بخشی از مقاله
مقدمه :
بعد از چندين دهه از پيشرفت ،اقتصاد آلمان با افت مواجه مي شود. آلماني ها رهبري قوي را در بخش هاي اصلي بازار جهان نشان داده اند. و از اشتغال ثابت و موقعيت اجتماعي برخوردار بودند. سال 1990 تغيري ايجاد شد. اقتصاد آلمان خيلي كمتر از ديگر كشورهاي پيشرفت كرده است و موقعيت بازار كار به طرز چشمگيري باقي ماند. آلمالني ها هنوز در زمينه هاي بازار سنتي ثابت قدم و قوي هستند. اما به موقعيت ديگر كشورها در بازسازي اقتصادي كه بر مبناي دانش باشد نبوده
است به خصوص آمريكا خيلي بيشتر در عمق بخشيدن نيازهاي جهاني سازي موفق بوده است . در مقايسه با آلمان ،اقتصاد آمريكا نسبت رشد بتالا و كاهش بيكاري در طي دهه پيش نشان داد. آمريكا نه تنها موقعيتش را در زمينه هاي زيادي در بازار جهاني بهبود بخشيد بلكه قادر شد كهد روند بازار جهاني را تعيين كند و يكي از بهترين فروشنده ها در بخش هاي مختلف در نظام اقتصادي جديد شود.
هنگامي كه به دلايل پيشرفت آلمان در طي دهه گذشته مي نگريم ،نه تنها از آمريكا ،بلكه از چندين كشور اروپايي ديگر هم عقب افتاده است كه اين دلايلي آشكار است كه ما مي تعوانيم به روشني ببينيم . براي نمونه فشار زياد جريان پيوند دوباره انعطاف پذيري بازار كار و مقدار زياد كاغذ بازي بعضي از دلايل تحليلي از موقعيت اقتصادي جديد نشان مي دهد كه آلمان مشكلاتي در تغيير علاوه بر اين دلايل ،تحليلي از موقعيت اقتصادي بازار اقتصادي جديد نشان مي دهد كه المان
مشكلاتي در تغيير نظام اقتصادي از يك مش
كل سنتي بر مبناي صنعت به مشكلي كه به داشتن مدرن و تحقيق و توسعه دست يافته است ،داشته است. يك توضيح براي اين مشكلات در سياست تكنولوژي براي كارخانه هاي كوچك و متوسط يافت مي شود. در همه نظام هاي اقتصادي پيشرفته در طول دهه گذشته شركت هاي كوچك و متوسط نقشي را براي شكوفا كردن عقايد نو آوري شده و ايجاد شغل بدست آوردند.
سياست نظام اقتصادي پيشرفته بايد اين نقش جديد و منافعي را كه اين كارخانه ها در رشد و نوآوري دست آورده اند را تشخيص دهند. اما سياست اين حقيقت را بايد تشخيص دهد كه كارخانه ها ي كوچك و متوسط نسبت به كارخانه هاي كوچك و متوسط نسبت دارند.
بعد از توضيح تغييرات كارخانه هاي كوچك و متوسط درگذشته و اهميتش در اقتصاد پيشرفته ،من فاصله بين آمريكا و آلمان را بوسيله حقايق اقتصادي نشان مي دهم. بعد از آن من نشان مي دهم كه نه بازارهاي سنتي و نه بازار سرمايه گذاري مخاطراه آميز هيچكدام قادر نيستند تا سرمايه لازم را براي پروژه هاي تحقيق و پيشرفت بارينك بالا مخصوصا در بازارهاي كوچك و متوسط فراهم كنند.
در گذشته آمريكا برنامه هايي را ايجاد كرد تا ورشكست شدن اين بازار (صنف بازار ) را اصلاح كند . نوآوري كار كوچك و برنامه تحقيق و برنامه تكنولوژي پيشرفته نمونه هاي هستند كه نشان مي دهد كه چطور دولت مركزي مي تواند كمك كند. اين برنامه ها با فراهم آوردن بودجه براي پروژه هاي كه بار سيك انجام مي شوند قادر نيستند كه بودجه هاي خصوصي را به سمت خود جذب كنند.
اما هنوز ،منافع اجتماعي زيادي در آينده انتظار مي رود كه به فعاليت هاي نو اوري شده آمريكا و به ثروت كشور كمك مي كند. در مقايسه با ان سياست رايج آلمان شكست و ضعف بازار مالي
خصوصي را اصلاح نكردند . اين نشان خواهد داد كه سياست رايج درباره ي كارخانه هاي كوچك و متوسط با نيازهايش در تكنولوژي پيشرفته و زمينه هاي ريسك بالا همخواني ندارد. براي اينكه بر مشكلات اقتصادي انها غلبه كند و هم در داخل و هم در خارج ،بخش هاي اقتصادي جديد به طوربين المللي موفق شود. سياست آلمان ممكن است منافع خود را با نگاه كردن به نمونه هاي آمريكا بدست آورد . نتيجه گيري از اين مقاله اين است كه لازم است براي بررسي كردن و اينكه چه حدي از درخواست هدف ها و عقيده هاي برنامه آمريكا درباره ي نو آوري هاي پررسيك ممكن است براي اقتصاد آلمان در برگرداندن آن به موقعيت قبليش در بازار جهاني و افزايش رشد و ثروت بلند مدت مفيد باشد.
اثرات جهاني سازي كردن كارخانه هاي كوچك و متوسط در امريكا و المان
يك اثر جهاني سازي اين بوده است كه اين امكان بوجود مي ايد كه كارخانه هايي كه شعاع جغرافيايي بزرگ دارند. و به اندازه كافي قوي و نيرومند هستند بتوانند در سراسر جهان كار كنند . در دسترس بودن اطلاعات جديد و تكنولوژي هاي ارتباط بهبود حمل و نقل بنيادي سرمايه انسان به خوبي شرايط توليد ديگر در تعدادي از كشورهاي پيشرفته است . علاوه بر اين در دسترس بودن اين عوامل مصرف شده با هزينه كمتر در جهان صنعتي شده اين امكان را بوجود اورد به تغيير دادن مكان توليد و بازار به مناطقي مثل اسيا و آمريكاي جنوبي كمتر شدن ارتباط بين كشورهاي اروپاي غربي و سوسيانيست قبلي اين پيشرفت را از بين بردند.
در آمريكا در اواخر دهه 1970 فرصت استفاده كردن از منابع نسبي بيرون كشور بوجود آمد اما افزايش رقابت كارخانه هاي مخصوصا كارخانه هاي توليد كننده بزرگ را مجبور كرد. اگر مي خواهند موقعيت بازاري خود را افزايش و نگه دارنده مكان خود را تغيير دهند. اين به كاهش دسترس بودن كار در شركت هاي بزرگ و تقريبا از دست دادن 43 ميليون كار بين 1995 تا 1979 منتج مي شود.
توجه كردن به سياست اقتصاد در امريكا روي بازارهاي كوچك ومتوسط تاثير مي گذارد . در اواخر دهه 70 و اوايل دهه 80 بازارهاي كوچك و بزرگ در اين زمان قادر نبودند تا فاصله كاري كه بوسيله كارخانه هاي بزرگ ايجاد شده بود را پر كنند.
دو سوال مهم بوجود امد :
• چطور موقعيت ضعيف رقابتي را افزايش دهم؟
• چطور كار بيشتري در بازار كوچك و متوسط به وجود بياوريم؟
در مقايسه با اقتصاد آلمان در اواخر دهه 80 داستان موفقي مورد توجه قرار داده شد ،مخصوصا راجع به تركيب كامل كارخانه هاي كوچك و بزرگ و متوسط و بزرگ و در بازار داخلي و بين المللي خيلي موفق بودند و نسبت رشد ثابت را نشان داد. آلمان به نظر مي رسد كه به طور منفي توسط اقتصاد جديد تاثير نپذيرند و مخصوصا تعداد زيادي از صادرات محوري كارخانه هاي كوچك ومتوسط موقعيت رقابتي قوي ، عمدتا بوسيله سرمايه گذاري كردن در سرمايه هاي واجد شرايط زياد انسان نگهداشتند. رشدشان كم ولي دائمي بود.
عمدتا با ورود اروپاي شرقي به بازار جهاني ف
شار براي از هم گسيختگي كارهاي داخلي كارخانه هاي بزرگ كه تا قبل از سال 1990 به آلمان رسيد ايجاد شد. نه تنها كارخانه هاي بزرگ به مكان هايي در اسيا و اروپاي شرقي حركت كردند. بلكه كارخانه هاي كوچك قبلي خود را در مو قعيتي در شرايط رقابتي جديد در بازار سنتي بين المللي پيدا كردند
.
محصولات از كشورهاي ديگر كيفيت بالاي كالاها با هزينه هاي توليد كم ،شرايط رقابتي قابل چشمگيري در بازار جهاني ايجاد كرد . فراهم كردن كالاها و توليدات از كشورهاي ديگر ،كارخانه هاي كوچك و متوسط را حتي از بازار داخلي آلمان بيرون كرد. نه تنها كارخانه هاي بزرگ كارها را از بين برد بلكه تعدادي از كارخانه هاي كوچك و متوسط مجبور شدند جلوي توليد را بگيرند .
در آلمان مي توانيم موقعيت مشابهي را كه آمريكا در اواخر دهه 70 داشت را مشاهده كنيم امروزه كارخانه هاي بزرگي در اقتصاد كشور ،مخصوصا براي نگهداشتن رشد سراسري و شغل ثابت بازي مي كنند . اما اقتصاد دان ها موافقت كردند كه كارخانه هاي كوچك .و متوسط موتورهاي جديدي از تكنولوژي پيشرفته در اقتنصاد مدرن هستند..
به خاطر اندازه كوچكشان ،آنها خيلي سريع تربه تغييرات بازار عكس العمل نشان مي دهند . آنها تقريبا به طور شديدتري با مشتري هايشان و شركاي كاري خود ارتباط برقرار مي كنند كهد باعث مي شود كه اين امكان به وجود بيايد كه با تغييرات و شرايط توليد سريع تر سازگار شوند . كارخانخه هاي كوچك و متوسط دستور العمل هايي كه وابسته به سلسله اي است را نشان ندادند.كه اغلب ارتباط بين دانشمندان و مديران را راحت تر مي كنند.
اشخاص با عقايد وسيع شانس بيشتري دارند تا به كارخانه هاي كوچك و متوسط برده شوند. منظورش اين است كه كارخانه هاي كوچك و متوسط يك آغاز و شروع مهمتري را پيشنهاد كردند تا كاملا عقايد انتظار نرفته و جديد را پيشرفت دهند و اين را به يك نو آوري تبديل كنند كه كازرخانه هاي بزرگ اين كار را انجام مي دهند.
بنابر اين اقتصاد مدرن بايد دو هدف اصلي داشته باشد ،اولين هدف براي وارد شدن به زمينه هاي بازار كه تحقيق و پيشرفت است به خاطر اينكه توليدات رقابتي مي تواند دستمزد و استخدام بالا را در طول دراز مخدت پيشرفت دهد. دومين هدف :محيط كاري خوب را براي موفقيت كارخانه هاي كوچك ومتوسط را ترذغيب كند. به خاتطر اينكه آنها اصلي ترين نو اوران هستند
فاصله اقتصادي بين آمريكا و آلمان
تفاوت شديد از نظر موقعيت اقتصاد كلي نمي تواند بوسيله تفاوت هاي بزرگ در شمار رشد و نسبت بيكاري نشان دهد. راجع به تبديل ضروري از مشكل صنعتي سنتي به شكل اقتصادي بر مبناي دانش ما بايد نگاه كنيم كه چه حدودي از كشور قادر است تا مبادله كند با توليد هايش در بازار بين المللي براي تكنولوژي بالا و اطلاعاتي كه بر اساس كالا است .
جدول شماره 1 نشان مي دهند كه چطور آمريكا به طور فوق العاده اي اجراي صادراتش را در طي 1995 تا 2000 پيشرفت داد. مخصوصا در زمينه هاي كه با اقتصاد پيشرفته ربط دارد و يا اينكه معمولا قسمتي از فعاليت هاي تحقيق و پيشرفت را دارد . آلماني ها يك بهبود كمي صادراتشان در بيشتر زمينه ها نشان داده اند.
در بعضي زمينه ها آلماني حتي يك كاهش در صادراتشان نشان دادند.
با نگاه كردن به بخش هاي كلي بازار بين المللي ما مي توانيم ببينيم كه آمريكا بخش هاي بازاري خود را افزايشز دادند در حالي كه كارخانه هاي آلمان موفقيت كمتري داشتند و بخش هاي بازاري خود را ازدست دادند.(جدول دو) .جدول 3 كاهش بخش بازاري آلمان را در 12 بازار كه بزرگترين وارد كننده در بازار بودند را نشان مي دهد
Deutscher.Industriers und Handelstay بر مبناي ارزيابي هاي كارخانه هاي آلمان در كشورهاي خارجي اظهار كردند كه هنوز كارخانه هاي آلمان در بخش هاي سنتي بازار مثل ماتشين توليدات ماشين موفق تر هستند . اما در زمينه هايي مثل اطلاعات به تكنولوژي ارتباطات بيو تكنولوژي ،كالاهاي دارويي به اندازه كافي نمي توانند توليد داشته باشند . اهميت اين توليدات بالا در حال افزايش سال به سال براي بيشتر بازارهاي وارداتي است.
بنابر اين اقتصاد آلمان ممكن است موقعيت بازار جهاني خود را
كاهش دهد اگر كارخانه ها قادر به ورود اين بازارها نباشند.
همانطور كه قبلا توصيف كرديم . كارخانه هاي كوچك و متوسط براي فعاليت ها ونو آوري هاي تحقيق و توسعه نقش مهمي را ايفا مي كنند . امروزه بغا نگاه كردن به عملكرد كارخانه هاي كوچك و متوسط مي فهميم كه تعدادي از كارخانه هاي موفق سابق قادر نبودند به اين تغييرات در بازار هاي بين المللي عكس العمل نشان دهند (Hauser 2000) . آنها هزينه هاي زياد را نمي توانند كاهش دهند يا نمي توانند طرح توليدشان را باز سازي كنند . با شروع دهه ي 90 شماري از
كاغرخانه هاي كوچك و متوسط ور شكسته شده هر سال و سال 2002 آلمان به زيادي كه هرگز قبلا نبود افزايش يافت . كسي مي تواند موافق باشد كه كارخانه هاي كوچك احتمال كمي براي ماندن در بازار دارند و بنابر اين ميزان ورود و خروج هميشه بالا است . حالا اگر ميزان ورود در حال كاهش و در همان زمان ميزان خروج افزايش يابد اقتصاد شغل ها را از دست مي دهد و هزينه هاي اين نوسان هاي بازار خيلي بالا است (OECD 20016) در حال حاضر كارخانه هاي كوچك و متوسط آلمان به ابتكار ها و موفقيت هاي اقتصادي به اندازه اي مي توانستند كمك كنند.
دلايلي كه براي پيشرفت بد كارخانه هاي كوچك و متوسط نياز مالي از بيرون دارند . ا
گر آنها بخواهند تحقيق و توسعه را اداره كنند . به خاطر اينكه تقربا مالك ها دسترسي به سرمايه خصوصي كاملي را ندارند از سرمايه خصوصي قائل شده اند نه تنها به خاطر ويژگي هاي خاص و ساختار كارخانه و وابسته بوئدن به تغييرات بازار بلكه همچنين مخصوصا وقتي كه آنها بخواهند تحقيق و توسعه را در پروژه هاي پر خطر و مخاطره آميز كه نتيجه هاي نا مشخص را دارند را اداره كنند و يا مدت زيادي طول مي كشد كه پيشرفت كنند
خلاصه:
يكي از عوامل مهم در تشريح روند كم اقتصاد المان قابليت كم آنها در انتقال اقتصاد آن از شكل قديمي به شكل تحقيق و توسعه است . اين امر در نتيجه فقدان بودجه عمومي و خصوصي براي نو اوري هاي پر مخاطره آميز در شركت هاي متوسط و بزرگ است .
بطور كلي نه موسسات مالي قديمي و نه كارخانجات سرمايه گذاري مخاطره آميز بودجه لازم براي نظريات نو آوري فراهم نمي كنند اما احتمال بالاي كسب منافع عمومي و خصوصي اي در اينده وجود دارد . در ايالات متحده بودجه هاي خاص فدرال در تلاش اند تا اين ضعف بازار را از طريق
بودجه چنين تحقيق و توسعه هاي مخاطره اميز اصلاح كنند حتي اگر هيچ بودجه خصوصي اي هم بدست نيايد . همكاري هاي مهم اين برنامه ها به اقتصاد آمريكا در بررسي سيستم نو آوري آلمان كمك شايالني مي كند . آلمان بدون ايجاد ابزارهاي سيلسي براي عرضه خطرات بالا اما سرمايه گذارزي بر نو اوري بيشتر خواستار انتخاب هاي مهمتري براي تخمين ان دسته ازفعاليت هاي بهره برداري و بهبود اقتصاد كل كشور است.
عدم موفقيت بازار آزاد در فراهم آوردن بودجه لازم براي تحقيق و توسعه اي كه ريسك بالا دارند . از ديد سرمايه گذاري قديمي :خطر سه جانبه ي سرمايه كارخانههاي كوچك و متوسط به تحقيق وتوسعه طولاني مدت .
اگر كارخانه هاي كوچك و متوسط در پروژه هاي تحقيق و توسعه نخواهند سرمايه گذاري كنند مجبور هستند ازبازار آزاد مالي پول جمع اوري كند . به طور سنتي در انتخاب اصلي وجود دارد: بازار وام و بازار تراز
هر دو شكل سرمايه براي سرمايه گذاري هاي پر خطر كارخانه هاي كوچك و متوسط خطر ورشكست شدنشان از شركت هاي بزرگ بيشتر است . اين ورشكست شدن به خاطر بودجه كمتر سود كمتر و ذخيره هاي كمتر اتفاق مي افتد .