بخشی از مقاله
شهادت در امور معنوی و کیفری
محمود سرشار
انتقال حقيقت امري از ناحيه فردي كه آنرا ديده و شنيده باشد به فرد ديگري كه آنرا نديده نشنيده است شهادت گويند.
پس شهادت عملي است كه هر فردي حقيقت امري را نسبت بآن اطلاعات شخصي دارد گواهي داده و آنرا در معرض استفاده ديگران براي كشف حقيقت قرار ميدهد.
انسان اولين طريقه اثبات دعوي را تمسك بگواهي گواهان قرار داده زيرا قبل از اختراع خط يگانه وسيلهاي كه براي اثبات دعوي و يا دفاع از آن بكار ميرفت استناد بشهادت شهود بود.
شهادت در مذهب يهود
در كيش يهود در امور قضائي براي شهادت شهود اهميت زيادي قائل بوده و ابن هاعزرو هوشن ميشپات كه ناشرين شريعت كليم بودند مقرراتي در قسمت شهادت شهود جمعآوري كرده و درتورات هم مسطور است كه كليه دعاوي مدني و حقوقي از طريق شهادت صورت ميگرفت وهيچ عقد و قراردادي بدون حضور گواه درباره طرفين نافذ و معتبر شناخته نميشد ولي زنها مجاز نبودند كه در امر شهادت دخالت نمايند و اين عمل فقط بوسيله مردان صورت ميگرفت.
شهادت درحقوق روم
درحقوق روم شهادت غيرمستقيم اعتباري نداشت شرط اصلي شهادت اين بود كه شاهد شخصاً ناظر واقعه باشد و آنرا ديده و ياشنيده باشد و شهادت واحد كافي براي اثبات امري در امور كيفري و مدني نبود.
روميها علاوه بر مردها بزنان نيز اجازه ميدادند كه در اداي شهادت شركت نمايند.
شهادت در حقوق ايران باستان
در ايران باستان مزدكيها اعتماد زيادي باقوال هم كيشان خود داشته و يك ارزش استثنائي براي گفتار آنان قائل ميشدند شهادت برادر را براي برادر ديگر و شهادت زن را براي شوهر بدون در نظر گرفتن درجه قرابت و خيشاوندي قبول كرده و بآن ترتيب اثر ميداند. و طرز استماع شهادت شهود بدين نحو بود كه اول خواهان شهود خود را معرفي مينمود و براي اينكه شهادت مؤثر باشد عده شهود بايد در حدود سه نفر بوده باشد ولي نسبت بهر دعوائي از نظر كميت و كيفيت عده شهود بتفاوت روبه تزايد يا نقصان ميرفت.
در اموريكه دربيابان يا صحرا واقع ميشد بشهادت يكنفر اكتفا ميكردند و تعداد شهود در امور ديگر بدوازده نفر ميرسيد واگر تعداد شهوده بعده كافي نبود كسري آنرا با اداي مراسم تحليف از طرف شهود جبران مينمودند.
اگرخواهان كه آنرا پوشينمال ميگفتندشكايتي را نزد قاضي طرح مينمود و قاضي خوانده پوشينمال را احضار ميكرد و خواهان تاموقع شب انتظار خوانده راميكشيد و دومرتبه خوانده از طرف داور يا قاضي احضار ميشد تا اگر پس از گذشتن سه روز خوانده حاضر نميشد يا از دادن پاسخ دعوا استنكاف مينمود هر روز از غيبت خوانده بمنزله يكشاهد بنفع خواهان تلقي ميگرديد.
شهادت در حقوق فرانسه
شارل ششم در نوامبر 1349 فرماني صادر نمود وبافراد اجازه داد كه در امور مدني و كيفري شهادت دهند ولي ارزش شهادت زنان كمتر از شهادت مردان بود و روش قضائي آنان مبني بر اين بود كه ارزش شهادت سه نفري را بري باشهادت دو مرد مينمود. يكي از صفات شهود در آندوره آزادي عمل بود و نيز گواهان بايستي متصف بحس شهرت وحسن اخلاق بوده باشند شهادت كنيزان وغلامان ومردان و زنان بدعمل و فاسد بهيچوجه مسموع نبود و بآن ترتيب اثر داده نميشد در ژرمنها شهادت معمول و رايج بوده واصول و قواعدي نسبت به صلاحيت آنان وجود نداشت افارب و خويشاوندان اصحاب دعوي ميتوانستند نسبت بآن امور شهادت شهود پرداخته و
لي انجام اين عمل را بيكي از مامورين ابلاغ و يا اجراء و يا صاحبان محاضر محول مينمودند.
فرمان 1498 مشعر بر اين قسمت بود كه دادرسي بايد بطور سري صورت گرفته و هيچكس دعوي رسيدگي نمايد.
شهادت و شرايط آن
استماع شهادت شهود اصولا بايد باكمال عزم و احتياط صورت گيرد زيرا اغلب شهادتها بانفسانيات و شهوات وتوهمات و نقص اعضاء انساني و حواس و يا كمي هوش و حافظه صورت ميگيرد ولي در بعضي از موارد شهادت افراد يگانه طريقه تحقيق وكشف حقيقت بوده وقضات وسايل ديگري در دست ندارند كه باعمال گذشته كه در حضور آنان واقع نشده رسيدگي نمايند مگر باستناد اظهارات افرادي كه شاهد آن واقعه بودهاند.
براي استنباط ارزش شهادت نكات زيرين را بايد در نظر گرفت.
سنخ امور واعمالي كه مورد اثباتست.
اوصاف شخص شاهد.
روابط وتناسب گواهيها باهم و عدم وجود تخالف و تباين بين آنها.
زيرا شهادت از امور كيفي است نه كمي بتعداد شهود نبايد توجه داشت بلكه بيشتر بايد بارزش شهادت توجه نمود گوش و چشم بايد تصاوير و اعمال وافعال مردم را درك كند تاموجب حصول اطلاعات كامل شود.
شهادت روي مسموعات ديگران تحت شرايط زيرين قابل قبولست.
1-مطلع بايد اطمينان حاصل نمايد كه شخص گوينده خود واقعه را ديده و شنيده باشد نه اينكه اقوال او متكي باقوال ديگران باشد.
2-معرفت كامل بهويت گوينده داشته باشد.
3-گويندگان بايد قابل اعتماد بوده و لااقل عده آنان از يكنفر بيشتر باشد.
قوانين امروز اعتبار شهادت شهود را درعداد مستنباطات قاضي قرارداده و هيچگونه تحديدي براي آن كه از اختيارات كلي و مختصه دادرسانست قائل نشدهاند.
شاهدي كه مباني شهادت او اقوال ديگرانست نيمتواند اداي شهادت كند مگر اينكه دست دوم باشد.
هو و جنجال نبايد در امر شهادت دخالت يابد و اينگونه اطلاعات تاثير قضائي نخواهد داشت.
دادرس بايد تمام اظهارات گواهانرا باهم مقايسه و تطبيق نمايد كه آيا اين اظهارات باهم سازگار هستند يانه ودر صورت تباين و اختلاف آنرا فوراً رد نمايد.
شاهد بايد گواهي خود را بصورت قطع گفته بدون اينكه ترديد و يا ابهامي در بيانات او باشد ولي مجاز نيست كه شهادتين متكي برعقايد شخصي او بوده باشد شاهد آنچه را كه حواس او درك كرده بايد بطور ساده بيان نموده واز گرفتن نتيجه احتراز جويد زيرا ممكنست قضا يا حقيقت داشته باشد ولي نتايج حاصله از آن صحيح نباشد در انيصورت نبايد مستنباطات خود را گفته و اطلاعات و مشهودات خود را تفسير و تعبير نمايد.
شاهد نبايد نسبت به آنچه گواهي ميدهد بحث و مشاجره كرده زيرا در صورت خروج شاهد از وظيفه شهادت شاهد بصورت كمك بيكي از اصحاب دعوا درخواهد آمد.
شهادت ملازمه باتماس و روابطه با اشخاص دارد وهر عمل و بيان حقيقت كه مغز و دماغ انسانرا متوجه باعتقاد كامل بوجود حقايق ديگر اعم از مثبت يا منفي نمايد شهادت گويند.
شهادت اهميت بسزائي درحيات بشر داشته و در نتيجه ابن عمل محصول حواس و حافظه نسلهاي گذشته ومعاصر در اختيار هر فردي گذاشته شده و در آن واحد ميتواند آنرا در هر زمان ومكاني بسط و توسعه دهد.
شهات نه فقط پايه و اساس تاريخ را تشكيل ميدهد بلكه اغلب از سازمانهاي اجتماعي مخصوصاً قضائي روي اين اصل استوار شده است.
شهادت و تجربه و استدلال يكي از منابع سه گانه معلومات بشريست.
شهود و مطلعين چشمان و گوش هاي عدالتند.
حقيقت امور در عداد اموال مشترك افراد بوده و هيچكس نبايد نزتفوه به آن در موقع لزوم خودداري نمايد زيرا بيان هر حقيقتي كه مورد نيازمندي جامعه است در حكم انجام يكي از خدمات عمومي است.
اصولاً هر كسي از لحاظ اظهار حقيقت مديون دستگاه اجراء عدالت بوده ودر هر موردي كه از طرف اشخاص ذيصلاحست براي اداي توضيحات و بيان حقيقت دعوت ميشود ملزومست از بيان حقايقي كه بدان وقوف و اطلاع دارد شانه خالي نكرده واطلاعات خود را در دسترس آنان گذارده تادين خود را از هرجهت نسبت باجتماع ادا نمايد زيرا دادرسان و دادستانها و بازپرسها موقعي ميتوانند اجراي عدالت كنند كه نسبت بامور و قضاياي مطروحه كه ما خود برسيدگي شدهاند روشن باشند تاحقايق را مبناي آراء و تصميمات خود قرار دهند.
باين قاعده واصل از نظر حفظ اسرار شغل و حرفهاي و كلاي دادگستري-دادرسان-مامورين دفتري قضائي-اطباء-جراحان-قابلهها-دوافروشان-مامورين صحي و علماء روحاني مستثني هستند زيرا علاوه بر اينكه بذكر حقايق واسراريكه بمناسبت شغل وحرفه بآنان سپرده شده است ملزوم نميباشند بلكه در صورت افشاء اسرار مردم مستوجب تعقيب كيفري خواهند بود-اظهارات گواهان كه از معلومات واطلاعات آنان استفاده ميشود درحقيقت عناصر و عوامل قطع و يقين دادرسان را تشكيل ميدهد ولي متاسفانه در اغلب موارد سست و بياساس بوده و دادرسانرا باشتباه مياندازد زيرا گوش و چشم مورد خطاهاي زيادي هستند مثلاً اگر ده نفر كه ناظر صحت واقعه و امري هستند و هر كدام خاطرات و يادبود گوناگون خود را بخواهند اظهار نمايند طوري باهم اختلاف دارد كه مثل آنست كه ده واقعه بوقوع پيوسته وهر ده فقره شهادت بطوري غيرممكن التحويل بوده كه نميتوان آنهاررا تحويل بواحد نمود.
علت خطاهاي انسان و اشتباهات او اينست كه روح وعقل او بقول يكي از فلاسفه گرفتار تن بوده وحواس و تخيلات و تمايلات ونفسانيات يا شهوات در فهم و عقل او مداخله كرده ويك سلسله خطاها و اشتباهات براي او دست ميدهد.
انسان امور واشياء با بسه وجه ادراك ميكند.
1-فهم
2-خيال
3-حواس
فهم
قوه درك امور وافكار را فهم گويند.
فهم مافوق حواس و تخيلست فهم بما افكار كلي داده كه منبعث ار افكار جزئي ميشود.
عمل فهم عبارتست از درك واطلاع اشياء زياد و متنوع و آنچه را كه از حواس بيادست ميدهد اعم از مادي و معنوي ومحسوس و غير محسوس- از طريق فهم درك امور معنوي بيشتر از مادي و محسوس صورت ميگيرد وحاصل شدن مفهومات نتيجه فعاليت فهم است كه در ذهن تصورات پراكنده را متحد كرده وتصوير كلي ميسازد واغلب متوجه امور كلي و انزاعي و علم بمجردات است.
ومحدوده بودن فهم امور را برانسان مشتبه ميسازد چون ازمحدود بودن فهم غافل ميباشد و گمان ميكند ميتواند باعلم خود برامور عالم احاطه پيدا نمايد و همين حس سبب اشتباه و خبط و خطا و گمراهي او ميشود.
ايجاد مفهومات در فهم انسان بواسطه اينست كه از چندان نيرو سرچشمه ميگيرد ولي نقائصي كه در هر يك از اين نيروها پيدا شود موجب اشتباه و خطا خواهدشد.
1-اردراك كه نخستين مرحله عملست.
2-نيروي حفظ كه معلومات را درذهن نگاهداشته و در موقع خود بخاطر آورده و بكار ميندازد.
3-قوه تميز كه معاني را از يكديگر جداكرده و تشخيص تناسب آنها را با يكديگر ميدهد.
4-سنجش كه بواسطه آن ذهن دو ياچند شيلي و دو يا چند فكر را بهم نزديك نموده تا روابط و بستگيهاي آنها را با يكديگر بدستآورد.
5-تركيب و تاليف كه معاني بسيطي را باهم تركيب كرده ومعاني مركب ميسازد.
6-تجريد يا انتزاع كه يك معناي جزئيراكه از مشاهده يكفرد معلوم شده از مقارناتي كه همراه دارد جدا ميكنه و مفهوم كلي ميسازد.
تخيل
قدرت نيروئي كه اشياء را در ذهن بكيفيتي ترسيم ميكند كه در مقابل حواس قرارگرفته و حال آنكه در غياب حواس بوده و يا عاري از حقيقت خارجي ميباشد تحليل گويند.
در تخيل سه عامل را بايد در نظر گرفت:
1-خاطره ويادبود كه آنرا مصالح تخيل گويند.
2-تجريد كه بامطالعه ومقايسه عوامل مختلفه اين عمل صورت ميگيرد.
3-حكم بقبول ياردان.
قدرت تخيل كه پيروي از اصول تداعي معاني يعني تجديد خاطره است نسبت بهركس فرق ميكند و در هر سن متفاوتست در دوره جواني بيشتر ظاهر ميشود و اين امر بستگي كامل با ساختمان بدن وعادت و تربيت دارد. تخيل يعني نامرئي را مرئي كردن و نامتناهي را متناهي نمودن.
عمل تخيل در غياب اشياء صورت گرفته و از طريق تخيل انسان موجودات مادي را كه از نظر وي غايب هستند درك كرده و بقوه خود تصاويري ساخته و آنها را بنزد خود حاضر ميسازد وتخيلات جز در زمان و مكان صورت نميگيرد.
هر قدر تخيل بصورت حقيقت در آيد جنبه فن را تشكيل ميدهد و در تاريخ بشريت تخيل مقام بلندي را حائز بوده زيرا بدون تخيل ترقيات صنعت و علوم امر محال خواهد بود.
تخيل بصورت خواب و كابوس هم در آمده و حقي اگر تخيل از حد اعتدال خارج شود منتهي بمرض تجسم خيال يا جنون و امراض دماغي خواهد شد.
حواس
نيروئي كه ذهن را باعالم خارج مربوط ساخته ومعلوماتي بدست انسان ميدهد حواس ناميده ميشود.
از طريق حواس تاثيرات و تصورات را حضوراً ميتوان درك نمود زيرا آغاز علم انسان حس است هك صورت هائي از اشياء در ذهن نقش ميكند و قوه عقل را برميانگيزد تا آن صور را باهم سنجيده و وصل و فصل نمايد.
حواس را نبايد علم و حقيقت پنداشت حواس مناسب تن را باعالم خارج بخوبي معلوم و محفوظ مينمايد و نمايشهاي حواس حقيقت نبوده فقط تصاويري كه در ذهن از حادثات و عوارض جهان نقش ميشود و صور نوعيه و عرضهائي كه مابراي اشياء فرض ميكنيم حقيقت ندارد ولذت و المي كه از تاثير اشياء درك ميكنيم در حقيقت از آنها نيست احوال نفس خود ماست پس خطاها و اشتباهاتي در فهم و تخيل و حواس دست ميدهد كه تاثير زيادي در اداء شهادت خواهد داشت.
تمايلات هم در طبع انسان مهر و كين ايجاد ميكند و مهر و كين حجاب فهم است و آنرا تيره ميسازد كه نميتواند حقيقت را بدرستي ادراك نمايد.
نفسانيات از تمايلات قويتر وتاثيرشان زيادتر ميباشد و بيشتر در معرض اشتباه واقع ميشوند پس خطاها و اشتباهات به پنج طريقه صورت ميگيرد:
1-خطاهاي فهم.
2-خطاهاي تخيل.
3-خطاهاي حواس.
4-خطاهاي تمايلات.
5-خطاهاي نفسانيات و يا شهوات.
عوامل مؤثر در پيدايش شهادت
عواملي كه موجب خطا و اشتباهات انسان در اداي شهادت ميشود بقدري زياد است كه اين مقاله گنجايش آنرا بنحو تفصيل نخواهد داشت فقط بذكر اسامي و نواقص پاره از آنها اكتفا ميشود. عوامل مزبور از قرار زيرند:
1-بغض 2-حسد 3-كينه 4-نفع شخصي 5- افكار سياسي 6-افكار 7- علاقه 8- اكراه وتنفر 9- اختلاف مزاج 10- القائات 11- اضطراب و هيجان روحي 12- عدم دقت 13- كمي حافظه 14-
بعدزمان 15- بعدمكان 16- سن 17- اختلاف نوع 18- طفوليتوبزرگي 19- ضعفحواس 20- امراضعارضهبرحواس
21- ضعف جسم 22- ضعف و اختلافات روحي 23- ضعف فهم 24- تخيل زياد 25- عادت 26- توهم 27- محيط زندگي 28-مفاهيم اعمال باعتبار زمان ومكان از نظر حسن و قبح 29-اختلاف صفات و روحيه اشخاص 30- تربيت 31-تعليم 32-اختلال درقسمت تناسلي 33- استمناء 34- اختلال در رفتار و حركات 35-ضعف تدريجي يك نژاد و يا يك عضو 36- اختلال در تفكر و قضاوت 37- اختلال در احساسات و هيجانات 38- اختلال در تاثير و ادراك 39- اختلاف زبان 40- اختلاف نژاد و مشرب 41-ترس 42- تأثير رنگها 43- جنون دروغ گوئي.
خطاها و اشتباهات
بيشتر احساسات خارجي ما از طريق چشم و گوش است و اين دو عضو هميشه در معرض خطاهاي بيشماري بعلت نقص يا طرز ساختاني آنها مشهود ميگردد.
بينائي در نتيجه عبور نور از جليديه يا زجاجيه (Cristallin) كه بشكل عدسي است و ترسيم در شبكيه (Retine) چشم (كه بوسيله عصب باصره بمغز منتقل ميگردد) صورت ميگيرد ولي در نتيجه تحدب كم و زياد عدسي و تصاوير بزرگ و كوچك نشان دادهشده مثلاًاگر عدسي را كه طرفين آن محدب باشد جلوي چشم قراردهيم اشياء را بزرگ نمايش داده و اگر بر عكس عدسي كه دو طرف آن مقعر باشد جلوي چشم قرارگيرد اجسام را كوچك جلوه ميدهد كوچك و بزرگي خاصيت عدسيها است شيئي مورد بينائي بزرگ و كوچك نبوده است.