بخشی از مقاله
روانشناسي ورزش قهرمانی
قبل از اولين مسابقه مشت زني سنگين وزن بين محمد علي كلي و كن نورتون در سال 1973، نورتون يك هيپنوتيزم كننده حرفهاي را استخدام كرد تا به او در بهبود اعتماد به نفس و اضطرابش كمك كند. او مسابقه را به طرز جالبي برد و هيپنوتيزم را به عنوان يكي از راهبردهاي مؤثر مطرح كرد.
روانشناسي ورزشي علمي است كه اصول روانشناسي را در حيطهي ورزش به كار ميگيرد. موضوع بسيار جالبي دارد چون هم باعث افزايش كارآيي ورزشي و هم بهبود وضعيت رواني - اجتماعي فرد ميشود. قدمت آنرا از نظر كلي چند هزار سال (بقراط؟!) و از نظر علم امروز به كمي بيش از يك قرن نسبت ميدهند. از نظر موضوع شايد بتوان آنرا به دو حيطهي تربيتي و باليني تقسيم نمود. روانشناسي تربيتي ورزشي به مقولهي افزايش كارآيي فرد و كسب آمادگي رواني (مثلاً آموزش برخي مهارتهاي رواني از جمله تمرين ذهني) بطور اعم پرداخته و روانشناسي باليني ورزشي به ورزش كاري كه دچار آسيب جسمي يا رواني شده از ديد روانشناسي نگاه ميكند، البته اين گروهبندي مقبوليت عام ندارد. آنچه مسلم است كسب آمادگي رواني، حفظ آن و سپس افزايش كارآيي بيشترين دلمشغولي روانشناسي ورزشي از ابتدا تا امروز بوده است.
متأسفانه عليرغم وجود تحقيقات نسبتاً گسترده در اين حيطه، تعداد كتب روانشناسي ورزشي از تعداد انگشتان يك دست تجاوز نميكند (حداقل تا جايي كه بنده تحقيق كردهام) و اين فقر در متون مطالعه در اين زمينه را تا حدي آسان جلوه ميدهد اما مشكل وقتي رخ مينمايد كه ميخواهيم آنچه را روي كاغذ آمده در عمل محك بزنيم، آنجاست كه عمق كاستيها خود را نشان ميدهند. سالها همه از روانشناسي ورزشي اين انتظار را داشتند تا راهي ساده و نسبتاً فوري براي ايجاد يا ارتقاء چيزي به نام «انگيزه» پيدا كند. انگيزه به دليل عدم شناخت اساسي و فقر پژوهشي چيزي ذاتي تصور ميشد كه انسانها يا آن را دارند، يا ندارند. برخي فكر ميكردند انگيزه را ميتوان مثل آدامس بين ديگران پخش كرد و دنبال يافتن دستور تهيهي آن بودند. تمام اينها به اين دليل بود كه تنها مقوله روانشناسي مطرح در ورزش «انگيزه» تصور ميشد. يعني ورزشكار موفق عبارت بود از آمادگي جسماني + انگيزه. ولي همين مطلب انگيزهاي شد براي تحقيق تا امروز كه همه ميدانيم روانشناسي ورزشي از چيزي غير از اصول روانشناسي تبعيت نميكند و فقط با يك نگرش پايه و اصولي ميتوان بدان پرداخت پس شايد اولين مطلبي را كه بايد مد نظر داشت «شخصيت»1 باشد.
شخصيت ساختاري دارد كه تقريباً مورد قبول همه اهل فن قرار گرفته است. در مركز «هستهي رواني» قرار دارد كه همان «من واقعي» فرد است و شامل تمامي خواستهها، تمايلات، ارزشها و انگيزههاي اوست.
بخش دوم شخصيت كه پيرامون هسته را فرا گرفته پاسخهاي بارز فرد است كه بطور معمول در موقعيتهاي مختلف از او سر ميزند. اغلب اين پاسخها شاخص خوبي براي شناخت هستهي رواني هستند. سومين و سطحيترين بخش «رفتارهاي مقتضي» (رفتارهايي كه بسته به موقعيت پيش آمده از فرد سر ميزنند، مثل اينكه شايد كسي تا به حال دچار تصادفات رانندگي نشده باشد و طبعاً رفتار او در چنين موقعيتي بر هيچكس معلوم نيست اما به محض اولين تصادف رفتار ويژهاي بروز ميكند) است. اين رفتارها به محيط و نحوهي نگرش ما نسبت به آن وابسته هستند پس با تغيير اين دو، تغيير ميكنند. دربارهي شخصيت نظريات متعدد و متفاوتي وجود دارد كه ميتوان ما بين آنها به نظريهي فرويد (نظرية روان پويايي) اشاره كرد كه تا امروز بيش از ديگران مقبوليت دارد. از ديرباز تاكنون جهد عظيمي مبذول اين شده است كه بتوان با آزمون شخصتي افراد را ارزيابي كرد به همين دليل آزمونهاي متعددي هم بوجود آمدهاند. هر كدام از اين آزمونها بر اساس يكي از نظريات شخصيت طراحي شدهاند. اما حقيقتاً هيچكدام نميتوانند تمامي شخصيت يك نفر را مشخص نموده و نهايتاً در حد يك احتمال ارزش پيدا ميكنند. نهايتاً اين نكته باقي ميماند كه ارتباط شخصيت و كارايي چگونه است. ما بين اهل فن اين ارتباط از خيلي كم تا خيلي زياد مورد قبول واقع شده است. ولي اكثريت اعتقاد دارند كه شخصيت، كارآيي را خيلي دقيق نه، ولي پيشبيني ميكند. ديگر اينكه شخصيت قابل تغيير است و در طول زمان به همراهي آموزش و تمرين تغيير ميكند. پس اينجا نقش آموزش پر رنگ ميشود و اهميت بيشتري مييابد. نهايتاً ميتوان گفت: 1) شخصيت ورزشكاران متفاوت از غير ورزشكاران است. 2) شخصيتهاي خاصي ورزشكار ميشوند.
3) ورزشكاران هر رشته با رشتههاي ديگر از نظر شخصيتي متفاوت هستند. 4) شخصيت با محل بازي ورزشكار (مثلاً درون يك تيم) ارتباط دارد. 5) در موارد ياد شده ورزشكاران زن و مرد، معلول و غير معلول يكسان هستند.
بايد گفت كه رفتار ورزشكار صرفاً بر اساس شخصيت شكل نميگيرد و تعامل بين موفقيت و شخصيت مسؤول آن است.
از اين پس به ذكر و توضيح مختصر مهمترين سرفصلهاي حيطهي روانشناسي ورزشي ميپردازيم:
الف - توجه
در مسابقه نهايي يكي از مسابقات قهرماني فوتبال دانشگاههاي ايران، تيمهاي دانشگاه شيراز و تهران در پايان وقت قانوني و اضافي با نتيجه صفر - صفر مساوي بودند. پنالتي زنهاي هر دو تيم بطرز شگفت انگيزي، در ميان هياهوي ورزشگاه مملو از تماشاچي، چهار پنالتي اول را از دست دادند. پنالتي پنجم تيم دانشگاه تهران نيز از دست رفت. حالا سرنوشت مسابقه در دست پنجمين پنالتي زن تيم دانشگاه شيراز بود، كسي كه به عنوان يك پنالتي زن ضعيف در انتهاي فهرست بجاي داشت. اما او پشت توپ رفت و پس از كمي مكث با يك بغل پاي جانانه توپ را وارد دروازه كرد! بعد از پايان مسابقه همه از همهمه ورزشگاه گلهمند بودند ولي او ميگفت: تصميم گرفتم در لحظه شليك پنالتي هيچ صدايي را نشنوم! و همينطور هم شد!!
چون مهمترين محل توجه روانشناسي، كارآيي است و كمتر موضوعي در زمينهي كارآيي به اندازهي توجه (يا تمركز) اهميت دارد، اين مطلب از مهمترين سرفصلهاي روانشناسي ورزشي است. بنابر تعريف توجه: «داشتن كنترل روي فكر و معطوف كردن آن به سمت چيزي براي پرداختن مؤثر به آن است». براي تفهيم توجه بايد ابتدا پرداخت اطلاعات را فهميد. اين مدل (پرداخت اطلاعات) ميگويد كه بين محرك و پاسخ، متغيرهايي وجود دارد و اتفاقاتي رخ ميدهد. در اين ميان حافظه نقشي اساسي دارد. حافظه سه نوع (مرحله ؟) دارد: 1) ثبت حسي 2) حافظة كوتاه مدت و 3) حافظة بلند مدت.
توانايي بستن راه اطلاعات نامربوط و توجه به اطلاعات مهم «توجه انتخابي» نام دارد. (مثال بالا يك نمونه آن است). اين توانايي در تمركز نقش بسزايي دارد. محدوديت آن باعث تفاوت چشم گير سطح ورزشكار ميشود. يعني آنكه داراي اين توانايي است در سطح بسيار بالاتري قرار ميگيرد و بالعكس. اگر يك حركت تمام فضاي پرداخت اطلاعات فرد را اشغال كند (بدليل محدوديت فضا) ديگر جايي براي حركات ديگر نميماند. براي بستن راه اطلاعات نامربوط بايد محدودهي توجه كوچك شود و اين كار با استفاده از نشانهها انجام ميشود كه به معني شناختن نشانههاي مربوط و نامربوط و توجه به انواع مربوط و سد كردن راه انواع نامربوط (مثلاً: براي يك بازيكن خط حمله فوتبال تير دروازه و محل قرار گرفتن دروازه بان يك نشانه مربوط و فريادهاي مربي تيم حريف يك نشانه نامربوط است) و سد كردن راه انواع نامربوط است و با اين كار عملاً محدودهي توجه كوچك شده است.
ب) اضطراب و هيجان
يك شكارچي آفريقايي بعد از اينكه تير و كمانش را گم كرد مورد تعقيب شير قرار گرفت. با سرعت هر چه بيشتر ميدويد شير هم پشت سرش، تا به يك درخت رسيد كه نزديك ترين شاخهاش حدود سه متر و نيم از زمين فاصله داشت. بدون دورخيز، با تمام توان پريد، اميدوار بود كه بيش از آنچه در تصور داشت بپرد. وقتي پريد هر چه بالاتر رفت شاخه را نديد ولي هنگام پايين آمدن آن را گرفت! اين قصه بازگو كننده حقيقت جالبي از پديده هيجان است. هنگام هيجان شديد ميتوان شاهكارهاي شگفت آوري خلق كرد. در عين حال، به ياد داشته باشيد شكارچي قصه ما هنگام صعود شاخه را گم كرد. خوشبختانه هنگام پايين آمدن آن را گرفت - ولي اين نكته چه مطلبي را در مورد او بيان ميكند؟
اين دو اصطلاح (اضطراب و هيجان) هم معني نيستند ولي با هم ديده ميشوند. هيجان يك پديدهي طبيعي است كه با تظاهرات خلقي مثبت يا منفي (اضطراب يا شادماني) همراه ميشود. كارگردان هيجان، سيستم عصبي خودكار است و ميتوان آنرا ارزيابي كرد. اضطراب داراي نوع شخصيتي و موقعيتي است. عواملي كه باعث بروز اضطراب موقعيتي ميشوند عبارتند از: 1) به مخاطره افتادن «من» 2) تهديد جسماني 3) ترديد 4) بهم ريختن اوضاع 5) نظر ديگران.
استرس (بخوانيد: تنش رواني) به چهار شكل ديده ميشود: نوع مطلوب، نوع آزاردهنده، بيش از حد مطلوب، كمتر از حد مطلوب.
هدف گزيني موثر اصولي دارد:
1) اهداف خاص بهتر از اهداف كلي هستند
2) هدف بايد قابل ارزيابي باشد
3) اهداف سخت و نسبتا سخت بهتر از اهداف آسان هستند
4) اهداف كوتاه مدت دستيابي به اهداف دراز مدت را تسهيل مي كنند
5) اهداف وابسته به عملكرد از اهداف وابسته به نتيجه بهتر هستند
6) براي رسيدن به هدف بايد برنامه و ابزار مناسب فراهم كرد.
ارتباط ما بين هيجان و كارآيي ورزشكار به مهمترين وجه توسط نظريه زنگوله تفسير ميشود. اين نظريه ميگويد استرس در محدودهي خاصي با بهترين كارآيي همراه است و هر چه بيشتر يا كمتر از آن بشود كارآيي را كاهش خواهد داد.
البته واقعيت امر به اين سادگي نيست و نظريات بعدي تا حدود زيادي اين شكل را عوض كردهاند. سبكبالي اصطلاحيست براي توصيف حالت مطلوب، يا حالتي كه ورزشكار غرق در انجام حركات است.
يكي از مفيدترين كارها اين است كه كاري بكنيم سطح تهييج ورزشكار به حد مطلوب رسد يا اينكه تنظيم شود. اعمالي كه براي كاهش هيجان و اضطراب انجام ميشوند روشهاي كنترل استرس، نام ميگيرند. اين اعمال بايد با علائم ورزشكار تطبيق داده شوند. تنظيم هيجان به دو شيوة كلي 1) تنآرامي در ريلكسيشن 2) تحريك هيجان انجام ميشود. روشهاي تن آرامي متعدد هستند ولي اگر صحيح اعمال شوند نتيجهشان آرامش است. يكي از معمولترين روشها «تن آرامي پيش رونده» است كه سفت و شل كردن تمامي عضلات به ترتيبي خاص انجام ميگيرد. تفكر پايهي اين روش اين است كه وقتي تمامي عضلات شل هستند نميتوان عصبي بود. در اين ميان ميتوان از روشهاي آموزش خود جوش، مراقبه و هيپنوتيزم هم نام برد كه هيپنوتيزم از همه ناشناختهتر است. هيپنوتيزم بنابر تعريف يعني: «قبول بيچون و چراي دستورات». هيپنوتيزم تحت شرايطي ميتواند براي افزايش كارآيي ورزشكار نقش مثبت ايفا كند يعني از يك ورزشكار موفق چهرهاي مهم بسازد اما نميتواند از يك ورزشكار ضعيف، يك قهرمان خلق كند.
براي تهييج ورزشكاران ميتوان از هدف گزيني، سخنرانيهاي تحريك كننده، روزنامه ديواري، رسانهها، تماشاچي، تحريك توسط خود، كمك گرفتن از والدين و تمرين پيش از مسابقه استفاده نمود.
پ - مهارتهاي رواني
يكي از بازيكنان خط حمله تيمهاي ليگ فوتبال ايران بسيار جوان و داراي شاخصهاي جسماني عالي، تكنيك فردي قابل قبول و سرعتي مثال زدني بود اما در سر زدن هيچ مهارتي نداشت. اين مشكل، او و مربي تيم را ميآزرد. مربي تيم تصميم گرفت بعد از پايان هر جلسه تمرين اين بازيكن جوان را به همراه دو بازيكن سر زن و با تجربه تيم نگه دارد تا سر زدن را به طور اضافي تمرين كنند. متأسفانه روزهاي متمادي با تمرين طاقت فرسا و بدون نتيجه سپري شدند. دليل عدم موفقيت واضح بود: خستگي در اثر تمرين اضافي. من به عنوان پزشك تيم پيشنهاد دادم كه از تمرين ذهني مدد بگيريم. به اين بازيكن جوان پيشنهاد كردم فيلمي از گلهاي جام جهاني گذشته تهيه نمايد و تمام گلهايي را كه با ضربه سر به ثمر رسيدهاند به دقت و با حركت آهسته نگاه كند و تمامي مراحل حركات بازيكن سر زن را كاملاً به خاطر بسپارد، بعد به شيوهاي كه بازگو كردنش در حوصله اين مقال نيست تمرين ذهني كند. اين بازيكن جوان پس از پنج ماه تمرين ذهني چندين گل حساس و گاها سه امتيازي براي تيم ما به ثمر رساند.
از اين مهارتها (مهارتهاي رواني) در جهت تغيير مثبت الگوهاي فكري و رفتاري براي افزايش كارآيي استفاده ميشود. از مهمترين مهارتها شيوههاي مقابله است كه تلاشي است خودآگاه و پويا كه فرد براي كنترل استرس انجام ميدهد. ديسترس (نوع آزاردهنده استرس) حاصل احساس عدم تعادل بين داشتهها و نيازهاي فرد است. شيوههاي مقابله دو گروه هستند اول آنها كه بر مسئله (تمركز دارند) و ديگري آنها كه بر عواطف تمركز دارند.
يكي ديگر از مهارتهاي رواني با ارزش تصويرسازي است. در اينجا بايد خاطر نشان كنم كه تصويرسازي با تمرين ذهني متفاوت است. در تمرين ذهني فرد بدون آنكه حركتي بكند يك كار جسمي را تمرين ميكند كه شايد در اين هنگام تصاوير آن كار در ذهنش باشند ولي ممكن است يك نفر صحنهاي را تصور كند ولي هيچ تمريني هم انجام ندهد. تصويرسازي داراي دو نوع داخلي و خارجي است. در نوع داخلي خود فرد همان تصويريست كه حركتي انجام ميدهد (درست مثل زماني كه دوربين فيلمبرداري جاي هنرپيشه را ميگيرد)، در نوع خارجي فرد خود را همانند يك تماشاچي از بيرون نگاه ميكند.
مهارت هدف گزيني نوعي انگيزش است كه فرد را به خلاقيت بيشتر تحريك ميكند. بطور كلي اهدافي كه ويژه و سخت باشند از آنها كه صرفاً به «انجام بهترين كار ممكن» ميپردازند بهتر هستند. هدف گزيني موثر اصولي دارد: 1) اهداف خاص بهتر از اهداف كلي هستند 2) هدف بايد قابل ارزيابي باشد 3) اهداف سخت و نسبتاً سخت بهتر از اهداف آسان هستند 4) اهداف كوتاه مدت دستيابي به اهداف درازمدت را تسهيل ميكنند 5) اهداف وابسته به عملكرد از اهداف وابسته به نتيجه بهتر هستند 6) براي رسيدن به هدف بايد برنامه و ابزار مناسب فراهم كرد. براي ارزيابي ميزان كسب هر كدام از مهارتها و يا مجموع آنها آزمونهاي ويژهاي طراحي شده است.
ت - توجيه
يك تيم فوتبال نونهالان پس از شكست سنگين 17 بر صفر در مقابل يك تيم برتر به خانه باز ميگردد. وقتي بچهها براي پدر علت شكست را توضيح ميدهند، احساس هر كدام از آنها در مورد علت شكست كمي متفاوت است. يكي ميگويد به خاطر داوري ضعيف باختهاند. دومي و سومي علت باخت را زمين نامناسب مسابقه ميدانستند. چهارمي با گريه ميگفت كه باختهاند چون همگي بد بازي كردهاند.
توجيه برخاسته از احساس فرد در مورد برد يا باخت است. توجيه، توصيف علت نتايج است. توجيه افراد يك مدل سه بعدي دارد: محل كنترل، (اينكه علت را چيزي از درون يا بيرون خود بدانند)، ثبات (علت را ثابت يا قابل تغيير بدانند) و قابليت كنترل (اين كه علت تحت كنترل خودشان ميدانند يا تحت كنترل عواملي غير از خودشان). فهم توجيه براي فهم رفتار افراد حين مسابقات بسيار مفيد است. هر كس كه فكر ميكند خودش مسؤول نتيجه است كنترل داخلي (از نظر محل كنترل) و آنكه نتيجه را تحت نفوذ عواملي غير از خودش ميداند كنترل خارجي دارد. نوع نتيجه به تجربه (سوابق) بستگي دارد. انتظار فرد از آينده را ميتوان از روي توجيه وي پيشبيني كرد. توجيه داخلي پيروزي باعث احساس اعتماد به نفس و توجيه داخلي شكست باعث احساس گناه ميشود. توجيه ثابت (توانايي جسمي يك مطلب ثابت و داوري قابل تغيير است) از شكست باعث ضعف اعتماد به نفس و توجيه قابل تغيير از آن باعث ميشود حس كنند شكست قابل جبران است. مردها معمولاً پيروزي را منتج از توانايي بالا و تلاش و شكست را حاصل بدشانسي ميدانند. خانمها اغلب پيروزي را نتيجهي خوش شانسي و تشويق و شكست را حاصل عدم توانايي ميدانند. اين توجيه تضعيف كننده خانمها بدليل بدآموزي بوده (ذاتي نيست) و قابل اصلاح است.
خود محوري در توجيه حالتي است كه ورزشكار هميشه شكست را به عوامل خارجي و پيروزي را به عوامل داخلي نسبت ميدهد. اين حالت خودخواهانه بوده و از اشكال غير منطقي توجيه است.
ث) انگيزه و اعتماد به نفس
انگيزه، تمايل فرد براي شركت يا عدم شركت در مسابقه است كه در عمق خود ميل به برتري را شامل ميشود. آنچه همواره در مقابل انگيزه قد علم ميكند ترس از شكست يا همان اضطراب موقعيتي است. انگيزه انواع دروني و بيروني دارد. انگيزههاي دروني عمدتاً معنوي و انگيزههاي بيروني عمدتاً مادي هستند. اعتقاد بر اين است كه تفاوت عمده ما بين انگيزهي ضعيف و قوي را اعتماد به نفس باعث ميشود. عمدتاً آنكه اعتماد به نفس دارد پيروز ميشود. در باب اعتماد به نفس نظريات مختلفي وجود دارد اما همه نظريات ميگويند كه اگر به ورزشكار جوان در محيطي كه احساس حمايت ميكند فرصت بدهيم پيروزي را تجربه كند، اعتماد به نفس او افزايش مييابد. اعتماد به نفس خانمها الزاماً كمتر از آقايان نيست اما انجام كارهاي نامتناسب با جنسيتشان و مقايسهي آنها با آقايان در اجتماع باعث كاهش اعتماد به نفس ايشان ميشود.
خانمها و آقايان هر دو تمايلات مردانه و زنانه دارند. خانمهايي كه از نظر تمايلات مردانه مطلوب سطح بالايي دارند اعتماد به نفس بالاتري نشان ميدهند.
اگر ورزشكاري براي پاداش بيش از نفس ورزش اهميت قائل شود انگيزهي داخلي وي كاهش مييابد. البته پاداش هم داراي انواع آگاه كننده (باعث ميشود بازيكن متوجه مثبت بودن عملش بشود) و كنترل كننده (باعث ميشود بازيكن فقط براي پاداش ورزش كند) است كه انواع كنترل كننده باعث كاهش انگيزهي داخلي ميشود. مسؤول اصلي پرورش اعتماد به نفس و انگيزهي داخلي جوانها خودشان، مربيان و والدين ايشان هستند.
معجزهی روانشناسی در ورزش
زمان آن فرا رسیده كه مسوولان داشتن روانشناس و انجام كارهای ذهنی را در ورزش قهرمانی به عرصهی عمل برسانند و از حد حرف خارج شویم .بیتردید در شرایط فعلی جنبههای جسمانی، فنی، تكنیكی و تاكتیكی كار ورزشكاران به بالاترین حد رسیده است و در این موارد همه میتوانند به اطلاعات مورد نظر خود دست یابند؛ اما، برای توسعهی ورزشی در روانشناسی نتوانستیم بیشتر از ده تا پانزده درصد استفاده لازم را ببریم.
روانشناسی در ورزش هم اكنون در جایگاهی است كه فیزیولوژی ورزش در 60 تا 70 سال پیش در جهان و 40 تا 50 سال پیش در ایران قرار داشت.
از بالاترین مراجع اجرایی تا پایینترین رده كه بازیكنان باشند همه میگویند روانشناسی لازم است؛ اما، هیچ گاه به اجرا نمیرسد در حالی كه روانشناسی ورزش یك وسیلهی راحتی است كه میتوان با اتكا به آن عملكرد ورزشكاران را افزایش داد. این موضوعی است كه در این همایش روی آن تاكید بسیاری شد و از طرف دیگر این ابراز نگرانی اعلام شد كه نباید تحقیقات انجام شده در این زمینه همواره در حد مطرح شدن در همایشها باقی بماند. در حقیقت ما روی این قضیه به بحث و تبادل نظر پرداختیم كه چگونه میتوان فاصله علم با امور اجرایی را از بین برد.
بنابراین اگر ما بخواهیم از این نظر در ورزش كشور موفق باشیم، باید زمینه لازم برای آموزش فراهم شود و از سوی دیگر فرهنگ مخصوص به آن را نیز پدید بیاوریم. قطعا همه كسانی كه در این زمینه پای گذاشتهاند انقلابی بزرگ در ورزش خود پدید آوردهاند. بنابراین اگر در ورزش قهرمانی به دنبال توسعه و مدال هستیم، باید به این عرصهی دست نخورده كه هیچ انتهایی نیز ندارد بهای بیشتری بدهیم.
منابع :
http://www.tebyan.net/sports/educational_scientificcontent/sportresearch/2007/9/10/45470.html
http://www.psychoalachigh.com/tabid/229/ctl/ArticleView/mid/597/articleId/86/-----------.aspx