانهای تاریخی و اسطورهای و دینی به آن پرداختهشده است که در دسترس ترین آن کشته شدن هابیل توسط قابیل و یادگرفتن طریقهی دفن وی از کلاغ است که همواره ضربالمثلی در میان عامهی مردم است. انسانها در طول تاریخ همواره در حال آموزش بودهاند و این اقتضاء انسانیت آنها است. انسان ازآنجاکه انسان است وزندگی اجتماعی دارد، باید بیاموزد؛ واساساً تداوم حیات یک جامعه متکی به آموزش است که این امر خود حکایت از اهمیت اساسی مسائل فرهنگی و اجتماعی در زندگی انسانها دارد. - علاقه بند، - 1392
اما فارغ از اصل مبحث آموزش، موضوعی که برای ما بیش از هر چیز در اینجا حائض اهمیت است، مسئلهی محتوای آموزشی است. اگر بنا براین است که انسانها مبتنی بر آموزشی که میبینند رفتار کنند و مبتنی بر رفتار خود جامعهی خود را بسازند و بر این اساس حرکت جامعه و تاریخ را تعیین کنند، پس محتوای آموزشی مهمترین موضوعی است که هر جامعه و ملتی که خواهان دستیابی به کمال و رستگاری و پیشرفت هست، باید بدان توجه کند.
بدیهی است که هر قوم و ملتی مبتنی بر باورها، اعتقادات و فرهنگ خود، محتوای آموزشی خود را طراحی میکند و سعی دارد تا این مجموعهی فرهنگی و اعتقادی خود را در نسلهای آینده اشاعه دهد و بر پایهی این فرهنگ، تمدن خود را پایهریزی کند. گواه این مدعا، در جهان عینی ما بسیار مشهود است. اگر نگاهی به تمدنهای موجود در دنیای خود بی اندازیم میبینیم که هرکدام آنها، چین، هند، مصر، ایران، یونان، روم و ... هرکدام با چه نگرشها و باورهایی به چه تفاوتهایی در اشکال تمدن خود رسیدند. یک نمونهی واضحتر، معماری سنتی و هنر موجود در ایران است که با مشاهدهی کاروانسراها و حمامها و بازارها و ... محوریترین عنصری که به ذهن میرسد، مسجد است که تحت تأثیر حس محل عبادت، در شما حس عبادت را منتقل میکند.
- یامین پور و دوانی، - 1395 و یا خانههایی که نوع طراحی اندرونی و بیرونی دارند و حتی طراحی کلون درب خانههای سنتی که بیانگر فرهنگ مربوط به محرم و نامحرم بودن میشود - نیکزاد و دیگران، - 1395 و هزار نمونه ازایندست. اما سؤال اصلی ما در این پژوهش چیست؟ ما به دنبال چه میگردیم؟ و هدف ما از بیان این مقدمات چه چیزی است؟ میخواهیم چه موضوعی که کشف کنیم و در پی حل چه مسئلهای هستیم؟
سؤالی که اینجا مطرح میشود این است؛ آیا با توجه به مباحثی که دربارهی اهمیت محتوای موضوعات آموزشی مطرح کردیم، آیا امروز در میان جوامع گوناگون و علیالخصوص در جامعهی ما که محور اصلی بحث ما است، ساختار آموزشی بهطور اعم و محتواهای آموزشی بهطور اخص مبتنی بر اعتقادات، باورها و تفکرات و فرهنگ بومی است، یا خیر؟ آیا آنچه امروز در ذیل ساختار آموزشوپرورش کشور ما در حال آموزش است که از نشاءت گرفته از نظام آموزش مدرن است، میتواند پاسخ گوی مسائل بومی و فرهنگی کشور ما باشد؟ آیااساساً این نظام آموزشی ما را به سمت اهداف و آرمانهایی که برای جامعهی خود تعریف کردهایم میبرد؟
برای پاسخ دادن به این سؤال است که ما باید گریزی به سیر تاریخ نظام آموزشوپرورش بزنیم و با بررسی سیر تکوین نظام آموزش مدرن و مطالعهی مبانی هستی شناسانه و معرفتشناسانهی آن، یک تحلیل ریشهای و تاریخی از آن به دست آوریم. البته فرضیهی ما در این مقاله با توجه به کلیاتی از پیش موجود و شواهد عینی و تجربیات سالها و دهههای اخیر، بر این است که متأسفانه این سیستم در مسیر خلاف مسیر قالب فرهنگ بومی درحرکت است واساساً تمایز ذاتی با مسیر فرهنگی ما دارد.
روش تحقیق:
پژوهش حاضر با روش توصیفی-تحلیلی انجام دادهشده است. دادههای این تحقیق ابتدا با روش مطالعهی کتابخانهای، منابع الکترونیک و مطالعهی متون به دست آمد با استفاده از آنها توصیف مفاهیم نظری و سیر تحول و پیدایش نظام آموزش مدرن صورت گرفت و سپس به تحلیل و بررسی چرایی وضعیت پیشآمده پرداخته شد.
یافتهها:
مفاهیم نظری
-1 روشنگری - renaissance -
روشنگری چیست؟ آیا روشنفکری دستهای از ایدهها است؟ یا یک جنبش فکری است؟ آیا روشنگری یک صنعت یا یک مد است؟ یا اینکه نوعی از تاریخ است؟ پاسخ چیست؟ روشنگری همهی اینها است و هیچکدام نیست؟ روشنگری خلقتی از یک سامان فکریای است دربارهی انسان، جهان و هر آنچه هست. - هال و گیبن، - 1390 روشنگری به دورهای از تاریخ اروپا مابین سدهی 14 و 17 میلادی گفته میشود. - - Longman / webster دورهای که تاریخی جدید در جهانبینی نسبت به گذشتهی قرونوسطایی پدید میآید. - راسل، - 1394 روشنگری در حقیقت یک طرز تفکر بود. - آوتویت و باتامور، - 1392 از مشخصههای اصلی این طرز تفکر، ایمانی است که به عقل برای حل مسائل اجتماعی، فکری و عقلی و ... دارد.
- ادگار و سج و یک، - 1387 تفکری که معتقد بود که دنیایی که در آن زندگی میکنند دارای قوانینی جهانشمولاند که این قوانین قابل شناخت است. - آوتویت و باتامور، - 1392 در حقیقت عصر روشنگری، دورهای بود که انسان بهعنوان محور جهان قرار میگیرد و خود را از هرگونه سیطرهی عوامل غیر آزاد میبیند و خود را محور علایقش میسازد. - نوری، - 1392 بر همین اساس است که کانت در پاسخ به پرسش روشنگری چیست میگوید: »روشنگری، خروج آدمی ست از نابالغی به تقصیر خویشتن ... دلیر باش در بکار گرفتن فهم خویش! این است شعار روشن گری...« - کهون، - 1394 بارنز و بکر در کتاب تاریخ و اندیشهی اجتماعی به این نکته اشاره کردند که روشنگری را باید تنها به نهضت اومانیسم اطلاق نمود. - بارنز و بکر، - 1389
-2 انسانگرایی - humanism -
واژهی انسانگرایی یا اومانیسم از ریشه ی - humanism - است که در شکل کلی به اندیشهای اطلاق میگردد که مرکز توجه خود را انسان و مسائل انسانی قرار میدهد. این واژه نخستین بار در روم باستان بهکاربرده شده است که بر »انسانیت انسان انسانی« اطلاق دارد. - نوری، - 1392 واژهی humanismنیز از واژهی humus ریشه گرفته است که به معنای خاک و زمین است و به هر آنچه زمینی و دنیوی است تعلق دارد. - حسنی، - 1392 واژهی - humanism - معانی متعددی را به خود دیده است اما دو معنا بیش از همه برای آن بهکاربرده شده است: -1 به جنبش ادبیای که ریشه در یونان و روم.