بخشی از مقاله

چکیده

توحید و یکتایی آفریننده مهمترین کلمه و اصطلاح در فرهنگ اسلامی است که در متون اسلامی به آن پرداخته شده است. و رویکرد علماء وعرفاء هم به علت توجهی است که به این موضوع در قرآن مجید و اقوال حضرت پیامبر اسلام - ص - شده است. به عبارت دیگر توحید و یکتایی خالق و اثر آن در آفرینش در آیات و احادیث جایگاه خاصی دارد. لذا این موضوع از منظر احادیث قدسی در کتب عرفا از قبیل مرصاد العباد نجم الدین رازی - م.654 ه.ق. - ، مثنوی مولوی - م.672 ه.ق. - ، مصباح الهدایه ومفتاح الکفایه عزالدین کاشانی - م.735 ه.ق. - و ... مورد بررسی قرار گفته است.

کلیدواژهها: آفریننده، توحید، حدیث قدسی، متون عرفانی

پیش گفتار

در این پژوهش، توحید که محور اصلی و اساسی مطرح شده در احادیث قدسی است و بازتاب آن در متون منثور عرفانی مورد بررسی قرار گرفته است. مفادِ برخی از احادیث قدسی، ناظر به توحید و یکتاپرستی بوده و با تأمل در آنها، این حقیقت به خوبی دریافت می شود.بحث توحید ارتباطی تنگاتنگ و نزدیک با احادیث قدسی دارد چرا که یکی از پیامهای احادیث قدسی، دعوت به توحید و یکتاپرستی و نهی از شرک و بتپرستی است. اقرار به توحید و یکتایی خداوند به عنوان یکی از مسلّمات و اصول اساسی دین، از اعتقادات سلسله عارفان است. از نظر اهل معرفت، اعتقاد به یکتایی خدا، سنگ زیر بنای مسلمانی و نشانه اصلی دین داری بوده و عدم باور به آن موجب کفر و خروج از دین است. درتآیافراوانی، خداوند با نصّ صریح بدان اشاره کرده که از باب تیمّن به یک آیه اشاره میکنیم.

قرآن میفرماید: االلهُ» لا الِهَ الّا هُو الحَیﱡ القیّوم...« - سوره بقره، آیه : - 255 هیچ معبودی نیست جز خداوند یگانه زنده که قایم به ذات خویش است. صادق گوهرین در همین خصوص مینویسد: »در لغت به معنی یکی گفتن و یکی دانستن و یکی در دل اعتقاد کردن است و در اصطلاح سالکان تخلیصِ دل و تجریدِ دل است از هر چه غیر حق سبحانه است. و توحید بر سه چیز است:/ شناختن خدای تعالی به ربوبیت، و اقرار به وحدانیت او، و نفی کلّی امثال و نظایر از او.« - گوهرین، 1388، ج - 242 :3 البته مشایخ صوفیه و عرفا تعریفی متفاوتتر از فلاسفه و اهل استدلال دارند. تفاوت فیلسوف و عارف در این است که فیلسوف با ادلّه و براهین فلسفی، خدا را میفهمد امّا عارف علاوه بر فهم خدا، میخواهد به او برسد مشایخ در تعریف توحید، عباراتی وزین و نغز دارند که به چند تعریف از آنان بسنده میکنیم. »توحید اسقاط اضافات است« یا »توحید فراموش کردن ما سوای توحید است« یاتوحید» محو آثار بشریت و تجرّد الوهیّت است« یا »توحید رؤیت کثرت است در عین وحدت و رؤیت وحدت است در عین کثرت.« - گوهرین، 1388، ج - 268 : 3 احمد جام نیز مینویسد: خداوند یکتایی است بی چون، ازلی و ابدی که به هیچ چیزی نمیماند و هیچ چیز نیز به او شبیه نیست.

خدایی که تمام کاینات بدو محتاجاند و او از همه مستغنی است. فرمانرواییاش بی زوال است و از هر شریک و انباز منزّه. - احمد جام، - 27 :1368 نظام آفرینش با تمام ارکان و اجزایش، دفتر معرفت کردگار است که گفتهاند: ففی کلّ شیء له آیهُ تدلّ علی انّه واحدٌ خداوند، کاینات را از کتم عدم بیرون آورده و لباسهستی بر اندامشان پوشانده امّا نه از بهرآنکه او را به خلق نیازی بود بلکه تا به آنها جود و عنایتی روا دارد. مولانا نیز بر اینباور است که:

گفت پیغمبر که حق فرموده است    قصد من از خلق احسان بوده است

آفریدم تا زِ من سودی کنند          تا زِ شهدم دست آلودی کنند - مولوی، - 324: 1366

»در لغت عرب، معنی مطابق توحید، یکی کردن است و در شریعت یکی گفتن و در طریقت یکی دانستن است و در حقیقت یکی کردن است. پس در شریعت، موحّد آن کس است که یکی داند و یکی گوید خدای راو. در طریقت، موحّد آن کس است که یکی داند و در حقیقت، موحّد آن کس است که یکی بیند.«عزیزالدّ - ین نسفی، - 149 :1386 معلوم میشود که اهل ایمان به دو گروه تقسیم میشوند: یک گروه را اهل کثرت گویند و گروه دیگر را اهل وحدت. منظور از اهل کثرت آنها هستند که دو وجود را اثبات میکنند یکی وجود قدیم و یکی وجود حادث و مراد از اهل وحدت، جماعتی هستند که یک وجود را اثبات میکنند و آن وجود خدا است. و به غیر از وجود خدای، چیز دیگری را موجود نمیدانند و نمیگویند.

اهل حکمت، وجود را نیز به واجب و ممکن تقسیم نموده به این معنا که هر وجودی را که محتاج به غیر باشد ممکن و آن خلق خدا است و آن که ممکن نیست واجب بوده و واجب،خدایِ خلق است. از منظر اهل حلول و اتحاد، وجود مشتمل بر دو نوع نور و مظهر نور است. نور، قدیم است و تغییر و تبدیل و نقصان در وجودش راه ندارد ولی مظهر نور، حادث و تغیّر و تبدیل و کمال و نقصان در وجودش راه دارد، پس نور، خداوند است و مظهر نور، خلق خداوند است. معتقدین به اصل وحدت نیز اعتقاد دارند که وجود یکی بیش نیست و آن وجود خدا است و به غیر از وجود خداوند، هیچ چیز دیگری موجودیت نداردعزیزالدّین. - نسفی، - 149- 150 :1386 مرتضی مطهّری در تعریف توحید عرفانی مینویسد:»توحید عرفانی عبارت است از وحدت وجود و اینکه جز خدا و شؤون و اسما و صفات و تجلّیات او چیزی وجود ندارد.«مطهّری، - 1392،ج - 37 :23

اهل عرفان بر این نکته اتفاق نظر دارند که از سراسر موجودات حیوانی، نباتی، و جمادی با زبان حالی و تکوینی، ندای توحید، بانگ تهلیل، تحمید و تسبیح به گوش میرسد. و این آیهو اِنشریفهمن» شیء... الّا یُسبّحُ بحمده ولکن لا تفقهونَ تسبیَحهُم ... « - سورهی اسراء، آیه ... : - 44 و هر موجودی، تسبیح و حمد او میگوید ولی شما تسبیح آنها را نمیفهمید ... ؛ مؤید همین نکته است.

ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم    با شما نامحرمان ما ناخوشیم
چون شما سوی جمادی میروید       محرم جان جمادی کی شوید
از جمادی در جهان جان روید        غلغلهی اجزای عالم بشنوید
فاش تسبیح جمادات آیدت           وسوسهی تأویلها نربایدت

- مولوی، - 433 :1366 عارفان با علم یقین،کشف، عیان، ذوق و وجدان میدانند و میبینند که هیچ کس جز خدای یگانه، لایق معبودی و مستحقّ مسجودی نیستخداوندی. که از پدر، فرزند، یار و مددکار منزّه و از شبیه و نظیر پیراسته است. جامعترین و شیواترین توصیف و نعت حضرت حق را امیر بیان علی - ع - در نهج البلاغه ایراد فرمودند کهالحمد» الله الذّی لایبلغُ و لا یُحصِی نعمائَهُ العادونَ الذّی لا یُدرکهُ بُعدُالهِمَمِ ولایَنالُهُ غوصُ الِفطَنِ ... « - شهیدی، - 2: 1379 یعنی : سپاس خدایی را که سخنوران در ستودن او بمانند و شمارگران شمردن نعمتهای او ندانند و کوشندگان، حق او را گزاردن نتوانند. خدایی که پای اندیشهتیز گام در راه شناسایی او لنگ است، و سَرِ فکرتِ ژرف رو به دریای معرفتش بر سنگ. بنابراین، خداوند متعال از هر چه در عقل، فهم، وهم و حواس و قیاس میگنجد، منزّه و پیراسته است؛ چرا که اینها همه حادثاند و حادث فقط میتواند وجود حادث را ادراک کند؛ نه وجود قدیم بالذّات را و دلیل وجود خداوند، خود وجود او است. »از دیدگاه سلسلهی عارفان، ناتوانی و عجز از شناسایی حق، خودش نوعی شناخت و معرفت به اوست که گفتهاندالعجزُ: عن درک الإدراکِ ادراکٌ.« - عزیزالدّین نسفی، - 320 : 1386

در مورد توحید و شناخت خداوند، برخی معتقدند خدا را از راه عقل و استدلال میشود شناخت و برخی نیز بر این باورند که از راه تعلیم، قابل شناخت میباشدامّا. واقعیت این است که اگر خداوند به واسطهی عقل و تعلیم، قابل درک و معرفت بود، باید همهی مردم خداشناس میشدند. پس حقیقت این است که هر که را خداوند دلش را به نور هدایت و چراغ معرفت نورانی گرداند، او را به خود صاحب معرفت گردانید. و چون آن نور و هدایت، در دل بنده بتابد، آن دل فراخ میگردد و چنان شرحی در آن پدید میآید که جز خدا همه را ناچیز میشمارد. - احمد جام، - 15-17 :1387 »اصل این سخن نگاه باید داشت که جز به نور هدایت هادی او را نتوان شناخت، و آن به کسب بنده نیست بلکه به شرح دل است و عطای خدای عزّوجلّ، هرگز بنده به شکر این عطا نرسد.« - همان، - 18

آفرینش

از مقوله هایی که در احادیث قدسی وارد شده ، موضوع آفرینش است. تعدادی از احادیث قدسی در این پژوهش ناظر بر آفرینش بوده و بدان پرداخته است. حدیثخَلَقتُکَقدسی:» فَردَ الفَردِ«شهاب - الدّین سمعانی، : - 561 :1389تو خلقیای که تو را نظیری نیست.این حدیث قدسی در تفسیر اسم مبارک خداوند یعنیالعَفُوّ"" آمده است. - همان ، - 561 در شرح آن ذکر شده که چون خداوند، آدم را آفرید و به بهشت آورد، او را در لباس فاخر و آراسته به جواهر، تاج سلطانی بر سرش نهاد. خداوند خطابش کرد که اکنون با این نیکو رویی در فردوس طوافی بکن و بنگر که خوبتر از خود هم کسی را میبینی؟ آدم چون نگریست خوبتر از خود نیافت. پس نشاط و سروری در او حادث شد و با زیبایی و ناز راه میرفت. در اینجا خداوند به او آفرین گفتخَلَقتُکَوفرمود:» فَرد الفَردِ.« ای آدم تو را خلق کردم در حالی که نظیری و مانندی نداری و اینک تو ازآن منی پس فقط با من باش که مرا نیز نظیر و مثلی نیست.

خداوند از آدم میخواهد که این خرامیدن به ناز و وقار را نیز برای فرزندانش به ارث بگذارد. به نظر میرسد، این عشق و محبّت خداوند به آدم، همان چیزی است کهیُحِبﱠُهُمازآیه...» و یُحِبﱡونه ... « استنباط میشود. موسی - ع - در همین رابطه فرمودندالهی:»لی ما لیسَ لَکَ.« خدایا ! ما در کلبه گدایی خود، چیزی داریم که تو در خزانهی جبروت خود نداری. خداونداتو! کسی چون من را دارا هستی که در زمین بسیار وجود دارد امّا من کسی چون تو را دارم که بی شریک و انباز است و تو آن را نداری. - شهابالدین سمعانی، - 561-562 : 1389 بنابراین، آدم که در بهشت خدا به همهی زیباییها آراسته بود و بی نظیر، مخلوق زیبا آفرینی بی نظیر است که باید سر بر آستان او بساید و او را بندگیخداوند،کند. عموماً خالق و رزّاق همه است امّا خصوصاً مولای آدم.

تُکُمحدیثللبَقاءِقدسیوَخَلَقاِنﱠما:» تُنقَلونَ مِن دارٍ، بَقینا وَ بَقیتُم« - همان، : - 528 شما را برای بقا آفریدم و شما تنها از خانهای به خانهی دیگر منتقل میشوید، ما باقی هستیم و شما باقی هستید.
شهاب الدّین سمعانی، معتقد است در آستانه بعثت پیامبر - ص - ، جاهلان از اندیشه و طبایع نفسانی خود متابعت میکردند نه از چراغ شرعتا. این که جمال محمدی رخ نمود و نسیم دولتش وزیدن گرفت و بدین وسیله، خاک ذلّت و خواری در دیده مکّاران و منافقان نمود و جاودانگی و بقای دین و قرآن خود را ضمانتاِنّا کردنَحن:» نزّلنا الذکر وانّا لَهُحافِظونَلَ.« پیام قرآن ماندگار و جاودان، و دنیا و هر که از آن پیروی کند، فانی است و زوال پذیر. - همان، - 528 سمعانی در ادامه شرح خود، به یکی از دیدگاههایی که در علم کلام مطرح است، اشاره میکند و آن هم دیدگاه زنادقه است. او یادآور میشود برخلاف دیدگاه زنادقه که معتقد بودند مردم نیست و نابود میشوند امّا دهر و روزگار باقی و ماندگار است، به دیدگاه اهل توحید اشاره مینماید که اعتقاد دارند دنیا و روزگار فنا پذیر است و خلق عالم، در آخرت باقی میمانند. او به این حدیث قدسی، استناد میکند که: شما را از این جهان نمیبرم که نام و نشانتان را گم کنم بلکه تنها از سرایی به سرای دیگر نقل مکان میکنید. - شهابالدین سمعانی، - 528 :1389

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید