بخشی از مقاله

معرفی قابوس نامه
قابوس‌نامه، کتابی است در اخلاق، تالیف عنصرالمعالی کیکاوس‌بن اسکندربن قابوس‌بن وشمگیربن زیار و تالیف آن به سال(۴۷۵ قمری) است ولی دکتر عبدالمجید بدوی به‌دلایلی سال تألیف آن را میان سالهای (۴۵۷ - ۴۶۲)هجری قمری یاد می‌کند.
این کتاب مکرر به‌طبع رسیده، از جمله در ایران هفت‌بار منتشر شده که چاپ پنجم توسط استاد سعید نفیسی به‌سال(۱۳۱۲ خورشیدی) طبع و چاپ ششم به‌اهتمام دکتر عبدالمجید بدوی در تهران به سال (۱۳۳۵ خورشیدی) انتشار یافته و همچنین در انگلستان جزو انتشارات اوقاف گیب به‌اهتمام «روبن لوی» به سال (۱۹۵۱) منتشر شده و نیز چندبار در هند انتشار یافته‌است.


نام قابوس‌نامه از نام مؤلف که در تواریخ به‌نام قابوس دوم معروف است، گرفته‌اند. وی این کتاب را به‌نام فرزندش گیلانشاه، در ۴۴ فصل نوشته، به‌این قصد که اگر وی پس از او حکومت را حفظ کند یا به‌رتق و فتق کارهای دیگر بپردازد، بداند چگونه وظایف خود را انجام دهد، و همچنین به‌منظور تربیت فرزند، رسوم لشکرکشی، مملکت داری، آداب اجتماعی و دانش و فنون متداول را مورد بحث قرار داده‌است. روش انشای این کتاب شیوه نثر مرسل معمول ِ قرنهای چهارم و پنجم هجری قمری است.
معرّفی
قابوس نامه اثر امير عنصر المعالی کيکاووس بن اسکندر بن قابوس وشمگير است. وی از امرای خاندان زياری است. اين کتاب را برای پسرش گيلانشاه نوشته است و گويا قصدش اين بوده که فرزند خود را از علوم و فنون و آداب و عادات مختلف آن زمان آگاه سازد. اين کتاب شامل چهل وچهار باب است. شيوه عنصر المعالی در اين کتاب به اين صورت است؛در هر باب، ابتدا خطاب به پسر خود به تعريف موضوع مورد نظر می پردازد و سپس برای توضيح بيشتر مطلب حکاياتی نقل می کند . اين کتاب در سال 475 نوشته شده است و از آثار مهم نثر ساده در اواخر قرن پنجم به حساب می آيد و شامل موضوعات بسيار متنوعی چون آيينهای معمولی زندگی،طرز غذاخوردن و همچنين مسايل اجتماعی و تر بيتی مثل عشق ورزيدن،دوست گزيدن و فرزند پرودن و خلاصه علومی چون طب نجوم و شاعری می باشد.
و نشان دهنده دامنده ی وسيع اطلاعات نويسنده می باشد . درس «هنر و سخن» از باب ششم قابوس نامه انتخاب شده است.


حكايتي از كتاب قابوس نامه ، تأليف عنصر المعالي كيكاووس بن اسكندر . .
((به شهر مرو در زئي (خياط) بود بر در دروازه گورستان دكان داشت و كوزه اي در ميخي آويخته بود و هوس آن داشتي كه هر جنازه اي كه از آن شهر بيرون بردندي، وي سنگي اندر آن كوزه افكندي، و هر ماهي حساب آن سنگها بكردي كه چند كس را بردند و باز كوزه تهي كردي و سنگ همي در افكندي تا ماهي ديگر، تا روزگار برآمد، از قضا درزي بمرد، مردي به طلب درزي آمد و خبر مرگ درزي نداشت، در دوكانش بسته بود، همسايه را پرسيد كه: اين درزي كجاست كه حاضر نيست؟ همسايه گفت: درزي نيز در كوزه افتاد.))

امانت داري


(حكايتي ديگر از كتاب قابوس نامه)
مردي به سحرگاه از خانه بيرون رفت تا به گرمابه رود، به راه اندر دوستي از آن خويش را ديد. گفت: موافقت كني تا به گرمابه شويم؟ گفت: تا در گرمابه با تو همراهي كنم لكن اندر گرمابه نتوانم آمدن كه شغلي دارم، و تا نزديك گرمابه بيامد، به سر دوراهي رسيد، بي آنكه اين مرد را خبر دهد بازگشت و به راه ديگر برفت.
اتفاق را طراري از پس اين مرد مي رفت به طرّاري خويش. اين مرد بازنگريد، طرار را ديد و هنوز تاريك بود پنداشت كه آن دوست وي است. صد دينار در آستين داشت بر دستارچه بسته، از آستين بيرون كرد و بدين طرار داد و گفت: اي برادر اين امانت است بتو، چون من از گرمابه بيرون آيم به من بازدهي. طرار زر از وي بستد و آنجا مقام كرد تا وي از گرمايه بيرون آمد، روز روشن شده بود، جامه بپوشيد و راست همي رفت، طرار وي را بازخواند و گفت اي جوانمرد؛ زر خويش بازستان، و پس بر

و كه امروز از شغل خويش فروماندم ازين نگاهدشتن امانت تو، مرد گفت: اين زر چيست و توچه مردي؟ گفت من مردي طرارم، تو اين زر به من دادي. گفت: اگر تو طراري چرا زر من نبردي؟ طرار گفت: اگر به صناعت خويش بردمي، اگر هزار دينار بودي از تو يك جو نه انديشيدمي، و نه باز دادمي، و لكن تو به زنهار (امانت) به من دادي، زينهار دار نبايد كه زينهار خوار باشد كه امانت بردن جوانمردي نيست.


اصول عشق ورزیدن از قابوس نامه
بدان ای پسر، تا کسی لطیف طبع نبُوَد عاشق نشود، از آنچه عشق از لطافت طبع خیزد و هرچه از لطافت خیزد، بی شک لطیف بُوَد. چون لطیف بُوَد، ناچاره در طبع لطیف آویز. نبینی که جوانان بیشتر عاشق شوند از پیران؟!
از آنکه طبع جوانان لطیف تر بُوَد از طبع پیران و نیز هیچ غلیظ طبع و گران جان عاشق نشود. از آنکه این علتی است که خفیف روحان را بیشتر افتد.
اما تو جهد کن تا عاشق نشوی؛ اگر گرانی و اگر لطیف، از عاشقی بپرهیز، که عاشقی بلاست، خاصه به هنگام مفلسی؛ که هر مفلسی که عاشقی ورزد، معاینه در خون خویش سعی کرده باشد، خاصه پیر باشد، که پیر را جز به سیم، غرض حاصل نشود…


پس اگر به اتفاق، تو را وقتی به روزگار با کسی وقت خوش گردد، تو معیِن دلِ خود مباش و پیوسته طبع را عشق باختن میاموز؛ که این نه کارخردمندان باشد؛ از آنچه مردم در عشق، یا در وصال باشد یا فراق. بدان که یک ساله راحت وصال به یک ساعته رنج فراق نه ارزد، که سرتاسر عاشقی زنج است و درد دل و محنت…
پس خویشتن را نگاه دار و از عاشقی پرهیز کن، که بی خودان از عاشقی پرهیز نتوانند کردن؛ از آنچه ممکن نگردد که به یک دیدار کسی بر کسی عاشق نشود. نخست چشم بیند آنگه دل پسندد. چون دل را پسند افتاد، طبع بدو مایل شود. چون طبع مایل گشت، آنگاه دل مقتاضی دیدار او باشد… پس چون در حدیث آمدی، سخنی گفتی و جوابی شنیدی، خر رفت و رسن برد! پس از آن اگر خواهی که خویشتن را نگاه داری، نتوانی؛ که کار از دست تو در گذشته بُوَد. هر چه روز بُوَد عشق تو بر زیادت ُبوَد، به ضرورت تو را متابع دل می باید بُوَد.


اما اگر به دیدار اول خویشتن نگاه داری، چون دل تقاضا کند، خِرد را بر دل موَکل کنی، تا بیش نام وی نبرد و خویشتن به چیزی دیگر مشغول همی داری و چشم از دیدارِ وی بربندی، که همه ی رنج یک هفته بُوَد، بیش یاد نیاید؛ زود خویشتن را از بلا بتوانی رهانیدن و لیکن این چنین کردن نه کار هر کسی باشد، مردی باید با عقلی که این علت را مداوا توانَد کردن…


اما دوستی دیگر است و عاشقی دیگر. در عاشقی کس را وقت خوش نَبُوَد و بدان که در دوستی، مردم همیشه با وقتی خوش ُبوَد و در عاشقی دایم اندر محنت بُوَد. اگر به جوانی عشق ورزی آخر عذری بُوَد. هر کس بنگرد و بداند، معذور دارد؛ گوید که جوان است. جهد کن تا به پیری عاشق نشوی، که پیر را هیچ عذری نباشد. چنان که از مردم عام باشی، کار آسان تر بُوَد. پس اگر از پادشاه باشی و پیر باشی، زینهار تا از این معنی اندیشه نکنی… تا در طریق سیاست و حشمت خلل راه نیابد.


اکنون، ای پسر، هرچند که این قصه بگفتم، اگر تو را اتفاقِ عشق اوفتد، دانم که بر قولِ من کار نکنی… اما اگر کسی را دوست داری، باری کسی را دوست دار که به دوستی ارزد. معشوق، خود بَطلیموس و افلاطون نباشد و لکن باید که اندک مایه خِردی دارد و نیز دانم که یوسفِ یعقوب نباشد، اما چنان باید که حلاوتی و ملاحتی باشد وی را، تا زبانِ مردم بسته باشد و عذر مقبول دارند، که مردم را از عیب کردن و عیب جستنِ یک دیگر چاره نباشد.
اثر قابوس نامه بر اشعار گوته


در قرن نوزدهم میلادی که هنرمندان اروپایی از فلسفۀ خشک «اصالت عقل» روی گردان شده به مکتب احساساتی رمانتیسم پناه برده بودند، مفر دلخواه خود را در منابع ادبی و عرفانی مشرق زمین پیدا کردند و علاوه بر مطالعۀ سفرنامه‏های پیشین و مسافرت به شرق، پاره‏ای از کتب مذهبی، عرفانی و ادبی فارسی، هندی، عربی و غیره را به زبانهای اروپایی برگرداندند.
یکی از کتابهایی که در این تاریخ به زبان آلمانی ترجمه شد، قابوسنامه بود که سخت مورد توجه ادیب بزرگ آلمانی «گوته» قرار گرفت و وی در اشعار خود بارها از مضامین این کتاب به طور مستقیم و غیرمستقیم سود جست و بدین ترتیب نه تنها خوانندگان اشعار خود را با حکمت و ادب مشرق زمین آشنا کرد، بلکه هنرمندان هم‏عصر خود را نیز به مطالعۀ این گونه آثار منظوم و منثور تشویق و ترغیب نمود.


با مطالعۀ اشعار گوته و مطابقت مضامین آن با مطالب قابوسنامه در می‏یابیم که منبع الهام او در سرودن پاره‏ای از قطعات دیوانش ترجمۀ آلمانی این کتاب ارزشمند بوده است.

مقدمه
قابوسنامه که به نامهای نصیحت‏نامه، اندرزنامه و پندنامه نیز شهرت دارد[1] به جهت فراگیر بودن مضامین و تسلط مؤلف آن بر فرهنگ و تمدن اسلامی پیش از مغول از زمان تألیف به بعد بارها توسط بزرگان ادب فارسی مورد اقتباس قرار گرفت و نه تنها مطالب و مضامین بلکه شیوۀ دلنشین و مرسل آن نیز در ادبیات فارسی جایگاه ویژه‏ای را اشغال کرده است.
از قرنها پیش ادبای دیگر کشورها نیز به ارزش والای این کتاب وقوف یافته و به ترجمۀ آن همت گماشته‏اند. نخستین‏بار مترجم گمنامی قبل از قرن نهم هجری اقدام به ترجمۀ قابوسنامه به زبان ترکی کرد و سپس در قرن نهم هجری مرجمک احمدبن‏الیاس به فرمان سلطان مراد دوم پادشاه عثمانی مجدداً این کتاب را به ترکی برگرداند .در سال 1117 هجری نظمی‏زاده مرتضی به دستور حسن پاشا حاکم بغداد روایت جدیدی از قابوسنامه به زبان ترکی نوشت و از آن تاریخ به بعد بارها ترجمۀ ترکی قابوسنامه به چاپ رسیده است.


در سال 1811 میلادی ترجمۀ آلمانی این کتاب که ظاهراً براساس ترجمه‏های ترکی تنظیم شده بود، تحت عنوان «کتاب کابوس یا تعالیم کیکاووس پادشاه ایرانی برای پسرش گیلانشاه» در برلین به چاپ رسید .مترجم این کتاب «دیتس» که در میان سالهای 1784 تا 1790 میلادی در قسطنطنیه به سر می‏برد، سفیر و وزیر مختار پادشاه آلمان در امپراتوری عثمانی بود. وی بنا به قول «ریو» یک نسخه از ترجمۀ ترکی مرجمک احمدبن‏الیاس و دو نسخه از ترجمه ترکی نظمی‏زاده مرتضی را در اختیار داشت و کتاب خود را با توجه به همین سه ترجمه تنظیم کرده بود.


دیتس مدتی پس از انتشار ترجمۀ خود یک نسخه از آن را برای هنرمند بزرگ آن عصر گوته فرستاد و همین امر موجبات یک سلسله نامه‏نگاری میان آن دو را فراهم آورد. به طوری که از مضمون این نامه‏ها که از بیستم مه سال 1815 تا سیزدهم نوامبر سال 1816 میلادی ادامه داشته است، بر می‏آید گوته سخت تحت تأثیر قابوسنامه قرار گرفته و مطالعۀ این کتاب پرارزش را به دوستان خود نیز توصیه کرده است .گوته از سالها قبل با ادبیات مشرق زمین آشنا شده بود و قصد داشت یک

سلسله از اشعار خود را که کاملاً از حال و هوای شرقی برخوردار بود تحت عنوان دیوان شرقی-غربی منتشر سازد. چاپ این دیوان در سال 1819 میلادی در دوازده فصل تحقق یافت و اشعار آن مورد توجه شعرا و نویسندگان هم عصر گوته قرار گرفت. مضامین این اشعار از قرآن کریم، معلقات، امثال و حکم ملل مشرق زمین و آثار شاعران و نویسندگان ایرانی، هندی و عرب سرچشمه گرفته است. در این میان سهم ادبای ایرانی نظیر فردوسی، سعدی، حافظ، مولوی، نظامی، جامی و غیره بیش از دیگران است و خود گوته بارها هم در متن اشعار و هم در توضیحاتی که خود شخصاً بر دیوانش نوشته، به این امر اعتراف کرده است .یکی از آثار ادبی فارسی که در اشعار این دیوان مورد استفاده قرار گرفته همین قابوسنامه است که به طور قطع حداقل در شش مورد نظر شاعر بزرگ آلمانی را به خود جلب کرده است:


1- در فصل تفکیر‏نامۀ دیوان یک مورد
2- در فصل حکمت‏نامۀ دیوان چهار مورد
3- در فصل ساقی نامۀ دیوان یک مورد
در فصول مغنی‌نامه، حافظ‌نامه، عشق‌نامه، رنج‌نامه، تیمور‌نامه و پارسی‌نامه مطلقاً از قابوسنامه اقتباس نشده و در بخش «قطعات بازمانده» و «اضافات» نیز هیچگونه تأثیری از این کتاب به چشم نمی‏خورد. در خصوص پنج مورد مشکوک در فصول تفکیرنامه، زلیخانامه، ساقی‏نامه، مثل‏نامه و خلدنامه در پایان این مقاله سخن خواهد رفت. بدین ترتیب در مجموع قطعات دیوان که بالغ بر 293 قطعه می‏شود، حداقل شش‌بار بدون شک مضامین نغز قابوسنامه مورد اقتباس گوته قرار‏گرفته و به زمان آمار می‏توان گفت که 04/2 درصد از اشعار این دیوان که خود شاعر نام «الدیوان الشرقی للمؤلف الغربی» بر آن نهاده، تحت تأثیر این کتاب ارزشمند سروده شده است.


اینک با توجه به آنچه گذشت، با سیری در دیوان گوته موارد شش‏گانۀ اقتباس از قابوسنامه را مورد بررسی قرار می‏دهیم:
1- گوته در بیت آخر یکی از قطعات تفکیرنامه تحت عنوان «تقدیم به شاه شجاع و نظایر او» که بین ژانویه تا مه سال 1815 میلادی سروده است، چنین می‏گوید:
وی در این قطعه که فکر اصلی آن از حافظ گرفته شده، ممدوح خود «کارل اگوست» را چنین مورد ستایش قرار می‏دهد: عمرت دراز و ملکت جاویدان باد .بنابرقول «ماکس ریشنر» شاعر این شیوۀ دعایی را از قابوسنامه اقتباس کرده است. این گونه دعاهای خیر در متون منظوم و منثور فارسی به وفور دیده می‏شود و بالطبع در قابوسنامه نیز به صورتهای گوناگون به چشم می‏خورد: زندگانی امیرالمؤمنین دراز باد، بقایش باد، بقای خداوند باد و غیره.


2- در فصل حکمت‏نامه اولین ردپای قابوسنامه را می‏توان در این تک بیت یافت:
شجاع‏الدین شفا این بیت را چنین به فارسی ترجمه کرده است:
اگر حسد در پی آن است که خویشتن را به چنگ و دندان بدرد، او را در نیت خیر خود آزاد گذار[20]. این بیت اشارۀ مستقیمی به عبارتی در باب بیست و نهم قابوسنامه دارد که آمده است: جهدکن در کار حاسدان خویش از بنمودن بدیشان از چیزهایی که ایشان را بدان خشم آید تا همی گدازند و بر بدسگالان خویش بدسگال باش ولکن با افزونی جویان مچخ و تغافل کن اندر کار ایشان که آن افزونی جستن خود ایشان را افگند که همواره سبوی از آب درست نیاید.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید