بخشی از مقاله

(خداوند يكتاست)
مقدمه:
توحيد، شاخه‏هاى مختلفى دارد. يكى از شاخه‏هاى توحيد، توحيد ذاتى است توحيد ذاتى بدين معناست كه ذات خداوند يكتاست و شريكى ندارد. در قرآن مجيد به توحيد ذاتى به طور مستدل اشاره شده است.در اينجا برخى از اين آيات با تفسير حضرت علامه طباطبايى (ره)تقديم مى‏گردد.
قل من رب السموات و الارض قل الله قل ا فاتخذتم من دونه اولياء لا يملكون‏لانفسهم نفعا و لا ضرا.
اين آيه بخاطر اينكه رسول خدا را فرمان مى‏دهد به اينكه با مشركين احتجاج كند، درحقيقت به منزله خلاصه آيات سابق است.


زيرا آيات سابق با روشن‏ترين بيان اين معنا را خاطرنشان مى‏كردند كه: تدبير آسمانهاو زمين و آنچه در آنها است با خداست، همچنانكه خلقت و پيدايش آنها از او مى‏باشد، و اوست مالك آن‏چيزهايى كه خلايق بدان نيازمندند، و تدبير آنها هم ناشى از علم و قدرت و رحمت اوست، وهر چيز غير از او مخلوق و مدبر)به فتح با)است و مالك هيچ نفع و ضررى براى خود نيست.و اين بيان‏نتيجه مى‏دهد كه تنها او رب است و بس.


اينك بعد از آن بيان، به پيغمبرش دستور مى‏دهد كه نتيجه آن را بر مشركين مسجل‏نموده، بعد از تلاوت آيات سابق و روشن شدن حق از ايشان بپرسد: من رب السموات‏و الارض - كيست آنكه مالك و مدبر بر امر آسمانها و زمين و موجودات در آنها است؟آنگاه‏دستورش مى‏دهد كه خودش در جواب بگويد: الله، چون مشركين معاند و لجباز بودند و حاضرنبودند به آسانى به توحيد و يگانه بودن رب اقرار كنند، علاوه بر اين بطور تلويح مى‏فهماند كه‏مشركين حجت و استدلال سرشان نمى‏شود، و حرف به خرجشان نمى‏رود.
آنگاه به كمك آن نتيجه، نتيجه دومى را گرفته كه مساله بطلان شرك آنان را به روشن‏ترين‏بيان اثبات مى‏نمايد، و آن نتيجه اين است كه: مقتضاى ربوبيت‏خدا - كه با دلائل سابق اثبات شد -اين‏است كه خود او مالك نفع و ضرر باشد، پس هر چه جز اوست مالك نفع و ضررى براى خود نيست تا چه‏رسد براى غير خود، پس اتخاذ ربى غير از خداى تعالى، و فرض اينكه غير او كسانى اولياى امور

بندگان‏باشند، يعنى مالك نفع و ضرر ايشان باشند، در حقيقت فرض اوليائى است كه اولياء نباشند، چون‏گفتيم اولياى مفروض، مالك نفع و ضرر خود نيستند تا چه رسد به نفع و ضرر ديگران.
اين است آن معنايى كه از تفريع جملهقل ا فاتخذتم من دونه اولياء لا يملكون‏لانفسهم نفعا و لا ضرابر آيات سابق استفاده مى‏شود، و غرض از تفريع مذكور همين است، ومعناى آن اين است كه وقتى خداوند سبحان رب آسمانها و زمين باشد ديگر اعتقاد و ادعاى(توحيد خالق به معناى توحيد رب است و با اعتقاد به وحدانيت‏خالق، اعتقاد به ربوبيت ارباب و آله مورد ندارد)اينكه غير خدا چيزهاىء و اربابى بدون ربوبيت باشند.
و اگر در آنچه گذشت كه گفتيم آيه مورد بحث به منزله خلاصه‏گيرى از آيات قبلى‏است دقت كنيم خواهيم ديد كه برگشت مفاد آيه همانند اين است كه بگوئيم :حال كه آنچه‏گفتيم معلوم شد، بگوئيد ببينيم كيست پروردگار آسمانها و زمين غير از خدا؟آيا هنوز هم غير ازخدا اوليائى كه مالك نفع و ضررى نيستند مى‏گيريد؟
و اگر بجاى جمله بالا فرمود: بگو آيا هنوز هم...و خلاصه بجاى تفريع، پيغمبرش‏را دستور مى‏دهد كه چنين و چنان بگو، و چند بار هم كلمهبگورا تكرار كرده بدين منظور بوده‏كه بفهماند مشركين با پليدى جهل و عنادى كه دارند لايق اين نيستند كه خدا ايشان را مستقيمامورد خطاب قرار دهد، و اين خود از لطائف نظم قرآن كريم است.
قل هل يستوى الاعمى و البصير ام هل تستوى الظلمات و النور.
بعد از آنكه در آيات قبل حجت را بر مشركين اتمام نمود در اين آيه به رسول خدا)ص)دستور مى‏دهد كه اين دو مثال را براى ايشان بزند، با يكى حال مؤمن و كافررا بر ايشان مجسم سازد و بفرمايد: كافر كه با وجود تماميت‏حجت‏حق و با وجود آيات بينات، تسليم حق نمى‏شود، با همان حجتها كور مى‏شود، و مؤمن با همان آيات بينات بينا مى‏شود، وهيچ عاقلى اين دو را يكسان نمى‏داند.و با دومى وضع ايمان و كفر را بيان كند و بفرمايد: كفربه حق، ظلمات است، و ايمان به حق، نور است، و هيچ عاقلى كافر را كه در آن ظلمات، ومؤمن را كه در آن نور قرار دارد مساوى نمى‏داند.
پس مشركين هم اگر عقل سليمى - كه مدعى آنند - مى‏داشتند در برابر حق تسليم شده ازباطل دست برمى‏داشتند و به خداى واحد ايمان مى‏آوردند.
ام جعلوا لله شركاء خلقوا كخلقه...و هو الواحد القهار.
گفتار خداى تعالى با مشركين، در آيات قبل در سياق خطاب بود، ولى در اين آيه‏ناگهان س

ياق عوض شده حالت غيبت به خود مى‏گيرد و بجاى اينكه بفرمايد: جعلتمو ياعليكمفرمودهجعلواو ياعليهم، اين التفات براى اين بود كه بفهماند از اينجا ديگرروى سخن با ايشان نيست، بلكه با رسول خدا)ص)است، و از رسول‏خدا(ص)هم نخواسته كه آن را به مشركين القاء كند.
آنگاه در جواب احتمالى كه جمله بالا متضمن آن است دوباره مانند سياق قبل، به رسول خدا)ص(دستور مى‏دهد كه جواب را به ايشان القاء كند، و فرموده: قل الله‏خالق كل شى‏ء و هو الواحد القهار، تا دلالت كند بر اينكه سؤالام جعلواكه متضمن احتمال‏باطل مذكور بود از رسول

خدا)ص(شده نه از مشركين، و مقصود اين است كه به‏رسول خدا)ص(توحيد خالق را ابتداء به ايشان القاء كند نه به عنوان جواب، سرش هم همين است كه مشركين نيز به مفاد آيهو لئ و اگر رسول خدا)ص(ازايشان سؤال مى‏كرد، جواب صحيح مى‏دادند و ديگر زمينه‏اى براى القاء توحيد باقى نمى‏ماند.
آرى بت‏پرستان معتقد نبودند به اينكه خداوند در خلقت و ايجاد عالم شريك دارد، بلكه مخالفتشان با اسلام در توحيد ربوبيت بود نه در توحيد الوهيت به معناى خلق و ايجاد.


و همينكه به توحيد خالق و موجد تسليم بوده و خلقت و ايجاد را منحصر در خدامى‏دانسته‏اند خود مبطل اعتقاد ايشان به شركاى در ربوبيت بود، و حجت را عليه ايشان تمام‏مى‏كرد، چون وقتى خلق و ايجاد فقط و فقط از آن خدا باشد ديگر هيچ موجودى استقلال دروجود و در علم و قدرت نخواهد داشت، و با نبود اين صفات كماليه، ربوبيت معنا ندارد.
پس مشركين هيچ راهى براى اعتقاد به ربوبيت غير خدا ندارند، مگر آنكه توحيد خالق‏را انكار نموده و سهمى از خلقت و ايجاد را براى آلهه خود نيز قائل باشند، ولى قائل نبودند، وهمين زمينه باعث‏شد كه خداوند احتمال باطل مذكور را تنها براى پيغمبرش بيان بكند، ومشركين را در بيان آن.مخاطب قرار ندهد، و پيغمبرش را هم مامور به نقل آن نكند.


بنا بر اين، در جملهام جعلوا لله شركاء خلقوا كخلقه فتشابه الخلق عليهمگويا به‏پيغمبرش فرموده: حجت در وحدانيت ربوبيت، بر عليه مشركين تمام است، چون تنها خداآفريدگار و ايجاد كننده عالم است، و ايشان چاره‏اى ندارند جز اينكه بگويند شركائى كه ايشان‏معتقد به ربوبيت آنها هستند در امر خلقت نيز با خدا شريكند، و آيا ايشان چنين اعتقادى دارند؟
و آيا معتقدند كه شركاى ايشان هم مخلوقى مانند مخلوقات خدا خلق كرده‏اند؟و چون بامخلوقات خدا مشتبه شده ناگزير بطور اجمال قائل به ربوبيت آنها نيز شده‏اند؟
بعد از آنكه اين حجت را با پيغمبر گراميش در ميان گذاشت، به او دستور مى‏دهد كه‏با يك جمله كوتاه ريشه اين احتمال باطل را بكلى قطع كند، و آن اين است كه: قل الله
............................................
(1)و اگر از ايشان بپرسى چه كسى آسمانها و زمين را آفريد؟مسلما خواهند گفت‏خدا.سوره‏لقمان، آيه 25 و سوره زمر، آيه 38.
خالق كل شى‏ء و هو الواحد القهار، و اين جمله كوتاه هم ادعا است

و هم دليل، صدر آن ادعااست و ذيلش دليل آن، و حاصلش اين است كه خداى تعالى در خالقيتش واحد است وشريكى ندارد، و چگونه شريك در خلقت داشته باشد و حال آنكه او وحدتى دارد كه بر هر عددو كثرتى قاهر است.
در تفسير آيهء ارباب متفرقون خير ام الله الواحد القهار ()1) نيز مطالبى راجع به قاهريت‏خدا و واحد بودن او گذشت، و در آنجا روشن شد كه مجموع اين دو صفت صفت احديت رانتيجه مى‏دهد.
پس، از آنچه گذشت علت تغيير سياق در جملهام جعلوا لله شركاء...، كه چر
و اين را هم بدانيد كه بيشتر مفسرين ميان آياتى كه از قرآن كريم در صدد اثبات‏ربوبيت‏خدا و توحيد او در ربوبيت، و نفى شريك از او است، و آياتى كه در مقام اثبات اصل‏صانع است، خلط كرده، و امر بر ايشان مشتبه شده است، )لذا خواننده را به دقت بيشترى توصيه‏مى‏نمائيم(.
............................................
(1)آيا خدايان متفرق بى‏حقيقت بهترند يا خداى يكتاى قاهر.سوره يوسف، آيه 39.
الميزان جلد 11 صفحه 443 الميزان جلد 11


يگانگى خدا
خداوند متعال‏مثل و مانند و شريك ندارد.اساسا محال است كه خداوند مثل و مانند داشته‏باشد و در نتيجه به جاى يك خدا، دو خدا يا بيشتر داشته باشيم، زيرادو تا و سه تا و يا بيشتر بودن، از خواص مخصوص موجودات محدود نسبى است، درباره موجود نامحدود و مطلق، تعدد و كثرت معنى ندارد.
مثلا ما مى‏توانيم يك فرزندداشته باشيم و هم مى‏توانيم دو فرزند يا بيشتر داشته باشيم، زيرافرزند و يا دوست، هر كدام يك موجود محدود است و موجود محدود مى‏توانددر مرتبه خود مثل و مانندى داشته باشد و در نتيجه تعدد و كثرت بپذيرد، اما موجود نامحدود، تعددپذير نيست.مثال‏ذيل هر چند از يك نظر كافى نيست ولى براى توضيح مطلب مفيد است.
درباره ابعاد جهان مادى و محسوس، يعنى جهان‏اجسام كه مشهود و ملموس ماست، دانشمندان دو گونه نظر داده‏اند: برخى مدعى هستند كه ابعاد جهان محدود است،يعنى اين جهان محسوس به جايى مى‏رسد كه در آنجا ديگر تمام مى‏شود، ولى برخى ديگر مدعى هستند كه ابعاد جهان مادى،نامحدود است و از هيچ طرف پايان نمى‏پذيرد، جهان ماده، اول و آخر و وسط ندارد.اگر ما جهان ماده و جسم را محدودبدانيم يك پرسش براى ما مطرح مى‏شود و آن اينكه: آيا جهان، مادى جسمانى يك‏ است‏يا بيشتر؟ولى اگر جهان نامحدودباشد، ديگر فرض جهان جسمانى ديگر غير اين جهان نامعقول است، هر چه‏را كه جهان ديگر فرض كنيم عين اين جهان يا جزئى از اين جهان است.
اين مثال مربوط‏است به جهان اجسام و وجودهاى جسمانى كه محدود و مشروط و مخلوق‏آفريده شده‏اند و هيچ كدام واقعيتشان واقعيت مطلق و مستقل وقائم بالذات نيست.
جهان‏مادى در عين اينكه از نظر ابعاد نامحدود است از نظر واقعيت‏محدود است، و چون بنا به فرض از نظر ابعاد نامحدود است دوم برايش فرض نمى‏شود.
خداوند متعال وجود نامحدود و واقعيت مطلق است‏و بر همه اشياء احاطه دارد و هيچ مكان و زمانى از او خالى نيست و از رگ گردن ما به ما نزديكتر است، پس محال است كه‏مثل و مانندى داشته باشد، بلكه مثل و مانند برايش فرض هم نمى‏شود.
بعلاوه ما آثارعنايت و تدبير و حكمت او را در همه موجودات مى‏بينيم و در سراسر جهان‏يك اراده واحد و مشيت واحد و نظم واحد مشاهده مى‏كنيم و اين خود نشان مى‏دهدكه جهان ما يك كانونىاست نه دو كانونى‏ و چند كانونى‏ .


گذشته از اينها اگردو خدا و يا بيشتر مى‏بود، الزاما دو اراده و دو مشيت و يا بيشتر دخالت‏داشت و همه آن مشيتها به نسبت واحد در كارها مؤثر مى‏بود و هر موجودى كه مى‏بايست‏موجود شود بايد در آن واحد دو موجود باشد تا بتواند به دو كانون منتسب باشد و باز هر يك از آن دو موجود نيز به‏نوبه خود دو موجود باشند و در نتيجه هيچ موجودى پديد نيايد و جهان نيست و نابود باشد.اين است كه قرآن كريم مى‏گويد: لو كان فيهما الهة الا الله لفسدتا (1) .
اگر خدايان متعدد غير از ذات احديت وجود مى‏داشت‏آسمان و زمين تباه شده بودند.

 


توحيد در خلق و امر
نخستين آيات قرآن كه بر پيغمبر اسلام)ص(وحى شد تا رسالتى را كه در زمينه توحيد بر عهده‏اش گذارده شده است به وى ابلاغ كند، با اشاره به خلق و امرآغاز مى‏شود:
اقرا باسم ربك الذى خلق. خلق الانسان من علق. اقرا و ربك الاكرم. الذى علم بالقلم. علم الانسان مالم يعلم.
بخوان به نام خدايت كه آفريد. انسان را از لخته خون آفريد. بخوان كه خداى تو از همه پرارج‏تر است. هم او كه بكار بردن قلم را ياد داد. به آدمى آنچه را نمى‏دانست آموخت. (1)
از آيات قرآن چنين استفاده مى‏شود كه بسيارى از اعراب بت‏پرست به توحيد در خلق و امر معتقد يا لااقل براى پذيرش آن آماده بودند.
و لئن سالتهم من خلق السموات و الارض و سخر الشمس و القمر ليقولن الله فانى يؤفكون.
و اگر از آنها بپرسى، آسمانها و زمين را چه كسى آفريده و خورشيد و ماه را چه كسى زير فرمان آورده است، خواهند فت‏خدا، پس بيراهه به كجا برده مى‏شوند؟ (2)


آيه‏هاى 16 از سوره لقمان، 9 تا 13 و 87 از سوره زخرف نيز در همين زمينه است، ولى در عين حال كسانى هم بوده‏اند كه از توحيد در خلق و امر غفلت داشته‏اند و قرآن از آنان خواسته است كه اگر از معبودهاى ديگر در زمينه آفرينش يا كارگردانى جهان، هنرى سراغ دارند نشان دهند:
خلق السموات بغير عمد ترونها و القى فى الارض رواسى ان تميد بكم و بث فيها من كل دابة و انزلنا من السماء ماء فانبتنا منكل زوج كريم. هذا خلق الله فارونى ماذا خلق الذى من دونه بل الظالمون فى ضلال مبين.
آسمانها را بدون ستونهايى كه بينيد آفريد و در زمين لنگرها افكند تا تعادل شما را بر هم نزند; و انواع جانوران رابر روى زمين پراكنده ساخت. و ما از آسمان آب فرستاديم و با آن، انواع جفتهاى پرارج را در زمين رويانديم. اين آفرينش خداست، حالا به من نشان دهيد ديگران چه آفريده‏اند، ولى ستمگران آشكارا در گمراهى‏اند. (3)
قل اريتم شركاءكم الذين تدعون من دون الله ارونى ماذا خلقوا من الارض ام لهم شرك فى السموات ام اتيناهم كتابا فهم على بينة منه بل ان يعد الظالمون بعضهم بعضا الا غرورا. ان الله يمسك السموات و الارض ان تزولا و لئن زالتا ان امسكهما من احد من بعده انه كان حليما غفورا.
بگو راستى به من نشان دهيد اين شريكهايى كه شما به جاى خدا به نيايش آنها مى‏پردازيد، چيزى از من را آفريده يا در )آفرينش(آسمانها شركتى داشته‏اند، يا به اينان كتابى داده‏ايم و آنها در )مذهب شرك(بر دليلى روشنگر از آن كتاب تكيه دارند، نه،راستش اينكه ستمگران فقط يكديگر را با وعده‏هاى فريبنده گول مى‏زنند. خدا آسمانها و زمين را از سقوط نگه مى‏دارد و اگر سقوط كنند ديگر كسى نيست كه آنها را نگهدارد، او همواره بردبار و آمرزشگر بوده‏است. (4)
قرآن به آنها كه در ناتوانى خدايان ساختگى ترديد دارند، مى‏گويد قدرى بيشتر بينديشيد تا اين واقعيت آشكار را درك كنيد:
قل من رب السموات و الارض قل الله قل افاتخذتم من دونه اولياء لا يملكون لانفسك

م نفعا و لا ضرا قل هل يستوى الاعمى و البصير ام هل تستوى الظلمات و النور ام جعلوا لله شركاء خلقوا كخلقه فتشابه الخلق عليهم قل الله خالق كل شيى‏ء و هو الواحد القهار.
بگو: خداوندگار آسمانها و زمين كيست؟ بگو: بنابراين آيا براى خود غير از او صاحب اختيارانى برگرفته‏ايد كه حتى سود و زيان خودشان هم به دستشان نيست؟ بگو آيا نابينا و بينا، يا تاريكى و روشنايى برابرند، يا كسانى را شريك خدا قرار داده‏اند كه آفرينشى چون آفرينش او دارند و در نتيجه در كار آفرينش، مطلب بر آنها مشتبه شده است؟ بگو خدا آفريده‏گار همه چيز است و اوست‏يكتاى چيره. (5)
و باز از آنها كه انديشه‏شان به اندازه كافى رسا نيست‏خواسته است كه به اين مثال ساده توجه كنند:
يا ايها الناس ضرب مثل فاستمعوا له ان الذين تدعون من دون الله لن يخلقوا ذبابا و لواجتمعوا له و ان يسلبهم الذباب شيئا لا يستنقذوه منه ضعف الطالب و المطلوب. ما قدروا لله حق قدره ان لقوى عزيز.
ايها الناس، براى شما مثلى زده شده، به آن گوش دهيد. اينها كه شما به جز خدا به نيايش آنها مى‏پردازيد اگر همه با هم جمع شوند يك مگس هم نخواهند آفريد، حتى اگر مگس از آنها چيزى بربايد، از چنگ او بيرون نخواهند كشيد، آرى خواهان و خواسته هر دو ناتوانند. به راستى اينان خدا را آنطور كه شايسته اوست نشناخته‏اند. خدا نيرومند و گرانقدر است. (6)


آيه‏هاى 40 سوره روم، 1 تا 4 سوره فرقان، 3 سوره فاطر و 43 سوره زمر، همه بروى اين نكته تكيه دارند كه درباره خلق و امر، يعنى آفرينش جهان و فرمانروايى بر آن درست بينديشيم و پس از آنكه به كمك انديشه درست و منطقى در اين زمينه، به اختصاص خلق و امر به خدا پى‏برديم، نيايش و پرستش را نيز مخصوص او بدانيم.
آيه 54 سوره اعراف بانگ مى‏زند: آگاه باشيد! خلق و امر يكسره از آن خداست، پس تنها اوست كه بر شما سمت‏خدايى دارد
ان ربكم الله الذى خلق السموات و الارض فى ستة ايام ثم استوى على العر

ش يغشى الليل النهار يطلبه حثيثا و الشمس و القمر و النجوم مسخرات بامره الا له الخلق و الامر تبارك الله رب العالمين.
خداوندگار شما همان خداست كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد، سپس بر تخت )فرماندهى عالم( قرار گرفت. روز را به شب همى‏پوشاند كه شتابان در پى آن برمى‏آيد، و خورشيد و ماه و ستارگان را هم او آفريدهمه رام فرمان او، هان كه آفريدن و فرمان دادن يكسره از آن او است، والا باد خدا، خداوندگار همه جهانيان. (7)
دلايل قرآن بر توحيد در خلق و امر
قرآن نظام يكسره، به هم پيوسته، و يگانه‏اى را كه در سراسر جهان است، دليلى روشن بر يگانگى آفريدگار و فرمانرواى جهان مى‏شمرد، و از ما مى‏خواهد كه به اين نظام و استوارى و همه‏گيرى آن بينديشيم و از اين راه به توحيد خلق و امرپى‏بريم.
و الهكم اله واحد لا اله الا هو الرحمن الرحيم. ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار و الفلك التى تجرى فى البحر بما ينفع الناس و ما انزل الله من السماء من ماء فاحيا به الارض بعد موتها و بث فيها من كل دابة و تصريف الرياح و السحاب المسخرين بين السماء و الارض لايات لقوم يعقلون.
خداى شما خدايى است‏يكتا، جز او، آن رحمان مهرباى، خدايى نيست در آفرينش آسمانها و زمين، و در پى هم آمدن شب و روز و كشتيها كه در دريا به سود مردم روانند، و آبى كه از آسمان فرستاده و با آن زمين را پس از مرگ باز زنده كرده است و در آن انواع جانوران را پراكنده، و در گردش بادها و ابرى كه در ميان آسمان و زمين زير فرمان است، نشانه‏هايى است براى مردمى كه خرد خود را بكار اندازند. (8)
آيه‏هاى 94 تا 99 سوره انعام، 58 سوره اعراف; 3 تا 6 و 67 و 68 سوره يونس; 10 تا 20، 65 تا 74 و 80 و 81 سوره نحل; 12 سوره اسراء: 33 تا 41 سوره يس; 1 تا 5 سوره جاثيه و دهها آيه ديگر از سوره‏هاى مختلف قرآن، با تعبيرهاى گوناگون توجه انسان را به نشانه‏هاى گويايى كه در نظام استوار جهان، بر يگانگى آفريدگار و كردگار جهان است، جلب مى‏كند.
ابطال فرضيه چند خدايى
قرآن فرضيه چند خدايى را به صورت زير طرح و ابطال كرده است:


ما اتخذ الله من ولد و ما كان معه من اله اذا لذهب كل اله بما خلق و لعلا بعضهم على بعض سبحان الله عما يصفون. عالم الغيب و الشهادة فتعالى عما يشركون.
خدا كسى را به فرزندى نگرفته و هرگز با او خدايى نبوده است، و گرنه هر خدايى آنچه را كه خود آفريده از بين مى‏برد و برخى از خدايان بر برخى ديگر برترى مى‏يافتند، پيراسته باد خدا از آنچه اينان درباره‏اش مى‏گويند، داناى نهان و آشكار، والا باد او از آنچه اينان شريك او مى‏شمرند. (9)

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید