بخشی از مقاله
بررسي رابطه شيوههاي فرزندپروري و هوش با رشد اجتماعي دانشآموزان دبيرستاني دختر شهر رشت
چكيده:
منظور از رشد اجتماعی، ساخت فرد در روابط اجتماعي است به طوريكه با افراد جامعهاش هماهنگ و سازگار باشد. وقتي فردي را اجتماعي ميخوانند كه نه تنها با دیگران است ، بلكه با آنان همكاري می كند. به بيان ديگر اجتماعي شدن به يادگيري گفته ميشود كه سازگاري با جامعه و محيط فرهنگي را به دنبال داشتهباشد. از عواملي كه ميتواند در رشد اجتماعي فرد مؤثر بوده، خانواده و شيوههاي تربيتي فرزندان است و علاوه بر آن عامل هوش نيز ميتواند با رشد
اجتماعي در ارتباط باشد. هدف كلي اين تحقيق بررسي ارتباط بين شيوههاي فرزندپروري و عامل هوش با رشد اجتماعي دانشآموزان دختر شهر رشت در دوره دبيرستان است . آزمودنيهاي اين پژوهش 400 دانشآموز دختر دوره دبيرستان ناحيه دو شهر رشت هستند كه با استفاده از روش نمونهگيري خوشهاي به صورت تصادفي انتخاب گرديدهاند. ابزار تحقيق شامل پرسشنامه رشد اجتماعي 27 سؤالي آليس واتيزمن، پرسشنامه 30 سؤالي دايانا باوم ريند براي شيوههاي فرزند پروري و تست ريون براي هوش ميباشد. به منظور بررسي و آزمون فرضيات تحقيق و توصيف داد
هها از روشهاي استنباطي تحليل رگرسيون همزمان و روش ضريب همبستگي استفاده شدهاست. تحليل نتايج نشان داد كه بين متغير شيوة تربيتي آزادمنش و هوش با رشد اجتماعي دانشآموزان رابطه معنادار وجود دارد و اين ارتباط از نوع مثبت و مستقيم است.
فصل اول
كليات
مقدمه
انسان موجودي اجتماعي است و امروز در دنيايي زندگي ميكند كه معروف به عصر اطلاعات و ارتباطات است.
اگر تعامل و ارتباط او با افراد ديگر جامعه و نيز با جوامع ديگر به وجود نيايد قادر به ادامه زندگي نخواهد بود. بنابراين ايجاد اين ارتباط براي انسان لازم و ضروري است ولي براي برقراري ارتباط صحيح نياز به تبعيت از اصول شناختهشده و مورد قبول دارد تا رفتارها و اعمال خود را با آنها وفق دهد. (فتحي آذر، 1373)
حال با توجه به اهميت موضوع ميتوانيم بگوييم كه رفتار اجتماعي پايه و اساس زندگي انساني فرد را تشكيل ميدهد و مهمتر آنكه رشد اجتماعي سبب اعتلاي رشد عقلاني هم ميشود و چنين بايد گفت كه انسان جز در جريان جامعه، ادامه زندگي برايش بسيار دشوار خواهد بود. فرد از طريق زندگي با افراد ديگر و آشنايي با آداب و رسوم جامعه است كه ميتواند نقش خود را در خانواده و جامعه ايفا نمايد. لازمه زندگي جمعي، سازگاري با افراد، توافق داشتن با آنان و تا حدودي تلاش براي انجام انتظارات آنان است. (شريعتمداري، 1369)
و اما منظور از رفتار اجتماعي آن است كه فرد در موقعيتهاي مختلف و در برخورد با ديگران چه واكنشهايي را از خود نشان ميدهد. آيا در برخورد با ديگران رفتاري سنجيده و محبتآميز دارد يا اينكه برعكس مردم گريز و جامعه ستيز است؟ رفتار اجتماعي كودكان و نوجوانان ابتدا از رفتار اعضاي خانواده و بعد از همسالان و دوستان شكل ميگيرد. روابط اجتماعي، انعكاسي است از نگرش يا شيوة رفتار فرد نسبت به جامعه. در اينجا اگر رفتار فرد را به طور دقيق مورد بررسي قرار دهيم به اين نتيجه ميرسيم كه او غالباً بر سود و زيان جامعه قدم بر ميدارد و از طريق كنشهاي اجتماعيش در مييابيم كه آيا با ملاكها و آداب و رسوم جامعه خود سازگاري دارد يا برعكس، همواره براي خود و جامعه مسأله آفرين است و در اموري فعاليت دارد كه از لحاظ اجتماعي مردود شناخته شدهاند. (پارسا، 1368)
از مواردي كه روي رشد اجتماعي تأثيرگذار است، خانواده و شيوههاي تربيتي آن است.
روانشناسان و جامعهشناسان همه تأييد ميكنند كه خانواده يكي از مهمترين و اساسيترين سازمانهايي است كه به رشد اجتماعي كودك ياري ميدهد. در خانواده است كه كودك نخستين چشمانداز را از جهان پيرامون خود به دست ميآورد و احساس وجود ميكند، يعني ميآموزد. همچنين در خانواده است كه به آداب و رسوم ملي، مراسم ديني، وظايف فردي، حدود اختيارات و مسئوليتها پي ميبرد. (پارسا، 1371)
تحليلهاي نظري و تجربي هر دو توجه خود را در اساس به روابط كودك و والدين متمركز كردهاند و براي امر تأثيرگذاري پدر و مادر بر كودك اهميت و ارزش خاص قائل شدهاند. (نوابينژاد، 1375)
والدين براي تربيت فرزندان خود از سبكها و شيوههاي فرزندپروري متفاوتي استفاده ميكنند. كه باوم ريند (1979) آن را به سه شيوه سهلگير، ديكتاتوري و دموكراتيك تقسيم كردهاست. كه در مورد هر يك از اين شيوهها بحث خواهد شد. اين تحقيق اين مطلب را بررسي ميكند كه چگونه تربيتي ميتواند، به رشد اجتماعي بيشتري در كودك بينجامد؟ و كدام شيوه تربيتي مؤثرتر است؟
از ديگر مواردي كه با رشد اجتماعي در ارتباط است، عامل هوش ميباشد. چنين بهنظر ميرسد كه بين عوامل مؤثر بر رشد و نمو كودك، عامل هوش بيشترين اهميت را دارد. رشد و تكامل اجتماعي كودك با ساير مظاهر رشد و تكامل وي هماهنگ و كاملاً مربوط است. چنانچه اولين
نشانههاي رشد هوش كودك را در ارتباط او با افراد ديگر ميتوان مشاهده كرد (شعارينژاد، 1373)
در واقع ميتوان گفت كه عامل هوش و رشد اجتماعي در ارتباط نزديك با يكديگرند. در اين تحقيق اين مطلب، بررسي ميشود كه ميزان رابطه هوش با رشد اجتماعي فرد چقدر ميباشد؟ و به طور كلي، در اين تحقيق رابطه شيوههاي فرزندپروري و هوش با رشد اجتماعي مورد بررسي قرار ميگيرد و رابطه هر كدام از شيوههاي فرزندپروري به همراه هوش با رشد اجتماعي بررسي ميشود.
بيان مسئله
در ميان جنبههاي مختلف رشد انسان (جنبههاي بدني، عقلاني، عاطفي، اجتماعي) رشد اجتماعي از جايگاه ويژهاي برخوردار است. فرايند رشد اجتماعي از دوران شيرخوراگي و به طورمستمر تا بزرگسالي ادامه دارد.
منظور از رشد اجتماعي اين است كه فرد براي مشاركت مؤثر و فعال در اجتماعي كه در آن زندگي ميكند، آماده گردد، به طوري كه همگام با مأنوس شدن با ارزشهاي اجتماعي و تقليل مسئوليتهاي اجتماعي بتواند مورد پذيرش جامعه قرار گيرد. روانشناسان عوامل متعددي را در رشد و تكامل اجتماعي مؤثر ميدانند كه از مهمترين آنها ميتوان به خانواده، مدرسه، معلم همسالان و ... اشاره نمود. (اعزازي، شهلا، 1373)
كودك در ابتداي تولد قادر به نشان دادن تظاهرات اجتماعي نيست و رفتار اجتماعي مشخص نيز از وي ظاهر نميشود، ولي به تدريج نشانههاي رشد اجتماعي در او پيدا ميشود كه از روابط اجتماعي گستردهاي برخوردار است.
لازم به ذكر ميباشد كه خانواده به عنوان يكي از اساسيترين نهادهاي اجتماعي و نخستين و مهمترين عامل اساسي در رشد اجتماعي فرد است. خانواده حداقل از دو نفر با تواناييهاي گوناگون و با نيازها و علايق مختلف و در يك كلام با شخصيتهاي گوناگون تشكيل شدهاست. تلفيق اين تواناييها، شيوههاي گوناگون فرزندپروري را ايجاد ميكند. (نوابينژاد، 1373)
والدين بر اساس الگوها و آرمانهاي فرهنگي خود كودكان را به شيوههاي گوناگون پرورش ميدهند. بين گروههاي مختلف به تفاوتهاي چشمگيري در زمينه تربيتي فرزندان بر ميخوريم. والدين براي تربيت فرزندان خود از سبكها و شيوههاي فرزندپروري متفاوتي استفاده ميكنند(باوم ريند1، 1971)
اين تحقيق در پي آ
ن است كه رابطه شيوههاي فرزندپروري با رشد اجتماعي را مورد بررسي قرار دهد و اينكه كدام شيوه تربيتي باعث رشد اجتماعي بيشتر در فرد ميشود؟
علاوه بر آن رشد اجتماعي كودك با ساير جنبههاي رشد(از جمله رشد هوش) كاملاً هماهنگ و مربوط است. چنانچه از تحقيقات ديگر از جمله تحقيق كولين1 (1979) نيز بر ميآيد
، با پيشرفت رشد هوشي، رشد اجتماعي فرد پيشرفت مينمايد. بدين صورت كه بين مراحل هوشي افراد و رشد اجتماعي آنان رابطه وجود دارد. در واقع افراد با رسيدن به مرحله هوش صوري، به تكميل كردن رشد اجتماعي خود مبادرت ميورزند. با توجه به آنكه نوجواني مرحله يافتن هويت مستقل و حضور مستمر در فعاليتهاي اجتماعي ميباشد و اين امر مستلزم رشد تفكر صوري و برقراري روابط مطلوب اجتماعي با ديگران است بنابراين بايستي شرايطي فراهم كرد تا نوجوانان هر چه بيشتر و بهتر با مفاهيم انتزاعي و نحوه عملكرد مطلوب اجتماعي آشنا شوند.
(كولين، به نقل از نيكوكار، 1377).
اين تحقيق علاوه بر موضوع قبل در پي بررسي رابطه ميان هوش با رشد اجتماعي فرد نيز مي باشد . و به طور كلي در پي آن است كه رابطه هر يك از شيوههاي فرزندپروري و هوش با رشد اجتماعي را مورد بررسي قرار دهد
اهداف تحقيق
هدف اصلي تحقيق بررسي رابطه شيوههاي فرزندپروري و هوش با رشد اجتماعي دانشآموزان دبيرستاني دختر شهر رشت ميباشد.
اهداف جزئي
1- بررسي رابطه بين شيوههاي فرزندپروري با رشد اجتماعي دانشآموزان دبيرستاني دختر شهر رشت
2- بررسي رابطه هوش و رشد اجتماعي دانشآموزان دبيرستاني دختر شهر رشت
3- بررسي رابطه شيوه تربيتي دموكراتيك و هوش با رشد اجتماعي دانشآموزان دختر شهر رشت
4- بررسي رابطه شيوه تربيتي سهلگير و هوش با رشد اجتماعي دانشآموزان دختر شهر رشت
5- بررسي رابطه شيوه تربيتي ديكتاتوري و هوش با رشد اجتماعي دانشآموزان دخت
ر شهر رشت
اهميت و ضرورت تحقيق
انسان داراي ابعاد گوناگوني است. يكي از ابعاد وجودي انسان كه نيازمند رشد و شكوفايي ميباشد، بعد اجتماعي است. بعد اجتماعي رشد فرد پايه و اساس زندگي انساني را تشكيل مي دهد. انسان به معني دقيق حيواني فرهنگي است و جنبه عقلاني حيات وي در زمينه اجتماعي رشد ميكند. ادامة زندگي انسان جز در جامعه جريان پيدا نميكند، مگر فرد با ديگران به سر برد، با آنها سخن بگويد و مقاصد خويش را به ايشان بفهماند و از افكار و نظريات آنها آگاه شود، با آداب و رسوم جامعه آشنا شود و نقش خود را در جامعه و خانواده اجرا نمايد و لازمة زندگي جمعي سازگاري با افراد، توافق با ايشان و تا حدي كوشش براي انجام انتظارات آنهاست. (شريعتمداري، 1369)
چنانچه ميدانيم خانوادهها در زمينه اجتماعي، اقتصادي، تربيتي، ديني، هنري و مانند اينها با هم متفاوتند.
شكل خانوادهها، طرز ارتباط اعضاء هر خانواده با يكديگر و جامعهاي كه خانواده در آن بسر ميبرد، در تمام موارد يكسان نيست. بنابراين تأثير خانوادهها در رفتار افراد مختلف است. در يك خانواده شكل و طرز ارتباط اعضاء خانواده طوري است كه محيط خانواده را براي تأمين احتياجات اساسي كودكان چه در زمينه بدني و چه رواني مساعد ميسازد. رفتار كودكي كه در اين خانواده پرورش مييابد با رفتار كودكي كه محيط خانواده وي مانع تأمين احتياجات اساسي اوست كاملاً متفاوت است. خانواده در تمايلات بچهها، افكار و عقايد آنها و طرز برخورد ايشان با ديگران تأثيرگذار است.
(شريعتمداري، 1363)
هر خانوادهاي شيوة تربيتي خاص خود را دارد و هر كدام از اين شيوهها ميتواند تأثير خاصي روي كودك بگذارد. حال بايد بررسي كرد كه كدام شيوة تربيتي ميتواند بر افكار و عقايد و طرز برخورد فرد با ديگران تأثير بيشتري داشتهباشد و سبب رشد اجتماعي بيشتري در فرد گردد.
علاوه بر آن به نظر ميآيد عوامل ديگر از جمله عامل هوش نيز با رشد اجتماعي در ارتباط باشد. بنا به تحقيقات كولين (1979) نشانگر اين واقعيت است كه هر چه افراد بزرگتر ميشوند و از لحاظ هوش رشد بيشتري مييابند رشد اجتماعي آنان نيز بيشتر ميشود. و هر چه كه فرد به مرحلة صوري يا انتزاعي رشد هوشي نزديكتر ميشود، رشد اجتماعي او بيشتر ميشود.
(كولين، به نقل از نيكوكار، 1377)
بنابراين براي اينكه فرد رشد هوشي بيشتري پيدا كند، اين امر مستلزم رشد تفكر صوري و بر
قراري روابط مطلوب اجتماعي با ديگران است. و اين تحقيق در پي بررسي رابطه هوش با رشد اجتماعي ميباشد. و به طور كلي به دنبال بررسي رابطة شيوههاي فرزندپروري و هوش با رشد اجتماعي است.
نتايج اين تحقيق ميتواند به والدين اين آگاهي را بدهد كه كدام شيوههاي تربيتي را كه مناسبتر است برگزينند و اين نتايج ميتواند راهنمايي براي اوليا و مربيان باشد تا در انتخاب شيوه تربيتي به خطا نروند و بهترين شيوه را به كار گيرند تا باعث رشد اجتماعي بيشتر در كودكان شود. علاوه بر آن دستاوردهاي پژوهش ميزان رابطه هوش و رشد اجتماعي را مشخص ميسازد و اوليا و مربيان به دنبال راههايي براي رشد سريعتر هوش خواهند بود تا منجر به رشد اجتماعي بيشتر در كودك گردد.
فرضيههاي پژوه
ش
1- بين شيوههاي فرزندپروري با رشد اجتماعي دانشآموزان رابطه وجود دارد.
2- بين هوش و رشد اجتماعي دانشآموزان رابطه وجود دارد.
3- بين شيوه تربيتي دموكراتيك و هوش با رشد اجتماعي دانشآموزان رابطه وجود دارد.
4- بين شيوه تربيتي سهلگير و هوش با رشد اجتماعي دانشآموزان رابطه وجود دارد.
5- بين شيوه تربيتي ديكتاتوري و هوش با رشد اجتماعي دانشآموزان رابطه وجود دارد.
تعاريف نظري و عملياتي متغيرها
تعريف نظري رشد اجتماعي : رشد اجتماعي تعيين كننده ميزان سازگاري و موفقيت فرد در تعامل با گروههاي گوناگون و سبب محبوبيت و مقبوليت اوست. آن كسي از رشد اجتماعي برخوردار است كه مستقل باشد و مسئوليت اعمال خود را بپذيرد و براي ديگران ارزش قائل شود و به فعاليتهاي گروهي علاقمند باشد و خود را بينياز از راهنمايي افراد آگاه نداند. (شفيعآبادي، 1373)
تعريف عملياتي رشد اجتماعي : رشد اجتماعي در اين تحقيق، رتبهاي است كه دانشآموز از سؤالات 1 تا 27 پرسشنامه مربوط به رشد اجتماعي كسب مينمايند.
تعريف نظري فرزندپروري : منظور نحوه ارتباط و طرز برخورد والدين نسبت به فرزندان و احساسات و علاقه آنها به يكديگر و چگونگي دخالت يا عدم دخالت آنها در كارهاي مهم و همكاري با آنهاست. (شريعتمداري، 1363)
شيوههاي تربيتي بنا بر پژوهش دايانا باوم ريند 1989 – 1980 به سه الگوي معتبر تقسيم ميشوند :
1- شيوه استبدادي : اين والدين در حالي كه از رفتار بيتفاوت و سرد برخورد دارند، براي اطلاعات بيچون و چرا ارزش قائلند و از كودك انتظار مسئوليت دارند. والدين ديكتاتور ممكن است بگويند «سؤال نكن»، «فقط كاري كه گفتم انجام بده» كودكان والدين مستبد به سادگي مضطرب ميشوند. نوسان خلقي و پرخاشگري و افسردگي نشان ميدهند و معمولاً مهارتهاي ارتباطي ضعيفي دارند. (هافمن و همكاران، 1999)
2- شيوه سهلگيرانه : والدين آزاد را ميتوان به دو طبقه تقسيم كرد :
الف) والدين سهلگيرانه بيتفاوت كه محدوديتي را اعمال نميكنند. بيتوجه و بيعلاقه هستند و هيچگونه فعاليت هيجاني ندارند.
ب) والدين سهلگيرانه نازپرور كه تا اندازه زيادي پيچيده هستند ولي انتظارات اندكي از كودكان دارند و كنترل ناچيزي را روي فرزندان اعمال ميكنند.
3- شيوه دموكراتيك : اين والدين نسبت به كودكان خود نگران و حساس هستند، ولي آنها همچنين علاوه بر اين افزايش مسئوليت را تشويق ميكنند و محدوديتهاي قاطعي را تدارك ميبينند و آنها را اعمال ميكنند.
همانطور كه ممكن است انتظار داشتهباشيد كه كودكان به بهترين وجهي زير نظر والدين پرورش مييابند، متكي به خود و مستقل هستند و از پيشرفت بالايي برخوردارند. آنها همچنين با ديگران خشنود، صميمي، اجتماعي و شايسته هستند.
تعريف عملياتي شيوه فرزندپروري : به نمرهاي اشاره دارد كه فرد در آزمون شيوه فرزندپروري باوم ريند به دست ميآورد.
تعريف نظري هوش : هوش عبارت است از توانايي استفاده از تجربههاي قبلي در حل مسائل تازه و استعداد و انطباق با محيط. (احدي وبنيجمالي، 1371)
تعريف عملياتي هوش : در اين پژوهش نمرهاي است كه دانشآموزان از آزمون ريون بزرگسال به دست آوردهاند.
فصل دوم
ادبيات تحقيق
مقدمه
در اين فصل، ادبيات تحقيق و پيشينه نظري در مورد رشد اجتماعي، شيوههاي فرزندپروري و هوش مورد بررسي قرار ميگيرد و تحقيقاتي كه در اين زمينهها در ايران و خارج از كشور انجام شدهاست و نيز نتايج دستاوردهاي آنها مطرح ميشود تا جايگاه اين تحقيق به طور دقيق مشخص گردد.
قسمت يكم
مباني نظري رشد اجتماع
رشد
مسير زندگي انسان به مثابه رودخانهاي است كه از موقعيتهاي متنوع و متفاوتي عبور مينمايد، فراز و نشيبي كه رودخانه دارد بيشباهت به مراحل رشد و تحول انساني نيست. دوران كودكي به آرامي طي ميشود و سپس هنگام جوش و خروش نوجواني و بلوغ ميرسد و از آن پس دوران پختگي جواني ميآيد و بدينسان در هر دوره قابليتهايي نهفتهاست و همچنين خواستهها و نيازهاي هر دوره با دوران ديگر متفاوت است.
رشد به معني تغييرات كمي و كيفي كه با پيشرفت زمان در طبيعت، ساخت و رفتار موجود زنده حادث ميشود، ميباشد و در طول حيات موجود زنده ادامه مييابد. (شرفي، 1368)
دو نظريه در مورد كيفيت و نحوه رشد و تحول
رشد پيوسته : پيروان اين نظريه معتقدند كه رشد به طور كلي يك جريان و فعاليت پيوسته و قديمي بوده و داراي ماهيتي غير متمايز و غير مشخص است و هر مرحله از رشد واحد مستقلي نيست. روانشناسان پيرو مكتب يادگيري در اين گروه جاي ميگيرند.
رشد ناپيوسته (مرحله اي) : پيروان اين نظريه بر اين هستند كه رشد از مراحل متمايز شده از يكديگر كه به صورت مشخص و محدودي ميباشد، تشكيل شدهاست
كه معمولاً در وقت مشخص آغاز و در زمان معين پايان ميپذيرد. مطابق اين، در جريان رشد گسستگي كامل مشهود نيست، ولي هر مرحله از رشد واحد مستقلي است كه در مرحله تظاهرات و نيازهاي خاصي براي رشد وجود دارد. از پيروان اين نظريه پياژه، فرويد، اريكسون و ديگران را ميتوان نام برد. (شرفي، 1368)
رشد داراي جنبههاي گوناگون جسمي، ذهني، عاطفي و اجتماعي است كه در اين تحقيق به بررسي جنبه اجتماعي رشد پرداخته ميشود.
رشد اجتماعي
1- تعريف رشد اجتماعي
نوزاد انسان هنگام تولد موجودي ضعيف و ناتوان است و نيازمند مراقبت و حمايتهاي بي دريغ بزرگسالان مي باشد به تدريج با گذر از مراحل تحول و دوره هاي رشد خود به استقلال نسبي دست مي يابد. رشد همه جانبه فردي مي تواند ضامن چنين استقلالي باشد.
رشد جسمي ، شناختي ، عاطفي و نيز رشد اجتماعي انسان هريک در ارتباط با ديگري تکامل يافته و سازگاري با اجتماع را هموار مي سازد.
سازگاري با اجتماع در طول زندگي بطور طبيعي و در برخورد با تجربه ها حاصل مي شود و همان کيفيتي است که به آن " کمال يا پختگي " گفته مي شود . در رابطه با رشد اجتماعي تعاريف متعددي در کتب ارائه شده که به عبارت ذيل مي باشد:
رشد اجتماعي، نضج فرد در روابط اجتماعي است بطوريکه بتواند با افراد جامعه اش هماهنگ و سازگار باشد. وقتي فردي را اجتماعي مي گويند که نه تنها با ديگران باشد بلکه با آنان همکاري کند به بيان ديگر، اجتماعي شدن، (1) به آن شکل يادگيري گفته مي شود که به سازگاري با جامعه و محيط فرهنگي بستگي دارد . رشد و تکامل اجتماعي يکسري تغييرات را در کودک بوجود مي آورد که به قرار زير است:
1- او ياد مي گيرد در گروههايي که عمل و تأثير متقابل پيچيده اي دارند شرکت کند.
2- تماس و روابط خود را از مادر به ساير افراد خانواده و دوستان و گروهها توسعه مي دهد.
3- به محرکهاي اجتماعي بيشتر پاسخ نشان مي دهد.
4- شناخت و تشخيص گسترده اي درباره نقش خود در روابط شخصي با خانواده و گروههاي بازي و کار و ساير گروهها بدست مي آورد.
5- سرانجام مي تواند مسئوليتهاي زيادي بعهده بگيرد و ديگران را مراعات کنند و دوستشان بدارد.( شعاري نژاد، 1374)
در تعريفي ديگر رشد اجتماعي را فرايندي ميداند که در طي آن معيارها انگيزهها، نگرشها و رفتارهاي مشخص شکل مي گيرند تا براي نقش فعلي يا آتي انسان در جامعه مقتضي و مطلوب تشخيص داده مي شود هماهنگ شوند. همچنين رشد اجتماعي را مي توان بمنزله فرايندي دانست که از طريق آن به اعضاي جديد جامعه قوانين شرکت درآن آموخته ميشود و در بيشتر موارد اعضاي مؤثر در پرورش اجتماعي، علاقه دارند که افراد جديد، مقررات و ضواب
ط اجتماعي را همچون آنها بپذيرند و در تماسها و فعاليتهاي اجتماعي تقريبا به همان شيوهاي عمل کنند که آنان عمل مي کنند.
(طهوريان و همکاران،1373)
رشد اجتماعي، تکامل روابط اجتماعي فرد است رشد اجتماعي مستلزم هماهنگي با گروه اجتماعي و پيروي از هنجارها (موازين سلوک اجتماعي ) و سنتهاي آن است . احساس وحدت با گروه اجتماعي، درک روابط متقابل ميان اعضاي آن و همکاري با ديگران از ديگر ملزومات رشد اجتماعي است.
براي رسيدن به اين مرحله از رشد اجتماعي ،کودک مي بايست علايق خود را دگرگون کرده شيوه هاي جديد رفتار را فرا گيرد و دوستان جديدي را برگزيند . در اينجا لازم است به تفاوت ميان رفتار جمعي1 و رفتار اجتماعي اشاره شود.
رفتار اجتماعي مبتني بر تمايل شديد موجود زنده به زندگي در ميان گروه همنوع خود و دلتنگي از تنهايي است. موجوداتي که چنين رفتاري دارند، همينکه خود را ميان همنوعان خود بيابند هر چند با آنها تماس برقرار نکنند غريزه جمع دوستي شان ارضاء مي شود و در رفتار اجتماعي موجود زنده افزون بر تمايل به حضور در ميان همنوعان، با آنان رابطه برقرار کرده و به تشريک مساعي با همنوعان مي پردازند. (احدي و بنيجمالي، 1373) بدين ترتيب ميتوان نتيجه گرفت كه :
1- هر موجودي به صرف داشتن زندگي جمعي، موجود اجتماعي ناميده نميشود.
2- رفتار اجتماعي كه بر اساس آن موجودات زنده با يكديگر ارتباط برقرار كرده، با يكديگر همكاري، تشريك مساعي و علايق مشترك دارند نه تنها با رفتار جمعي كه چنين كيفيتي را در بر ندارد، متفاوت است، بلكه در تضاد با آن است.
3- رفتار اجتماعي از خصيصههاي بارز جانوران عالي و نوع انسان است، اما رفتار
جمعي مختص جانوران پستتر است.
ميزان رشد اجتماعي کودک از طريق شرکت در امور جمعي به الگوي رفتار اجتماعي که پدر و مادر به او داده اند بستگي دارد. رشد اجتماعي کودکاني که در فعاليت هاي اجتماعي از سوي خانواده محدود شده اند به مراتب کمتر از کودکاني بوده است که از شرايط مناسبتر و آزادي بيشتر بهرهمند بودهاند ، عدم رشد اجتماعي کودک به علت کمبود تماس با ديگران موجب کاه
ش تمايل و تماس با مردم ، بي علاقگي به زندگي اجتماعي ، تضعيف نيروي ابتکار و ناتوان جلوه گر شدن کودک در طرح زندگي آينده مي شود. رشد اجتماعي تعيين کننده ميزان سازگاري و موفقيت فرد در مقابله با گروههاي گوناگون و سبب مقبوليت و محبوبيت اوست . آن کسي که از رشد اجتماعي برخوردار است بايد اولاً مستقل باشد و با ديگران همکاري کند . ثانياً مسئوليت تصميمات و اعمال خود را بپذيرد و ثالثاً براي افراد ديگر جامعه ارزش قايل شود و همه چيز را براي خود نخواهد رابعاً به شرکت در فعاليت هاي گروهي علاقهمند باشد و با ديگران همکاري کند . خامساً به کاره
ا و اعمال مناسب اطرافيان توجه کند و آنها را بشناسد و سادساً در مواقع ضروري راهنمايي و توصيه هاي مفيد ديگران را بپذيرد و خود را از راهنمايي افراد آگاه بينياز ندارند.
رشد اجتماعي همانند رشد جسمي و ذهني يک کليت پيوسته است و بتدريج به کمال مي رسد براي بيشتر مردم رشد اجتماعي کم کم در طول زندگي به طور طبيعي و در برخورد با تجربه ها
حاصل ميگردد. رفتار اجتماعي مناسب و درست به صورت طبيعي حاصل نمي شود و بلکه قواعدي دارد که مي بايست آموخته شود، مرتباًََ تکرار و تمرين گردد، بوسيله افراد با تجربه تصحيح شود، منتهي موفقيت در اين روند بيشتر از همه به کوشش و خواست هر فرد بستگي دارد. اما عواملي نيز وجود دارد که حتماًَ در آن تاثير مي گذارند. مانند برخي از اعضاي خانواده، معلمان و دوستان و قهرماناني که به جهتي مورد ستايش هستند و الگوي زندگي هر کس را تشکيل مي دهند. به علاوه کتابها و مجلاتي که ميخوانند و فيلمهايي که مي بينند، همه از جمله اين عوامل هستند.
در واقع رشد اجتماعي جرياني است که در آن هنجارها، مهارتها، انگيزهها ، طرز تلقيها و رفتارهاي فرد شکل ميگيرد تا ايفاي نقش کنوني يا آتي او در جامعه، مناسب و مطلوب شناخته شود.
کودکان در دوران کودکي کم کم درک مي کنند چه کساني هستند و چه مقامي در جامعه دارند آنان الگوهاي کنش متقابل با ديگران را تشکيل ميدهند و قواعد اجتماعي و اخلاقي فرهنگ خود را در هم ادغام ميکنند و آن را بصورتي در ميآورند که بتوانند به کمک آن به رفتار خود نظم دهند و از قواعد اجتماعي جامعه شان دنباله روي نمايند (ياسايي، 1373)
از خصوصيات بارز انسانها اجتماعي زندگي کردن آنها مي باشد و شايد متفکر يونان باستان ارسطو1 نيز به اهميت اين مساله توجه داشته است که انسان را حيوان اجتماعي تعريف نموده است .
اجتماعي شدن افراد به معناي همسازي و همخواني آنها با هنجارها، قواعد، ارزشها و نگرشهاي گروهي و اجتماعي است در اين فرايند افراد مهارتها، دانشها و شيوههاي سازگاري را ميآمو
زد و امکان روابط متقابل را در فعل و انفعال پويا، سازنده و مستمر بدست ميآورند و ضمن گسترش روابط گروهي و کسب هويت اجتماعي به پرورش شخصيت فردي خود نيز ميپردازد.
اجتماعي شدن را ميتوان فرايندي دانست که کودک استانداردها، ارزشها و رفتارهاي مورد نظر فرهنگ و جامعه خود را ميآموزد. والدين در سالهاي اوليه و نوپايي کودک عامل اصلي اجتماعي شدن آنها محسوب ميشوند. بهترين و مؤثرترين راه اجتماعي کردن کودک خردسال و نوپا عمل نمودن بصورت يک الگوي با ثبات از رفتار مطلوب و ايجاد رابطهاي گرم و عاطفي با کودک در سالهاي بعدي است. (ياسايي، 1370)
رشد اجتماعي بدين معناست که فرد در پرتو داشتن ويژگيها و خصوصياتي توان زندگي کردن در اجتماع را بدست ميآورد اين ويژگيها شامل سازگاري با ديگران، احترام قائل شدن و کمک كردن به افراد ديگر، نهراسيدن از انتقاد و بردباري در برابر سختيها، آيندهنگر بودن، با طرح و نقشه عمل نمودن، درک واقعيتهاي زندگي در عالم و در تخيل بسر نبردن و بتدريج خود را از وابستگي به ديگران، رهانيدن ميباشد. مراحل رشد اجتماعي کودک در خانواده صورت ميگيرد اما مراحل تکميلي اين آموزش بايستي در محيط مدرسه که محيط بزرگتري است صورت گيرد تا آنچه که در محيط خانواده پايه گذاري شده در محيط مدرسه پرورده تر گردد. (رشيد پور ، 1366)
شاپوريان منظور از اجتماعي شدن را فرا گرفتن رفتار اجتماعي خاص در محيطي ميداند که نوزاد آدمي در آن چشم به عرصه هستي گشوده است و بايد تحت شرايط و امکانات آن، به حيات خود ادامه دهد و بديهي است رفتار اجتماعي کودک در ارتباط با ساير افرادي که در اجتماع او زندگي مي کنند شکل مي گيرد و تأثير طرحها و الگوهاي رفتاري بزرگسالان بر نحوه شکل پذيري رفتار اجتماعي اين است که که فرد در روابط اجتماعي به نحوي نضج يابد که بتواند با افراد جامعه خود سازگار و هماهنگ باشد. (شاپوريان، 1369)
هترينگتون1 و پارک2 در کتاب روانشناسي کودک از ديدگاه معاصر آوردهاند که
پرورش اجتماعي فرايندي است که در طي آن معيارها، مهارتها، انگيزهها، نگرشها و رفتارهاي شخصي شکل ميگيرند تا با آنچه براي نقش فعلي يا آتي در جامعه مقتضي و مطلوب تشخيص داده ميشود هماهنگ شود.
در اثر رشد اجتماعي، کودک، با معيارها، ارزشها و رفتارهاي مورد پسند فرهنگ جامعه آشنا ميگردد. رشد اجتماعي تا حدودي، از رشد و حرکت، تأثير ميپذيرد. به موازات رشد کودک در جهات حرکتي، استقـــلال بيشتري در او بوجود ميآيد و همـچنانکه نياز او به ديگران کاستـــه ميشود توانايي او در ايجاد روابط اجتماعي با همنوعان افزايش پيدا ميکند و از اين طريق ميتواند هر چه بيشتر به اجتماع بزرگتر وارد شده و نقشهاي اجتماعي را ايفا نمايد.
(مصباح و ديگران،1374)
تراور1 1980 مهارتهاي اجتماعي را به دو بعد تقسيم ميکند. اجزا مهارت و فرايندهاي مهارت. اجزاي مهارت به عناصر واحدي نظير نگاه کردن، تکان دادن سر، سلام، خداحافظي و فرايند م
هارت به توانايي فرد در ايجاد رفتار ماهرانه بر اساس قواعد و اهداف مربوط و پاسخ به بازخورد اجتماعي اشاره دارد.
به عقيده " رنشا " و آشر2 مهارتهاي اجتماعي رفتاريست که در تعامل موفق و مناسب با ديگران بکار مي رود و اين مهارتها با داشتن پايه در شناخت اجتماعي از قبيل ادراک اجتماعي و استدلال اجتماعي ظهور مي يابند .
به نظر گراتويل و فرنچ3 مهارت هاي اجتماعي شامل رفتارهاي کلامي است که در چارچوب ساخت اجتماعي ويژه عمل مي کند. (جعفري نژاد، فرد کهن، 1372
1- شاخص هاي رشد اجتماعي
رشد اجتماعي نشانه و مشخصاتي دارد که از طريق آنها ميتوان به ميزان آن پي برد اين مشخصات عبارتند از:
1- استقلال : استقلال يکي از نخستين نشانه هاي رشد اجتماعي است استقلال يعني اينکه يک فرد توانايي آن را داشته باشد که گاهگاهي هم تنها باشد و از اين تنهايي لذت ببرد و يا در برخي از کارها به تنهايي اقدام کند. اين آزادي و استقلال نتيجه دو عامل است.
الف- احساس توانايي در هدايت اعمال، يعني عدم احتياج به ديگران براي انجام کارها.
ب- اعتمادي که اطرافيان به او پيدا ميکنند و اين اعتماد به جهت تواناييهاي ابراز شده و استقلالي ست که در تصميم گيري ها نشان داده شده است . اگر انسان احساسات و عقايد شخصي خويش ارزش قائل باشد و تصميماتش را بر اساس آن بگيرد در اين صورت ديگران هم براي عقايد و احساسات او ارزش قائل مي شوند .
2- حد استقلال : استقلال ويژگي مهمي در رشد اجتماعي است اما در عين حال نکتهاي در آن نهفته است که بايد استخراج و استنباط شود و آن حد استقلال است زياده روي در استقلال به نوعي عقب ماندگي مي انجامد چرا که شخص به موقع از افراد مجرب و صاحب نظر کمک نميگيرد و در بعضي مسائل مهم شخصاًًٌٌٌٌٌ و بدون داشتن اطلاعات کافي اقدام به تصميم گيري ميکند در اين صورت امکان غلط بودن تصميم و شکست برنامه او زياد ميشود. يک انسان رشد يافته ضمن استفاده از همفکري و همکاري ديگران به استقلال خويش هم اهميت مي دهد و آن را حفظ مي کند .
3- پذيرش مسئوليت : يک انسان رشد يافته اجتماعي حتي اگر به آساني بتواند از انجام کارها سر باز زند باز هم چنين کاري را نخواهد کرد چرا که ميداند وقتي او شانه از زير بار مسئوليت خالي کند ديگري بايد به جاي او انجام وظيفه کند. پذيرش مسئوليت باعث ميشود که فرد در موقعيت بالاتر قرار بگيرد و وظايف سنگينتري را متعهد شود و با افزايش تجربه و کارايي، او را براي پذيرش مسئوليت در سطوح بالاتر آماده مي کند .
4- آينده نگري : ويژگي ديگر انسان رشد يافته اجتماعي آينده نگري است او درک ميکند که تصميمات امروزش ممکن است بر زندگي فرداها و سالهاي آيندهاش تأثير بگذارد.
5- ميانهروي : يک مشخصه اصلي بلوغ اجتماعي است که لذتها و حتي کار خود را متعادل نگه ميدارد و اگر هم براي او ممکن باشد که بيشتر ساعات خود را صرف تفريح و لذت بردند بکند هرگز چنين کاري را نخواهد کرد او ساعات معيني را براي سرگرمي در نظر ميگيرد به طوري که به
وظايف اصلي خود لطمه نزند.
6- اميدواري و خوش بيني : انساني که از نظر اجتماعي و عاطفي به بلوغ رسيده است، در مسائل اساسي زندگي موضع گيري ميکند و در حرکت به سوي نيکروزي بشر، سهمي مثبت به عهده مي گيرد. در مقابل رويدادهاي غير منتظره و حوادث ناراحت کننده، يک شخص رشد يافته خود را نميبازد.
7- شوخي و بذله گويي : يک انسان رشد يافته با ضعفها و شکستهايش، با روحيه شاد و آسانگير برخورد ميکند. بيشتر موقعيتهاي نامطبوع و ناراحت کننده زندگي را، با روح بذله گويي و شوخي پردازي، ميتوانند به موقعيتهاي قابل تحمل تبديل شوند. (آليس وايتزمن، نظيري، 1379)
3- الگوي رشد و تكامل اجتماعي
رشد اجتماعي كودك چه از لحاظ رفتار اجتماعي و چه از لحاظ نوع معاشرتي كه براي خود انتخاب ميكند، جريان منظم و متوالي را طي ميكند. هر كودكي بايد در فرايند رشد و تكامل اجتماعي خود در سن معيني به مراحلي برسد كه ساير كودكان در همان سن طي ميكنند. مثلاً اطفال در يك سن از بيگانه خجالت ميكشند در سن ديگر به معاشرت با اطفال ميل شديد نشان ميدهند و حال آنكه در مرحله ديگري از زندگي به آميزش با كودكان ناهمجنس علاقه خاص دارند. (شعارينژاد، 1370)
طفل دو سالهاي در عين حال كه تنها به بازي ميپردازد ميل دارد از بازيها و كردار اطفال ديگر تقليد كند. طفل دو و نيم ساله اطفال ديگر را نميگذارد كه به اسباب بازيهاي او دست بزنند و از دوستي و معاشرت با آنها خودداري ميكند. ولي در سه سالگي كمكم به بازيهاي گروهي علاقمند ميشود. در چهار سالگي رفته رفته تحت تأثير گروه قرار ميگيرد و اين كيفيت به صورت آگاهي از عقايد ديگران و خودنمايي آشكار ميشود. كودك خردسال در ابتدا فاقد احساسات اجتماعي است، سپس تا اندازهاي سازگاري اجتماعي نشان ميدهد، در اين مرحله كودك مقام خود را ميان گروه تثبيت ميكند و به بازيهاي دسته جمعي كم و بيش منظم ميپردازد، در مرحله سوم از رشد اجتماعي روابط گروهي برقرار ميكند و كودك از زندگي اجتماعي لذت ميبرد. در اين هنگام كودكان گروههاي مستقل تشكيل ميدهند و نام گروهها را شخصاً انتخاب ميكنند و از
دخالت و سرپرستي بزرگتران آزاد ميشوند. در تمام طول دوره دوم كودكي، از 6 سالگي تا نزديكيهاي بلوغ بر مراودات اجتماعي و تعداد اعضاي گروه افزوده ميشود. روابط اجتماعي طفل نخستين بار هنگامي آغاز ميشود كه او ميان شخص و خود فرق بگذارد، اطفال نوزاد زندگي كاملاً فردي دارند و تا وقتي كه نيازهاي بدني آنها به موقع ارضاء ميشود، كوشش و ميلي براي جلب توجه اطرافيان نشان ميدهند و اعمالي كه از آنها سر ميزند، صرفاً نتيجه محركهاي مادي است كه از محيط بر آنها وارد ميشود. طي دو ماه اول، طفل تنها در مقابل انگيزههاي شديد واكنش نشان ميدهد. مانند صداهاي بلند، خواه انسان باشد يا صداهاي ديگر و همچنين نور خيره كننده و محركهاي لمسي شديد. طفل در ابتدا نميتواند صداي انسان را از صداهاي ديگر تشخيص دهد و بين دستي كه او را لمس ميكند و جسم ديگر كه به بدنش برخورد ميكند، فرق گذارد. شرايط
واكنش او فقط شدت محرك است، ولي به سبب اهميتي كه انسان در زندگي او دارد به زودي تفاوت ميان اجسام و انسان را ياد ميگيرد. (شعارينژاد، 1370)
از آغاز سه ماهگي كه رفتار گروه دوستي در بچه ديده ميشود به اين معنا كه در حضور ديگران خوشحال و ر تنهايي اندوهگين مينمايد. نخستين پاسخهاي اجتماعي نوزاد يا بچه به بزرگسالان متوجه است. زيرا كه اولين تماسهاي اجتماعي طفل با ايشان است. در ابتداي پاسخهاي اجتماعي مثبت تسلط دارند، در اواخر ماه دوم با شنيدن صداي انسان سر را به طرف صاحب صدا ميگردانند تبسم و نوازش بزرگسالان را با تبسم پاسخ ميدهند و از حضور ايشان اظهار خوشحالي ميكنند. در حدود سه ماهگي وقتي كودك را طرف محبت قرار ميدهند از گريه باز ميايستد و از دور شدن كسي كه با او مأنوس است گريه ميكند. كه اين خود وجود رابطه علاقه را به اشخاص ميرساند، بيشتر اطفال در اين سن مادران خويش را ميشناسند طفل در چهار ماهگي با نگاه كساني را كه از او دور ميشوند، دنبال ميكند. به كسي كه با او حرف ميزند لبخند ميزند و از توجهاي كه به او ميشود، خوشحال ميگردد، و اگر با او بازي كنند، ميخندد و توجه او به افراد جنبه ارادي دارد. پيش از آنكه او را از زمين بلند كنند، آغوش ميگشايد و براي اين كار خود را آماده ميكند. در ماه پنجم و ششم در برابر چهره دوستانه و خشمگين پاسخهاي متفاوت و مناسب نشان ميدهد. در اين هنگام اطفال براي جلب توجه نزديكان يا سرگرم كردن آنها به حركات مختلفي از قبيل جست و خيز شكلك درآوردن، دست تكان دادن متوسل ميشوند. با آشنايان و دوستان بازي ميكنند و در عين حال از مخالفت ديگران و مداخله ايشان در فعاليتهاي خود ميرنجد. در همين وقت است كه نخستين علائم ترس از بيگانه در او مشاهده ميشود. (شعارينژاد، 1370)
در حدود هفت، هشت ماهگي با تكرار هجاهايي از آنچه شنيده، ميكوشد تا سخن گفتن را تقليد كند و يا اعمالي را كه از ديگران مشاهده كردهاست، تكرار كند، بين ماه دهم و دوازدهم با تصوير خود كه در آينه دارد، بازي ميكند و آن را ميبوشد. چنانكه گويي آن هم شخصي است كه در برابر او ايستاده است. از دوازده ماهگي معناي امر و نهي و خواهش ديگران را ميفهمد و ممكن است برخي از آنها را انجام دهد. در همين سن ترس او از بيگانه به وسيله گريه و فرار به خوبي نمايان ميشود. از 15 ماهگي دلبستگي او به بزرگسالان افزايش مييابد و به تقليد از حركات و ب
ودن با آنان ميل وافر پيدا ميكند.
در دو سالگي بزرگتران خود را در برخي از امور روزانه ياري ميكند و به اين ترتيب، بچهاي كه وجود او تماماً به كمك ديگران وابسته بود، بدون اينكه خود ياراي كمترين كاري را داشته باشد، در مدتي كوتاه به فردي تبديل ميشود كه زندگي اجتماعي پرفعاليت را ميگذراند، و عضو گروهي است كه خانواده خود را تشكيل ميدهد. (شعارينژاد، 1370)
طي سالهاي پيش از مدرسه يعني از دو سالگي تا شش سالگي بچهها به تدريج از صورت افراد غير اجتماعي به افراد كاملاً اجتماعي در ميآيند و از حال انفرادي به سوي حالت اجتماعي
ميگرايند. با ديگران همكاري ميكنند و فعاليتهاي گروهي را ميآموزند و در نتيجه براي زندگي اجتماعي دبستان آماده ميشوند. ميزان اختلاط كودك در اين دوره با ساير كودكان در رشد و تكامل اجتماعي او تأثير فراوان خواهند داشت. بازي بچهها پيش از دو سالگي كاملاً جنبه انفرادي دارد، حتي اگر چند بچه در يك اتاق، اسباببازيهاي مشابه داشتهباشند. هر كس به تنهايي بازي ميكند.
اين بازي كه متضمن رابطهاي بين بچهها نيست، «بازي موازي» ناميده ميشود. در بازيهاي موازي تنها ارتباط بچهها با بچههاي ديگر است كه ايستاده و تماشايشان كنند. از آنها تقليد كنند يا اگر از بازيچهاي خوششان آمد، آن را تصاحب كنند.
از سن سه يا چهار سالگي به سبب كسب مهارتها در استعمال اسباببازيها تسلط بر اعضاي بدن و قدرت سخن گويي بازيهاي گروهي افزايش مييابد بچهها در اين سن گذشته از اينكه به بازيهاي دسته جمعي ميپردازند، در حين بازي هم سرگرم گفتگو ميشوند و هم بازيها را به ميل خود انتخاب ميكنند.
(شعارينژاد، 1370)
هنگامي كه كودك به مدرسه قدم نهاد و به بازيهاي دسته جمعي علاقمند شد، عوامل تازهاي در انتخاب دوست بر عوامل گذشته افزوده ميشود. برعكس نوجوانان و بزرگسالان ممكن است دوستان خود را از ميان كساني برگزينند كه از نظر سكونت و كار با آنها فاصله دارد. در حاليكه كودكانت دوستان خود را از ميان كودكاني انتخاب ميكنند كه با آنها در يك محل زندگي ميكنند. كودك در انتخاب همنشين، كودكي را ترجيح ميدهد كه با او همهيكل، همجنس، همسن و همسليقه باشد. به تدريج كه بزرگتر ميشود، در انتخاب دوست به صفات شخصيتي بيشتر توجه دارد. شكلهاي رفتار اجتماعي در اين سنين عبارت است از رفتار منفي، خشونت، نزاع، رقابت، رفتارهاي جاهطلبانه، خودخواهي، تصويب و تأييد اجتماعي و همدردي. (شعارينژاد، 1370)
مؤسسات و گروههاي خارج از مدرسه از دوران طفوليت تا نوجواني نقش عمدهاي در اجتماعي كردن كودك بازي ميكنند. مدرسه زمينهاي است براي رشد اجتماعي كودك، محل ارتباط بين همسالان است و با كودكان ديگر در گروههاي اجتماعي ديگر شركت ميكنند و همچنان كه كودكان از طفوليت به نوجواني ميرسند، نقش همسالان بيشتر ميشود. هرقدر سنشان بيشتر ميشود كنشهاي متقابلشان با يكديگر پيچيدهتر ميِود. همسالان از طريق فرايندهاي تقويت، تنبيه سرمشقگيري و وهمانندسازي يكديگر را اجتماعي ميكنند و همسالان هستند كه رفتار اجتماعي را تقويت و براي رفتارهاي اجتماعي مختلف به عنوان سرمشق عمل ميكنند. (ياسايي، 1376)
نظريه هاي مربوط به رشد اجتماعي
مسئله اجتماعي بودن انسان و اينکه آيا انسان ذاتاً موجودي اجتماعي است يا اجتماعي زيستن را کسب مي کند از دير باز ميان علما ، فلاسفه و انديشمندان مطرح بوده است و منجر به ابراز ديدگاههاي متفاوتي در اين زمينه شده است . شايد قديميترين نظريه در اين مورد نظريه پيش ساخته نگري باشد که مربوط به قرن پنجم پيش از ميلاد و قائل به ذاتي بودن گرايش به حيات به صورت اجتماعي است. ديدگاهي که عملاً در قرن پانزدهم ميلادي و پس از بيست و يک قرن تسلط بر ديدگاه ما با تفکرات " جان لاک "1در خصوص محيط گرايي رو به افول نهاد. نقطه حرکت لاک در اين مورد رد اصل عقايد ذاتي که از زمان افلاطون تا زمان دکارت دوام داشت و تاکيد بر تجربه گرايي
بود. اين حركت در اتحاد با نهضت فکري تحول گرايي به پرچمداري "ژان ژاک روسو" ¬¬¬2 نهايتاً در جا اندازي اين مفهوم که اجتماعي شدن نيز بعنوان بخشي از وجود آدمي، اکتسابي است سهم عمدهاي را برعهده گرفت. از سوي ديگر اين جريان فکري در تعامل با تحولاتي که در زمينههاي نظري زيست شناسي به سردمداري چارلز داروين صورت گرفت و آثاري که اين ديدگاه تکاملي بر فلسفه، علوم انساني و اجتماعي نهاد، منجر به تعميق ديدگاههاي نوين بشري در خصوص اکتسابي بودن جريان اجتماعي شدن بشر شد. (حاج بابايي، 1373 )
نظريه پردازان قرن بيستم اخلاق را وسيله اي براي رشد اجتماعي بحساب آورده اند .
مطابق نظر مک دوگال3 (1928) رشد اخلاقي از مسائل عمده و پر اهميت تکامل اجتماعي است. در اينجا بطور اجمالي به برخي از نظريههاي موجود راجع به رشد اجتماعي و پرورش مهارتهاي اجتماعي اشاره ميکنيم .
الف - رشد اجتماعي از نظر اسلام
انسان فطرتاً موجودي اجتماعي است. در اجتــــماع خانــواده بوجودآمده و در همانجا پرورش يافته در بزرگسالي از اجتماع کوچک خانواده بريده، خود عهدهدار اجتماع ديگري ميگردد از همه اينها گذشته همه پيشرفت و تکاملش در اجتماع بزرگتري بنام جامعه انجام ميپذيرد و بزرگترين ابتکارش در اين بخش است که چقدر توانسته جامعه را در مسير تکاملي جلو ببرد.
اسلام دين قانون و اجتماع است، تکامل انسان را در زندگي اجتماعي قرار داده است و به جاي رياضت کشيدن و انزوا کوشيده والاترين رياضتها را در اختيار او قرار دهد و آن زندگي در اجتماع و رعايت حدود و قوانين الهي است و ميتوان گفت که اسلام ديني است که همه برنامههايش هماهنگ با رشد اجتماعي است. در اسلام عبادت اجتماع يعني عبادت گروهي مانند نماز جماعت و جمعه كه برتر از عبادت فردي است يا عمل حج، در عين اينکه عبادت الهي است ولي در عين حال جنبه اجتماعي و گروهي آن بر ساير جنبههاي آن ميچربد. (رشيدپور، 1380 )
ب - روان تحليل گري
فرويد1 در نظريه تحليل رواني، نظام رشد چند مرحلهاي خود را براساس ساختارهاي جسمي – رواني ارائه مي دهد. هر مرحله با تأکيد بر کنشهاي بيولوژيکي ( اولين سال تولد ) مرحله دهاني2 ، تا اواخر دو سالگي مرحله مرزي3، تا 6 سالگي مرحله عضو جنسي1، 7 تا 11 سالگي مرحله آرامش2 از 12 سالگي تا بلوغ مرحله شهوتي3 کشمکشهاي در خود تحليل تجربه هاي عادي انسان را مي سازند.
از طرح ياد شده از نظر اجتماعي چنين استنباط ميشود کودکان بايد هر مرحله بحراني را با موفقيت بگذرانند تا بتوانند به صفات يا رفتار مثبت برسند. يعني کودکان قادر به دفع کشمکش هاست. با شناسايي پدر، مادر و همجنس خود نحوه ارتباط با ديگران را ميآموزد. ولي گاه عكس اين مورد پيش ميآيد و كودك با دو حس رشک و خشم مواجه شود، فرايندي که ميتوان گفت مهارت اجتماعي، تقليد يا الگوسازي را در بر ميگيرد . ( نظري نژاد، 1372 )
آنا فرويد4 دختر کوچک زيگموند فرويد فعاليتهاي پدرش را ادامه داد و زندگي خود را وقف روان تحليل گري کودکان کرد. ( دادستان، 1371 ) آنا فرويد معتقد است دنياي دروني نوزاد هنگام تولد از تمايلات متضاد لذت و درد ترکيب ميشود. " من " يا " خود " از ميان ناکامي و تشفي تمايلات ظاهر مي گردد و تدريجاً طفل در مييابد که براي تشفي نيازهايش وجود مادر الزامي است و از اينجا آگاهي و نياز اجتماعي زيستن در کودک شکل ميگيرد .
ج - يادگيري اجتماعي
ميلر و سير1 معتقدند که رفتار اجتماعي کودک آموخته شده است . زيرا والدين اکثر عوامل موثر در يادگيري دوران کودکي را تحت کنترل دارند و رفتار کودک نتيجه يادگيري است لکن اين يادگيري نتيجه تعامل با والدين، معلمان و همسالان است به اين ترتيب نظريه يادگيري اجتماعي2 پديدار گشت.
( شعاري نژاد، 1372 )
د - يادگيري عامل
بي جو3 از پيروان اسکينر4 مي باشد او معتقد است رفتار اجتماعي کودکان بوسيله تقويت يا کيفر اعمالشان شکل مي گيرد و پيامدهاي تجربه هاي يادگيري است که به پايداري يا تغيير رفتاري در کودک مي انجامد. ( همان منبع )
ه - يادگيري مشاهدهاي
باندورا5 و والتز6 معتقدند که رفتار اجتماعي کودک غالباً بر حسب موقعيتي که او در آن قرار دارد فرق ميکند. کودکي ممکن است با والدينش رفتار برونگرا داشته باشد ولي در مدرسه رفتار درونگرا نشان دهد.
به عقيده اين نظريه پردازان بر اساس يادگيري مشاهده اي و تقليد است که رفتار اجتماعي و شخصيت کودک شکل مي گيرد. (همان منبع)
و - کردار شناسي
هايند1 کردار شناس انگليسي در کتاب بوم شناسي و رشد و تکامل کودک (1983) اهميت
روابط اجتماعي را مورد تاکيد قرار ميدهد و اظهار ميدارد که بوم شناسي اثر عميقي در تفکر ما درباره ماهيت اجتماعي شدن ميگذارد.
در بوم شناسي عوامل متعددي در سطوح مختلف در رشد و نمو آدمي اثر ميگذارد. عواملي از قبيل طبقه اجتماعي کودک، ترکيب خانواده، مدرسه کودکستان و مهد کودک که کودک روزش را در آن سپري ميکند ولي به تعاملهاي پيچيده، بين رشد کودکان و اين جنبههاي محيطي اشاره مينمايد.
(همان منبع)
ز - تحول رواني - اجتماعي
اريک اريکسون روانکاو نظريه پردازي بود که در نظريه فرويد در مورد مراحل رشد تجديد نظر اساسي کرد. وي معتقد بود که تغييرات عمده رشدي بعد از دوران کودکي واقع مي شود به همين دليل مجموعهاي از هشت مرحله رشد را عنوان کرد که تمام دوران زندگي را در برميگيرد. اين هشت مرحله، هر کدام، با يک تکليف يا بحران رشدي، مشخص ميشود که شخص بايد آن را از سر بگذراند تا بتواند مطابق الگوي رشد سالمي به زندگي ادامه دهد.
مرحله اول، اعتماد در برابر بياعتمادي است. كيفيت زندگي نوزادي براي كودك كه شامل عشق، محبت، توجه، غذا دادن، لمس و نوازش و ساير روابط مشابه بين نوزاد و مادر است، تأثير مستقيمي بر احساس اوليه كودك در مورد اعتماد يا عدم اعتماد او به محيط به جاي ميگذارد (بدو تولد تا يك سالگي).
مرحله دوم تضاد بين رشد استقلال رأي يا رشد ترديد و شرم است. در دوران نوپایی کودکان می کوشند تا استقلالی بیابند (1 تا 3 سالگی)، مرحله سوم، مرحله تضاد بین احساس ابتکار و گناه است کودک در این مرحله بر انجام تکالیف تمرکز دارد و برای فعالیتهای جدید برنامه ریزی می کند. (3 تا 6 سالگی) مرحله چهار، کودکان در اواسط دوران کودکی نیاز دارند تا تضاد بین کارایی و احساس حقارت را حل کنند. آنان وارد مدرسه می شوند، تکالیفی را انجام میدهند و مهارتهای
جدیدی را کسب می کنند. موفقیت و احساس کفایت اهمیت می یابد، کودکی که هیچ توانایی خاصی ندارد ممکن است با شکست مواجه و شدیداً احساس حقارت کند. با عمده ترین تضاد در دوران نوجوانی (شناخت من در مقابل فروپاشی من)، بسیاری از عناصر هویت در دوران کودکی در نوجوان تثبیت می شود. و در عین حال هویتی شخصی و شغلی کسب می کند مرحله بعد دوران جوانی (صمیمیت در برابر انزوا)، انسان نیاز دارد تا روابط شخصی و طولانی مدت با دیگران برقرار کن
د کسی که نمی تواند چنین روابطی برقرار کند ممکن است از لحاظ روانی از دیگران کناره جویی کند و مرحله بعد دوران ميانسالي (مرحله مولد بودن در برابر عدم تحرك)، تحرك و جنبش در اين دوره مبناي خلاقيت و مولد بودن و علاقه به فعاليتهايي است كه اثر آن به نسل بعد ميز منتقل ميشود. عدم تحرك فرد عاملي به سوي دلزدگي و بيتفاوتي و حتي صميميت مجازي است،
و مرحله بعد، مرحله آخر دوران پيري (کمال در مقابل یأس و نومیدی)، کسانی که خود آنان به حد کمال رشد کرده احساس معنا و نظم در زندگی می کنند و از کارهایی که در زندگی کرده اند
احساس رضایت می کند.
فرد تمامی هشت مرحله را که با اعتماد به دیگران آغاز می شود و در دوران بلوغ به اوج خود
می رسد، با موفقیت پشت سر می گذارد و به شکلی منطقی خود را در جامعه مطرح می کند.
در چارچوب نظریه اریکسون، با رشد رفتار اجتماعی اولیه، کودک ضمن ارتباط با والدین و اولین سرپرستان، می تواند مهارت داد و ستد و فهماندن خود به دیگران را کسب کند. کودک خردسال باید بتواند برای انجام نظم در کنش های مختلف جسمی و جنب و جوش های محیط پیرامونش به خواسته های بزرگسالان نیز توجه کند. واکنش های اجتماعی ایجاد شده با اولین سرپرستان، از طریق گسترش ارتباط با خواهران و برادران و همسالان و سایر بزرگسالان، آشکار می شود و
رفتارهایی که با نوعی استقلال و ابتکار همراه است ارزش فزاینده ای می یابد. ( نظری نژاد، 1372 )