بخشی از مقاله

چکیده :

در فرایند سریع صنعتی شدن، بخش کشاورزی بیشترین آسیب را متحمل شده است. از بین رفتن روشهای کهن و سازگار با محیط در بخش کشاورزی و جایگزین کردن و استفاده از الگوهای وارداتی کاشت، داشت و برداشت بدون هیچ گونه تناسبی با محیط باعث کاهش بازده تولید در بلند مدت، فرسایش خاک و تخریب شدید محیط زیست شده است. در نهایت در دهه های پایانی قرن بیستم راهکاری برای حل این ناهماهنگی و مشکل پیشنهاد شد.

بنابراین اهمیت به دانش بومی و تلاش در تلفیق آن با دانش مدرن مورد توجه قرار گرفت و سعی شد تا از این طریق دیدگاهی کل نگر و پایدار در رابطه با محیط و روش زندگی ایجاد شود. تجربه نشان می دهد که دانش بومی نه تنها با دانش مدرن تعارض ندارد بلکه ویژگی های متفاوت دانش بومی آن را مکمل خوبی برای دانش مدرن قرار می دهد. دانش بومی قابل دسترسی ،کارآمد و ارزان است دیدگاه آن کل نگر است و شیوه انتقال آن شفاهی است. دانش پویا و زمان آزموده است و چون در بطن محیط طبیعی و اجتماعی محلی تکامل یافته است با شرایط بومی کاملا سازگار است.

دانش بومی هم به اجزای فرهنگ یک قوم و هم به کل آن گفته می شود و این درهم تنیدگی جز و کل به شکلی است که در جوامع سنتی زندگی بدون دانش بومی خارج از خاستگاه فرهنگی خود از تکامل باز می ایستد و معنا و مفهوم و کارایی خود را از دست می دهد. ترویج کشاورزی در کشورهای در حال توسعه برای رسیدن به اهداف توسعه کشاورزی و روستائی یکی از عناصر ضروری است که بیشتر در قالب نظامهای دولتی و اخیرا در برخی کشورها بصورت فعالیتهای ترویج خصوصی کشاورزان را تحت آموزش به روشهای مختلف قرار میدهند .

البته در کشور ما این هدف آنگونه که انتظار میرود محقق نگردیده است زیرا کارشناسان ما پس از تحصیل به خاطر کم تجربگی و تئوریک بودن مطالب درسی تدریس شده در دانشگاه اکثرا یا بیکارند یا هنگام ورود به عرصه کار و در عمل به جای کمک به رشد و توسعه کشاورزی و ترویج کشاورزی بین کشاورزان به پشت میز نشینانی تئوری پرداز و آمارساز مبدل می شوند که حتی کشاورزان نیز بر ناکار آمدی بسیاری از آنان در عرصه عمل به علوم آموخته شان شاهدند.

و توجه به نابسامانی ها و عدم پیشرفت چشمگیر در این عرصه تاییدی بر این مدعااست. تقویت نظام تولیدی بومی در روستاها و نیز تشویق جوانان و نوجوانان به فراگیری دانش بومی ایران از یک سو و فراهم ساختن محیط پژوهشی مناسب برای دانشمندان علوم کاربردی - داخلی و خارجی - جهت شناختن بهتر و بالا بردن استعداد کاربردی دانش بومی ایران از سوی دیگر راه حلی جهت این مشکل می باشد.

مقدمه:

در اواسط دهه 1980 نگرش جدیدی بنام " اولویت بخشی به کشاورز" مطرح شد که تا حدزیادی زمینه توجه به دانش بومی را افزایش داد . این نگرش که بر"شنیدن و یادگرفتن از مردم "تاکید دارد، مشارکت فعال مردم محلی را در فرایند های توسعه و تحقیق مورد تاکید قرار می دهد. قبل از استفاده از این روش، درک فرهنگ جامعه روستایی به نحوی دیگر بود و چنین تصور می شد که مردم روستا از نظر اقتصادی، سیاسی، نوآوری و انتقال آن، خلق دانش و استفاده از آن در جوامع روستایی شکست خورده اند.

قبل از تبیین دقیق نگرش " اولویت بخشی به کشاورز" تصور بر آن بود که توسعه نیازمند مدیریت افراد خارج از نظام روستا است. اما در این روش به روستاییان، به عنوان کسانی که قادر به حل مشکلات به تنهایی و با تکیه بر دانش و تجربه خود هستند، نگریسته می شود.

دانش بومی هر ملت چه از جنبه علمی و چه از لحاظ اجتماعی برای خود آن ملت و برای مردم در سراسر جهان اهمیت بسیاری دارد . افزایش سر یع جمعیت و کاربرد نسنجیده تکنولوژی تغییرات ز یادی را موجب شده است . گنجینه دانش مدرن و صنعتی بشر فاقد اصول و روش هایی است که استفاده بهینه از منابع طبیعی را میسر کند.دانش سنتی بسیار آهسته جمع میشود، اما آنچه که باقی میماند در طول زمان بارها آزمایش شده است .

چنین دانشی شامل مشاهدات زیرکانه و دقیق در مورد گیاهان، حیوانات، آب و هوا، خاک، آفات نباتی و نظامهای طبقه بندی شده است که کاملا با اوضاع و احوال محلی مطابقت دارد و چون کشاورزان و خانوادههای آنان نسلها با آن زندگی کرده اند، دقیق و قابل پیشبینی است و از نظر حجم بسیار وسیع تر و گسترده تر از دانشی است که در ایستگاههای تحقیقاتی به وجود آمده است .

هر چند دانش بومی و دانش رسمی از بعد ماهیت و کاربرد با هم تفاوت هایی دارند، اما این تفاوت به معنای تقابل و ستیز آنها با یکدیگر نیست. تجربه نشان داده است که دانش بومی و دانش رسمی نه تنها با یکدیگر تناقض ندارند بلکه در زمینه کشاورزی و توسعه روستایی به منظور رفع نیاز های توسعه ای ، هر کدام مکمل مناسبی برای دیگری است.

اهمیت موضوع:

در فرایند سریع صنعتی شدن، بخش کشاورزی بیشترین آسیب را متحمل شده است . از بین رفتن روشهای کهن و سازگار با محیط در بخش کشاورزی و جایگزین کردن و استفاده از الگوهای وارداتی کاشت، داشت و برداشت بدون هیچ گونه تناسبی با محیط باعث کاهش بازده تولید در بلند مدت، فرسایش خاک و تخریب شدید محیط زیست شده است. گذشته از صدمههای ناشی از تخریب محیط زیست بر حیات انسانی، از دیگر پیامدهایناشی از تخریب منابع طبیعی در اثر بکارگیری الگوهای نامناسب تولیدی، میتوان بهناپایداری نظامهای تولید و بهرهبرداری کشاورزی و از بین رفتن منابع پایه و در نتیجه تحدیدامکانات تولیدی اشاره نمود.

در این شرایط، از طرفی منابع اولیه و پایه تحت فشارند تا هدفحداکثر تولید محقق گردد و از طرفی، دولتها و دستگاههای سیاستگذار مصمم هستند تانظام بهرهبرداری را به سمت توسعه پایدار و تولید بهینه سوق دهند همچنین، محصولات کشاورزی تولیدشده در کشاورزی مدرن مبتنی بر روشهای انقلاب سبز، منشاء بسیاری از مشکلات برای سلامتی انسان هستند که تداوم تولید به این شیوه را غیرممکن ساخته است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید