بخشی از مقاله
سر آغاز
به نام آنـكه ما را نام بخشـــيد زبان را در فصاحت كام بخشـيد
به نـور خود بر افروزنده ى دل بـه نــار بيــدلى سوزنده ى دل
سر هر نامه اى از نام او خوش جـهان جان ز ژس جام او هوش
درود از ما، سلام از حضرت او دمــادم بر رســول و عــترت او
ابوالقاسم، كه شد عالم طفيـلش فــلك دهليز چـاوشان خيـــلش
اوحدالدين بن حسين مراغه اي
شاعر سده هفتم و هشتم ايران است. او در مراغه زاده شد و مدتي در اصفهان مقيم بود. معاصر ايلخان مغول سلطان ابوسعيد بود. آرامگاه او در مراغه است. هم اکنون يک موزه دائمي در مقبره اوحدي در مراغه داير ميباشد در 670 هجري در مراغه متولد شد او از جواني انساني عارف و وارسته کامل بود و در علوم ديني و عرفاني بدرجه کمال رسيد او تحت صافي تخلص مي کرد
اوحدي مانند اغلب شاعران عصر خود پس از گذراندن جواني و پايان بردن تحصيلات معمولي زمان خود از مراغه به قصد سير و سياحت خارج شد و مدتها به سياحت گذراند. هم در اين سياحتها بوده است که گذارش به کرمان مي افتد و از محضر شيخ اوحدالدين کرماني بهره ور مي شودو به علت انتصاب به طريقت اوحدالدين کرماني لقب اوحدي گرفت اثر جاويداني وي ( جام جم )مثنوي
شانل پنجهزار بيت است که در 733 آنرا به نظم کشيده است ساير آثار اوحدي ( ده نامه ) ( منطق العشاق ) است که همواره مورد توجه شاهان ايلخاني بوده است. وفات اوحدي در سال 738 قمري در مراغه اتفاق افتاد و آرامگاه او در باغي زيبا زيارتگاه عاشقان عرفان است. اوحدي علاوه بر قصائد و غزليات داراي کتابي است به نام « جام جم » که مهمترين اثر اوست. اين کتاب، يک مثنوي است که اوحدي در سرودن آن به « حديقة » سنـــايي نظر داشته است. و اما غزل زير که سرودة اوحدي است علاوه بر برخورداري از زباني گرم و پويا ، مانند غزلهاي سعدي تمام زيباييهاي خود را به يکباره به خواننده مي بخشد.
آثار وي شامل ديوان قصايد و ترجيعات و غزليات بالغ هشت هزار بيت ، مثنوي ده نامه ي منطق العشاق و مثنوي « جام جم » مي باشد
اوحدي اصفهاني از شاعران نسبتا تواناي قرن هفتم و هشتم هجري است که تاکنون تحقيق و تفحصي در خور در ديوان اشعار او صورت نگرفته است. رساله حاضر گامي است-هرچند کوچک-در جهت رفع اين نقيصه که در آن ابتدا با استفاده از ديوان شاعر ، تذکره ها و کتابهاي تاريخي نزديک
به عصر وي، شرح حال ، آثار ، افکار و سبک شاعري او به طور دقيق مورد نقد و بررسي قرار گرفته است. پس از آن کليه ديوان او-به استثناي مثنوي جام جم-مطالعه گرديده و نکات و اشارات مهم و برجسته اين ديوان به قرار زير شرح گرديده است:1-آيات قرآن، احاديث و سخنان مشايخ.2-تلمحيات و اشارات.3-اهم کنايات و امثال و حکم.4-واژه ها و اصطلاحات عرفاني.5-واژه ها و ترکيبات دشوار..
مست امـــدم امشب کـــه ســر راه بگيـــرم يک بوسه بزور از لب آن مــاه بگيـــــــــرم
دانـــم که دهــد عقل نکو خــــواه مرا پنـــد ليکن عجب از پنـــد نکو خـــــواه بگيـــرم
تا هيچ کسم راز دل ريــش نــــــدانــــــــد اين اشک روان بر رخ چـــون کاه بگيـــــــرم
هــر چند بکوشد کــه ببيگــــاه بيايـــــــــد مــــن نيــز بکوشم کــــه بنــاگاه بگيـــــرم
گر زانکه ببالاي بلندش نـــرســــــــد دسـت در دست کشم زلفش و کـــوتــاه بگيــــــرم
از چاه زنخ گـــر ندهــــد آب چـــــو دزدان بــــر قافله عشـــق سر چــــاه بگيــــــــرم
با اوحدي ارحيلت روبـــــآه کنــد کـــــــس من نيستم آن شير کــــه روبـــاه بگيـــــــرم
محل دفن اوحدي مراغه اي
سرانجام اين شاعر گرانمايه، مردم دوست، خيرخواه، مربي و عارف دلسوخته پس از عمري تکاپوي حقيقت و سوختن و گداختن در 68 سالگي به سال 738هـ.ق. رخ در نقاب خاک کشيد و آرام گرفت مزارش در ميان باغ سرسبزي جنب هنرستان فني پور رستم واقع شدهاست.
در سال ۱۳۵۲ از سوي انجمن آثار ملي ايران بناي جديدي بر روي قبر مزبور احدا
ث شده و سنگ مقبره قبلي را به موزه آرامگاه انتقال دادند. در کنار مقبره اوحدي موزه اوحدي واقع گرديدهاست. اين موزه به علت اينکه شهر مراغه در دوره ايلخانيان مغول مقر حکومتي و پايتخت آنان بودهاست عنوان موزهٔ تخصصي ايلخاني را به خود اختصاص دادهاست. اشياء موجود در اين موزه شامل ظروف سفالي ، سکه، کتابت، ظروف مفروغي، شيشه که کتيبههاي باقي مانده از رصد خانه و سنگ قبور مربوط به دوران اسلامي است.
محل دفن ركن الدين ابوالحسن مراغي مشتهر به اصفهاني و مشهور به اوحدي مراغه اي عارف و شاعر پارسي كوي نامدار صاحب مثنوي معروف جام جم در ميان باغ سرسبزي جنب هنرستان پور رستم واقع شده است. صندوق خيراوحدي از سنك كبود درست شده است بر ديوار شمالي و جنوبي ان نام اوحدي و تاريخ فوت كه 738 ه.ق است حك شده است. صندوق سنگي قبر وي كه سه پله بالاتر از كف باغ قرار گرفته از سنگ كبود معمولي تهيه شده است و بر بالاي ديواره هاي شمالي و جنوبي آن اين عبارت عربي نقر گرديده است:
«هذا قبر المولي المعظم قُدوةُ العلما افصح الکلام و زبدة الانام الدارج الي رحمةِ الله تعالي اوحد الملة و الدين ابن الحسين الاصفهاني في منتَصِفِ سنة ثمان و ثلثين و سبعمائة».
در وسط باغ گنبد زيبايي از بتن آرمه بجاي آرامگاه قبلي احداث و سنگ مقبره قبلي به موزه آرامگاه منتقل گرديده است.
خلاصه اي از منطق العشاق
گرچه تحفه العشاق در مواردي از منظومه سلفش منطق العشاق تبعيت مينمايد، ليكن موارد متفاوت با آن نيز در منظومه كم نيست. شاعر در اينجا عناويني چون حكايت، تمامي سخن يا خلاصه سخن را حذف و گويي آنان را زايد ميدانسته، يا محتمل است اين عناوين و ابيات آنان جزو محذوفات كاتب بوده.
ديگر اينكه اوحدي روايت را به صورت نقل از كسي ديگر آورده، در حاليكه ركنالدين به گونهاي سروده كه گويي از تجربيات عرفاني و عاشقانه خودش بوده است. چنين به نظر ميرسد كه واقعه در اوان جواني خودش اتفاق افتاده و آن در نتيجه جدا ماندن از اميرزاده مذكور، امير بهاءالدين بوده است:
مرا روزي هواي دلبـــــري بود نظر بر روي زيبا منـــــــظري بود
كه از بهر رخش سرگشته بودم ز راه عافيت بــــــــــر گشته بودم
نه صبرم بود بي رويش نه آرام گذشته كــــــارم از آغــاز و انجام
نه او آگه ز آحوال درونـــــم كه دور از روي او در موج خونم ....
كه از آن احساس واقعي شاعر از دور ماندن از امير بهاء الدين مشهود است. به بيان ديگر اگر اوحدي در منطق العشاق بنا بر درخواست ممدوحي منظومه را سروده، در اينجا ركن صاين تنها و تنها از سوز درون دست به سرودن اين منظومه زده .به تصريح خودش زماني فكر سرودن اين منظومه به ذهنش خطور كرده كه شديداً تحت تاثير دوري از محبوب و لذا دوستي سرودن چنين منظومه را بدو پيشنهاد نموده
شبي با من رفيقي راز ميگفت زهر معنـــــي حديثي بـــاز ميگفت
حديث عشقرا تقــرير ميكرد وزان معني چنين تفسير مـــــــيكرد
كه كــــار عاشقي بادرد باشد هميشه روي عـــــــــاشق زرد باشد
اگر با او سخن گويي ندانــد سخـــــــــــن جز از ره مستي نراند
گرچه تنظيم و ربط اجزاء اين منظومه به نظم و قاعده منطق العشاق نيست، لكن مايه داشتن از عواطف شخصي شاعر و از آن بيشتر سلامت و رواني سخن او بيش از منظومه اوحدي بوده و جلوه خاصي بدان بخشيده. پايان سخن را بر درج غزلي از اين منظومه قرار ميدهيم كه فرموده:
دلــــم زار ست و من زارم ز عشقــت اسيـــــر رنج و بيمارم ز عشقت
علاجي كـن كه رفت از دست كــــارم دوايي كن كه بيــــمارم ز عشقت
ز عشــقت نيست حاصل جز غم و درد بلي حاصل هميـن دارم ز عشقت
مرا درد دل از حد رفت ليــــــــــكن به درد دل گـــــرفتارم ز عشقت
اگر چه مــــــــــيكند آزار با مــــن ولــــــي هرگز نيازارم ز عشقت
مرا گفتي چرا گـــشتي گرفتـــــــــار گــــــرفتارم، گرفتارم ز عشقت
سومين ده نامه كه ما از آن اطلاع داريم توسط «ابن نصوح فارسي» به نظم كشيده شده وعنوانش محبت نامه بوده است. ناظم يكي از معاصران ركنالدين صاين مذكور در فوق بوده و نام كاملش را خواجه كمالالدين فضل دانستهاند. زادگاهش چنانكه در عنوان منظومه مشهود است فارس، ليكن در تبريز توطن داشته. نامبرده چنانكه در منابع مربوط نوشتهاند يكي از مريدان شيخ علاء الدوله سمناني، عارف معروف اين ادوار (متوفي به سال 736 ه.) و در هنر شاعري استادش را شاعر معروف اين دوران «سلمان ساوجي» دانستهاند.
ابن نصوح در آغاز شاعر دستگاه خواجه غياث الدين رشيدي سابقالذكر بوده، يعني همان كس كه ممدوح ركن صاين چنانكه گذشت به شمار ميرفته. ليكن بعداً به خدمت شاهان جلايري عراق عرب درآمده و مدح سلطان احمد جلاير (متوفي به سال 813 هـ.) را گفته كه همين سلطان به ظاهر بيشترين حمايت را از شاعر به عمل ميآورده. وفات ابن نصوح به سال 793 هـ . اتفاق افتاد.
آنچه مسلم است محبّت نامه تقديم به خواجه غياث الدين رشيدي وزير گرديده. دولتشاه
سمرقندي، صاحب تذكره الشعرا كه اين ده نامه را به ما شناسانده متذكر ميشود كه منظومه بسيار مورد توجه مردم و نيز اهل علم بوده است. ولي مؤلف آتشكده آذر، يعني لطفعليخان بيگلدلي بر عكس اين نظر داده و ان را دور از دسترس همگان دانسته. ما نيز نظر به اينكه نسخه اين ده نامه تا كنون به نظرمان نرسيده لذا قادر نيستيم قضاوتي در باب مضمون و هنر شاعري ناظم در آن بنمائيم.
چهارمين ده نامه كه توسط خواجه عمادالدين فقيه سروده شده بر عكس موارد پيشين نشاني از ده نامه به معني نامه هاي عاشقانه متعارف نداشته، بلكه اين بار مضمون نامهها خطاب به سلاطين معاصر شاعر چون امير مبارزالدين مظفر و فرزندش شاه شجاع است. به عبارت ديگر اين بار ده نامه منظوم مورد بحث مجموعهايست از نامههاي منظوم و در بحور و قالبهاي شعري متفاوت كه شاعر در زمانها و به مناسبهاي مختلف براي وزرا و سلاطين وقت سروده و سپس بنابر قراين در اواخر عمر آنها را در مجموعهاي كه عنوان كلي آن پنج گنج(به سبك نظامي) و يكي از گنجهايش همين ده نامه بوده جمعآوري و مقدمه منثوري نيز بر آن نوشته است.
قابل توضيح است كه از همين شاعر و در مجموعه فوقالذكر منظومه ديگري به نام «محبتنامه» در موضوع عرفان ثبت است كه در مواردي عنوان آن با ده نامه مورد بحث مشتبه شده. محبت نامه مذكور هشت فصل دارد با عناويني چون: در بيان تعلق جوهر علوي و سفلي،در بيان تعلق جمادي به جمادي، در بيان تعلق جمادي با نباتي ....
قبل از بيان اشتباهي كه در مورد اين عمادالدين فقيه كرماني و ابن عماد شيرازي، صاحب ده نامه بعدي توسط فهرست نويسان خارجي به عمل آمده، لازم ميدانم اضافه نمايم كه نام كامل عماد فقيه خواجه عمادالدين علي فقيه كرماني بوده است. در مثنوي صفانامه، شاعر خود شرحي از احوالاتش آورده و گويد كه زادگاهش كرمان، پدرش از محرمان شيخ نظامالدين محمودعارف و او خود از شاگردان قطب الاقطاب زين الدين عبدالسلام كامويي(صوفي مشهوراين زمان) بوده است.ازقراين پدرشاعردستگاه ارشادوتكيه صوفيانه داشته بدين ترتيب كه شيخ نظام الدين محمود به سال 705 هـ . وفات يافته و به فاصله هفت روز مريدش، يعني پدر شاعر نيز در گذشته و شاعر تصريح ميكند كه با صغر سن ناگزير به جاي پدر بر مسند شيخي خانقاه نشسته است.
هفتصد و پنج ز هجرت چو رفت وز صفر از روز همانا كه هفت
منزل او روضة فــــردوس گشت نامة شادي دلــــــم برنوشت
تكيه به فرزند و برادر گـــذاشت آه، چو فرزند گراميش داشت
محرم خاصش پـــــدر اين گـدا رفت همــــان هفته زدار فنـا
بندة بي تو شه در اين گوشه ماند كشته درودند همين خوشه ماند...
اما آغاز ده نامه عماد الدين فقيه چون ديگر ده نامهها با ستايش خداوند است
به نام آنكه معجز نـامه اوست حروف كائنات از خامة اوست
محقق شد كه بينامش ز خامه نميآيد برون فرخنده نـــــامه
تعالي الله حكيم حكمت آموز كه در لعلي نهد در شب افروز...
سپس در سبب تأليف كتاب گويد:
چنين گويد فقير خستـــه خــاطر مشوش باطــــن شوريـــده ظاهر
كه در بـــــاب بيان اهـــل معنـي سرافـرازان ملـــك نكته دانـــي
كه گوي دانش از اقـــران ربودند دراين ميدان يــــد بيضا نمــودند
به ديوان در يكي ده نــــامه دارند كه از وي گـــــرمي هنگامه دارند
كه بايد ز در قم ده نامــــــهاي را ز نو اصلاح كـــــردن خامهاي را
گرايشان جمله بر يك وزن گفتند جواهر هم سَره هم سنگ سفتند
تو طرزي نو برون آور ز خاطـــر كه گردد صورتش نقش ضماير
اگر هر نامه در وزني دهد دست بر ارباب معـاني رخصتي هست ...
لازم به توضيح است از ده نامه موصوف عماد فقيه سه نامه خطاب به شاه شجاع، يعني جلال الدين ابوالفوارس حاكم فارس و شيراز مظفري است. چنانكه شاعر در الطاف او گفته:
مرا لطفش ز خاك راه بـــــرداشت كـز آب چشـــم گريانم خبر داشت
همان لطف از كرم با جان من كرد كه باران بهاري با چمــــــــن كرد
مرفه خاطرم اكنون و خــــــــّرم ندارد آشنايي با دلــــــــــم غم ...
ديگر نامهها خطاباتي است به امير مبارز الدين مظفري پدر شاه شجاع، غياث الدين محمد وزيروخواجه قوام الدين صاحب عيارممدوح خواجه حافظ
گرچه خود سراينده، چنانكه گذشت، معترف است كه شيوه ده نامه او با ديگر منظومههاي مشابه از حيث قالب شعري و مضمون متفاوت است،مضافاً به اينكه اين ده نامه به اعتراف گوينده به گونه اي سفارشي وكمترازمكنونات ذهني شاعرنشان دارد.وسرانجام اينكه برخلاف ديگرده نامه هاخطابات ومجادلاتي است باشاهان وقت، معهذا ديده ميشود كه چون ده نامههاي پيشين در بين مثنويهايش قطعات غزليات لطيفي هم ثبت است:
كسي با بيدلان خواري نكرد دست عزيزان را جگر خواري نكرده است
دل صاحبدلان را صيد كــــــردن نداند هر كه دلــــداري نكرده است
چه داند سرّ ســـــــوداي زليـخا كه يوسـف را خريداري نكرده است
دلا پيوسته در دور طلب بــــاش كه عاشــق جز طلبكاري نكرد است
* * * *
تمامي سخن
دگـر نوبت، چو باد نوبهــاري به عاشـق برد بوي دوســـتداري
به هوش آمد، بناليد از خطابش نوشت اين چند بين اندر جوابش
توضيح يك اشتباه
چنانكه گذشت در بعضي فهارس فهرستنويسان آثار خطي خارجي بين اين عمادالدين فقيه كرماني و ابنعماد شيرازي كه شرح ده نامهاش ميآيدغلط نمودهاند.اين غلط بيشترازجانب فهرست نويسان روسي به عمل آمده كه به دلايلي نامعلوم نسخه هاي متعدد ازآثارابن عمادفقيه درآن دريافت وبه ظاهرچون ازابن عمادشيرازي منظورچيزي به نظرشان نرسيده بوده اين دوراباهم خلط نموده اند.
نگارنده نمونه كامل اين مطلب را در فهرست نگاري متأخر يكي از فهرست نويسان روسي موسوم به «اولگ.اف.اكي موشكين، پرفسور و سرپرست بخش شرقي انستيتو مطالعات شرقي آكادمي علوم روسيه ملاحظه نمود. عنوان نوشته ايشان :"توضيحات در باب شرح حال عمادالدين فقيه كرماني و كلياتش. موجود در مجموعه كتابخانه ملي روسيه سن پطرزبورگ»مي باشد
Remarks on the Bioyraphy of the Imadal-Din FaQih of Kirmam and his Kullyat
fromthe collection of Russian National Library.By Oley .A.Akimushkin.
منتشره در بخش مقالات به زبان اصلي ( انگليسي ) نشريه ايراني نامه بهارستان، از انتشاران كتابخانه و مركز اسناد مجلس شوراي اسلامي. سال سوم، شماره اول، تابستان1381.
براي دريافت بهتر خلط اين دو منظومه كه اتفاقاً نام سرايندهگان آن دو نيز بسيار نزديك به هم است نگارنده لازم ديد بخشهايي از مقاله فوق را عيناً ترجمه و در اينجا بياورد.
"...فهرستنگار ابتدا قيد مينمايد كه در منابع ادبي كمتر نام و نشاني از اين شاعر هست[يعني عمادفقيه] و در تذكرهها نيز عموماً از ذكر نام او غفلت شده، به استثناي تذكره دولتشاه سمرقندي كه نام او را عمادالدين فقيه كرماني ياد كرده. آنگاه مدعي ميشود كه در نسخه مضبوط در كتابخانه ملي سنپطرزبورگ مشتمل بر كليات شاعر نام او علي بن حسن فقيه كرماني و در محتواي نسخه عماد الدين كرماني -رحمةالله عليه- شناسانده شده و اين نسخهايست كه توسط فرزند شاعر موسوم به حسن به وزير ركنالدين حسن اهدا شده و تاريخ نسخه 772هـ . است و در پايان تاريخ دقيق اختتام آن را 11 محرم 772 قيد نموده. در تذكره الشعرا دولتشاه به نقل از شاعر
متأخر عمادالدين، يعني نورالدين از هري طوسي (متوفي 866هـ.) ميآورد كه شاعري عماد چنان بوده كه رقبا و معاصرانش از آن غفلت نمودهاند. ايضاً عبدالرحمن جامي (متوفي 898هـ.) در بهارستان يادآوري ميكند كه عماالدين عادت داشت شعرش رابر هر كه در خانقاهش ميآمد عرضه نمايد تا او را اصلاح نمايد. به اين دليل ميگفتند كه شعر عمادالدين تعلق به همه اهالي كرمان دارد.
اروپائيان و ايرانشناسان روسي غالباً سرودههاي عماد فقيه را از ديدگاه سنتي و مرسوم نگريسته وكار زيادي در آثار او نكردهاند. ادواردبراون در تاريخ ادبي مربوط به ايران خود مطالعهاي اجمالي از آثار عماد فقيه به عمل آورده و نيم قرن بعد از آن توسط يان ريپكا ادامه يافت كه نتيجهگيري ما در اين نوشته را تاييد ميكند. آربري از جانب ديگر اعتقاد پيدا كرد كه حافظ در بسياري موارد از غزليات اين عمادالدين تقليد نمود (ادبيات قديم ايران. لندن1958 م) و ريپكا نيز در تأييد نظر او گفته با ملاحظه دقيق ديوان حافظ مشاهده ميشود كه موارد بسياري شبيه شعر عماد فقيه دارد. ( كتاب تاريخ ادبيات ايران و تاجيك.مسكو.1970م).
عليرقم اطلاعات كمي كه از شاعر در منابع درج است، معهذا ميتوان با كنكاش بيشتر تصويري از سيماي شاعر و حيات او ترسيم نمود كه به قرار زير است:
نخستين گزارش كه شرح حالي از شاعر را در بر دارد چنانكه گذشت عبارتست از كتاب تذكرةالشعرا، از دولتشاه سمرقندي، مولف در 27 شوال سال 892 هـ،. يعني قريب يكصد سال بعداز مرگ شاعر. از آن پس اطلاعات مندرج در آن را قريب 14 تذكره ديگر كه ذكر شاعر را آوردهاند ميبينيم و مؤلفين همان مطالب دولتشاه را به انواع اشكال ديگر ذكر كردهاند. با اين توضيح كه با گذشت زمان داستاني مربوط به ابن عمادالدين فقيه و شاعر خوشگوي اين عصر، حافظ شيرازي توسط غياث الدين خواند مسير در كتاب تاريخ معروفش «حبيب السير في اخبار افراد بشر» به آن افزوده شده. اين داستان ظاهراً ساخته و پرداخته و ربط پيدا ميكند با تفسيري تحليلي از غزلي از حافظ (متوفي به سال 791 هجري) و بيتي از آن كه فرموده
اي كبك خوشخرام كه خوش ميروي به ناز
غرّه مشو كه گربه عابد نماز كرد....
ماحصل داستان چنين است كه پيري از اهل تصوف و شاعر كه عهدهدار خانقاهي در كرمان بوده، يعني همين عمادالدين فقيه،گربهاي داشته كه چنان تربيتش نموده بود كه چون به نماز ميايستاد گربه نيز با او خم و راست ميشد و شاه شجاع كه در آن زمان سلطان فارس بود اين عمل را نوعي كرامت شيخ ميدانست و لذا مخالفت حافظ با اين تظاهر سبب گفتن اين بيت گرديده. نظر به گفته ادوارد براون سابق الذكر اين داستان فقط براي آن پرداخته شده كه رقابت اين دو را نشان دهد.
ترجيعات اوحدي
انسان موقعي که به مطالعه غزليات اوحدي مراغه اي مي پردازد، علاوه بر اين که مفاهيم تازه، معاني عميق، استعارات شيوا، تشبيهات کم نظير و محتواي گسترده اشعار او رو به رو مي شود، جنبه هاي ديگري از شعرش نيز به همان نسبت توجه و تحسين خواننده را به خود جلب مي کند که عبارت اند از: حلاوت گفتار و موزوني کلام که از کاربرد عوامل صوري از قبيل قافيه هاي مياني، وزنهاي دوري، مکثهاي موسيقيايي بين پاره ها و مصراعها، ذو قافيتينها و رديفها نشأت مي گيرد. اوحدي از به کار گيري التزامهاي واژگاني چشمگير، واج آراييهاي فريبا، وزنها و حرکات نغز و جذبه
هاي نواختي چارخانه ها يا چارپاره هاي مختوم به قافيه هاي مياني، همراه با اوزان دوري، گويي فرصت ناخودآگاه را براي خواننده ابيات خويش فراهم آورده تا مصراعهاي هر بيت را يکي يکي و با تأني و دقت زير لب زمزمه کند و پاره هاي هر مصراع را با اوزان آهنگيشان ترانه وار بخواند، و ارکان هر پاره را با نواخت دلنشين در مذاق روح و جسم خود لمس کند، و با تأمل و مکثهاي مکرر هم مفاهيم نغز و هم صورت آهنگين شعر را به آرامي احساس و ادراک کند و با آميزش اين احساس و ادراک تا حداکثر ممکن تحت تأثير صورت و محتوا يا موسيقي و معناي شعر قرار بگيرد. در اين جا نمونه هايي از ابيات برگرفته از غزليات اوحدي را تجربه مي کنيم:
شـيـوه شـوخـان شـنـگ، عــربـده رنــگ رنــگ
غــمـزه چشـمان تنـگ، جمله تقاضـاي اوست
***
تا کي در آب و گل شوي، وقت است اگر مقبل شوي
تا چون تو يکتا دل شوي، من اوحدي نامت کنم
***
عـهـد مـن از يـاد مـهـل، تـا نـشـوم خـوار و خـجـل
نـامـه فـرسـتـادم و دل، بـنـگـر و در حـال بـيـا
***
بـگـردان بـاده اي سـاقـي، چـو انـدر خـيـل عـشـاقـي
به من ده شربت باقي، که بـيـمـار خـرابـاتـم