بخشی از مقاله
شناسایی سبکهای رهبری و مدیریت وسلامت رواني
یکی از حوزههای مهم که در روانشناسی مدیریت مطرح است شناسایی انواع روشهای مدیریتی است. روشن است مدیران مختلف سبکهای مختلفی از رهبری و مدیریت را دارا هستند. بنابراین در روانشناسی مدیریت این سوال اصلی مطرح است که چه سبکهای مدیریتی وجود دارد؟ کدام روشهای مدیریتی موفق هستند؟ چه سبکهایی برای چه گروههای کاری مناسب هستند؟ و افراد زیر دست معمولا از چه مدیرانی رضایت دارند و .... بر این اساس روانشناسی مدیریت سبکهای مختلفی از مدیریت را شناسایی کرده و با توجه به اهداف مورد نظر و اینکه چه شرایط و ویژگیهای گروهی وجود دارد سبکهایی را به عنوان سبکهای موفق معرفی کردهاند.
بررسی ویژگیهای شخصیتی مدیران
بررسی ویژگیهای فردی و شخصیتی مدیران نیز مورد توجه بوده است. اینکه چه افرادی مناسب برای سمتهای مدیریت هستند و چه افرادی از عهده انجام وظایف و امور مدیریتی ناتوان هستند. طبیعی است همه افراد توان انجام امور مدیریتی را دارا نیستند و بطور کلی افرادی هستند که قدرت رهبری چندانی ندارند. این افراد طبیعتا نفوذ و تاثیر گذاری عمیقی روی کارکنان خود نخواهند داشت و از اینرو مسیر رسیدن سازمان را به اهداف مورد نظر با مانع روبرو خواهند کرد.
یافتههای روانشناسی مدیریت در این حوزه نشان میدهد که افرادی که در کودکی ، نوجوانی و جوانی نفوذ بیشتری روی همسالان خود داشتهاند، در بازیها نقش محوری گروه را بازی کردهاند و اغلب بازیها را رهبری میکنند در بزرگسالی نیز توان رهبری بالایی از خود نشان میدهند. این افراد با ویژگیهایی که دارند اغلب گروهها را تحت نفوذ و تسلط خود قرار میدهند. این اعمال تسلط به شیوههای تظاهر میکند. برخی افراد این اعمال نفوذ را با اعمال قدرت و زور انجام میدهند و برخی با ویژگیهایی دیگر مثل نشان دادن قدرت منطق و تصمیمگیری عالی.
انجام پژوهش و تحقیقات در حوزه عوامل موثر بر مدیریت
روانشناسی مدیریت سعی بر آن دارد به شناسایی تمامی عواملی بپردازد که در یک موقعیت کاری یا سازمان یا هر موقعیتی که با یک گروه دارای مدیر و رهبر سروکار دارد موثر هستند. برخی عوامل میتوانند از بیرون شیوه مدیریت را تحت تاثیر قرار دهند. این تاثیرات میتوانند در جهت مثبت و منفی موثر باشند. از اینرو لازم است همواره چنین عواملی شناسایی شوند و کوششها و روشهای لازم برای پررنگ کردن عوامل تاثیر گذار مثبت و کمرنگ کردن عوامل تاثیر گذار منفی صورت بگیرد. این عوامل ممکن است به اهداف گروه ، شرایط محیطی کار گروهی ، بافت گروه و … مربوط شود.
ارتباط روانشناسی مدیریت با سایر علوم
روانشناسی مدیریت به عنوان یکی از حوزههای روانشناسی با تمامی حوزههای دیگر روانشناسی ارتباط دارد و از یافتههای آنها در موضوعات مورد بحث خود استفاده میکند. از این راستا با روانشناسی سازمانی و روانشناسی صنعتی ، روانشناسی کار ، روانشناسی اجتماعی ، ارتباط تنگاتنگی دارد. از سوی دیگر با علوم دیگری چون مدیریت ، علوم اجتماعی و جامعه شناسی ، علوم سیاسی میتواند مرتبط باشد. البته روانشناسی مدیریت به عنوان یک حوزه مجزا ، به عبارتی یک رشته مجزا حداقل در کشور ما وجود ندارد.
به عبارتی شاید در برخی ممالک رشته دانشگاهی مجزایی با عنوان روانشناسی مدیریت وجود داشته باشد. اما در کشور ما این بحث به عنوان زیر گروهی از بحث روانشناسی سازمانی و صنعتی قرار میگیرد و زمانیکه هدف از مدیریت رهبری یک گروه در رسیدن به اهداف اجتماعی باشد نه اهداف سازمانی زیر گروه روانشناسی اجتماعی قرار میگیرد و روانشناسی اجتماعی و روانشناسی سازمانی نیز اغلب به عنوان واحد درسی در گرایشهای مختلف روانشناسی تدریس میشود.
در سبکهاي مديريتي ميتوان وظيفهمداري، رابطهمداري، وظيفهمداري و رابطه مداري قوي و وظيفه مداري و رابطه مداري ضعيف را از انواع مدلها دانست. به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) ـ منطقه خراسان، بلاگر "دنياي اطلاعات" به نشاني http://www.malekabadi.blogfa.com در مطلبي با عنوان «سبکهاي مديريت در کتابخانه» به بررسي انواع سبکهاي مديريتي پرداخته است.
اين مقاله در توضيح سبک وظيفه مداري آورده است: سبک وظيفه مداري رفتاري است که با گرايش زياد مدير به تعيين نقشهاي کارمندان مشخص ميشود. براساس الگوي سه بعدي اثربخشي مدير، در صورتي که اين سبک رفتاري مدير در شرايط نامناسب به کاربرده شود رفتار مدير غير اثربخش خواهد بود و مدير، «خودکامه» نام مي گيرد. زماني که اين سبک رفتاري در شرايط مناسب به کار برده شود مدير اثر بخش بوده و به نام «مدير مستبد خيرانديش» خوانده ميشود. يک مدير وظيفهمدار تصميم گيرنده، تعيين کننده، گرفتار، محرم راز، پيش قدم، کنترل کننده،
مستقل، مسوول و متکي به خود است.در مديريت رابطهمداري مدير حداقل گرايش به وظيفه و يا کار و حداکثر گرايش به رابطه يا فرد را داراست. اين سبک رفتاري در صورتي که در شرايط مناسب به کار رود اثر بخش و مدير فردي رشد دهنده تلقي ميشود ولي اگر اين سبک رفتاري در شرايط نامناسب به کار رود و در نتيجه غير اثربخش باشد، مدير فردي مطيع يا موعظهگر ناميده ميشود. در مديريت به سبک وظيفهمداري و رابطه مداري قوي، فرد با گرايش زياد مدير به وظيفه مداري و نيز گرايش زياد به رابطه مداري به طور هم زمان يعني مديريت تيمي توصيف ميشود. مديري که اين
سبک را در شرايط مناسب به کار گيرد، مدير «مجري» نام ميگيرد و در صورتي که در شرايط نامناسب استفاده شود مدير «سازشکار» ناميده ميشود. اين سبک مديران خواهان تلفيق کردن هدفهاي کارمندان، تشريک مساعي، تعاون و مشارکت در کار، اهميت دادن به مشارکت همگاني در اهداف جمعي و مسووليتها، علاقهمند به ايجاد انگيزه در افراد و اعتلاي روحيه مشاوره در کارکنان هستند.
در مديريت به سبک وظيفهمداري و رابطهمداري ضعيف، فرد با حداقل گرايش به وظيفهمداري و نيز حداقل گرايش به رابطه مداري توصيف ميشود.
رهبري و مديريت آموزشي
زمان حاضر را عصر مديريت و رهبري مينامند چون موفقيت نهادها و سازمانها تا حدزيادي بهكارآيي و اثربخشي مديريت بستگي دارد. نقش مديريت در بهرهوري سازمانهاباعث پيدايش سبكهاي مختلف مديريت شده است.
پيشرفت و ترقي هر جامعهاي در گرو نوع و چگونگي فعاليتي است كه در مدارس انجامميگيرد.
مهمترين هدف مديريت آموزشي رسيدن بهاهداف كلي تعليم و تربيت است بهترين نوعمديريت آموزشي، مديريتي است كه همراه با رهبري باشد. اصولا اين فكر كه مديريت امريذاتي است و نياز بهآموزش ندارد، فكري نادرست و زيانبار است. درجهي زيانباري آن درمديريت آموزشي بيشتر از ساير مديريتهاست.
آنچه ما از مطالعات دربارهي انسان، مديريت و رهبري دريافت ميكنيم اين است كهموفقيت در رهبري علاوه بر خصوصيات فردي رهبر، بهويژگيهاي زيردستان يا پيروان،محيط و درك عوامل مؤثر بر همهي آنها مربوط ميشود.
مديريت و رهبري آموزشي بايد داراي تواناييهاي عمومي از جمله: سلامت جسمي،سلامت رواني، سلامت عاطفي، سلامت عقل و قدرت تفكر و ادراك، ايمان، تقوي و تعهدباشد. همچنين داراي تواناييهاي بلوغي مانند: دانش، تجربه، قدرت تشخيص، قضاوت،تصميمگيري و حل مسائل، هدفدار بودن و انگيزش داشتن، جهانبيني، اخلاق و رفتار مناسبباشد و نيز از تواناييهاي رهبري همچون: قدرت پاداش، قدرت اجبار، قدرت قانوني، قدرتمرجعيت، قدرت تخصصي برخوردار باشد.
وظايف اساسي مديريت آموزشي، تصميمگيري، نيازسنجي و برنامهريزي ،تأمين وسازماندهي منابع و امكانات، آموزش و آمادهسازي نيروي انساني، انگيزش، برقراري روابطانساني، نظارت و كنترل، ارزشيابي و پاداش. خودگرداني و مديريت كيفيت جامع بهدنبالبهرهوري، مديريت زمان و مشتري خواهي است.
با اين كه موضوع مديريت از اولين روزهاي پيدايش انسان با او بوده است، اما دريك قرن اخير بهدليل ايجاد سازمانهاي جديد، پيچيده و متراكم از تكنولوژي وبرخوردار از انسانهاي پرنياز، مورد توجه قرار گرفته است.
سرعت، قدرت عمل و افزايش فرآوردههاي انساني و صنعتي نياز بهنيرويهماهنگ كنندهي متفكر و وارستهاي بهنام مدير دارد تا بتواند با برنامهريزي درستبين همهي اجزا، امكانات و نيروهاي سازمان هماهنگي بهوجود آورد.
زمان حاضر را عصر مديريت و رهبري مينامند چون موفقيت نهادها و سازمانهاتا حد زيادي بهكارآيي و اثربخشي مديريت بستگي دارد. نقش مديريت در بهرهوريسازمانها باعث پيدايش سبكهاي مختلف مديريت شده است.
با آن كه همه سبكهاي مديريت بهنوبهي خود و در جاي خود مهم و پر ارزشهستند، اگر مديريت آموزشي را با هر يك از آنها مقايسه كنيم متوجه ميشويم كههيچ يك از آنها بهاندازهي مديريت آموزشي حائز اهميت نيست، چرا كه هرگونهكوتاهي، سهلانگاري و اشتباه در زمينهي آموزش و پرورش انسانها تأثيراتنامطلوب و زيانباري در رشد افراد و كل جامعه دارد.
پيشرفت و ترقي هر جامعهاي در گرو نوع و چگونگي فعاليتي است كه در مدارسانجام ميگيرد. مدرسه امروز با مدرسه نيم قرن و حتي يك دهه قبل تفاوتهايي دارد.اين تفاوتها در تعداد دانشآموزان، كلاسها، تخصص معلمان، تنوع و نوع مطالبكتابهاي درسي، نيازهاي فيزيكي و شرايط كار، توقعات اوليا و دانشآموزان،نيازهاي شغلي، اجتماعي و تأميني معلمان، تغييرات
تكنولوژي و پيدايش نيازهاي نومشاهده ميشود كه هر يك تحولي بزرگ در سيماي مدرسه و مديريت آن بهوجودميآورد.
شايد در بسياري از شغلها، آزمايش و خطا براي يادگيري و تجربه كردن مسائلهمراه با خطرات و زيانهاي غيرقابل جبران نباشد، اما در تعليم و تربيت و مديريتآموزشي، هر آزمايش و خطايي همراه با زيانهاي بزرگ و جبرانناپذير خواهد بود.
مفاهيم و تعاريف مديريت آموزشي
مديريت در مفهوم كلي و عام آن بهشكلها و با ديدگاههاي متفاوت تعريف شدهاست. ميتوان گفت بهتعداد نويسندگان كتابهاي مديريت از مديريت تعريف ارائهشده است كه بهبرخي از آنها اشاره ميشود.
1 - منظور اصلي مديريت در هر سازماني عبارت است از هماهنگسازيكوششهاي افراد انساني و استفادهي مؤثر از منابع ديگر براي تحقق هدفهايسازمان(53).
2 - استونر (stoner) ميگويد، مديريت فرايند برنامهريزي، سازماندهي، هدايت وكنترل كوششهاي اعضاي سازمان و استفاده از تمام منابع سازمان براي دستيابيبهاهداف معين سازماني است(54).
3 - مديريت آموزشي با استفاده از مفهوم تصميمگيري، عبارت است ازتصميمگيري و اجراي تصميمات دربارهي آموزش و پرورش.
4 - مديريت با مفهوم رهبري، تعريف ديگري است كه بنا بر تعريف كيمبل وايلز،عبارت است از ياري و مدد بهبهبود كار آموزشي و هر عملي كه بتواند امر آموزش ويادگيري را يك قدم پيشتر ببرد.
5 - مديريت: هنر انجام دادن كار بهوسيله ديگران (فالت، 1924)(55).
6 - هماهنگسازي منابع انساني و مادي در جهت تحقق هدفها.
7 - مديريت آموزش و پرورش عبارت است از ايجاد زمينه و فراهم ساختن وسيلهبهمنظور بروز و بهكارگيري استعدادهاي دانشآموزان، تحكيم بخشيدن بهروابطانساني گروهي و اتخاذ روش و تعيين خط مشي اصولي در كليهي امور براي بارورساختن هدفهاي تربيتي.
با توجه بهتعريف فوق، مديريت آموزشي، صرفٹ انجام امور اداري يا اجرايمصوبات، بخشنامهها و دستورالعملهاي سازماني نيست. از آنجا كه مدرسه يك نظامكاملا انساني است، مديريت را با تكيه بر بعد انساني آن از يك سو و با توجه بههدفالهي آن از سوي ديگر، چنين تعريف كردهاند:
مديريت يعني كاركردن با مردم، ميان مردم، براي مردم و بهخاطر خدا.
مديريت آموزشي فرايندي است اجتماعي كه با بهكارگيري مهارتهاي علمي،فني و هنري، كليهي نيروهاي انساني و مادي را سازماندهي و هماهنگ نموده و بافراهم آوردن زمينههاي انگيزش و رشد با تأمين نيازهاي منطقي فردي و گروهيمعلمان، دانشآموزان و كاركنان بهطور صرفهجويانه بههدفهاي تعليم و تربيتبرسد(56).
اهداف اساسي و كلي مديريت آموزشي
1 - مهمترين هدف مديريت آموزشي رسيدن بهاهداف كلي تعليم و تربيت است.
2 - برقراري هماهنگي بين منابع و فعاليتهاي مختلف سازمان آموزشي.
3 - اصلاح و بهبود جريان آموزش و پرورش.
4 - شناساندن و تفهيم هدفهاي تعليم و تربيت بهمعلمان و كاركنان مدرسه.
5 - حمايت و تقويت سازمان آموزشي منبع رفع مشكلات معلمان.
6 - ايجاد زمينههاي شور و تبادل نظر و بهوجود آوردن احساس مسؤوليتمشترك در سازمان آموزشي (مديريت مشاركتي).
7 - برقراري، حفظ و گسترش روابط انساني مطلوب و احترام متقابل در مدرسه.
8 - فراهم كردن زمينهي بروز ابتكار و خلاقيت و رشد اعضاي سازمان آموزشي.
9 - تشخيص نيازها و حل مشكلات دانشآموزان براي دستيابي بهاهداف.
10 - ايجاد زمينهي كشف و بروز استعدادهاي دانشآموزان.
تفاوتهاي مديريت و رهبري آموزشي
غالبأ دو اصطلاح >مديريت و رهبري< را مترادف استعمال ميكنند. در چارچوبمورد بحث ميان رهبري و مديريت ميتوان تمايز قائل شد. بهنظر ميرسد كه مديريتبا بعد هنجاري و رهبري با بعد شخصي، پيوستگي دارد. مديريت در اساس بر اجرايخط مشي و تحقق هدفها توجه دارد، در حالي كه رهبري بهبررسي و بهبودهدفهاي موجود علاقه نشان ميدهد. مديريت بيشتر بهحال و اكنون توجه دارد درحالي كه رهبري حال و آينده را در نظر ميگيرد و بهجريان تغيير براي ايجاد خطمشيها و رويههاي جديد سازماني اعتنا ميكند(57).
مديريت بهمعني اداره كردن سازمانهاي بهنسبت كوچك است كه اصطلاحٹ ادارهخوانده ميشود. مديران افرادي هستند كه بهانجام وظايف قانوني خود تأكيد دارند.
مديريت حالتي سنتي يا كلاسيك دارد و تصميمات رفتار خود را براساس قانونبهشكل ثابتي تنظيم ميكند. مدير عاملي انتصابي است و منبع قدرت او قانون است.
منظور از رهبري در مديريت، فراگرد اثرگذاري و نفوذ در رفتار اعضاي سازمان برايياري و هدايت آنان در ايفاي وظايف سازماني است(58).
رهبري يعني هدايت و راه بردن و نشان دادن راه بهانسانها. تكيهي رهبري برانسانها است. رهبري بهعنوان يك پيشآهنگ، اسوه و راهنما بهامور اساسي،مخاطرهآميز و حساس ميپردازد. رهبري مصلحتگراست و تصميمها و رفتار رهبريبر پايه ضرورتهاي زماني و اقتضائات محيطي است. رهبر، عاملي انتخابي است كهبهطور غيررسمي از طرف عدهاي از انسانها براي تحقق هدف و يا رسالتي انتخابميشود. جهت و جريان قدرت در رهبري از پايين بهبالاست و تا زماني كه پيروان باميل و ارادهي خود فردي را قبول داشته باشند، رهبري او پابرجاست.
رهبري در مديريت سه ويژگي دارد (استونر، 1982)(59).
1 - رهبري مستلزم وجود افرادي است كه بهعنوان زيردستان يا پيروان،دستورهاي رهبر را با ميل و اراده بپذيرند.
2 - در جريان رهبري، توزيع قدرت ميان رهبر و زيردستان نابرابر است.
3 - رهبر علاوه بر اينكه بهطور مشروع (قانوني) قادر بههدايت زيردستان است،همچنين ميتواند اعمال نفوذ كند و بر زيردستان اثر بگذارد.
رهبر كسي است كه با كردار و گفتار خاص، كاري ميكند كه افراد با ميل خودهدفهاي مشترك را محقق سازند(60).
مديريت و رهبري آموزشي
بهترين نوع مديريت آموزشي، مديريتي است كه همراه با رهبري باشد. مدير موفقكسي است كه علاوه بر پشتوانهي قانوني و رسمي از حمايت افراد نيز برخوردار باشد.مديريت و رهبري در آموزش و پرورش، لازم و ملزوم يكديگرند و وجود هر يك بدونوجود ديگري ميزان كارآمدي فرد مسؤول را كم ميكند.
ذاتي يا اكتسابي بودن مديريت و رهبري
در مورد ذاتي يا اكتسابي بودن مديريت و رهبري نظرهاي متفاوتي توسطگذشتگان ارائه شده است. بعضي صفات و تواناييهاي مديريت و رهبري را ذاتيدانسته و تقدير الهي ميدانند كه فردي را براي رهبري خلق ميكند و برخي براكتسابي بودن صفات رهبري تكيه دارند. ويژگيهايي مانند سلامت جسمي، شهامت،تحمل، صبر، تواضع، ايثار، عفو، شجاعت، هوش بالا، فرهي، قوت اراده، اعتمادبهنفس، مصمم بودن و امانتداري را عامل مديريت و رهبري در افراد ميدانند.
با توجه بهاين كه بسياري از صفات مديريت و رهبري اكتسابي و بر اثر تجربهتكامل پيدا ميكنند و از طرف ديگر افرادي با هوش بالا نه تنها نتوانستهاند در ديگراننفوذ كنند، بلكه مشكل ارتباطي نيز داشتهاند و همچنين بسياري از افرادي كه درمديريت نيز نبودند چنين صفاتي داشتند، ميتوان گفت مديريت و رهبري صرفٹ ذاتينيست. اگر چه اعتقاد بهذاتي بودن ويژگيهاي مديريت از قطعيت افتاده است،معذالك هر كسي نميتواند بدون داشتن زمينهها، استعدادها و قابليتهايي بهرهبرييا مديريت بپردازد. داشتن استعداد يادگيري، شناخت و تطبيق با محيط ميتواندعاملي براي كسب موفقيت در مديريت بهحساب آيد.
بهترين صفاتي كه در رهبران يا مديران غالبٹ وجود دارد، هوش، برونگرايي،اعتماد بهنفس و دلسوزي است. از اين صفات غير از عامل هوش، بقيهي صفات ازقابليت تعميم كمي برخوردارند.
يكي از مشكلات اساسي آموزش مديريت در جوامع مختلف، بهويژه در جوامععقب نگه داشته شده، اين تفكر است كه مديريت امري فطري و ذاتي است. اصولا اينفكر كه مديريت امري ذاتي است و نياز بهآموزش ندارد، فكري نادرست و زيانباراست. درجهي زيانباري آن در مديريت آموزشي بيشتر از ساير مديريت هاست.
آنچه ما از مطالعه دربارهي انسان، مديريت و رهبري دريافت ميكنيم اين است كهموفقيت در رهبري علاوه بر خصوصيات فردي رهبر، بهويژگيهاي زيردستان ياپيروان، محيط و درك عوامل مؤثر بر همهي آنها مربوط ميشود.
تواناييهاي مديريت و رهبري آموزشي
الف - تواناييهاي عمومي:
1 - سلامتي جسمي: مدير مدرسه بايد از سلامتي كامل برخوردار باشد تا بتواندوظايف خود را بهخوبي انجام دهد. >عقل سالم در بدن سالم است.<
2 - سلامتي رواني: سلامتي رواني بهمراتب از سلامتي جسمي مهمتر است.افرادي كه سلامتي رواني ندارند، نه تنها زندگي را بهخود، بلكه بههمهي اطرافيان خودتلخ و ناگوار ميكنند و سبب ناراحتي، دلسردي، سرگشتگي، افسردگي و رفتارتهاجمي افراد و همچنين سبب بهمخوردگي محيط و اختلال در رفتار زيردستانميشوند.
3 - سلامتي عاطفي: عاطفه در حقيقت جنبههاي كيفي زندگي و رفتار را بهوجودميآورد كه تأثير فراواني در موفقيت انسانها دارد. بسياري از جذبها و دفعها ازطريق عاطفه انجام ميگيرد. مدير بايد نه بيعاطفه و نه مبالغهآميز پرعاطفه باشد.
4 - سلامتي عقل و قدرت تفكر و ادراك: تفكر منطقي اساس كار مديريت است. اوبايد با تفكر منطقي از شناسايي مسأله تا پيداكردن راه حلهاي مناسب برايمشكلات و مسائل پيش رود.
5 - ايمان: ايمان يعني باور، يقين و تصديق تفكر، عمل و وجود كسي و يا چيزيمبني بر اينكه با حقيقت هماهنگي و مطابقت داشته باشد. ايمان توحيدي وتشكيلاتي براي مدير آموزشي مطرح است و بايد مقيد باشد.
6 - تقوي و تعهد: تقوي بهمعني خودنگهداري ميباشد. تقوي اصل حفظمديريت از خطاها و بازكردن راه براي انجام كارهاي خير است. تعهد بهمعنيپايبندي بهاصول و فلسفه و يا قراردادهايي كه انسان بهآنها معتقد است.
ب - تواناييهاي بلوغي
1 - دانش: مديران آموزشي بهدو نوع دانش عمومي و دانش تخصصي نياز دارند تابتوانند مسائل و موضوعهاي اجتماعي، انساني، سازماني و آموزشي مربوط بهكارخود را درك كنند. مدير بايد يك انسان تحصيلكرده باشد و در رشته يا كار خود توان وآگاهي تخصصي و مهارتهاي فني، انساني و ادراكي را كسب كرده باشد.
2 - تجربه: بهترين مدير آموزشي كسي است كه علاوه بر آموزشهاي كلاسيك وعلمي، بهطور عملي در مدارس بهتدريس پرداخته و تجربيات لازم را كسب كردهباشد.
3 - قدرت تشخيص، قضاوت، تصميمگيري و حل مسائل: مدير بايد مسائل ومشكلات محيط آموزشي را درك كند و بهموقع راه حلهاي مناسب براي حل آنهاارائه دهد. درك رفتار انسانها و تشخيص علل رفتار آنها و قضاوت درست دربارهيآنها از مسائل مهم مديريت است. تشخيص صحيح، مقدمه قضاوت درست است.
4 - هدفدار بودن و انگيزه داشتن: هدفدار بودن مدير آموزشي دو جنبه دارد يكيمربوط بهاهداف نظام و سازمان آموزشي و ديگري هدفدار بودن خود مدير است.
5 - نگرش و جهان بيني: در مديريت اعتقادات و برداشتهاي مدير منشأ رفتار،روشها و سبكهاي مديريتي اوست.
6 - اخلاق و رفتار مناسب: حسن خلق و سلوك از گرانبهاترين سرمايههاي انساناست. بيشتر موفقيتها و شكستهاي ما در زندگي حاصل خوبي و يا بدي اخلاقماست. پيامبر(ص) فرموده: خلق و خوي بد رفتار را تباه ميسازد.
ج - تواناييهاي رهبري
1 - قدرت پاداشي: فردي كه توانايي دادن پاداشهاي مثبت مادي و تأميني داشتهباشد و بتواند عدهاي را بر اساس نيازهايشان مورد حمايت قرار دهد، داراي قدرتپاداشي است.
2 - قدرت اجباري: كسي كه ميتواند عدهاي را جريمه، از كارشان اخراج و يابهزندان بيندازد، داراي قدرت اجباري است. افراد از ترس بهتبعيت ميپردازند.
3 - قدرت قانوني: قدرتي است كه قانون بهفرد ميدهد و ديگران را وادار بهتبعيتميكند. احترام بهقانون و يا چاره نداشتن از اطاعت آن منبع قدرت است.
4 - قدرت مرجعيت: اين قدرت بيشتر مربوط بهويژگيهاي فردي است. مديري كهدر زمان بحراني و هنگام بروز مشكلات غير مترقبه، با خونسردي و اطمينان راهحلهاي مناسب و منحصر بهفرد ارائه ميدهد، از قدرت مرجعيت برخوردار است.
5 - قدرت تحصصي: دانش و تخصص فرد و پيدا كردن راه حلهاي علمي برايمشكلات، منبع ديگر قدرت است.