بخشی از مقاله
تاثير تحريمهاى اقتصادى امريكا بر امنيت ملى جمهورى اسلامى ايران
مقدمهاى در بيان علل ظهور شرايط تنازعى در روابط ايران و امريكا
از زمان پيروزى انقلاب اسلامى ايران در فوريه 1979، جنجالهاى متنوع وپردامنهاى در روابط ايران و امريكا شكل گرفته است. اين جدالها بر رويكردهاىمتفاوت و حتى متضاد رهبران و مقامات عاليه دو كشور استوار مىباشد. نوع رفتار واتهامات متقابل ايران و امريكا به گونهاى نمايان گرديده كه مبتنى بر رنجش عميق سياسىآنان مىباشد. چنين روندى از حوادث، بر توانمندى و مؤلفههاى امنيت ملى جمهورىاسلامى ايران تاثيرات قابل توجهى برجاى گذاشته است.
جدالهاى سياسى يكى از اصلىترين مؤلفههاى كاهنده امنيت ملى محسوبمىگردند. اين امر مىتواند در سطوح مختلفى ظاهر گردد. زمانى كه كشورها با تهديداتساختارى و كاركردى رو به رو مىشوند، انگارههاى امنيتى در ادراك رهبران و مقاماتعاليه آنان تقويت مىشود; زيرا آنان براى مقابله با تهديدات، نيازمند ابزارهاى متنوعىخواهند بود. تهيه و به كارگيرى اين ابزارها طبعا با هزينههاى فراگيرى براى كشورهاهمراه مىگردد. جدالهاى ايران و امريكا نيز با هزينههاى متنوعى در حوزه منافع ملى ومزيتهاى ژئوپلتيكى همراه بوده است.
در روند چالشهاى متقابل ايران و ايالات متحده، امريكايىها از الگوهاى گوناگونىبراى محدود كردن اهداف ياستخارجى جمهورى اسلامى ايران بهره گرفتهاند. اينامر بيانگر «استراتژى جنگ كم شدت Low Intensive War Strategy »عليه ايرانمىباشد.
اين استراتژى از نمادهاى سياسى، اقتصادى، نظامى، عمليات پنهان، جنگ تبليغاتى وحقوقى برخوردار بوده است. البته گروهها و جناحهاى مختلفى در روند برنامه ريزىاستراتژيك امريكا نقش داشتهاند. هر يك از اين مجموعهها بر اجراى رويكردهاىخاصى تاكيد دارند. بنابراين، در ميان نخبگان امريكايى، جلوههايى از اختلاف نظر درارتباط با الگوهاى رفتارى آن كشور در برخورد با جمهورى اسلامى ايران به وجود آمدهاست. هر گروه بر استراتژى و رويكرد خاصى تاكيد داشتهاست و آن را مؤثرترين راهبراى تامين حداكثر منافع ملى امريكا تلقى مىكند.
پيامد ظهور بحران در روابط خارجى كشورهاى جهان سوم
بحران در روابط كشورها و واحدهاى سياسى عمدتا در شرايطى شكل مىگيرد كهتمام تلاشهاى ديپلماتيك و اقدامات مبتنى بر حسن نيت و اعتماد سازى به نتيجه مؤثر وسازندهاى نايل نگرديده باشند. به عبارت ديگر، در شرايط ظهور بحران، گامهايى كهمبتنى بر «روشهاى صلح جويانه» است ; تحت الشعاع اقدامات و «روندهاىمخاطرهآميز» قرار مىگيرد.
ظهور بحران، (Crisis) در روابط كشورها، بيان گر «اراده معطوف به ستيزش و منازعه Conflictual will »مىباشد. در چنين شرايطى، اهداف سياسى و مطالبات كشورها بايكديگر سازش ندارد. هر يك از رهبران كشورها، مطلوبيت هايى را براى خود قايلمىباشد كه اين امر منجر به ايجاد ذهنيتى مىشود كه رهبران سياسى كشورها اقداماتخود را توجيه نموده و تلاش ساير واحدها براى نيل به هماهنگى رفتارى را انكارمىكنند.
زمانى كه «بحران» در روابط كشورها ايجاد مىشود، «احساسات سياسى»، جايگزينخرد سياسى» مىشود. گروههاى اجتماعى در چارچوب «اهداف سياسى رهبران» بسيجگشته و شكل خاصى از «رويارويى confrontation »واحدهاى سياسى ايجاد مىشود.
در برخى از مواقع، كشورها در صددند تا «قدرت سياسى» واحدى كه با آن درگيرمنازعه شدهاند را تحت الشعاع اراده خود قرار دهند. در مقاطعى ديگر، سطح منازعهتشديد گرديده و رهبران سياسى كشور متخاصم در صدد بر مىآيند تا «اقتدار سياسى Political Authority »و «مشروعيت legitimacy »كشور مورد مجادله را تحت تاثير قراردهند. در اين شرايط، تهديدات فراگيرى براى «امنيت ملى National Security »و «ثباتسياسى Political Stability »ايجاد مىشود
.
اقداماتى از جمله; عمليات پنهانى، مداخله نظامى، نمايش قدرت، كودتا، جنگتبليغاتى، تحريم، محدوديت تجارى و تكنولوژيك در شرايطى انجام مىگيرد كهكشورها در صدد باشند تا ضريب امنيت ملى ساير واحدها را با محدوديتهايى رو به روسازند. اقدامات ياد شده به عنوان نمادى از چالشگرىهاى سياسى، اقتصادى و نظامىمحسوب مىشوند.
قدرتهاى بزرگ great powers از جايگاه مؤثرترى براى اعمال محدوديتهاىامنيت ملى براى ساير كشورها برخوردارند; زيرا آنان سطح فراگيرى از ابزارهاى قدرتملى را در اختيار دارند. از سوى ديگر، مشروعيتبين المللى آنان براى اعمالمحدوديت، فراتر از اقدام محدود كشورهاى جهان سوم است.
كشورهاى جهان سوم در دهه 1970 در صدد بر آمدند تا اقدامات جمعى مؤثرى رابراى مقابله با ايالات متحده امريكا و ساير كشورهاى صنعتى غرب اعمال نمايند. اين امردر چارچوب تحريم نفتى 1973 نمايان گرديد. در روند حادثه ياد شده، «جيمز شلزينگر»وزير دفاع ايالات متحده امريكا تهديد نمود كه:
«اگر تحريمهاى انجام شده تداوم يابد و كشورهاى توليد كننده نفت نسبتبهحساسيتهاى اقتصادى و تكنولوژيك كشورهاى صنعتى توجه نكنند; در آن شرايط،امريكا از تمامى ابزارهاى خود براى مقابله با تحريم نفتى استفاده خواهد كرد. اين امر بهمنزله آن است كه تداوم تحريم و انجام اقدامات غير مسؤولانه جهان عرب، منجر به آنخواهد شد كه ايالات متحده از ابزارهاى نظامى براى عادى شدن شرايط استفاده كند. دراين صورت، سربازان امريكايى چاههاى نفت كشورهاى تحريم كننده را اشغال خواهندكرد.
اين مساله نشان مىدهد كه هژمونى نظامى و توانمندى ابزارى قدرتهاى بزرگ، بهگونهاى است كه در اقدمات بينالمللى خود نسبتبه «جايگاه برابر» ساير كشورها،توجهى نشان نمىدهند.
اين امر به عنوان «مبناى آنارشى» در نظام بين الملل محسوب مىشود. كشورها علىرغم اين كه داراى حاكميت مستقل و «مشابهت كاركردى» در سيستم جهانى مىباشند;اما همين امر در دراز مدت منجر به شرايطى مىشود كه روابط بين كشورها در «وضعيتآنارشى Anarchy Situation قرار گيرد.
«كنت والتز» كه از نئورئاليستهاى روابط بين الملل مىباشد، بر اين امر تاكيد دارد كهدر دنياى معاصر و حوزههاى گسترش يافته روابط بين الملل، هنوز جلوه هايى از«استعمار غربى» در روابط بين قدرتهاى بزرگ و كشورهاى كوچك وجود دارد.
«والتز»، وضعيت آنارشى در حوزه كاركردى و رفتارى كشورها را به عنوان نمادى از«استعمار» و «شرايط سلسله مراتبى» در قدرت و عملكرد كشورهاى غربى مىداند، زيرا:
«زمانى كه قدرتمندترين واحدها قادر مىشوند تا سيستم، رهيافتهاى عملىو ارزشهاى خود را بر ديگران تحميل نمايند، يا آنان را مجبور مىسازند تا درروندى غير مستقيم از اين واحدها تقليد نمايند، بيان گر آن است كه «مشابهتهاىكاركردى» واحدهاى سياسى براساس مدل امنيتى غرب شكل گرفته است. در اينشرايط، نظامى ايجاد مىشود كه فاقد برابرى در جلوههاى قدرت ملى است.»
شكلگيرى سيستمى كه فاقد قدرت فائقه مركزى مشروع و فراگير باشد، زمينهساختارى براى
اعمال محدوديت واحدهاى توانمند بر واحدها در حال توسعه را فراهممىكند. اين مساله يكى از اصول و مبانى «رهيافت قدرت محور» در نظام بين المللمىباشد.
بر اساس چنين نگرشى كشورهاى در حال توسعه فاقد توانمندى لازم و مؤثر براىمقابله با كشورهاى قدرتمند مىباشند. بنابر اين، ضريب امنيت ملى آنها كاملا ضربهپذيربوده و در نهايت، زمينه مناسب و مساعد براى تثبيت الگوى رفتارى قرتهاى بزرگ رافراهم مىآورد.
يكى از علل شكلگيرى چنين فرآيندى را بايد اولويتبخشيدن كشورهاى جهانسوم به ابزارهاى نظامى دانست. آنان خريد ابزارهاى نظامى را به عنوان يكى ازمؤلفههاى قدرت ملى مورد محاسبه قرار مىدهند. به اين ترتيب جهان سوم طى سالهاىبعد از
دهه 1960، به عنوان يكى از اصلىترين مراجع و مراكز خريد ابزارهاى نظامىتبديل گرديده است.
مطالعاتى كه «سيوارد Sivard »به انجام رسانده، نشان مىدهد كه ضريب خريد نظامىكشورهاى جهان سوم، براى تامين امنيت ملى آنها افزايش قابل توجهى پيدا كرده است.در سال 1960، اين كشورها ساليانه چهار ميليارد دلار اسلحه خريدارى كردهاند. اماتحول در محيط بين المللى به گونهاى انجام پذيرفت كه ميزان خريد ياد شده براى سال1983، به 35 ميليارد دلار رسيد.
هم اكنون نيز كشورهاى جهان سوم ساليانه در حدود 42 ميليارد دلار خريد نظامىانجام مىدهند كه بخش اعظم آن مربوط به واحدهاى صادر كننده نفت در خاورميانهاست. در چنين شرايطى، خريد تسليحات، ضربه پذيرى امنيتى و رويارويى واحدها راافزايش داده است; به گونهاى كه نگرش بين المللى نسبتبه اين واحدها هر روز كاهشيافته و كشورهاى جهان سوم به عنوان مركز خشونتهاى منطقهاى و بين المللى تلقىمىشود. با نگاهى گذرا به مواضع مقامات عاليه امريكا و ساير قدرتهاى صنعتى غربمىتوان ذهنيت منفى آنان نسبتبه واحدهاى در حال رشد را مورد مطالعه قرار داد. آناناز يك سو به عنوان اصلىترين فروشندگان تسليحات به جهان سوم تلقى مىگردند و ازسوى ديگر، جهان سوم را به دليل «نمايش توخالى قدرت» مورد نكوهش قرار مىدهند.
روند تحريمهاى امريكا عليه جمهورى اسلامى ايران
بسيارى از تحليلگران مسايل خاورميانه بر اين اعتقادند كه با ظهور انقلاب اسلامىايران، مبانى رفتارى و فلسفى جديدى شكل گرفت. اين امر ريشه در سنتهاى جامعهايران و اصول اسلام انقلابى دارد.
شكلگيرى چنين شرايطى را بايد به عنوان اولين گام در تعارضات منطقهاى و بينالمللى تلقى نمود; زيرا اصول و مبانى انقلاب ايران كه جلوههاى عملى و اجرايى آن ازسال 1979 نمايان گرديد، با فلسفه سياسى غرب در تعارض مىباشد. اين مساله منجر به«تصاعد تدريجى بحران» در روابط ايران و امريكا گرديد.
امريكايىها براى مهار فلسفه سياسى انقلاب ايران و همچنين گسترش تدريجىاصول ليبرالى غرب در ساختار سياسى و الگوهاى رفتارى انقلاب ايران از الگوى تحريماستفاده كردهاند. اين امر از ماههاى اوليه بعد از پيروزى انقلاب اسلامى آغازگرديدهاست. در اين روند، سطح تحريم به گونه تصاعدى افزايش يافت. در برخى ازمقاطع زمانى، امريكايىها از ساير ابزارهاى نظامى و سياسى براى مقابله با جمهورىاسلامى ايران بهره گرفتند. در اين روند و تا آخرين ماههاى سال 2000، قواعد مربوط بهتحريم، تداوم يافت. طبعا اين امر، فشارهاى سياسى و اقتصادى مؤثرى را بر جمهورىاسلامى ايران وارد آورده است. اصلىترين مراحل و نمادهاى تحريم ايران توسطايالات متحده امريكا به شرح ذيل است:
الف: تحريم ناشى از اشغال سفارت امريكا
سفارت ايالات متحده امريكا در نوامبر 1979 اشغال گرديد. اشغال كنندگان رااعضاى انجمن اسلامى دانشگاههاى ايران تشكيل مىدادند. به همين دليل، آنان خود رادانشجويان پيرو خط امام تلقى مىكردند. اين اقدام در مقابله با تصميم دولت كارتر براىاعطاى ويزاى امريكا به شاه محسوب مىشد.
هيجانات انقلابى در ايران و سابقه امريكا در روند اجراى كودتاى 28 مرداد 1332 رابايد به عنوان اصلىترين دلايل واكنش نخبگان و جامعه ايران در قبال رفتار امريكا تلقىنمود. از نظر دانشجويان پيرو خط امام، پذيرش شاه در امريكا، يادآور دخالت غرب(انگلستان و امريكا) در موضوعات و مسايل داخلى ايران مىباشد. بنابر اين، هشيارىانقلابى ايجاب مىكرد كه مقامات و دا
نشجويان اسلامى به مقابله مستقيم و پردامنه عليهمنافع امريكا مبادرت نمايند.
بىترديد اشغال سفارت امريكا را بايد به عنوان مبناى جديدى از روابط دو جانبهايران و امريكا تلقى نمود. از اين مقطع زمانى به بعد، امريكايىها تلاش نمودند تا پتانسيلو توان اجرايى ايران براى تاثير گذارى در ساير مناطق را كاهش دهند.
به طور كلى، قدرتهاى بزرگ به ويژه ايالات متحده امريكا از توان و پتانسيل لازم ومؤثر براى «ايجاد تنش Tension Making »برخوردار هستند. بسيارى از پژوهشگراناعتقاد دارند كه جنگ تحميلى عراق عليه جمهورى اسلامى ايران، به عنوان واكنش پرشدت امريكايىها براى كاهش توانمندىهاى ملى و منطقهاى ايران محسوب مىشود;چرا كه اگر جمهورى اسلامى ايران با بحرانهاى امن
يت ملى روبه رو نمىشد، ميزانفراگيرترى از ناامنى و تهديد را براى ايالات متحده امريكا ايجاد مىكرد.
ايالات متحده امريكا در واكنش به گروگانگيرى اعضاى سفارت خود در تهران، وهمچنين در تلاش براى آزادى گروگانها، تحريمهاى گستردهاى را در مقابل ايران آغازنمود. اصلىترين نمادهاى تحريم در اين مقطع زمانى عبارت بودند از:
1 - الف: ممنوعيت واردات نفت از ايران توسط شركتهاى امريكايى;
2 - الف: ممنوعيت ارسال قطعات يدكى و ابزارهاى نظامى به جمهورى اسلامىايران;
3 - الف: مسدود شدن تمامى دارايىهاى ايران در بانكهاى ايالات متحده.
بعد از آزادى گروگانها، جلوههايى از تحريم اقتصادى و سياسى امريكا عليه ايرانتداوم يافت. در اين دوران، تحريمهاى اعمال شده توسط امريكا نقش چندانى درآزادى گروگانها ايفا نكرد; اما اقدام جانبى امريكا در جهت تشويق عراق براى حملهنظامى به ايران از جايگاه مؤثرى در اعمال فشار به ايران برخوردار بوده است.
در اين شرايط، ايران با محدوديتهايى جدى براى تامين اسلحه رو به رو گرديدهبود. در نتيجه چنين وضعيتى، ايران ناچار گرديد تا بخشى از ابزارهاى نظامى خود را ازطريق بازار آزاد تسليحات تامين نمايد.
ب: تحريم ناشى از انفجار پايگاه تفنگداران امريكايى در بيروت
موج دوم تحريم عليه جمهورى اسلامى ايران، در شرايطى آغاز گرديد كه جنگايران و عراق وارد مرحله جديدى شده بود و ايران توانسته بود فشارهاى اوليه عراق راخنثى كند. از سوى ديگر، جمهورى اسلامى ايران توانستبا انجام عمليات بيتالمقدس، تمامى حوزههاى جغرافيايى و سرزمينى خود را آزاد نمايد. در اين مرحله،جمهورى اسلامى ايران از اعتماد به نفس بيشترى برخوردار شد و در صدد بر آمدتامتجاوز را تعقيب و مجازات نمايد.
انجام چنين اقدامى، بيان گر ذهنيت ايران نسبتبه نهادها و سازمانهاى بين المللىبود. اين امر با واكنش امريكا رو به رو شد. مقامات ايالات متحده، ادامه جنگ توسطايران و استراتژى عملياتى جديد جمهورى اسلامى ايران را مورد نكوهش قرار دادند;اما ايران نه تنها مواضع سياسى و عرصه نظامى خود در مقابل عراق را مورد پيگيرى قرارمىداد; بلكه در حوادث و رويدادهاى خاورميانه به ويژه لبنان، نقش مؤثر و تعيينكنندهاى را ايفا مىنمود. اين مساله سطح رويارويىهاى سياسى، عملياتى و اقتصادىايران و امريكا را به بالاترين ميزان خود ارتقا داد.
در سال 1983 نيروهاى نظامى امريكا، در چارچوب واحدهاى موازنهگر و پاسدارصلح وارد بيروت گرديدند. اين حركت، زمينه لازم براى انجام عمليات استشهادى عليهواحدهاى اسرائيلى و امريكايى را فراهم آورد.
در اين رابطه، مقر تفنگداران دريايى امريكا در اكتبر 1983 منفجر گرديد. اين امرواكنشهاى جدى و پردامنهاى را عليه جمهورى اسلامى ايران فراهم آورد. اصلىترينمقامات اجرايى امريكا، تهديدات خود براى محدود سازى جمهورى اسلامى ايران رابه مرحله اجرا گذاشتند. در اين رابطه روندهايى از سنگر بندى و رويارويى در روابط دوكشور فراهم شد. افرادى همانند رونالدريگان، جورج شولتز، كاسپار واينبرگر و جورجآلن، اصلىترين تهديدات خود را ابراز نمودند. در اين شرايط، تحريمهاى اعمال شد،عليه ايران به شرح ذيل بوده است:
1 - ب: اعمال تحريم در مورد ورود هر گونه مواد شيميايى و يا كارخانجاتى كهمىتوانست زمينه را براى توليد سلاحهاى شيميايى فراهم آورد. اين امر علاوه بر ايران،محدوديتهايى را براى عراق نيز فراهم مىآورد.
2 - ب: محدوديت هايى در مورد ورود ابزارهاى صنعتى كه داراى كاربرد دوگانهمىباشند; ايجاد شد. اين مساله علاوه بر امريكا، براى ساير كشورهاى توسعه يافتهصنعتى غرب موسوم به OECD نيز لازم الاجرا بود.
3 - ب: برخى از محدوديتهاى پولى، بانكى و ابزارى كه در سال 1979 اعمالگرديده بود تا سال 1983 و بعد از آن نيز تداوم يافت.
اصلىترين دل مشغولى امريكا در اين دوران موضوع «صدور انقلاب» از طرف ايرانمحسوب مىشد. چنين رويكردى در لبنان، آثار نگران كنندهاى براى اهداف و منافعايالات متحده به وجود آورد. در سال 1986، تهديدات خشونتآميزى براى محدودسازى حضور امريكا در لبنان شكل گرفت. گروههاى اسلامى به اين دليل كه امريكايىهارا اصلىترين گروه حمايت كننده اسرائيل تلقى مىكردند، براى مقابله غير مستقيم عليهاسرائيل، برخى ازاهداف و منافع امريكا در خاورميانه نيز تهديد مىشد.
در اين شرايط، ايالات متحده امريكا از ايران در خواست نمود كه از نفوذ خود درميان رهبران گروههاى شيعه در لبنان استفاده نمايد تا زمينه آزاد سازى گروگانهاى غربىفراهم شود. از سوى ديگر، امريكايىها در صدد بودند تا حمايت ايران از گروههاىحزب الله و حماس پايان پذيرد.
طبيعى بود كه جمهورى اسلامى ايران نمىتوانست تمايلات وخواستههاى امريكا راپاسخ گو باشد; زيرا رويكردى كه توسط ايران ارائه مىشد، زمينه را براى ارائه مدل ونمونهاسلامى فراهم مىآورد. از سوى ديگر، در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايرانتاكيد شده بود كه واحدهاى اسلامى به عنوان مجموعه واحدى هستند. بنابراين، ايرانحمايت از كشورهاى اسلامى را از رسالتخويش مىدانستبه اين ترتيب، اصلىترينبخش از سياستخارجى ايران در چارچوب «معادله صدور انقلاب» مفهوم پيدا مىكرد.
وجود چنين شرايطى، منجر به شكلگيرى فرآيندى گرديد كه تضاد در روابط وحوزه منافع ملى ايران و امريكا به گونه تصاعدى افزايش يابد. اين روند، زمينه رويارويىايران و امريكا را در سال 1988 فراهم آورد. در اين مرحله زمانى، دو كشور در شرايطرويارويى مستقيم قرار گرفتند. از زمانى كه نيروهاى غربى وارد حوزه خليج فارس شدندو جدال با ايران را تشديد كردند، روند پذير
امريكايىها نيز اقدامات خود در رويارويى با ايران را به عنوان جنگ اول خليجفارس محسوب مىكنند; زيرا استراتژى عملياتى آنان، بر مقابله پردامنه با ايران شكلگرفته بود. آنان جدال غير مستقيمى را با ايران آغاز نمودند. در روند جدالهاى سال1988، بيش از دو ميليارد دلار از تاسيسات نظامى و نفتى ايران، دچار خسارات جدى وجبران ناپذيرى شدند. ديوان عالى ايالات متحده اعتقاد دارد كه اقدامات امريكا درشرايط عملياتى و «شبه جنگى Semi War »شكل گرفته است; بنابراين، دولت ايالاتمتحده نمىتواند هيچگونه خسارتى را به جمهورى اسلامى ايران پرداخت نمايد.
در روند ستيزهاى دهه 1980، سطح رويارويىهاى ايران و امريكا افزايش يافته ومحدوديتهاى جديدى فرا روى ايران قرار گرفت. در اين روند بخش قابل توجهىازاهداف ملى، و منافع ملى ايران خدشهدار شد. تاسيسات صنعتى و نظامى ايران موردهدف واقع شدند. به اين ترتيب، الگوى تحريم نتايج مؤثرى بر تداوم جدالهاى دوجانبه ايران و امريكا بر جاى گذاشته و سطح گستردهترى از تاسيسات و منافع ملى ايرانمورد تهاجم واحدهاى عملياتى ايالات متحده قرار گرفت.
پايان جنگ ايران و عراق، براى امريكا و متحدين غربى آن كشور نوعى پيروزىمحسوب مىگرديد. پذيرش قطعنامه 598 به عنوان جلوهاى از پيروزى مرحلهاى وتاكتيكى تلقى مىشد; زيرا امريكايىها توانسته بودند با ايجاد ائتلاف ضد ايرانى درجنگ اول خيلج فارس، ايران را در انجام روندهاى جديد رفتار منطقهاى متقاعد نمايند.
اين امر، عدم تفاهم و جدالهاى ايران و امريكا را پايان نداد; زيرا امريكايىها الگوى«قوم مدارى» خود براى اعمال فشارهاى پردامنه عليه ايران را ادامه دادند. از سوى ديگر،ايران نيز نمادهاى رفتارى و ايدئولوژيك خود را حفظ نمود. اين مساله، بيان گر تداومشرايط تعارضآميز در روابط ايران و امريكا مىباشد. به اين ترتيب، شرايط ساختارى ورويكردهاى امريكا، به عنوان زير بناى رفتارهاى متقابل ايران تلقى مىشود. گراهام فولربر اين اعتقاد است كه:
«ايالات متحده، كشورى بسيار بزرگ است. كه كوچكترين اعمالش، اثراتعميقى بر جاى مىگذارد. امريكايىها احساس مىكنند كه مىتوانند از ضرورتحساسيت داشتن به اسلوبهاى عملكرد ديگران صرف نظر كنند.... اين ديدگاهطى سالهاى متمادى، سياستهاى امريكا را دچار مشكلاتى كرده است....(عملكرد) امريكايىها نوعى فقدان تفاهم نسبتبه جهان سوم و نواحى پيرامونى رابه نمايش مىگذارد. ريشه مشكلات سياستخارجى امريكا در اين نواحى، مبتنىبر قوم مدارى عميقا تث
بيتشده مىباشد. اين امر منجر به عجز امريكا از دركواقعى اين كشورها شده است.»
در دوران بعد از جنگ ايران و عراق، سطح تضادهاى ناشى از رفتار و ادراكايدئولوژيك ايران نسبتبه ايالات متحده كاهش يافته است; اما در شرايط جديد نيزالگوهاى مربوط به تحريم عليه ايران تداوم پيدا كرده است. علت اين مساله را بايد در بقاو تداوم آرمانهاى جمهورى اسلامى ايران دانست. به ازاى چنين مؤلفههايى، نمادهايىاز تحريم عليه ايران همچنان اعمال مىگردد.