بخشی از مقاله
دگرگوني تكنولوژي نظامي از ابتدا تا قرن بيست و يك
بخش اول
تكنولوژي نظامي در عهد كهن
دستيابي به تكنولوژي جديد از گذشتههاي بسيار دور در زندگي انسانها و در تعيين سرنوشت جوامع بشري تاثير فراوان داشته و در روند تكامل تمدن بشري خصوصاً در عهد باستان هر گاه انسان به تكنولوژي جديدي دست مييافت، تحول عظيمي در زندگي او رخ داده است.
تحولات تكنولوژي در زمينههاي متفاوت و در جوامع مختلف در گذشته به طرق و روشهاي گوناگون به وقوع ميپيوسته، ولي به علت نبودن ارتباطات و تبادل اطلاعات لازم بين جوامع، اين تحولات از پويايي بسيار كمي برخوردار بودهاند و بسيار كند صورت ميگرفته و انتشار مييافتهاند.
انسانهاي اوليه به ناچار براي حفظ جان خود به فكر كردن و ابداع وسايل زندگي و دفاع پرداختند و به مرور وسايل كشاورزي و ادوات جنگي را ساختند.
ترابري بسيار كندرو با گنجايش حمل بار و مسافر كم در عهد باستان و در نتجيه آن، ضعف ارتباطات و عدم انتقال سريع تكنولوژي بين جوامع مختلف، نبودن تكنولوژي پيشرفته در بخش كشاورزي و استفاده از ابزار و ادوات بسيار ابتدايي و ساده كه تمام نيروي كار را صرف تهيه مواد مورد نياز روزانه انسان ميكرد و مجال فكر كردن در ساير امور مخصوصاً امور نظامي را براي انسانهاي آن دوره
فراهم نميكرد و اصولا پايين بودن پايه و درجه تكنولوژيك صنايع در آن زمان، از دلايل عمده پيشرفت بسيار كند و روند نامنظم و نامرتب تحولات تكنولوژي نظامي به شمار ميآيند. از طرفي پديدههاي بازدارنده طبيعي نيز به نوعي در راه پيشرفت و گسترش اين تكنولوژي موانعي را به وجود ميآوردهاند كه اغلب از كنترل انسان خارج بوده است.
انسان جستجوگر و سخت كوش در آرزوي دستيابي بر فراز آسمان و قعر درياها هرگز از تلاش و جديت در راه رسيدن به ترقي و تعالي و آيندهاي بهتر دست برنداشته و با تكيه به هوش نبوغ خود گام به گام پيش رفته و بر قهر طبيعت فايق آمده است؛ براي تامين نيازمنديهاي خود ابزار لازم را اختراع نموده و براي مبهمات و نادانستههاي خود نيز پاسخ يافت، ليكن هنوز هم بسياري از سوالات او بدون پاسخ است و تلاش در جهت يافت پاسخ همچنان ادامه دارد.
تكنولوژي در عهد باستان بسيار ساده و ابتدايي بوده و اگرچه بيشترين فكر انسانهاي اوليه معطوف و متوجه تامين امنيت و تهيه ابزار مبارزه با بلاهاي طبيعي و بهرهبرداري از محيط اطراف خود بوده است، پيشرفت در اين زمينهها نيز بسيار كند بوده و قرنهاي متمادي سپري ميشده تا تحولي كه امروز بسيار ساده و پيش پا افتاده به نظر ميرسد، در تكنولوژي نظامي آن روز پيش ميآمده است. ابزار نظامي آن روز منحصر به آلات و ادوات شكار حيوانات و دفاع شخصي در مقابل خطرات بوده است.
اولين چيزي كه توجه انسانهاي اوليه را براي ساخت ابزار زندگي و جنگ افزار تدافعي به خود جلب كرده سنگ و گل و شاخه درختان بوده است و سپس پوست و استخوان حيوانات نيز در فرايند
تكنولوژي نظامي عهد باستان جايگاه خاصي را به خود اختصاص داده است.
تكنولوژي نظامي در عهد باستان بسيار ساده و معمولا به صورت ابزاري غير مركب و ساخته شده از سنگ، چوب يا استخوان حيوانات بوده و اولين تحولي كه در اين زمينه رخ داده است در حقيقت توانايي تركيب اين مواد و ساخت جنگ افزارهاي مركب بوده است.
انسان پس از اينكه وسيله بستن اجسام و متصل نمودن آنها را به يكديگر كشف كرد، تحول بزرگي در زندگي او رخ داد. او توانست سنگهاي تيز و صيقلي را به نوك چوبهاي بلند ببندد و در نتيجه موفق به ساخت نيزه شد و توانست حيوانات بيشتر و بزرگتري را شكار كند و از گوشت و پوست واستخوان آنها بهره برداري كند.
تحولات تكنولوژي نظامي در عهد كهن به همين ترتيب با پيشرفتي بسيار كند صورت ميگرفته است.
صورت نظاميگري در تاريخ بشري
انسانها نيز همچون اغلب موجودات زنده و داراي حواس، موجوداتي اجتماعياند و در طول تار
يخ بر اساس همين خصلت طبيعي گرد هم جمع آمده و اجتماعات كوچك و سپس گروههاي بزرگ انساني را در قالب دهكدهها، شهرها و كشورها تشكيل دادهاند.
ابتدا خانواده اولين گروه اجتماعي بوده است و سپس اقوام كوچك در گذر زمان به مرور گستردهتر و بزرگتر شده، نواحي جغرافيايي خاصي را پوشش دادهاند. قبايل اوليه ابتدا بر اساس تغييرات جوي و شرايط آب و هوايي زندگي كوچ نشيني داشتهاند و مبادرت به ييلاق و قشلاق ميكردهاند و سپس جوامع ثابت و ساكن را به وجود آوردهاند.
اصليترين گروههاي اجتماعي پس از خانواده قبيله و ايل بوده و افراد با اتكا به قبيله، شخصيت اجتماعي براي خود قايل بودهاند. تعصبات قومي و قبيلهاي در قالب تيرههاي نژادي شكل گرفته و با ساكن شدن قبايل انساني مالكيت شخصي، خانوادگي و قبيلهاي مطرح و اولين چيزي كه ارزش مادي و معنوي يافته زمينهاي حاصلخيز، مراتع سرسبز و سواحل رودخانهها بوده است. جوامع كوچك ايلي و قبيلهاي پس از ساكن شدن به صورت دهكدهها و شهرهاي بزرگ در آمده و انسان به مرور متمدن و متمدنتر گشته و به مازاد توليد دست يافته است.
با وجود اين همه پيشرفت در زمينههاي مختلف اجتاعي متاسفانه خوي تجاوزگري و روحيه زياده طلبي انسان نيز كه پس از كشته شدن هابيل به دست قابيل، همواره تاريخ بشريت را بر لوح زمان رنگ خون بخشيده است، همگام و هماهنگ با تحولات اجتماعي، قتلها و غارتهاي فجيعي را رقم زده است.
يورش وحشيانه قبايل بياباننشين به شهرها، غارت اموال، قتل عام فجيع مردان و به اسارت بردن زنان و كودكان، جنگهاي خونين بين كشورها، لشكركشيهاي سرداران و جهان گشاها در اقصي نقاط گيتي و در ادوار مختلف، حتي كشتار بيش از 20 ميليون انسان در آغاز قرن بيستم در دو جنگ جهاني با فاصلهاي كمتر از 20 سال، در حالي كه انسان دروازههاي طلايي تمدن را گشوده بود، و همچنين تجاوز ناجوانمردانه عراق به جمهوري اسلامي ايران و اشغال زورگويانه كويت توسط عراق يا كشتار وحشيانه و آواره نمودن ملت مسلمان و مستضعف كوزوو در سالهاي پاياني اين قرن، همه و همه بيانگر اين واقعيت است كه زياده طلبي و تجاوز به حقوق ديگران و دفاع در مقابل اين تجاوزها نه تنها كماكان وجود دارد، بلكه ابزار آن از شمشير و سپر به جنگ افزارهاي كشتار جمعي و انهدام كلي تبديل گرديده است.
در طول تاريخ انسانهاي زورگو و متجاوز به منظور قتل و غارت ديگران به پيشرفت تكنولوژي نظامي كمك كردهاند و از سوي ديگر نيز جوامع مترقي و رشد يافته براي دفاع از منافع خود در مقابل غارتگران به توسعه و گسترش تكنولژي نظامي پرداختهاند.
بدين ترتيب هميشه ابزار نظامي و نظاميگري خصوصا پس از اينكه اجتماعات شهري شكل گرتفه و منافع ملي جايگزين منافع شخصي و خانوادگي شده ضرورت داشته است.
نشر و گسترش تكنولوژي نظامي در قديم
آثار پديدههاي جغرافيايي به ويژه آثار توپوگرافي زمين بر روي عوامل پيشرفت چون ارتباطات و ترابي غير قابل انكار است و نقش اين پديدهها در برقراري روابط اجتماعي بين انسانها و تبادل فكر و انديشهها بسيار موثر بوده است.
اين پديدهها منجر به ايجاد نواحي گوناگون جغرافيايي شده كه موجب شكل گيري محدودههاي انساني با مرزهاي مشخص گرديده و در طول زمان با يورش نظامي به وسيله اقوام و ملل گاز طبيعي و گوناگون دستخوش تغييرات كلي شده اند.
توپوگرافي زمين و برخي از پديدههاي جغرافيايي در شكل گيري سازمانها و نهادهاي انساني نيز موثر بوده و تكنولوژي نيز هر زمان توانسته اين آثار را تقويت و يا خنثي نموده است. پيشرفتهاي قابل توجهي كه پس از قرن پانزدهم ميلادي نصيب انسان شد دگرگونيهاي بي شماري را در امر ترابري پديد آورد و عوامل و موانع بازدارنده موجود بين نواحي جغرافيايي يك مرتبه فروريخت. جهان از نظر شكل و نقشه سياسي دگرگون شد و بيشتر نواحي انساني جزء قلمروهاي نظامي قدرتهاي بزرگ قرار گرفت.
اين نواحي، امريكاي مركزي، ژاپن، هندوستان، جنوب شرقي آسيا، چين و بخشي از اروپا را در گرفت، تمام كشورهاي كنارههاي درياي مديترانه را شامل شده و تا رودخانههاي دجله و فرات ادامه داشته است. از جمله دگرگونيهاي مهم در فرايند اين تحولات پيدايش سواره نظامهاي مسلح به كمان بود كه در تيراندازي بي مانند بودند و اين كمانداران خيزش خود را از استپهاي اوراسيا به سوي ساير نواحي انساني آغاز كرده و دگرگونيهايي را در جهان پديد آوردند. از سوي اين مهاجمان بيشترين تاثير تكنولوژي نظامي به اروپا و چين و آسياي جنوب غربي وارد شد و
با توجه به اينكه ژاپن نيز در اين مواقع به يك قلمرو ويژهاي چيره شده بود آثار تكنولوژي نظامي آن نيز در پيشرفت و توسعه ملل همجوار بسيار موثر واقع گشت.
در هندوستان و آسياي جنوب شرقي و امريكاي مركزي با وجود اينكه تكنولوژي نظامي بخوبي با شرايط جغرافيايي آنها همخواني داشت ولي آنان توانايي بهره گيري از اين پيشرفت و توسعه تكنولوژي نظامي را نداشتند و برعكس در استپهاي اوراسيا اين رويدادها كاملا متفاوت بوده و مردمان اين نواحي از دانش و اطلاعات كسب شده از اروپا و به ويژه از چين بهره برداري كرده و تحت تاثير تكنولوژي نظامي اين نواحي قرار گرفتند. از طرف ديگر شرايط جغرافيايي منطقه مورد بحث نيز مستقيما به اين توسعه و پيشرفت كمك كرد.
در پايان دوره كلاسي و در طي قرون وسطي بيشتر كشورهاي اروپايي به طور طبيعي دوره توسعه تكنولوژي نظامي را تجربه و سپري ميكردند و همزمان با آن سواره نظامهاي مسلح به كمان به صورت يگانهاي متشكل و سازمان يافته، نخست كشور بزرگ چين و به دنبال آن قاره اروپا را به مبارزه فراخواندند و دژهاي شكست ناپذير و ديوارهاي عظيم آنان را يكي پس از ديگري گشودند در اين هنگام دگرگونيهايي كه در امر ترابري پديد آمده بود، منجر به تحولات شگرفي در ترابري نظامي گرديد و موجب دستيابي به نواحي انساني و سقوط دژهاي نظامي در اروپا شد.
حمله برق آساي مغول به فرماندهي خان بزرگ به سوي چين و شكسته شدن ديوار بزرگ آن و به دنبال آن حمله تاخت به سوي قاره اروپا دگرگونيهاي بزرگي را در تكنولوژي نظامي پديد آورد و به آن جان تازهاي بخشيد. رفته رفته اين توسعه طلبي پس از گذشتن چند قرن در بين حكومتهاي فئودالي اروپايي قوت گرفت و در قرون پانزدهم و شانزدهم با پيروي از اين دكترين نظامي پس از گذشتن از اقيانوسهاي پر جوش و خروش به وسيله كشتيهاي مسلح به توپخانه قوي و آتشين با انگيزه تسلط بر جهان، كشورها را يكي پس از ديگري فتح كردند. با وجود اينكه بهره گيري از تكنولوژي نظامي در اروپا نيز داراي نقصهاي بي شماري بود ولي آثار تكنولوژي نظامي در اين قاره به حدي بود كه از جنگهاي محدود زميني گرفته تا جنگهاي جهاني در آن شاهد بودهايم.
دوره پيش از تاريخ
سلاحهاي نظاميان در دورههاي نخستين
گمان ميرود در دورههاي نخستين پيش از آنكه انسان به دانش و فن كار با آهن آشنايي پيدا كند ساخت سلاح به صورت كاملا ابتدايي و اكتسابي بوده است. بهترين گواه بر اين مسئله هم ديوارهاي سنگي شهر باستاني جريكو است كه بناي آن مربوط به 8000 سال ق م بوده است. در اين مدرك زنده كه بخشي از آن در كاوشهاي باستان شناسي سالم به دست آمده بر روي ديوارهاي آن كنده كاريهايي از مرداني مسلح ديده ميشود كه با بهره گيري از تكنولوژي نظامي آن عصر با سلاح و تجهيزات آن دوره ايستاده اند. در اين دژ نظامي ديوارهايي به ارتفاع 4 متر با پلكانهايي تراشيده شده از سنگ كه راه رسيدن به برجهاي ديده باني را ممكن ميكرده است وجود دارد. بلندي اين برجها از سطح زمين 5/8 بوده كه براي پشتيباني از شهر و استحكامات نظامي و جلوگيري از حملات مهاجمان بنا ميشدهاست.
از آثار بر جاي مانده در اين شهر مشخص ميشود كه مدافعان شهر پادگان نظامي از سنگهاي تراشيده شده و صيقل يافته و نوك تيز را به جاي خنجر و تبر و از چوبهاي بسيار مقاوم بعنوان گرز و نيزه و خدنگ استفاده مي كردند. بدون شك در آوردن سنگ به شكل دشنه و صيقل دادن آن با ظرافت كامل همانا آغاز تكنولوژي نظامي است. كمانهايي به صورت ابتداي و نيزههاي دستي و نيزههاي پرتابي و سنگ قلابهاي چرمي، تجهيزاتي بودند كه همگي توان رزمي آن دوره را بخوبي نشان ميدهند. گرزهاي به دست آمده از اين كاوشها ساختمان بسيار سادهاي داشته و سنگ يا استخوانهاي تراشيده شده بعنوان دسته در آن تعبيه شده است كه بايد اذعان كرد در آن زمان كار سادهاي نبوده است از اين تاريخ به بعد است كه گرز به صورت ماهرانه ساخته شد و در اختيار شخصهاي بزرگ آن دوره چون پهلوانان، قهرمانان و فرمانروايان قرار گرفت.
نخستين آثار به جا مانده از وجود گرز كتيبههايي است از 3100 ق م. مربوط به شاه نارمر. در اين كتيبه شرحي از مينس اولين فرعون مصر به چشم ميخورد كه او با تشكيل اتحاديهاي از بيشتر قبايل مصري در يك تشريفات و آيين مذهبي با گرز ضربهاي بر سر دشمن خود ميزند.
گرز يك سلاح تهاجمي بود و ابتكاري است از انسانهاي هوشمند كه به اين نحو توانستهاند درهايي را به روي تكنولوژي نظامي باز كنند. در ميانههاي هزاره سوم قم. وسيله جديدي به تكنولوژي
نظامي افزوده شد و آن سپرهاي مسي بود و نخستين مردماني كه از اين سلاح بهره گرفتند ساكنان ناحيه مزوپتامي و همسايگان آنان چون ايلام و آشور بودهاند. سپر مسي حاصل زحمات شبانه روزي پيشه وران آن زمان بوده كه توانسته بودند با طراحي و ساخت قالبهاي دايرهاي شكل از فلز مس كه در بدو امر براي ساختن زيور آلات به كار ميرفت، آن را در خدمت تكنولوژي نظامي درآوردند.
چگونگي بهره گيري از فلزات نخستين تا فلزات استراتژيكي
تعيين حد و مرز بين اعتقاد و منافع در جنگها هرگز روشن نيست و تشخيص آن، كار بسيار پيچيده و مرموزي است، به ويژه پي بردن به اين مسئله در زماني كه ابزار و تجهيزات نظامي چندان پيشرفت نكرده و توسعه نيافته بود. مهندسان نظامي بر اين باورند كه شركت رزم آوران نخستين در جنگها با هيچ يك از معيارهاي امروزي و روشهاي سيستماتيك قابل توجيه نيست. با اينكه امروز هم روان شناسان به اصل و حقيقت پيروزي يا شكست به طور كامل پي نبردهاند، ولي ميدانيم در زمانها
ي پيشين مردم با روشهاي غير علمي به عمليات رزمي با استفاده از تكنولوژي بسيار ابتدايي دست ميزده اند. مواد مورد نياز تجهيزات نظامي براي مصارف جادويي و سري هم كه ناشي از رسوم و عقايد مذهبي آنان بود به كار ميرفت و اين روش و شيوه به كارگيري هموراه به صورت نمادي به وسيله استادان و اهل فن انجام ميگرفت. براي برگزاري جشنهاي مذهبي و قرباني كردن، ساخت زيورآلات بسيار پر رونق بود و استادان ماهر در اين فن همواره دگرگونيهايي در تزيين و چگونگي ساخت آنها پديد ميآوردند كه مردمان با ذوق را به سوي خود جلب ميكرد و اين نخستين گامي بود كه راه را براي تكنولوژي نظامي همواره ميكرد زيرا جنبههاي اقتصادي آن نيز هميشه مورد توجه بوده است.
فلزات نخستين
فلزات هستند كه خاصيت چكش خواري آنها بيشتر بوده و نقطه ذوب آنها پايينتر است. زماني كه استفاده از مس ابداع شد ابتدا آن را به صورت خالص استفاده ميكردند ولي كم كم با افزودن مقداري آرسنيك به عنوان جلا و قلع، تركيب جديدي به نام برنز را پديد آوردند و در مراحل بعدي آهن وارد بازار كار شد و پيشهوراني چون مسگر، آهنگر، زرگر در كوي و برزن محلهاي كاري براي خود تهيه كردند. در اين دوره از فلزات كمياب چون طلا و نقره به صورت آلياژ طبيعي آنها با رنگ زرد روشن در تهيه سلاح استفاده ميكردند، ولي جنس ساخته شده بسيار نرم بوده است پس از سپري شدن يك دوره متمادي انسان به تدريج از راه تجربه با چگونگي كاربرد مواد آشنا شد و همچنين در ساخت سلاح و تجهيزات ذوق هنري، سليقه و ابتكار نيز به كار گرفته شد. براي مثال ساخت كلاه
خود، جوشن و زرههاي انفرادي از تمامي آلياژهاي طبيعي به طوري كه فرد رزمنده در به كارگيري آنها چابكي خود را از دست ندهد متداول گرديد.
بخش دوم
عهد قديم و دوره كلاسيك از 100 ق م. تا 400 سال پس از آن
با پيدايش آهن دگرگونيهاي بزرگي در تكنولوژي نظامي پديد آمد و انواع گوناگوني از سلاح و تجهيزات توليد شد، اين كار در مدت كمي به صورت توليد انبوه در اختيار نظاميان قرار گرفت و تا سقوط امپراطوري روم همچنان ادامه داشت. هدف اصلي در جنگها هماهنگي بين
افراد بوده و مظهر نمايشي نيز داشته است. در اين بين بردباري، اطاعت و از خود گذشتگي از ويژگيهاي نظاميان اين دوره بوده است و به موازات آن نيز فرماندهان تلاش ميكردند دگرگونيهاي شتاباني در تكنولوژي ترابري هماهنگ با سلاح و تجهيزات پديد آوردند.
تاكتيك متداول عبارت بود از به كارگيري پياده نظام و استفاده از انبوه نيروي انساني. قويترين تكنولوژي نظامي آن عصر به كارگيري يگانهاي پرتاب پيكان به صورت حركت امواج انساني با چهره بسيار خشن و بيرحمانه بود كه برتري خود را نسبت به حريف در اجراي اين تاكتيك ن
شان ميدادند. در دوره ميانه به كارگيري نيروي تهاجمي با اسب دگرگونيهاي عمدهاي را در تاكتيكهاي تهاجمي به وجود آورد كه با پيروزيهاي چشمگيري همراه بود.
اين عصر را ميتوان به دو قسمت جداگانه تقسيم كرد:
اولين مرحله آن استفاده از نيروي اسب به صورت سواره نظامي در قرن چهارم قم. توسط
فيليپ دوم پادشاه مقدوني بود كه به وسيله پسرش اسكندر مقدوني دنبال شد و دگرگونيهاي بزرگي در دنياي كهن ايجاد كرد.
دومين مرحله عبور پيروزمندانه و برق آساي سواره نظام مجهز به كمان از استپهاي بزرگ اوراسيا با بهرهگيري از نيروي اسب و يورش آنها به سوي نواحي شرقي و غربي دنياي كهن بود كه پس از دوره كلاسيك آغاز شد.
علاوه بر اين دو مرحله گفته شده، در سال پنجاه و سه ق م. سواره نظام چابك پارتي ايراني مسلح به كمان توانستند در ناحيه كاري واقع در بخش شمالغربي مزوپتامي، سپاهيان كاملا مسلح و زره داران لژيون رومي را به سختي شكست دهند و اين نخستين نشانهاي بود از جابجايي مرزهاي انساني در وراي مرزهاي طبيعي از نظر توپوگرافي، كه تكنولوژي نظامي موجب آن ميشد و اين رخداد خود مرحلهاي از دگرگونيهاي بنيادي و اساسي در كانونهاي انساني را موجب گرديد.
شيوه حمله سواره نظامي يوناني (فيليپ و اسكندر) سالهاي متمادي جزء قوانين نظامي در آمده بود. گرچه عمليات يگانهاي پياده سنگين سلاح يوناني پايه و اساس ارتش اروپا را تشكيل ميداد، با توجه به رل اصلي سواره نظام در جنگ، اين يگانها جزء استخوان بندي ارتشها محسوب ميشدند.
در دوره كلاسيك نيز تكنولوژي نظامي هرگز نميتوانست توسعه يابد، مگر زماني كه نظاميان از نيروي حيوانات بهره گرفتند. اين نيروي كمكي در بدو امر در خدمت بخش كشاورزي بود ولي بعدها كم كم با بهبود اوضاع اقتصادي در خدمت نيروهاي نظامي نيز در آمد در اين دوره مكانيسم ارابهها
طوري در نظر گرفته شده بود كه بسيار سنگين و در نتيجه به زودي شكسته ميشدند و به رغم ابداع وسايلي چون گلوبند، يراق و تنگ به علت سنگيني به حيوان فشار زيادي وارد ميشد و حركت اين نوع ارابهها بسيار كند بود. از طرفي حمل بار به وسيله نفر به صورت كولهبار شامل جيره مصرفي خود او بود و براي حمل بارهاي اضافي شخصي، وسايل آشپزخانه و جيرههاي اضاف
ي و بين راهي، چادر، زغال، عليق و ساير ملزومات، اسب و ارابه يا ساير حيوانات مورد نياز بود،
علاوه بر اينها به علت نياز به اقلام ضروري كه از چرم، فلزات و چوبهاي مخصوص در حين حركت ميساختند بايستي تعدادي كارگر ماهر، چرم دوز و كفاش، آهنگر و مسگر همراه سپاهيان در حركت ميبودند.
سلاحهاي پدافندي در قديم
يكي از ويژگيهاي تجهيزات و سلاحهاي پدافندي اندازه و شكل تن پوشي آن بود كه انسان را در برابر حملات محافظت ميكرد. در ساخت اين گونه تجهيزات به كارگيري مهارتهاي گوناگون از ضروريات بود تا فرد بتواند تحت هر شرايطي از آن استفاده كند تهيه چنين وسايلي نياز به كورههاي ذوب فلز و آهنگري داشت كه به صورت ثابت در محلي كار گذاشته شوند.
تجهيزت پدافندي متعلق به 3000 سال ق م چون گرز و كلاه خود در ناحيه مزوپتامي در حفريات باستان شناسي به دست آمده كه نمايانگر استفاده از چنين وسايلي است.
براي حفاظت بيشتر در زير زرهها لباسهاي چري نظير آستر ميپوشيدند. تا پيش از 2500 سال ق م سومريها از كلاه خود و سپر و دستههاي تبر كه از جنس برنز ساخته ميشدند، استفاده ميكردند. با وجود سنگيني چنين تجهيزاتي نفر را در برابر ضربات سنگين گرز و ساير سلاحها نگهداري ميكرد. همواره بين سلاحهاي تهاجمي و تدافعي ههمساني وجود داشته است، اگرچه در طول تاريخ طرح و ساخت آنها همراه با فراز نشيبهايي بوده است.
تهيه كلاهخود
به نظر ميرسد اولين وسيلهاي كه توسط نظاميان بعنوان وسيله پدافندي مورد استفاده قرار گرفته است، كلاه خود است. از اين وسيله مهاجمان نيز استفاده ميكردند. براي ساخت آن از ورقهاي مسي استفاده ميشده كه پس از دما دادن به آن در كوره، هنرمندان و اهل فن آن را به صورت كاسهاي شكل در ميآوردند. در نخستين روزهاي ابداع آن، ساخت آن بسيار مشكل بود ولي بعدها با ظرافت تمام بر روي آن تزئيناتي نيز سوار كردند. در يونان باستان بر روي آن شكل تاجي تعبيه ميكردند كه هم آن را محكم و هم بسيار زيبا و باجلوه ميكرد. رفته رفته كلاه خود را از آهن درست كردند و دگرگونيهايي نيز در آن به مرور زمان ايجاد كردند. در اوايل قرن يكم ميلادي در
امپراتوري روم ساخت اين وسيله نخست از برنز و سپس از آهن متداول شد.
سپر و طرز تهيه آن
اين وسيله پيش از آنكه به عنوان سلاح نظاميان به كار گرفته شود به وسيل انسانهاي نخستين مورد استفاده قرار ميگرفت از دوره سنگ تراشيدن يا عصر حجر، سپر براي دفاع از جان و يا پنهان ماندن از ديد و بيشتر از سوي شكارچيان و يا رمه داران مورد استفاده قرار ميگرفت. در آن زمان كليه سپرها به يكديگر شبيه بودند.
رفته رفته اين وسيله را در تكنولوژي نظامي با دگرگونيهايي به كار گرفتند. سربازان پياده نظام سنگين سلاح يونانيان از يك سپر گود دايره شكل به قطر 90 سانتيمتر كه آن را هوپلون ميناميدند، استفاده ميكردند. اين سپر تركيبي از چوب و برنز داشت كه نفر آن را بر روي بازوي چپ نگه ميداشت و ميتوانست تمام بدن را در برابر ضربات وارد نگه دارد.
در قرن چهار ق م. سربازان خط مقدم امپراتوري روم علاوه بر سنان و نيزه به سپر بيضي شكل مسلح بودند كه در لژيونهاي رومي اين سلاح از استخوان درست ميشد و با چرم مقاوم و با تزئينات چوبي مزين ميشد و به نام اسكاتوم خوانده ميشد. لژيونها به يك شمشير كوتاه نيز مجهز بودند.
زرههاي پوششي
جنگاوران قديم براي محافظت بدن خود در برابر حملات و ضربات وارده از سلاحها از يك نوع پوشش مخصوص چين دار از جنس چرم محكم استفاده ميكردند كه در قسمت جلوي اين پوشش مخصوص فلز به كار رفته بود، ولي از اين وسيله به علت گران بودن و همچنين نوع ساخت آن، كه نياز به مهارت داشت تنها عهده خاصي ميتوانستند استفاده كنند. اين پوشش كاملاً انسان را در برابر حملات و ضربات نگهداري ميكرد. در حفريات باستانشناسي در نواحي مزوپتامي و ايلام و فلسطين از اين نوع تن پوشها كه به صورت بسيار استادانه و ماهرانه تزئين يافتهاند به دست آمده كه متعلق به 1500 سال قبل از ميلاد است.
سينه بندهاي برنزي با چكش خواري نيز جزء تجهيزات افراد پياده نظام دوره كلاسيك بوده كه نمونههايي از آنها نيز در دست است. از ساق پوشهاي كوتاه و بلند كه بسيار شيك و راحت و حالت فنري داشتهاند نيز به وسيله افراد پياده نظام و سپس سواره نظام استفاده ميشده است بعضي از اعضاي بدن كه در برابر ضربات وارده آسيب پذيرند چون آرنجها، ساعدها، بازوان و به ويژه قوزك پها براي محافظت با چرم ميپوشانده اند.
در يونان باستان به علت كمبود فلزات نخستين تهيه زرههاي برنزي غير ممكن بوده و اغلب فلزات موجود غير خالص بودند، بنابراين زرههاي افراد را از زنجيرهايي با حلقههاي كوچك به قطر يك سانتيمتر يا كمتر ميساختند. اولين زره به اين شكل را در يك تنديس يوناني مربوط به قرن سوم ق م. ميتوان ديد.
روميان از سينه بند زرهي به نام لوري كاهاماتا استفاده ميكردند و آن را چون پيراهن ميپوشيدند. اين سينه بند از قسمتهاي بريده بريده با سوراخهاي زياد توسط چرمي به دوش و گردن جهت نگهداري آن بسته ميشد و اكثر سربازان رومي زير زرههاي خود تن پوش چرمي نيز ميپوشيدند و آن را به نام لوريكاسگمنتاتا ميناميدند.
سلاحها و تجهيزات تهاجمي در قديم
با پيشرفتهاي تكنولوژي، در ساخت و تهيه سلاح و تجهيزات تهاجمي نيز پيشرفتهاي قابل توجهي حاصل شد و اين سلاحها هرگز از محدوديتهاي مربوط به سلاحها و تجهيزات دفاعي كه ناشي از تكنولوژي و شيوههاي اقتصادي بود، پيروي نميكرد هر طرحي كه براي اينگونه سلاح و تجهيزات نظامي تهيه ميشد، بلافاصله ساخته و پرداخته ميشد ولي سلاحهاي پدافندي محدوديتهاي ساخت جا و مكان را داشت. سلاحهاي تهاجمي به وسيله استادكاران ماهر و با ذوق طراحي و ساخته ميشد و هر روز ابتكار جديدي بر آنها افزوده ميشد.
تبر
تبر ابتدا از برنز ساخته شد و به همين علت عوامل و موانع عمدهاي در راه ساخت و تهيه اين سلاح وجود داشت. مهمترين عامل بازدارنده ساخت آن عدم امكان ريخته گري بود كه تا آن زمان انسان نتوانسته بود به اين صنعت دست يابد اين سلاح نخستين سلاح سنگين تهاجمي بود كه رابطهاي مستقيم بين دسته و چگونگي كاركرد آن وجود داشت. بدين لحاظ در وهله نخست توانستند دسته را در سه نقطه با فواصل مساوي به وسيله بستهايي به تيغه آن پرچ كنند.
پس از ساخت، اين بار نوبت تيز كردن آن، يعني دادن كارايي بيشتر به سلاح ميرسيد كه توانستند آن را با الهام گرفتن از سنگهاي تراشيده شده، داراي لبه تيز و برنده كنند. انجام چنين كارهايي با توجه به موقعيت زماني و مكاني، در هر ناحيه جغرافيايي متفاوت بوده است، به طوري كه آهنگران و صنعتگران سومري تبر دسته دار را با همان شكل سوراخ دار و برنده در 2500 ق م. ابداع كرده بودند در صورتي كه مصريان اين كار را 1000 ق م. انجام دادهاند.
نيزه
به احتمال قوي انسانهاي نخستين با استفاده از دماي حاصل از آتش چوب، فلزات را به شكل نيزه در ميآوردهاند و رفته رفته به آن حالت ويژهاي دادند و بايستي بين سلاح نظاميان و اين جور سلاح تفاوتهايي قايل شد. ساخت سر تيز نيزه نخست از فلز برنز آغاز و سپس با آلياژهاي ديگر متداول گرديد. پس از سپري شدن مدتي با تركيب فلزات با يكديگر و استفاده از تكنولوژي عصر و نيز همزمان با پيدايش آهن اين كار با ظرافت و دقت هر چه بيشتر در سلاح نظاميان انجام شد، به طوري كه با استفاده از آهن در دوره كلاسيك ساختن تبرها و نيزههاي يونانيها فرق عمدهاي با سلاحهاي برنزي سومريان داشته است. نيزههاي قديمي كوتاه براي استفاده مردان قوي هيكل و بلند چندان مفيد نبوده است در صورتي كه نيزه سربازان يوناني بسيار بلند بوده و طول آنها به 280 سانتيمتر ميرسيد و سربازان مقدوني حتي نيزههاي خود را دو برابر اين اندازه ميساختند و سربازان هلني از نيزههاي 640 سانتيمتري استفاده ميكردند.
زوبين يا نيزههاي پرتابي
اينگونه نيزهها كه براي پرتاب كردن به كار ميرفته از نيزههاي معمولي كوتاهتر و سبكتر بودهاند زيرا اين سلاح براي ضربه زدن از فواصل كم به كار ميرفته و تا دوره كلاسيك هيچگونه تغييراتي در اين سلاح داده نشده بود. در دوره كلاسيك افراد پياده نظام كه مجهز به سلاح سنگين شدند گروهي نيز به نام نيزه داران در سازمان آنها به وجود آمد، نيزههاي اين گروه از آهن نرم ساخته ميشد و طول آن 150 سانتيمتر بوده كه يك سوم از سر آن را بسيار پهن و سنگين ميساختند، اين سلاح از پشت به سوي حريف پرتاب ميشد ولي چون كارايي جنگي كم داشت به مرور زمان از رده خارج شد.
سنگ قلاب يا فلاخن
يكي از مهمترين وسيلههاي تهاجمي انسان فلاخن بوده و با وجود اينكه از ساختمان بسيار سادهاي برخوردار بوده ولي شيوه كار با آن مهارت زيادي لازم داشته است. اين سلاح به وسيله يك جفت طناب بلند كه به يك قلاب چرمي براي نگهداري سنگ متصل بود، ساخته ميشود و سرعت پرتاب سنگ آن به قدرت چرخش و قدرت بازوي پرتاب كننده بستگي داشت. مكانيزم آن از يك اصل فيزيكي ساده پيروي مينمود و در آن زمان نحوه رها كردن آن جزء اسرار و رموز بوده است.
براي مهارت در پرتاب آن بايستي از اوان كودكي با اين وسيله تمرين ميكردند و ميتوان گفت اين سلاح، نخستين سلاح پرتابي براي اصابت به هدفهايي در زواياي بي روح و نيز ضد نيزه اندازان و زوبين اندازان دشمن بوده است. در دوره كلاسيك گروه فلاخن اندازها با فرياد و نعره كشان به دشمن حمله ميكردند و در قرن شانزده هنگام حمله اروپاييان به سرزمينهاي امريكاي جنوبي و مركزي افراد بومي چون آزتكها و اينكاها از اين نوع سلاح ضد مهاجمان استفاده ميكردند.
شمشير
انسان با ابداع كورههاي آتش و گداختن فلزات گامهاي بلندي را در جهت توسعه تكنولوژي نظامي برداشت. اين دگرگوني اولين جهش در تكنولوژي نظامي محسوب ميگردد كه در حدود 1500 سال قبل از ميلاد رخ داد. در مرحله نخست توانستند با انحنا دادن به فلز و تيز كردن لبه آن اولين گام را در ساخت شمشير بردارند. در بدو امر شمشيرهاي ساخته شده از برنز بسيار سنگين و محكم بوده و طول آن به 90 سانتيمتر ميرسيده است. در حفاريهايي كه از يكي از كورههاي يونانيان به
عمل آمده شمشيري به همين اندازه به دست آمده است. از شمشيرهاي برنزي براي تمرينات استفاده نميكردند. نخستين شمشيرهايي را كه ميتوان جزء سلاح نظاميان به شمار آورد، شمشيرهايي بودند كه از آهن چكش خورده ساخته شده بودند و تاريخ ساخت آنها به 1200 سال قبل از ميلاد ميرسد شمشيرهاي قديمي نسبت به شمشيرهاي دوره كلاسيك كوتاهترند. چون شمشيرهاي ساخته شده از جنس برنز كارايي چنداني روي زرههاي انفرادي نداشتند، بنابراين در دوره كلاسيك ارتش روم از شمشيرهاي به طول 60 سانتيمتر در يگانهاي ويژه به نام گلاديوس استفاده ميكردند و سپس شمشيرهاي بلند در بين بربرها متداول شد.
كمان
به كارگيري كمان در دنياي كهن با فكر و انديشه بسيار آغاز شد كه امروزه هنوز هم در مورد تكنولوژي آن بعضيها دست به تحريف ميزنند. اساس كار آن هم بر روي مكانيسم يك چوب صيقل داده شده كه محكم به دو سر چوب بسته شده و به آن اندكي خميدگي ميداد، استوار بوده است ساخت كمان به دوره نيولتيك مربوط است كه در حدود 3000 سال پيش بوده است ولي سابقه كمانهايي كه داراي ساختمان پيشرفتهاند مربوط به 3000 سال پيش است.
در ساختن پيكان رفتهرفته پيشرفتهايي حاصل شده، به طوري كه بعدها آن را از چوبهاي بسيار مقام و محكم ساختند و بر روي آن ظريف كاريهاي ماهرانهاي انجام دادند. ميبينيم كه در دورههاي ماقبل تاريخ از سنگ چخماق براي نوك پيكان استفاده كردهاند.
به كارگيري اين سلاح در تكنولوژي نظامي تحول بزرگي را به وجود آورد. مكانيسم آن عبارت است از نيروي بازوي كماندار در كشيدن زه كمان و تبديل آن به انرژي پتانسيل كه با رها شدن زه كمان تبديل به انرژي جنبشي ميگردد و پيكان را با قدرت كشندگي به جلو پرتاب ميكند و اين هم به توان و نيروي بازوي كماندار بستگي دارد.
با وجود سادگي اين وسيله بايستي اذعان كرد كه در بدو امر ساختن آن چندان هم كار سادهاي نبود. زير به عواملي چون قانون آيروديناميك، نوع و جنس پيكان و كمان و بالاخره به نوع نوك پيكان بستگي داشته است.
در قديم از سه نوع پيكان استفاده ميكردند. براي فواصل كم و بسيار كاري از پيكانهاي كوتاه و براي بهره گيري از حداكثر نيروي كشندگي از پيكانهاي متوسط و نوكهاي صيقلي شده و براي برد زياد از پيكانهاي دراز و سنگين. مهمترين تكنولوژي به كار رفته در مورد ساختن پيكان مربوط به كشور انگلستان است كه آن را به شكل فلش و يا صليبي در ميآوردند و به آن فلي چر ميگفتند و ته آن را با پرهاي بسيار محكم و مقاوم ميبستند.
بخش سوم
چگونگي تكنولژي سلاحهاي اوليه در ارتش ايران باستان
در سال 655 ق م. فراورتيش كه يونانيها آن را فراورتس مينامند به جاي پدرش ديااكو به سلطنت نشست. در آن زمان پادشاه آشور، آشوربانيپال در اوج قدرت بود ولي ديااكو در داخل فلات ايران طوايف گوناگون ايراني من جمله پارسيان را به زير فرمان خود در آورده و دولت آريايي ماد بزرگ را تشكيل داده بود.
فراورتيش با تمام نيرو به سوي سرزمين مزوپتامي حمله برد ولي در برابر آشوريان شكست خورده و خود او نيز كشته شد. در اين هنگام هووخ شتر كه يونانيها او را كياكسار ميخواندند به سلطنت ماد رسيد و پس از آن سازمان ارتش را از صورت ايلاتي به صورت ارتش سازمان يافتهاي در آورد و با به كارگيري تكنولوژي آن زمان و اجراي تمرينات لازم و مداوم توانمندترين ارتش جهان آن روز را ايجاد كرد و توانست آشور بانيپال را شكست دهد و شهر نينوا را محاصره كند ولي چون اين شهر داراي استحكامات بسيار كاملي بود نتوانست آن را بگشايد و اراضي حاصلخيز آشور را يكي پس از ديگري به تصرف درآورد، به طوري كه در كتاب ناحوم كه بخشي از كتاب تورات است چنين آمده.
«آواز تازيانهها و صداي فرفر چرخها و جهش اسبان و تكان ارابهها، هجوم سواران با شمشيرهاي براق و نيزههاي درخشان، موجب فزوني مجروحان و فراواني كشتگان شده است و لاشهها را انتها نيست، لاشهها بر روي يكديگر ميافتند.»
به كارگيري تكنولوژي و تشكيل ارتش منظم و سازماندهي آن كه دگرگونيهايي را در جهان پديد آورده است مربوط به سال 481 م. است.
ارتش ايران با سازماني بزرگ و متشكل كه به صورت سپاه و يگانهاي تابعه هر يك با فرماندهي مستقل عمل ميكردند تحت فرماندهي كل خشايار شاه به سوي ليدي حركت كردند و زمستان را در كاپادوكيه گذرانيدند.
سلاح و تجهيزات ارتش ايران براي پارسيان، ماديها و هيركانيها عبارت بود از نيزه، شمشير و كمان و كلاه خود و آشوريان علاوه بر سلاح، كلاه خودهاي مفرغي داشتند، باختريان، آرياييها و پارتيان مجهز به نيزه و زوبين، سكاها با تبرهاي جنگي و كلاه خود، هنديان سوار بر فيل، حبشيان افريقا با بدنهاي منقوش مسلح به كمانهاي دراز با پيكانهاي نوك سنگي و صيقلي شده و مردمان نواحي جنوبي ايران و مكران با كلاه خودهايي كه از كله اسبان ساخته شده بود اين سپاهيان هريك به سازمانهاي رده پايين چون گروهانف فوج، رسد و دسته تقسيم ميشدند كه فرمانده كل پيادهها مردونيه يا مردوس از خانواده سلطنتي بود و سپاه جاويدان نيز فرمانده ويژهاي براي خود داشت.
سواره نظامهاي پارسي و مادي كه داراي سازمان گستردهاي بودند در حدود 8000 سوار كمند انداز نيز از شمال ايران در ارتش بزرگ خود داشتند. برخي از هنديان سوار بر گورخر با ارابههايي كه به وسيله همين حيوانات كشيده ميشد فضاي بسيار وسيعي را اشغال ميكردند و بنا به گفته هردوت اين تعداد گورخرها هيچگونه نقشي در جنگ نداشتند بلكه يكي از موانع كار و موجب بي نظميهايي نيز بودهاند و علاوه بر آنها تعداد زيادي از اعراب به صورت شتر سوار از علل عمده عدم موفقيت ارتش ايران كه از حيث سلاح و تجهيزات و شمار ارتش بر يونانيها برتري داشتند، بوده است.
لازم به يادآوري است كه تداركات و لجستيك اين ارتش بزرگ و حركت 2500 كيلومتري در آن عصر كاري بس بزرگ و بي نظير بوده و ساختن پل بسفر در آن زمان نيز از اقدامات بزرگ نظامي زمان خود محسوب ميشده است.
مكانيسم و نحوه استفاده از وسايل پرتابي (توپخانهاي)
يكي از ويژگيها در مورد چگونگي استفاده از سلاحهاي پرتابي رابطه بين سلاحهاي دوره كلاسيك با دوره ميانه و چگونگي مكانيسم آنها است و تنها تفاوت موجود در اينگونه سلاحها ابتكار بسيار كمي بود كه در سلاحهاي دوره ميانه ديده ميشد.
مكانيسم سلاحهاي پرتابي در دوره كلاسيك به دو صورت بوده، يكي به صورت كششي و ديگري به صورت پيچشي كه هر دو مورد به وسيله طناب انجام ميگرفته است.
در روش نخست با كشيدن پيكان به عقب، انرژي لازم به صورن نيروي پرتابي به آن داده ميشد. در روش دوم با استفاده از انرژي پيچشي به وسيله دو قرقره و طنابي پيچ خورده انرژي ذخيره شده و سپس آزاد ميگرديد و به اين وسيله نيروي پرتابي لازم فراهم ميشد.
روش مكانيسم كششي براي سلاحهاي پرتابي بنا به اسناد موجود از ابتكارات ديونيسيوس يكي از خدايان المپياد بوده است كه سلطان مستبد شهر سيراكوس واقع در سيسل بوده و در سال 339 ق م. تمامي مهندسان ماهر را گردآورد تا ارتش خود را در ضد كارتاژ از نظر سلاح و تجهيزات آماده كند. اين مهندسان توانستند وسيلهاي پرتابي به نام گاستروفت را ابداع كنند. اين توپخانه ميتوانست با پرتاب پيكاني سنگين يا قطعات بزرگ سنگ با انرژي كششي دژ شهرها را زير سنگ باران بگيرد. از جزئيات اين سنگ انداز اطلاع صحيحي در دست نيست ولي ميدانيم چون مكانيسم كمان عمل ميكرده است.
در هزاره سوم پيش از ميلاد سلاحي شبيه به سنگ اندازهاي قديمي پديد آمد كه آن را كاتا ميناميدند. اين سلاح ميتوانست سنگهاي بسيار سنگيني را تا فاصله 700 متري پرتاب كند. روميان اين نوع سنگ اندازها را در سال 70 م در فتح بيت المقدس به كار بردند كه سنگهايي به وزن 25 كيلوگرم را تا فاصله 350 متري پرتاب ميكردند. روميان در دوره كلاسيك از يك نوع سنگ انداز كه با نيروي محركه فنري كار ميكرده و بسيار هم سنگين بوده استفاده ميكردند و آن را به نام كاروباليست ميناميدند.
دژهاي نظامي و استحكامات آن
براي پدافند در برابر يورشيها اقوام مختلف برج و باروهايي به صورت دژ و يا پادگانهاي نظامي در مناطق بلند و كوهستاني با استحكامات بنا ميكردند. اين استحكامات طوري ساخته ميشدند كه از برد تيرهاي دشمن در امان باشند. اين دژها با ديوارهاي بسيار بلند و مقاوم با برجهاي ديده باني و محلهايي براي پدافند با استقرار نفرات زيادي كه از ديد نيزه مهاجمان در امان بودند و از روزنههايي بيرون را كنترل ميكردند، محافظت ميشدند.
نفرات مهاجم كه به وسيله تيرهاي كمانداران و زوبين اندازان پشتيباني ميشدند به وسيله نردبانهاي مخصوصي خود را به بالاي ديوارهاي قلعه ميرساندند و در اين هنگام نيز از پشتيباني آتشهاي انبوهي كه از جناحين بر روي دژ فرو ريخته ميشد بهرهمند بودند.
مجدداً در دوره كلاسيك هم به بلندي ديوارها و هم به پايداري و مقاومت استحكامات افزوده شد تا به دژها مصونيت بيشتري بدهند.
دژهاي روميان در قرن دوم پس از ميلاد با يك هماهنگي كامل بنا ميشد كه بخشهاي لجستيكي و اداري به شكل مستطيل با تمام بخشهاي آن ارتباط داشت و از قرون سوم به بعد به ضخامت ديوارها و به استحكام برجها افزودند تا در برابر حملات توپخانههاي آن روز پايداري بيشتري داشته باشند و با كاستن از دروازههاي آن و پهن و ژرف كردن خندقهاي اطراف حالت پدافندي آن را تقويت كردند.
در قرن چهارم روميان دژهاي خود را با توجه به توپوگرافي زمين در محلهاي بلند و غير قابل دسترس بنا ميكردند. در دوره كلاسيك نيز با استفاده از مصالح ساختماني مقاوم و هماهنگي لازم بين گزينش جا و مصالح ساختماني چون ملاطف ساروج، آهك و سنگ شكل مناسب و قابل توجهي از نظر استحكام به دژها داده شد و آثار ارزندهاي را بنيان نهادند.
دژباناني كه به پاسداري از دژ مشغول بودند. هر روز پس از تمرينات روزانه پلهاي موقتي را بر ميچيدند و موانعي را در اطراف دژ بيرون از خندقها كار ميگذاشتند و در مدت شبانه روز از دژ پاسداري ميكردند. در هر جهت دژ علاوه بر برجهاي ديده باني پاسگاههاي مراقبتي بنا كرده بودند تا در برابر يورشهاي نابهنگام از غافلگيري جلوگيري كنند و بتوانند به موقع براي پدافند از دژ آماده بشوند.
در دوره كلاسيك براي رخنه در دژها به نيرنگهاي گوناگوني دست ميزدند، به طوري كه در فتح دژ بابل كوروش به نفرات خود گفته بود هر سربازي كه بتواند به درون دژ وارد شود جايزه بزرگي از او دريافت خواهد كرد و سرانجام اين كار توسط چند نفر عملي گرديد و درهاي اصلي دژ بر روي عمده قواني ايراني گشوده شد. يا در تهاجم لشكريان رودس به يكي از دژهاي مقدونيه كه در آن 3400 مرد جنگي شركت كرده بودند با وجود تيراندازي شديد از سوي مهاجمان و شكسته شدن قسمتي از ديوار دژ ولي هنوز 1000 مرد جنگي ديگر نياز بود تا بتوانند به درون دژ وارد شوند.
براي مصونيت دژها در برابر حملات به دستور قيصر روم بلندي دژ تا برجها را به 45 متر افزايش دادند، زيرا اشكوبهاي كوتاه در برابر حملات توپخانه آن زمان آسيب كلي ميديدند و از بين ميرفتند.
در برابر دروازه هر دژ پل متحركي كار گذاشته شده بود كه در مواقع ضروري يگانهاي ضربتي بتوانند با گذر از خندقها به تك مقابل دست زنند.
براي نزديك شدن به دژها افراد مهاجم با استفاده از چپر يا جان پناهي كه به شكل سبد از شاخكها بافته شده بود ميتوانستند با خيزهاي متوالي خود را تا پاي قلعه برسانند ولي بعد
ها براي جلوگيري از استفاده از نردبان از بالا مذاب به روي آنها ريخته ميشد.
ترابري زميني
در دنياي كهن و در پي آن در دوره كلاسيك تكنولوژي ترابري زمين در جنگها تنها به نيروي انساني وابسته بود و محدوديتهاي فراواني در بر داشت. پس از به كارگيري نيروي كششي اسب اندكي از اين محدوديتها كاسته شد و به دنبال آن دگرگونيهايي در تكنولوژي رخداد كه در نتيجه آن علاوه بر تهيه و ساخت انواع گوناگوني از سلاح و تجهيزات مورد لزوم جنگاوران، زين و برگ اسب نيز ابداع شد و از آن مهمتر دگرگوني بود كه در محور ثابت چرخهاي جلو ارابه به وجود آمد و آنها را به صورت متحرك در آورد. در آن زمان به علت فقر منابع مالي و كمبود امكانات و پايين بودن سطح زندگي مردم امكان هيچگونه ابتكاري وجود نداشت و از طرفي مشكلات اقتصادي موجود حتي امكان تهيه جيره و عليق اسبها را كه يكي از مصرف كنندگان عمده محسوب ميشدند به آنان نميداد. كم كم با شكل گيري امپراتوريهاي بزرگ و گسترش و افزايش توان اقتصادي، تربيت اسب، نگهداري، انتخاب نژاد اصيل و توليد مثل آن مورد توجه بيشتري قرار گرفت. به موازات آن تكنولوژي ستام، يراق و زين و شكم بند يكي پس از ديگري پديدار شد و از طرفي خورجين و زنبيل براي چهارپايان جهت حمل بار كه بتواند حيوان آن را به حالت متعادل حمل نمايد ابداع شد. در ناحيه مديترانه از گاو نر براي حمل بارهاي سنگين بهره ميگرفتند و اين حيوان رل عمدهاي را در حمل بارهاي نظاميان ايفا ميكرد.
از نيروي اسب كه خود مظهر حمله و يورش به شمار ميآمد، با تربيت و نگهداري و سازماندهي مناسب آن براي وارد كردن ضربه نهايي در عمليات سوار استفاده ميكردند. چون اسب يك نيروي تهديد كننده و نيروي مكملي براي يگانهاي عملياتي محسوب ميشد در ميانههاي هزاره دوم پيش از ميلاد ارابههاي اسبي نيز پوششي بسيار قوي را تشكيل ميدادند كه در نهايت سرنوشت جنگ را معين ميكرد.
در قرن چهارم ميلادي بهره برداري از اسب در عمليات نظامي بود كه سرنوشت و تاريخ جها
ن را رقم زد و آن را دگرگون كرد. گواه بر اهميت اسب در عمليات نظامي نقشي است منقوش بر روي گلدان سيمي مربوط به قرن هفتم پيش از ميلاد كه يك سواره نظام يوناني از اهاي سيتين را با قامتي استوار و چابك با ساق بند و مسلح به نيزه و كمان نشان ميدهد و نظاير آن نيز در ايران باستان در نواحي مزوپتامي وجود داشته كه اينك در موزههاي جهان خودنمايي ميكند مغولان ساكن استپهاي اوراسيا با اسبان تقريبا كوتاه قد و با قيافههاي به نظر آرام و جثههاي كوتاه ولي با فكري بلند، در حالي كه به ندرت از اسبان در باربري استفاده ميكردند، توانستند تاريخ جهان را دگرگون سازند. نگهداري و تربيت اسب نيازمند مهارتهاي ويژهاي است تا اسب بتواند در هر شرايط جغرافيايي و آب و هوايي تاب مقاومت بياورد و ماموريتهاي بسيار طاقت فرسا را به پايان برساند.
از سوي ديگر به لوازم و تجهيزاتي چون زين و برگ، عرق گير و غيره نيازمند است كه هم از نظر تدارك و هم از نظر نگهداري با دشواريهاي بزرگي توام بوده و از مسال مهم آن زمان محسوب ميشده است.
فيل
به كارگيري فيل در عمليات رزمي براي نخستين بار در كشور هندوستان متداول شد و سپس در قرن چهارم پيش از ميلاد مسيح ايرانيان در جنگ ضد يونانيها در زمان سلسله هخامنشي از آن استفاده كردند.
به نظر ميرسد آنيبال سردار مشهور كارتاژي در لشكر كشي به سوي ايتاليا در سال 218 پيش از ميلاد تحت مراقبتهاي ويژهاي بعنوان مظهر قدرت و به طور نمايشي از وجود اين حيوان سود برده است. استفاده از اين حيوان اغلب تنها جنبه نمايشي و نشان دادن قدرت داشته و براي حاضر به يراق كردن آن به چندين مرد قوي هيكل و آزموده نياز بود. اين حيوان موجب ترس و وحشت اسبان و تهيج آنها ميگرديد و با رم كردن اسبان آرايش ميدان نبرد به هم ميخورد.
ارابه
نخستين وسيله مصنوعي كه انسان براي جابجايي خود و بار از آن استفاده كرد ارابه بود. ساخت و ابداع آن نخستين بار توسط سومريان در حدود 2500 سال قبل از ميلاد صورت گرفته است. اين وسيله در ابتدا به شكل ارابه حقيقي نبوده و تنها با 4 چرخ بدون محور نظير سورتمه توسط چهار راس الاغ و يا استر كشيده ميشد. در زمانهاي اوليه ابداع وسيلهاي بسيار طاقت فرسا و سنگين
بوده و به علت نداشتن محور در چرخهاي جلويي فقط در امتداد مستقيم به جلو حركت ميكرده و در واقع سر ميخورده است در حدود 1600 سال قبل از ميلاد ايرانيان در جنگ شمال مزوپتامي به صورت سواره از ارابههاي دو چرخ كه بسيار سبك هم بوده استفاده كردند هيك سوس يك نوع ارابه را در مصر ابداع كرده بود كه در آن زمان تكنولوژي بسيار پيشرفته اي محسوب ميشد.
در اواسط هزاره دوم پيش از ميلاد ارابههاي مصريان، هيتتها و فلسطينيها به صورت وسيلهاي بسيار سبك و داراي قابليت دور زدن (پيچ خور و خم شو) با چرخهاي محوري بوده كه به طرز زيبايي آراستاه شده و پوشش بسيار هنرمندانه بر روي آن تعبيه كرده بودند. در ارابههايي كه به وسيله 2
تا 3 اسب كشيده ميشد از مال بندهايي كه هر يك به محوري و آنها هم به يوغ بسته ميشدند استفاده ميكردند و اسباني كه براي ارابه استفاده ميكردند از اسبان سواري بسيار مقاومتر بوده و ميتوانستند مسافتهاي زيادي را طي كنند اين ارابهها داراي محدوديت هايي نيز بودهاند كه از آن جمله ميتوان به نقص مكانيكي و يا آسيب ديدن اسبان اشاره كرد كه در نتيجه ارابه از كار باز ميايستاد و مشكل ساز ميگرديد.
از نظر هنر سواركاري نيز ميبايست سواركار داراي ممارست فراوان باشد و آن را از اوان جواني فرا گيرد. هرودت، ايرانيان را از نظر مهارت در سواركاري و ارابهراني ميستايد. در هزاره دوم پيش از ميلاد ارابهرانان به سلاحهاي آهنگي مسلح شدند. اين كار مستلزم داشتن مهارتهايي در ارابهراني و پايداري اسبان و نوع ارابه بود و در دوره كلاسيك ارابهسواري به صورت تشريفاتي و جزء آداب و رسوم مذهبي درآمد.
ويژگيهاي اسبان ايراني
بنا به نوشته هرودت و نيز به استناد نوشته استرابو جغرافيدان اوايل ميلاد و نيز بر اساس پژوهشهاي انجام شده توسط پروفسور و.ر.ريجواي افسر سوار نظام امريكايي در قرن اخير، شاهان هخامنشي اسبان را مقدس ميشمردند و آنها را در روزهاي عيد قرباني ميكردند. محققان نيز بر اين باورند كه اسبان اشكاني از نژاد اسبان نيسا بوده و معمولا از اسبان سفيدرنگ آنها در رزم استفاده ميكردند گفتني است كه وجود مراتع بزرگ و موقعيت جغرافيايي ايران، دامنههاي زاگرس، البرز و سهند و سبلان محلهاي مناسبي براي حيات اسبها به صورت گلهاي بوده و اسبان نيسا و مادي از شهرت جهاني برخودار بودهاند. اين اسبان كه در قاره آسيا بي مانندند به رنگهاي گوناگون خاكستري، سفيد و تيره بوده و از حيث سرعت و استقامت و زيبايي سرآمد ساير اسبها هستند.
پيروزي مادها در جنگها به علت داشتن و مالك بودن هزاران راس از اين نوع اسبان بوده و يك مهر
عقيق به شكل استوانه داريوش هخامنش را سوار بر كالسكه يك اسبه در حال تير اندازي به شكار نشان ميدهد كه اينك اين سند در موزه لندن نگهداري ميشود و سند گويايي است از اهميت اسب در نزد ايرانيان باستان.
بخش چهارم
تحولات سواره نظام از 400- 1350 ميلادي
از اواخر قرن چهارم پس از ميلاد سازماندهي و نگهداري سواره نظام به صورت آداب و رسوم در كشورهاي اروپايي در آمد در سال 378 بود كه لژيونهاي شكست ناپذير روم در دوره امپراتوريهاي والن توسط چابك سواران گوتيك در جنگ ادرينه پول به كلي تار و مار شدند و از اين تاريخ به بعد ماهيت شبكههاي ارتباطي، سياسي، اقتصادي و مناسبات فئوداليسم متجلي گرديد. در اين دوره تقويت و سازماندهي ارتشها به صورت مجهز و بسيار عالي آغاز شد ولي پس از آن تا قرن چهاردهم به دست فراموشي سپرده شد.
در قرن چهارده همزمان با سازماندهي ارتشها به صورت مجهز و بسيار عالي آغاز شد ولي پس از آن تا قرن چهاردهم به دست فراموشي سپرده شد.
در قرن چهاردهم همزمان با سازماندهي يگانهاي پياده نظام و روشن شدن عدم توانايي و قابليت اين يگانها براي عمليات در زمينهاي باز و بدون عوارض روز به روز بر اهميت كاربرد سواره نظام براي پشتيباني از اين يگانها افزوده شد به طوري كه اين سلحشوران سواره به صورت قهرمانان ملي و پشتيبان و مدافع حقوق افراد مظلوم در آمدند و چون اثر عمليات آنها در جنگ غير قابل انكار بود، بنابراين آنها را به صورت يگاني در محل مناسبي نگه ميداشتند تا در صورت لزوم يگان يا نفراتي از آنان را در عمليات ضربتي به كار گيرند.
در اروپا در دوره فئوداليسم به اين نكته اساسي كه بايستي يك رابطه سمبليك بين نفر و زره و سلاح او اعم از پياده يا سواره و اسبان رزمي و دژها وجود داشته باشد، پي برده شد.
برتري تاكتيكهاي نظامي كه ناشي از به كارگيري سواره نظام زبده بود انگيزههاي جديدي را به وجود آورد بنابراين ملل اروپايي مجبور بودند يك بازبيني اساسي و بنيادي در فراهم كردن پرسنل مورد نياز در رزم كنند و در اين شرايط بود كه سيستم نظام اجباري را بر حسب توزيع جميعتي مد نظر قرار دادند اسبان از نظر محل نگهداري، جيره، تربيت و توليد مثل با اقتصاد كشاوزي و آن هم خود به خود يا بذر و كاشت و برداشت رابطه مستقيمي داشتند يعني به محض آماده شدن سوا
ره نظام جهت عمليات بهاي عليق دو برابر ميشد و فشار سنگيني را بر روي مردم كشاورز وارد ميكرد.
بايستي اذعان كرد كه رابطهي بين افزايش قيمت و به كارگيري اسب در امر حمل و نقل محصولات و شخم زدن زمين در همان حال وجود داشته است لازم به يادآوري است كه شكل گيري سواره نظام يك مرتبه انجام نگرفته تا شوك بزرگي را به جامعه كشاورزي وارد كند بلكه بهبود و تربيت اسب و ايجاد محل نگهداري و تهيه لوازم و تجهيزات آن به تدريج صورت پذيرفته است.
در قرن سوم ميلادي فشار قبايل ژرمن به مستعمرات روم به وسيله يورش با اسبان تربيت شده و به دنبال آن در قرن هفتم نيز پيروزي اعراب با استفاده از اسبان ممتاز عربي گام بزرگي در اثبات برتري تاكتيكهاي نظامي سواره نظام بوده است. در بدو امر تنها از ركاب در اسبان رزمي استفاده ميكردند كه به اسبان قدرت و توانايي تهاجمي بيشتري ميداد و سپس با به كارگيري تكنولوژي جديد و ابداع زين، تنگ، افسار و ساير ملزومات دگرگونيهاي ديگري در سواره نظام پديد آمد.
با افزايش صنعتگران و بهره گيري از دانش باستان شناسان و تاريخ دانان و تلفيق تاريخ علم با تكنولوژي ملتهاي آن زمان موفق به ابداعات بي شماري در اروپاي قرون وسطا گرديدند.
در گفتارهاي ادبي قرن نهم ميلادي از مهميز كفش سخن گفته شده و همچنين در تصاوير موجود و در نقاشيهاي قرن يازدهم اين وسيله به خوبي ديده ميشود و سلحشوران در قرن دوازدهم با استفاده از ركاب و ترك بند و زين بند و كفل بند در ظاهر اسبان هيبت و حالت ترسناكي به وجود ميآوردند. با اين همه پيشرفتي كه در اسباب و وسايل سواري پديد آمد آماده كردن يك نفر رزمنده سلحشور (شواليه) كه بتواند با قدرت و توانايي هر چه تمامتر اسب را با آن همه وسايل و تجهيزات رزمي هدايت كند و به موقع از آن وسايل استفاده و در برابر ضربات وارده از طرف دشمن ايستادگي كند بسيار مشكل بود.
اسبان رزمي
اهميت و مقام تاكتيكي اسب و تربت آن چنانكه در اروپاي دوره فئوداليسم وجود داشت قرون وسطا آن را از بين برد. چگونگي ورود اسبان رزمي به قاره اروپا در دو مرحله صورت گرفته است. در مرحله نسبت با يك يورش و حركت برق آسا اسبان رزمي آسياي ميانه به صورت ايلخي وارد اروپا گرديد
ه و در تمام نواحي آن پخش شدند و در مرحله دوم نيز از طريق آسياي صغير و همسايه شرقي آن ايران و نيز از طريق هندوستان و عربستان و از همان مسير بوده است اين اسبان ابتدا به شمال افريقا و از آنجا به سوي مراكش و سپس از طريق شبه جزيرهاي ايبري وارد اروپا گرديده و در تمام اروپا پخش شدهاند.
اسبان عربي كه از راه افريقاي شمال وارد اروپا شده بودند نخست توسط روميان به به سراسر آلپ و فرانسه و كشورهاي پست ساحلي راه يافتند يعني جايي كه اسبان نژاد آسياي ميانه نيز از آن طريق وارد شده بودند و از راه دوم نيز از طريق كشورها يونان، مقدونيه و گوتيك به درون سرزمين واندالها (قبايل ژرمن نژاد) نفوذ كردهاند و در نتيجه اين قبايل با دستيابي به اين گون نژاد اسبان توانستند امپراتوري وسيعي را در قلب اروپا تاسيس كنند و نقش اين اسبان در پيروزي قبايل ژرمن بي نهايت موثر بوده است.
بنا به شواهد موجود تاريخي پس از فروپاشي امپراتوري روم كه منجر به پيدايش جوانههاي امپراتوري ديگري در سرزمين آلمان گرديد و مرزهاي بزرگ شارلماني را پديد آورد مردم اين كشور بين قرون هشتم تا نهم به اصلاح نژاد اسبان پرداختند و يكي از وارد كننگان اصلي اسبان اصيل عربي و به صورت بزرگترين نژاد صادركنندگان اسبان اصلاح شده به تمامي قاره اروپا در آمدند. اين اسبان كه با نژاد اسبان قبلي اروپا آميخته ميشدند يك نژاد بسيار قوي و پر تحمل براي سلحشوران محسوب ميشدند.
در جنگهاي صليبي نيز در قرون دوازده و سيزده ميلادي نجباي اروپايي در سرزمينهاي خود به پرورش اسبان عربي ميپرداختند كه هم از نظر سرعت و هم از نظر چابكي از ديگر اسبان ممتاز بودند و از اين اسبان تعداد بي شماري به انگلستان و فرانسه فرستاده شدند. پيش از اين هم مورها تعدادي از اسبان عربي را از شمال افريقا به اسپانيا آورده بودند و از اروپا هم به دنياي جديد، امرياي شمالي و جنوبي فرستادند.
سلاح و تجهيزات انفرادي
پس از فروپاشي امپراتوري بزرگ روم انواع گوناگوني از زرههاي انفرادي با ارزش و گرانبها در دسترس رژيمهاي فئوداليته نوبنياد اروپايي قرار گرفت، از همين رو تا قرن دهم ميلادي تفاوتهاي اندكي در نوع و جنس و چگونگي ساخت زرههاي انفرادي وجود داشته است.
براي مثال بين زرههاي انفرادي شواليههاي اروپايي با لژيونهاي رومي تفاوتهاي كمي وجود داشته است. در قرن يازدهم آستينهاي تن پوشهاي زرهي چون پيراهن و جليقههاي شواليهها اندكي
درازتر شد و از بالاي بازو تا بالاي مچ را ميپوشانيد و قد جليقهها را نيز تا زير كاسه زانو بلند كردند كه بدن را در برابر ضربات وارده نگه دارد. شواليهها نيز از زير اين پوششهاي زرهي از لباس چرمي استفاده ميكردند.
ولي سربازان تنها با پوشيدن حفاظ آرنج و بازو اين بخش از بدن خود را در برابر ضربان در امان نگه ميداشتند برخي از شواليهها از روي زره شنل مخصوصي را بر تن ميكردند زرههاي نورمنها تا زانو ميرسيد و ساكسونها از زرههاي بازوان استفاده ميكردند. ضمن جنگهاي صدساله صليبي برخورد فرهنگهاي مختلف با يكديگر و بهره گيري از تكنولوژي مسلمين سبب تحولات فكري در اروپا گرديد.
استفاده از صفحه فلزي
پس از قرن دوازدهم ميلادي شواليهها با بهره برداري از صفحات فلزي بسيار نازك كه زير شنل ميپوشيدند استفاده از ورقههاي فلزي را از سال 1250 متداول كردند كه تمام قسمتهاي جلو بدن را محافظت ميكرد. در اين دوره اولين آرنج بند، زانوبند و ساق بند نيز رايج شد ولي اين زرهها چندان هماهنگي با حركت مفصلها نداشت. در دهههاي اول قرن پانزدهم يعني در سال 1440 گوتيكها نوعي از زرههاي پيشرفته را ابداع كردند كه در برابر ضربات وارده مقاومت بيشتري داشتند.
دژها و ديوارهاي قرون وسطا
يكي از ويژگيهاي برجسته در چگونگي شكل و ساختمان دژها در اروپاي دوره فئودالي كه حكايت از تمايزات اجتماعي آن دوره دارد سبك بنا و فرم ديوارهاي بلند و پرچينهاي كناري دژها است كه در قلمرويي بين رودخانههاي راين و لوار كه تقريبا شامل اروپاي غربي است بنا شدهاند در ساخت اين دژها كه در دورههاي قرون 11 و 12 بر فراز بلنديها بنا شدهاند از نظر گزينش محل تمامي شرايط در نظر گرفته ميشده است و به اين نوع دژها موتي ميگفتند.
طبقات دروني اين دژها به گونهاي ساخته شده بودند كه از ديد و تير پنهان باشند. دژها بر فراز بلندي چون كلاهكي كه پرچينهاي بلند دور تادور آن را فرا گرفته بودند و خندقهاي اطراف آن،
كه موتي و پرچينها را از ساير بخشها متمايز ميكرد به نظر ميرسيدند.
دژها را قبلاً در مناطق جنگلي و بيشه زارها بنا ميكردند ولي بعدها بنا به اوضاع و احوال اقتصادي و روابط جامعه فئودالي و با در نظر گرفتن روشهاي تاكتيكي و استراتژيكي محل دژها و مصالح ساختماني مورد استفاده تغيير يافت و بيشتر آنها با سنگ و ملاط ساروج ساخته شدند كه نمونههايي از اين قبيل دژها در ايران وجود دارد. دژها رفته رفته به صورت شهرها و پادگانهاي نظامي در آمدند كه پس از سقوط امپراتوري روم در نواحي مديترانه تعداد بي شماري از اين شهرهاي نظامي ديده ميشد.
دژهاي اقوام اسلاو از چوب ساخته ميشد كه پرچينهاي محكم چوبي دور تا دور آن را محصول ميكرد و با ساختن برجهاي ديده باني در جهات مختلف آن در فواصل معيني از دژ مراقبت ميكردند ولي آتش سوزي امر رايج در اين گونه دژها بود كه يا به وسيله افراد خودي و يا در هنگام حمله به وسيله آتش كمانداران روي ميداده است. در ساخت اينگونه دژها نيز به مرور مصالح ساختماني را تغيير دادند و به جاي چوب از سنگ و ملاط استفاده كردند.
براي هجوم به اين نوع دژهاي مستحكم از منجنيقهاي چوبي بلند و چرخدار استفاده ميشد كه به صورت چند طبقهاي افراد در داخل آن موضع ميگرفتند و طبقات به وسيله نردباني به يكديگر راه داشتند. اين وسيله متحرك توسط كمانداران چابك سوار با تيرهاي آتشين پشتيباني ميشد.
در بالاي دژ نفرات با سنگ و بشكههاي چوبي حاوي قير آب شده در انتظار مهاجمان بودند كه در صورت نزديك شدند به دژ از اين وسايل پدافندي استفاده كنند، در صورتي كه دژ شكسته ميشد راههاي مخفي براي عقب نشيني افراد در درون دژ وجود داشت كه با درهاي مشبك ارتباط آن را با دژ قطع ميكردند ولي اين راههاي مخفي نيز گاهي با خيانت افراد منجر به سقوط دژ ميگرديدند.
در درون دژ محل ويژهاي جهت نگهداري سلاح و تجهيزات و تداركات وجود داشت كه به وسيله دروازههاي محكمي محصور بودند و تنها افراد مسئول از چگونگي باز و بسته شدند آنها اطلاع داشتند. بعدها با تعبيه دالانهاي زيرزميني به وسيله استادان و معماران، با زدن داربستهاي چوبي براي جلوگيري از ريزش سقف، تونلها و حجرههايي براي هر يك از لوازم و تجهيزات در درون اين دالانها منظور كردند.
آتش يوناني و نقش پدافندي آن در دژها
استفاده از اين آتش رل نهايي را در پدافند به عهده داشته است. اين آتش ضربات نهايي را از نظر تاكتيكي و استراتژيكي وارد ميكرده و بعنوان آخرين وسيله پدافندي امپراتوري بيزانس بوده است.
اين ماده در سال 673 ميلادي ضد حملات اعراب به قسطنطنيه مورد استفاده قرار گرفت و سبب شكست اعراب گرديد. اين آتش به صورت مادهاي سيال و جوشان حتي در آب دريا و در شن و نظاير آن بسيار سوزان و چسبنده بود و ويژگي آن اين بود كه به محض ريخته شدن آتش ميگرفت. در قرن نوزدهم شبيه اين ماده به وسيله پمپهاي دستي و ماشينهاي آتش نشاني شبيه به وسايل آتش خاموشكن امروزي پرتاب ميشد. مواد متشكل اين ماده در امپراتوري بيزانس كاملا سري بوده كه در طول زمان فرمول تركيباتي آن پيچيده و تكميل شده بود و گمان ميرود اين ماده از:
سديم آهن،ليتيوم، پتاسيم، و يا مقداري آهك زنده و مادهاي نفتي تركيب شده باشد.
پدافند كنندگان دژ قسطنطنيه اين ماده را در سال 1204 م به وسيله كيسههايي به پايني پرتاب ميكردند. سرانجام پس از سقوط دژ به دست سلطان محمد فاتح به سال 1453 كلا خود ماده و فرمول ساخت آن از بين رفت.
سواره نظام كماندار يا كمانداران سواره نظام
استفاده از سواره نظام در قاره اروپا درست هنگامي رواج يافت كه پياده نظام بزرگترين و مهمترين عنصر جنگ و عامل تعيين كننده سرنوشت جنگها به حساب ميآمد البته اين موضوع يك پديده انحصاري مربوط به قاره اروپا به ويژه اروپاي غربي نبود زيرا در اين زمان اصول و فنون تاكتيكي در شكل و وسعت عمليات چندان رشد و پيشرفت نكرده بود مگر در كشور ژاپن كه در آن يك حالت فئوداليته بسيار قوي حاكم و مستولي بود.
در قرن اول ميلادي كمانداران سواره نظام با اسبان وحشي تمامي نواحي استپهاي منطقه اوراسيا را درنورديدند و به كشورهاي غربي همجوار و نزديك از آنجمله به فلات ايران و به نيم دايره پربار آسياي غربي نيز به شكل امواج انساني يورش بردند. اين حركات موجي به درون اروپا تا قرون وسطي نيز ادامه داشت و تا قرن سيزدهم ميلادي اين حركتها به سوي شرق يعني چين، هندوستان و حتي ژاپن ادام يافت و سواركاران اين نواحي را نيز مورد تاخت و تاز قرار دادند. ولي فرهنگ نظامي چين و تكنولوژي آن تاثير بسزايي در اين مهاجمان بر جاي گذاشت و امپراتوري بيزانس نيز نسبت به ساير ملل اروپايي در تاكتيك اين تاخت و تازها به مراتب آثار بيشتري داشته است.
هونها و آوارسها
در قرن چهارم ميلادي نخستين يورش سواران وحشي به سوي اروپا توسط هونها انجام گرفت و اين اولين تكنولوژي نظامي بود كه از سوي يك قوم وحشي به كار برده ميشد. استفاده از كماندارهاي انبوه با تراكم تيراندازي عليه امپراتوري سازمان يافته اروپايي و ارتش شكست ناپذير آن يكي از مهمترين رويدادهاي تاريخي بهره گيري از تكنولوژي نظامي بوده است اين كمانداران با بهره گيري از مهارتهاي موروثي نظامي و با اتكا به تمرينات مداوم در اجراي تيراندازي سواره توانستند موفقيتهاي بزرگي در خارج از محدوده جغرافيايي خود به دست آوردند، از فرهنگ ساير ملل بهره مند گردند و پيوندهايي ايجاد كنند.
آوارسها نيز از قرن ششم تا هفتم ميلادي به صورت قبيلهاي با اسبان خود كه داراي ركاب بودند به اروپا سرازير شدند ولي اطلاعات به دست آمده از آنان بسيار اندك و نامشخص است و تنها با اتكا به آثار به دست آمده از گورهاي آنان مسلم شده كه آنها اولين قومي هستند كه از ركاب استفاده كردند.
زرههاي امپراتوري بيزانس و تكنولوژي سلاح و تجهيزات آن
امپراتوري بيزانس از دو نيروي ضربتي، يكي توسط پياده نظام با وسايل پرتابي و ديگري از نيروي ضربتي سواره نظام كه قبلا نيز در امپراتوري روم جزء سازمان اصلي آنها بود، استفاده ميكرد.
با توسعه يگانهاي سواره نظام در تيوتونيك و هونيش كه همراه با تحولاتي در امپراتوري ماوريك و هراكليوس بين قرون ششم تا هفتم ميلادي صورت گرفت، از نظر تاسيسات و تجهيزات نظامي نيز رفرم تازهاي پديدار گشت و حكومت فئودالي پرونويا با واگذاري زمينهاي موروثي خود به كمانداران براي جلوگيري از نافرمانيهاي ارتش، يگانهاي كماندار سواره نظام را تشكيل داد.
در ارتش بيزانس از سپرهاي دايرهاي شكل بسيار محكم كه به وسيله تسمه چرمي روي بازوي چپ قرار ميگرفت و از تمامي بدن در برابر ضربات وارده حمايت ميكرد استفاده ميكردند افسران از راه سينه بند و براي سر اسبان خود از زره به شكل سر اسب به طوري كه تنها چشمان اسب ميتوانست ببيند استفاده ميكردند از اين گونه تجهيزات افرادي كه بعنوان اسكورت يا جلودار بودند نيز استفاده ميكردند.
دولت بيزانس در يگانهاي سواره نظام از افراد تيوتونيك مسلح به جنگ افزارهاي سنگين و در سواره نظام داراي كمان از افراد نواحي استپي آسيا به صورت مزدور استفاده ميكردند.
تركها و چگونگي سازمان و تجهيزات آنها
توسعه و گسترش قبايل ترك و طبيعت خاص منطقه اوراسيا مردمان ساكن استپهاي آسياي ميانه را واداشت كه قلمرو سرزميني خود را از اين ناحيه به هر سو گسترش دهند و براي عملي كردن اين هدف نخست به سوي فلات ايران متوجه شدند و بعد به سمت مركز خلفاي عباسي راهي بينالنهرين گرديدند. در اين هنگام با تمدنهاي موجود در منطقه آشنا شدند و مجذوب تمدن و فرهنگ اسلامي گرديدند و از آن پس به صورت حركت موجي با يورش سواره نظامهاي مسلح به كمان يا كمانداران راهي امپراتوري بزرگ بيزانس شدند. اين سواره نظام سيل آسا كه از تركان سلجوقي بودند جانشين خلفاي عباسي شدند و كم كم با تاثيرپذيري از حكومت عباسيان و امپراتوري روم شرقي به زرههاي بسيار سبك و قابل تحرك همراه با كلاههاي خود مجهز شدند. نفرات سلجوق به سپر بسيار سبكي به شكل سبد دايرهاي و محكم مجهز بودند اين سپرها داراي دستههاي آهني بودند كه نفر به وسيله آن در برابر حملات طرف مقابل از خود دفاع ميكرده است.
گفتني است كه مردمان نواحي استپي در سرزمينهاي بلند و فلاتي هميشه پيروز بودهاند و نمونه آن چين، ايران، آناتولي و سرزمينهاي كارپات است ولي در سرزمينهاي كم بلندا چندان پيروزي و پيشرفتي به دست نياوردهاند.
مغولان51
در قرن سيزدهم ميلادي ايلات گوناگون مغول به رهبري خان بزرگ به نام چنگيز خان با سازماندهي عالي پس از پيروزي در درون مناطق آسياي ميانه و از بين بردن قدرتهاي كوچك منطقه با سازماندهي سواره نظام كماندار از سرزمينهاي اصلي خود در ستونهاي هشتگانه كه هر يك تحت فرماندهي مستقل قرار داشت در جهات مختلفه جغرافيايي به حركت در آمدند ارتش عظيم مغولها سرزمينهاي مورد تهاجم خود را در جهان آن روز چنان برگزيده بود كه هيچگونه شباهتي به سرزمينهاي اصلي آنها نداشت. جنگ افزار آنان از گونههاي مختلف بود ولي اصليترين جنگ افزار آنها كمان بوده است.
هر نفر كماني كوتاه براي استفاده از روي اسب در حين حركت و كمان بلندي براي استفاده به هنگام حركت به صورت پياده داشت كه جزء سلاحهاي سازماني او شمرده ميشد. آنها با كمانهاي سبك پيكانهاي آتش زا پرتاب ميكردند. پيكان كمانهاي مخصوص سوارهها از نوع پيكانهاي سبك بود كه بردي در حدود 500 يارد داشت و كمانهاي بلند بردي بين 100 تا 300 يارد داشته است. معمولا براي از پا انداختن دشمن از كمانهاي برد متوسط استفاده ميكردند. كمانهاي بلند مغولان به فليچرهاي انگليسي شبيه بودند.
هر نفر از كمانداران تعداد بسياري از پيكانها را بر حسب وظيفه در تيردان داشت و علاوه بر كمان به يك شمشير، كارد دسته دار و يك كمند نيز مسلح بود. زره انفرادي شامل كلاه خود، سينه بند زرهي از آهن و سپر چرمي بوده است. گروهي از مغولان داراي پيراهنهاي زره دار چون پولك بودند. ارتش مغول كاملاً حرفهاي بود و هميشه تعدادي از مهندسان نظامي را همراه داشتند كه اين تدبير نشأت گرفته از تمدن ساير ملل بود آنان چگونگي استفاده از تكنولوژي باروت و تخريب قلعه را ميدانستند به طوري كه استفاده از باروت سياه به سفيد آنان وارد اروپا گرديد.
انقلاب در پياده نظام بين سالهاي 1200- 1500 ميلادي
پيدايش كمان و استفاده از آن در تسليحات نظامي و توسعه اين سلاح در كناره شمالي مديترانه غربي در اواسط قرن نهم ميلادي اختلاف موجود بين تكنولوژي جنگ در اروپا و بقيه جهان را به روشني نشان ميداد يكي از ويژگيهاي اين سلاح به كارگيري تاكتيكهاي مناسب با اين تكنولوژي بود كه منجر به رشد پياده نظام و تحرك آن گرديد. به مرور زمان نيز تغييراتي در پيكانها داده شد و بر حسب آن تاكتيهاي پيروزمندانه ابداع گرديد و نيروهاي پياده را به سوي اروپاي شمالي كشاند. اين ناحيه كه داراي بافت ويژهاي با اقتصاد، فرهنگ و سياست خاص خود بود، به كانون فئوداليته تبديل شده بود و از سويي توپوگرافي زمين هم به نحوي بود ه انجام عمليات و وارد كردن ضربه براي نيروهاي پياده را بسيار سخت و حتي غير ممكن ميكرد و پشتيباني از چنين نيروي رزمندهاي نيز كار سختي بود. بنابراين موانع موجود راه پياده نظام كماندار ايجاب ميكرد كه اصلاحاتي در سيستم سلاح آنها داده شود و ضمن بهره گيري از سلاحهاي پرتاب شونده از عمليات چريكي نيز به صورت غافلگير كننده استفاده كنند يكي از دلايل پيروزي كمانداران پياده نظام استفاده از اين سلاح در عمليات رزمي بود كه با روشهاي گوناگوني آن را انجام ميدادند از طرف سادگي زره و تجهيزات پياده نظام نسبت به سواره نظام موجب پايين آمدن هزينهها بود و يگان پياده نيز چون سواره نظام به تيراندازي انبوه ميپرداخت و برا ي گزينش افراد نخبه و ماهر بين اين دو يگان رقابتهايي ايجاد شده بود و هر يك براي انهدام و از بين بردن دشمن و كسب افتخار كوشش بيشتري مبذول ميداشت.
يگانهاي كماندار در قلمرو كليساها نميتوانستند نقشي داشته باشند و كليسا با عمليات آنها مخالف بود در سال 1139 م اسقف اعظم روم لاتران ضمن تحريم و گرفتن جريمه آنان را تكفير كرد. او ميگفت كمانداران موجب بيزاري خداوند و نفرت مسيحند.
در امپراتوري آلمان نيز در دوره كنارد سوم استفاده از كمان به طور كلي قدغن شد هر چند به كارگيري اين سلاح در جنگهاي صليبي ضد مسلمانان نشان داد كه كاربرد اين سلاح در اروپا ازبين نرفته است ولي از آن تاريخ به بعد بود كه كم كم با بي ميلي از اين سلاح استفاده ميكردند با توسعه و پيشرفت تكنولوژي توان رزمي يگانهاي پياده نظام افزايش يافت و در قرن شانزدهم كه با استفاده از تفنگهاي فيتيلهاي اين نيرو به بزرگترين نيرو ضربتي تبديل شد استفاده از كمان به مرور به فراموشي سپرده شد.
از طرفي نميتوان نقش كمان را به طور كلي ناديده انگاشت زيرا انگليسيها توانستند با تغييراتي بر روي اين سلاح در تاريخ 26 آگوست 1346 م. با اجراي آتش انبوه به صورت تيرهاي آتشزا در نخستين عمليات برون مرزي خود در برابر جنگجويان فرانسوي كه از پشتيباني مزدوران جنيوسي برخوردار بودند، به پيروزيهاي بزرگي دست يابند و ارتش فرانسه را در جنگ كرسي در زمان ادوارد سوم و فيليپ پنجم پادشاه فرانسه از پاي در آوردند. ميتوان گفت اين عاقبت كار سوار نظامي بود كه اروپاييان آن را به مدت يك قرن و اندي به خدمت گرفته بودند.
يكي ديگر از ابتكاراتي كه در اين دوره به كار گرفته شد از سوي كنفراسيون سويسيها در جنگ مورگارتن در سال 1315 م. بود كه سربازان پياده نظام سويسي مسلح به تبرزينهاي 2 متري و نيزههاي نوك تيز كه هيچگونه زرهي به تن نداشتند توانستند به ارتش كاملا مسلح و مجهز هانسبورك اتريس غلبه كنند. در اين جنگ سويسيها علاوه بر بهره گيري از نيروي پياده نظام با اتخاذ تاكتيكهاي صحيح بر حسب زمين به اين پيروزي بزرگ دست يافتند.