بخشی از مقاله

مواد مخدر


مقدمه
سوء مصرف و اعتياد به مواد مخدر يكي از بلاياي بزرگي است كه بشر امروزه در همه جاي جهان با آن دست به گريبان است. كارتل هاي بين المللي و باندهاي عظيم قاچاق مواد مخدر در همه جاي جهان از جمله در نزديك كشور عزيزمان پايگاه هايي دارند و به تجارت اهريمني خود كه دومين تجارت پر سود دنياست مشغول هستند .
اگر چه مقابله با تجارت غير قانوني مواد مخدر و اثرات آن چالشي بزرگ براي جامعه جهاني است، جالب است بدانيم كه پرسودترين تجارت هاي امروز دنياي ما تجارت اسلحه و مواد مخدر يعني كسب و كارهايي براي نابودي بشر است.


ميليون ها نفر در مملكت ما با معضل مواد مخدر دست به گريبان اند، ميليون ها زن تباهي همسرشان را روزانه پيش رو مي بينند و دم بر نمي اورند و ميليون ها كودك و نوجوان زير سقف هاي پر دود زندگي مي كنند و تباه مي شوند. سالانه صدها تن مواد مخدر در كشور مصرف مي شود كه صدها ميليارد ريال از سرمايه ملي را بر باد مي دهد. سن اعتياد رو به كاهش رفته و به نوجواني رسيده است. يك سوم طلاق هاي ثبت شده بدليل اعتياد است و شصت درصد از فضاي زندان هاي كشورمان را معتادان اشغال كرده اند. هزاران نفر در راه مبارزه با اين بلاي اهريمني جان باخته اند. بيكاري، ايدز، فحشاء، افسردگي ، خودكشي و صدها معضل ديگر با اعتياد مرتبط هستند و سوغات هاي جديد مانند : قرص اكستازي ، شيشه ، كراك ، پان پراگ و ... در حال گسترش در بين نوجوانان است.


متاسفانه ازسوي ديگر شاهد جهش در مصرف ترامادول و تركيبات شبه افيوني در سالهاي اخير مي باشيم به طوري كه اولين مورد مسموميت با ترامادول در ايران در سال 1382 گزارش شده است و در سال 1384 به متوسط 24 مورد مسموميت در ماه و در سال 1385 به متوسط 66 مورد مسموميت در ماه رسيده است كه در طي يكسال رشدي نزديك به 3 برابرداشته است .
اعتياد چيست ؟


اعتیاد یــك «بیمارى اجتماعی» است كه عوارض جسمى و روانى دارد و تا زمانى كه بـه علل گرایش «بیمار» توجه نشود، درمان جسمى و روانى فقط براى مدتى نتیجه‏ بخش خواهد بود و فـــرد مـــعتاد دوباره گرفتار « مواد اعتیاد آور» می‏ گردد.اعتیاد به موادمخدر یكى از مهمترین مشكلات اجتماعی، اقتصادى و بهداشتى است كه عوارض ناشى از آن تهدیدى جدى براى جامعه بشرى محسوب شده و موجب ركود اجتماعى در زمینه ‏هاى مختلف مى‌گـــــردد همچنین ویــرانگری‏ هاى حاصل از آن زمینه ساز سقوط بسیارى از ارزش‌ها و هنجارهاى فرهنگى و اخلاقى شده و بدین

ترتیب سلامت جامعه را بطور جدى به مخاطره مى‌اندازد.پدیده شوم قاچاق موادمخدر بیش از آنكه فعالیتى سوداگرانه، تجارى و اقتصادى در عرصه مافیاى اقتصاد بین ‏المللى باشد، ابزارى كارآمد، مؤثر و راهبردى در گسترش نظام سلطه صاحبان قدرت جهان بر كشورهاى توسعه نیافته است. تحلیلگران مسائل سیاسى و اجتماعى بر این باورند كه در تهاجم و نفوذ فرهنگی، پدیده موادمخدر مهمترین عامل به تباهى كشیدن و انحطاط اخلاقى جوامع به شمار می‏ رود. متاسفانه گسترش دامنه مصرف موادمخدر در جامعه امروزى به حدى است كه حتى قشر متفكر و تحصیل كرده را نیز به سمت خود كشانده است. مبارزه با اعتیاد نیز قطعاً بیش از آنكه ماموریتى در راستاى وظایف

مصرحه نیروى انتظامى باشد، اقدامى است استراتژیك در مقابله با ابزار نظام سلطه جهانى در انحطاط اخلاقى جوامع با اهداف خاص سیاسی. اعتیاد بعنوان یك آسیب اجتماعی، هیچ گاه بطور كامل ریشه‏ كن نخواهد شد، اما با تدبیر، اندیشه و تلاشى مخلصانه حداقل می‏توان آنرا به كنترل در آورد. در این راستا تلاش ما بر این است تا با ارتقاء سطح آگاهى اقشار مختلف جامعه پیشگیرى از اعتیاد را بر باشیم كه اگر هم در آن فرد معتادى وجود دارد، درصدد نجات خویشتن باشد.
تاريخچه مصرف مواد مخدر


خاصيت خواب آوري و تخديري شيره خشخاش اززمان تاريخ مكتوب بشر بر انسان شناخته شده است . آدمي كه از آغاز زندگي خود همواره در جستجور راهي براي فرار از رنج ها و دردهاي خود بود خيلي زود افيون يا شيره خشخاش را شناخت و به كار برد .
سومريان از كهن ترين اقوامي بودند كه ترياك را شناختند و آن را گياه شادي بخش ناميدند آن گونه كه از نوشته هاي باستاني برمي ايد مردم بابل ، مصر و روم از دير باز نه تنها ترياك را مي شناختند بلكه آن را كشت مي كرده و به خواص تخديري آن نيز گاهي اشاره داشته اند .


در پاپيروس ابرس مربوط به سالهاي 1500 قبل از ميلاد به روشي درماني براي جلوگيري از گريه كودكان اشاره شده است ( امروزه نيز در مصر با استفاده از دارويي كه ترياك در آن بكار برده ميشود كودكان را آرام ميكنند ) در اين پاپيروسها به نوعي نوشيدني اشاره شده است كه بعدها نيز مصرف آن ادامه يافته و در نوشته هاي بسياري از نويسندگان به عنوان نخستين مورد مصرف ترياك شناخته شده است .


گفته مي شود جايگاه اصلي ترياك مصر بوده است چراكه مصري ها از قديم خشخاش را كشت و شيره آن را مصرف مي نموده اند و آن را تبائيكا مشتق از واژه تبس نام شهري كه خشخاش در آن كشت مي شده است مي ناميدند .
در آشور بر روي نقش برجسته هايي كه به دوران پيش از ميلاد مي رسد به تصوير دسته گلي از كوكنار يا خشخاش برمي خوريم . همچنين بر روي يكي از سكه هاي يونان باستان نيز تصوير بوته خشخاش ديده مي شود .
در ادبيات كلاسيك يونان ، در اثار ويرژيل و اويد اشاره هايي به خشخاش خواب آور شده است . خداي خواب يونان موسوم به هيپنوز همانند خداي خواب روميان موسوم به سومنوس غالبا در حالي كه شاخه هايي از خشخاش در دست داشتند و گاهي خود را با آن آراسته بودند و گاهي اوقات ظرفي كه حاوي ترياك بود در دست داشتند نقاشي مي شدند . در اساطير يونان آمده است كه كرس خشخاش را آفريد تا بتواند به خواب برود و فراموش كند كه دخترش را به پلوتو داده است .
پزشكان هندي و يوناني نيز ترياك را در دوران باستان مي شناخته و در درمان بيماران خود از آن بهره مي گرفته اند . بقراط و تئوفرات شاگردان ارسطو نيز مواد افيوني را براي پيشگيري و درمان اسهال و ديگر دردها تجويز مي نمودند . اروپائيان نيز از 4000 سال پيش ( و به قولي 4800 سال پيش ) با اثرهاي ضد درد و خواص دارويي افيون آشنا بوده اند .


كلمه ي ترياك در اصل از كلمه يوناني «ترياكا» گرفته شده كه به مخلوطي از 60 تا 70 ماده ي مختلف محلول در عسل اطلاق مي شده است. اين مخلوط عليه سموم بعضي از حيوانات اثر پادزهري داشته و به همين منظور (يعني بعنوان پادزهر) استفاده مي شده است. واژه ي «ترياكا» خود از كلمه «تريون» گرفته شده كه در يوناني نام حيواني با سّم خطرناكي بوده است. «ترياكا» اولين بار توسط پاراسلسوس، طبيب و شيمي دان بزرگ سوئيسي و توماس سيدنهام پزشك معروف انگليسي به صمغ شيري رنگ مترشحه از ميوه ي كپسولي گياه خشخاش اطلاق شد. همين دو دانشمند استفاده از تنتور اين صمغ را در اروپا رايج نموده اند.


گفته شده كه بذر خشخاش در سال هاي 600 تا 700 پيش از ميلاد به چين برده شده است . گرچه دانشمندان چيني از زمان دور با ترياك اشنا بوده اند ولي تنها در اوايل سده نوزدهم ميلادي بود كه ترياك در اين كشور به يك مشكل اقتصادي _ اجتماعي تبديل شد . دولت چين تا سال 1767 واردات ترياك را از هند به مقدار 200 صندوق براي استفاده دارويي مجاز دانسته بود ولي پس از آنكه در اين سال شركت هند شرقي انحصار ترياك را در دست گرفت صادرات ترياك به چين با سرعت افزايش يافت . به طوري كه حجم صادرات ياد شده به اين كشور در سال 1800 به 2000 صندوق ، در سال 1821 به 5000 صندوق ، در سال 1831 به 10000 صندوق و بالاخره در سال

1850 به 70000 صندوق افزايش يافت . اين امر سبب معتاد شدن چندين ميليون چيني ، بر باد رفتن حجم زيادي از توان مالي كشور و ايجاد بحران در زمينه هاي اقتصادي ، اجتماعي و سياسي اين كشور گرديد . اين وضعيت برخي از روشنفكران چيني را واداشت تا جنبشي سياسي _ اجتماعي را بر عليه واردات ترياك توسط دولت انگلستان را بپا كرده و دولت چين را وادار كنند تا قوانيني عليه ورود ترياك و مصرف آن در اين كشور وضع كند . اين امر سبب بروز جنگ هايي در

فاصله سال هاي 1856 تا 1858 گرديد كه به جنگ هاي ترياك معروف است . با شكست چين در اين جنگ ها دولت انگلستان توانست تجارت و كشت ترياك را در چين به دست گيرد.
به هر حال از آنجا كه تا قرن نوزدهم بشر به داروهاي مسكن و داروهاي جانشين كه بتوانند خواص ترياك را در خود داشته باشند دسترسي نداشته و در زمينه ساخت آنها پيشرفت بسيار كمي داشته است تر ياك داروي همه دردها شناخته مي شد و اكثر بيماريهاي مرسوم را درمان مي كرده است و به نظر مي رسد كه در هيچ كجا نسبت به مصرف ترياك تا اواخر قرن حاضر نگراني وجود نداشته است . در قرن 19 ترياك در كشورهاي غربي به اساني در دسترس قرار داشت و پزشكان اين ماده را با آزادي و بدون هيچ محدوديتي تجويز مي كردند .


با اختراع سرنگ در اواسط قرن نوزدهم و كاربرد آن در تزريق مواد بر گرفته شده از ترياك معتادان اين ماده افزايش يافت . با گسترش و كاربرد سرنگ در تزريق مواد ابتدا اين باور نادرست كه اگر مواد افيوني تزريق شوند اعتياد آور نخواهند بود در ميان برخي از پزشكان به وجود آمد .
در اغاز قرن بيستم سوء مصرف مواد مخدر به يك چالش عظيم جهاني تبديل شد كه تا امروز بشر با آن دست به گريبان است .

تاريخچه مواد مخدر در ايران
از آشنايي ايرانيان با ترياك و مواد مشتق شده از آن زمان زيادي نمي گذرد . آنچه كه از شواهد تاريخي برمي آيد ، ايرانيان باستان با ترياك آشنا نبوده اند ، در اوستا و ادبيات باستاني هم نامي از ان برده نشده است .


در فرهنگ هاي معتبر فارسي مثل معين، عميد و دهخدا ترياك، ترياق يا درياق به دو معني يكي معجوني كه اثر پادزهري دارد و يكي به مفهوم شيره ي مترشحه از كپسول نارس گياه خشخاش آمده است.
مي دانيم كه دانشمندان و پزشكان مانند محمد زكرياي رازي و ابن سينا از نخستين كساني بودند كه به خواص دارويي ترياك آشنا بوده اند و آن را براي درمان بيماران خود به كار مي برده اند .
از آنجا كه در ايران پيش از اسلام نوشيدن الكل رايج بوده است و پس از اسلام نوشيدن الكل حرام اعلام شده است مصرف حشيش و ترياك به عنوان يك داروي اوليه رواج داشت .
به كار بردن ترياك نيز در ايران جايگزين طيف گسترده اي از نيازهاي برآورده نشده پزشكي و بهداشتي بوده است . بسياري از مردمي كه ترياك مصرف مي كرده اند به كار روزمره خود ادامه داده و مشكلي در زمينه فعاليت هاي اجتماعي و خانوادگي خود نداشته اند . همچنين توليد ، فروش و مصرف آن جرم تلقي نشده و افرادي كه مبتلا به مصرف مواد افيوني بوده اند از جامعه طرد نمي شده اند . به هر حال مسئله اعتياد به مواد مخدر( به ويژه ترياك ) در ايران از از اواخر سده نوزدهم ميلادي آغاز مي شود پيش از آن اگرچه ترياك در ايران در دسترس بوده ولي مي توان گفت كه اعتياد به آن بسيار كم بوده است .


هنگامي كه در ادبيات فارسي به ديده تاريخي به كلمه ترياك نگاه مي كنيم مي بينيم پيش از عصر صفوي به معني پادزهر به كار رفته است. به عنوان مثال اشعار زير گوياي اين مطلب است:
كه اين آشتي جستن از بحر چيست نگاه كن كه ترياك اين زهر چيست
سرانجام بستر جز از خاك نيست از او بهره زهر است و ترياك نيست
فردوسي
ز دشمن جفا بردي از بهر دوست كه ترياك اكبر بود زهر دوست
سعدي
اگر تو زخم زني به كه ديگري مرهم اگر تو زهر دهي به كه ديگران ترياك


حافظ
اما از دوره صفوي به بعد ترياك به معني ماده مخدر گرفته شده است:
يك لفط نمايان تو در حق من اين بود كز وعده ترياك تو ترياك بريدم
عشرتي (دوره صفوي)
شقايق از آن بر لب جو شده كه ترياكي هم صحبت او شده
ملاصدرا (دوره صفوي)
ايراني ها تيز از قرن ها پيش با گياه خشخاش آشنا بوده اند. كشت خشخاش را طبق شواهد تاريخي به دوره سلسله صفويه و در اطراف شهر يزد يا كرمان نسبت مي دهند كه محصول آن هم به مصارف داخلي مي رسيده ولي كشت اين گياه به منظور صدور محصول آن به خارج از كشور را از قرن هجدهم مي دانند.
در مورد زمان ورود ترياك به ايران نظرات گوناگوني وجود دارد. گروهي از مورخان ورود ترياك را يادگار يورش اعراب دانسته و گفته اند افيون يا كوكنار كه از دوران قديم به خشخاش معروف بوده و هم اكنون آن را ترياك مي نامند با حمله اعراب از مصر و عربستان به ايران آمده و از همان دوران خوردن آن را به عنوان داروي مسكن دردها و درمان بي خوابي رايج شده است. برخي ديگر لشكر مغول را عامل گسترش اين ماده در ايران دانسته اند اگر چه رازي و بوعلي پيش از اين دوره خواص ترياك را مي شناختند. در مورد ترياك خوردن ايرانيان اغلب مورخين متفق القولند كه اين عادت از زمان سلسله صفويه ايجاد شده است. آنچه مسلم است ترياك خواري در دوره شاهان صفويه در ايران زمين شيوع سرسام آوري داشته تا حدي كه بعضي از پادشاهان اين سلسله هم معتاد بوده اند، از جمله دلايل اين ادعا نوشته هاي «تاورنيه» است كه در دوره شاه عباس از ايران بازديد كرده

است و در سفرنامه خويش از ترياك خواري ايرانيان فراوان ياد مي كند. او در سال 1629 ميلادي در مورد چگونگي اعتياد در ايرا ن چنين نوشت : از عادت هاي بد و حيرت انگيز ايرنيان استعمال ترياك است كه حب كرده و مي خورند . ابتدا به اندازه سر سنجاق و بعد كم كم آن را زياد كرده تا به حد فندق مي رسانند و هنگامي كه كار به اينجا مي كشد ديگر جرات ترك آن را پيدا نمي نمايند .

«شاردن» نيز كه بعد از تاورنيه از ايران بازديد مي كند از نوشيدن جوشانده گرزُ خشخاش كه بدان كوكنار مي گفته اند ياد مي كند و مي گويد : مصرف اين دارو ( شربت كوكنار ) در حقيقت نتيجه يك تمايل شوم عمومي است و به زحمت از هر 10 نفر يكي را مي توان يافت كه به اين عادت شوم آلوده نباشند .


«فرير» طبيب شركت هند شرقي كه در سال 1677 ميلادي برابر 1087 هجري قمري از ايران بازديد كرده در سفرنامه خود اين طور مي نويسد كه ايراني ها هر وقت بخواهند كيفور بشوند ترياك مي كشند و اضافه مي كند كه معتادين مي توانند مقدار فوق العاده زيادي از اين ماده را مصرف كنند بدون اينكه ناراحتي پيدا كنند و آنها حالتي شبيه به مستي پيدا مي كنند.
او در جايي مي نويسد «مصرف ترياك يك عادت عمومي است به زحمت مي توان از ده نفر يك نفر را يافت كه به اين عادت شوم آلوده نباشد.» بتدريج ترياك بصورت يكي از مهمترين محصولات صادراتي ايران در آمده كه دولت و بازرگانان آن زمان از آن متمتع شدند.


مصرف ترياك در ميان شاهزادگان ، درباريان و دولتمردان كشور در دوره صفويه رايج بوده است . مصرف آن در شهر و روستا برخلاف آنچه در دربار به منظور تعديل اضطراب خاطر بزرگان و رجال عالي مقام بود جنبه دارويي داشته و بيشتر به صورت خوردن شربت آن بوده است .
ولي كم كم با گذشت زمان مصرف مواد مخدر فزوني مي گيرد و مصرف مواد مخدر در دربار صفوي آنقدر رواج مي يابد كه برخي از پادشاهان آن زمان همچون شاه عباس و شاه طهماسب به مخالفت با آن برمي خيزند . گفته شده كه شاه طهماسب دستور داد تا ترياك موجود در دربار را كه ارزشي بيش از 500 تومان در آن زمان داشته از بين ببرند .
اگر چه خوردن ترياك در زمان صفويه در ايران رايج بوده اما كشيدن ترياك

از زمان قاجار و دقيقاً از عصر ناصرالدين شاه شروع شد .اعتقاد نادرست به فوايد ترياك را «دكتر پولاك» طبيب آلماني عصر قاجار كه معلم دارالفنون بود در كتاب خاطرات خود چنين آورده است: «ترياك را در اسهال، دندان درد، چرك گوش،‌سينه درد، دردهاي روماتيسمي، التهابات مزمن چشم، ورم روده، ناراحتي مثانه و غيره مصرف مي كنند. به شيرخوارها هم اغلب شربت خشخاش مي دهند.» هم او مي گويد «مصرف ترياك عموميت يافته و منع

ي براي آن قائل نشده اند. در ضمن از نظر اجتماعي هم براي فرد سرشكستگي ندارد.»
با گسترش روابط اقتصادي سياسي با كشورهاي اروپايي و افزايش تجارت ترياك مصرف مواد افيوني در ايران شيوع يافت و به صورت يك مشكل اجتماعي مطرح گرديد . با افزايش نفوذ استعماري دولت انگليس در ايران در سال 1851 نخستين دلالان و پخش كنندگان ترياك در لباس دراويش هندي و صوفيان در خراسان و كرمان پراكنده شدند . از سوي ديگر عقب ماندگي اجتماعي _ اقتصادي مردم زمينه را براي گسترش و شيوع هرچه بيشتر ترياك كشي فراهم كرد . برخي دست نشاندگان و عوامل دولت هاي بيگانه در دولت وقت نيز با گذراندن قوانين ضد انساني به گسترش هرچه بيشتر اين پديده كمك كردند . براي نمونه به بهانه افزايش درآمد دولت در سال 1329 ه ق به تدوين

قانوني دست زدند كه دولت سوخته ترياك را از مصرف كننده به قيمت مناسبي خريداري نموده و در مقابل هر مثقال سه عباسي نيز حق الزحمه مي داد . دولت براي اجراي حسن انجام اين قانون اداره انحصاراتي ( دارايي ) تشكيل داد كه در سراسر كشور انجام وظيفه مي كرد و هرجايي كه چنين اداره اي نبود پاسگاه ژاندارمري اين وظيفه را انجام مي داد .


به علت تشويق روساي اداره ها و فعاليت آنها در مناطقي مانند بلوچستان و كرمان ترياك كشي خود كار مناسبي بود زيرا براي يك كارگر ساده با صرفه تر بود كه به جاي كاركردن ترياك بكشد و سوخته آن را به قيمت خوب آن زمان به دارايي بفروشد . به اين ترتيب بازار ترياك كشي چنان رونق يافت كه كشاورز ايراني ترجيح مي داد به جاي كشت گندم و مواد غذايي در زمين زراعتي خود خشخاش بكارد .
به هر حال اين عادت شوم در زماني كوتاه در كليه نقاط ايران شايع مي گردد تا حدي كه در سال 1311 شمسي هشت شيره كش خانه بطور رسمي در محل باغ فردوس كنوني موجود بوده كه البته نام آن را هم دارالعلاج يا شفاخانه گذاشته بودند!!
پس از انقلاب مشروطه با توجه به اهميت مسئله اعتياد به ترياك در دوره دوم مجلس شوراي ملي در تاريخ1329 ه ق قانون تحديد ترياك به تصويب رسيد دراين قانون برنامه هفت ساله اي هم براي ترك اعتياد پيش بيني شده بود كه متاسفانه فرصتي براي اجراي آن پيدا نشد . درسال 1307 قانون انحصار ترياك و مجازات مرتكبين قاچاق مواد افيوني ، توليد و توزيع غير قانوني آن تصويب شد و به اين ترتيب توزيع و فروش ترياك در انحصار دولت درآمد و يك برنامه 10 ساله براي ترك اعتياد در نظر گرفته شد .


عادت ترياك كشيدن دوران قاجاريه در زمان خاندان پهلوي نيز ادامه مي يابد به اين ترتيب براساس برآورد دولت ايران در سال 1328 نزديك به 5/1 ميليون نفر در ايران معتاد وجود داشته است كه 98% آنان ترياك يا شيره مصرف مي كرده اند . اين رقم 7% جمعيت 21 ميليوني آن زمان را تشكيل مي داد . در سال 1334 قانون منع كشت خشخاش و جلوگيري از مصرف غير پزشكي ترياك از تصويب مجلس مي گذرد و نتيجه مستقيم اين تصميم در اوايل دهه 1345 كاهش شمار معتادان به رقم 400 هزار نفر بود .ولي با اين تفاسيردرست قبل از انقلاب اسلامي حدود دويست و پنجاه هزار نفر (هفتاد هزار نفر بالاي شصت سال) با جواز رسمي از طرف وزارت بهداري هر ماه جيره ترياك خويش را از دولت مي گرفتند. بعلاوه در اين دوران مصرف هروئين نيز بتدريج در مملكت رايج و شايع شد.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي با سوء استفاده از اوضاع انقلاب كشت خشخاش بعد از سال ها ممنوعيت توسط عده اي سود جو از سر گرفته شد چنانكه مزرعه هاي زيباي

خشخاش با گل هاي فريبنده آن سطح بسياري از زمين هاي كشاورزي در استان هاي مختلف پوشاند.
دو سال پس از انقلاب اسلامي، يعني در سال 1359، لايحه ي قانوني تشديد مجازات و اقدامت تأميني و درماني براي مداوا و اشتغال به كار معتادان در 25 ماده به تصويب رسيد. يكي از مواد، دولت را مكلف مي سازد تا مراكز مجهزي براي نگهداري و مداواي «مجرمين» معتاد ايجاد كند و كارگاه هاي صنعتي نيز در اين مراكز داير شود تا پس از بازتواني، به كار و اشتغال بپردازند. بر اين اساس، بيمارستان هاي «معتادان ونك» تهران و «يافت آباد» تعطيل شد و مأموران كميته هاي انقلاب اسلامي، معتادان را دستگير كرده به عنوان مجرم به دادستاني ها تحويل مي دهند تا براي گذراندن دوران محكوميت و بازپروري به مراكز مربوطه سپرده شوند. اگر چه شرايط جنگي، بيكاري، گراني و تورم و ترانزيت روز افزون مواد مخدر از كشورهاي همسايه شرقي باعث افزايش تعداد معتادان شد.
در سال 1367 مجمع تشخيص مصلحت نظام اقدام به تصويب قانون مبارزه با مواد مخدر در 35 ماده نمود .
علل و عوامل موثر بر اعتياد
مقدمه
اعتياد يک بيماري زيست شناختي ، روانشناختي و اجتماعي است . عوامل متعددي در سوء مصرف مواد مخدر و اعتياد موثر هستند که در تعامل با يکديگر منجر به شروع مصرف و سپس اعتياد مي شوند. عوامل موثر بر فرد ، محيط فرد و عوامل اجتماعي ، عوامل در هم بافته اي هستند که بر يکديگر تأثير ميگذارند . درک کليه علل و عوامل زمينه اي موجب ميشود تا روند پيشگيري ، شناسايي ، درمان و پيگيري به طور هدفمند طرح ريزي شود.
بنابراين ، آشنايي با عوامل زمينه ساز مستعد کننده بروز اعتياد و نيز عوامل محافظت کننده در مقابل آن از دوجهت ضرورت دارد :
1- شناسايي افراد در معرض خطر اعتياد و اقدامهاي پيشگيرانه لازم براي آنان .


2- انتخاب نوع درمان و اقدامهاي خدماتي ، حمايتي و مشاوره اي لازم براي معتادان.
عوامل مخاطره آميز
عوامل مخاطره آميز مصرف مواد شامل عوامل فردي ، عوامل بين فردي و محيطي و عوامل اجتماعي است .
عوامل مخاطره آميز فردي
- دوره نوجواني
- استعداد ارثي
- صفات شخصيتي
- صفات ضد اجتماعي
- پرخاشگري
- اعتماد به نفس پايين


نگرش مثبت به مواد
موقعيت هاي مخاطره آميز :
- ترک تحصيل
بي سرپرستي
تأثير مثبت مواد بر فرد
دوره نوجواني :
مخاطره آميز ترين دوران زندگي از نظر شروع به مصرف مواد دوره نوجواني است. نوجواني دوره انتقال از کودکي به بزرگسالي و کسب هويت فردي و اجتماعي است. در اين دوره ، ميل به استقلال و مخالفت با والدين به اوج خود ميرسد و نوجوانان براي اثبات بلوغ و فرديت خود ارزشهاي خانواده را زير سوال ميبرد وسعي در ايجاد و تحليل ارزشهاي جديد خود دارد. مجموعه اين عوامل ، علاوه بر حس کنجکاوي و نياز به تحرک ، تنوع و هيجان ، فرد را مستعد مصرف مواد مي نمايد.


ژنتيک : شوامد مختلفي از استعداد ارثي اعتياد به الکل و مواد وجود دارد . تأثير مستقيم عوامل ژنتيکي عمدتا از طريق اثرات فارماکوکينتيک و فارماکوديناميک مواد در بدن ميباشد که تعيين کننده تأثيرماده برفرد است . برخي از عوامل مخاطره آميز ديگر نيز تحت نفوذ عوامل ژنتيکي هستند مانند برخي اختلالهاي شخصيتي و رواني و عملکرد نامناسب تحصيلي ناشي از اختلالهاي يادگيري.
صفات شخصيتي :
عوامل مختلف شخصيتي با مصرف مواد ارتباط دارند. از اين ميان ،برخي از صفات بيشتر پيش بيني کننده احتمال اعتياد هستند و بطور کلي فردي را تصوير ميکنند که با ارزشها با ساختارهاي اجتماعي مانند خانواده ، مدرسه و مذهب پيوندي ندارد و يا از عهده انطباق ، کنترل يا ابراز

 

احساسهاي دردناکي مثل احساس گناه ، خشم و اظطراب برنمي آيد. اين صفات عبارتند از : عدم پذيرش ارزشهاي سنتي و رايج ف مقاومت در مقابل منابع قدرت ، نياز شديد به استقلال ، صفات ضد اجتماعي ، پرخاشگري شديد ، احساس فقدان کنترل بر زندگي خود ، اعتماد به نفس پايين ، فقدان مهارت مقاومت در برابر پيشنهادهاي خلاف ديگران ، فقدان مهارتهاي اجتماعي و انطباقي . از آنجا که اولين مصرف مواد ، معمولا از محيطهاي اجتماعي شروع ميشود هر قدر فرد قدرت تصميم گيري و مهارت ارتباطي بيشتري داشته باشد ، بهتر مي تواند در مقابل فشار همسالان مقاومت کند.
اختلال هاي رواني :
در حدود 70% موارد ، همراه بااعتياد اختلال هاي ديگر روانپزشکي نيز وجود دارد . شايع ترين تشخيص ها عبارتند از : افسردگي اساسي ، احتلال شخصيت ضد اجتماعي ، فوبي ، ديس تايمي ، اختلال وسواسي – جبري ، اختلال پانيک ، مانيا، اسکيزوفرني.


نگرش مثبت به مواد :
افرادي که نگرشها و باورهاي مثبت و يا خنثي به مواد مخدر دارند، احتمال مصرف و اعتيادشان بيش از کساني است که نگرشهاي منفي دارند. اين نگرش هاي مثبت معمولا عبارتند از : کسب بزرگي و تشخص ، رفع دردهاي جسمي و خستگي ، کسب آرامش رواني ، توانايي مصرف مواد بدون ابتلا به اعتياد.


موقعيت هاي مخاطره آميز فردي :
بعضي از نوجوان و جوانان در موقعيت ها يا شرايطي قرار دارند که آنان را در معرض خطر مصرف مواد قرار ميدهد. مهمترين اين موقعيت ها عبارتند از:
در معرض خشونت قرار گرفتن در دوران کودکي و نوجواني ،ترک تحصيل ، بي سرپرستي يا بي خانماني ، فرار از خانه ، معلوليت جسمي ،ابتلا به بيماريها يا دردهاي مزمن . حوادثي مانند از دست دادن نزديکان يا بلاياي طبيعي ناگهاني نيز ممکن است منجر به واکنش هاي حاد رواني شوند. در اين حالت فرد براي کاهش درد و رنج و انطباق با آن از مواد استفاده ميکند.


تأثير مواد بر فرد : اين متغير وقتي وارد عمل ميشود که ماده حداقل يک بار مصرف شده باشد . چگونگي تأثير يک ماده بر فرد، تابع خواص ذاتي ماده مصرفي و تعامل آن با فرد و موقعيت فرد مصرف کننده است . تأثيرمواد بر فرد مصرف کننده ، به ميزان قابل توجهي ، به مشخصات او بستگي دارد.اين مشخصات عبارتند از : شرايط جسمي فرد، انتظار فرد از مواد ، تجربيات قبلي تاثير مواد و مواد ديگري که همزمان مصرف شده اند. مواد مختلف نيز تأثيرهاي متفاوتي بر وضعيت فيزيولوژيک و رواني فرد دارند ، مثلا : هروئين و کوکائين سرخوشي شديد، الکل آرامش و نيکوتين مختصري هوشياري و آرامش ايجاد ميکند.
عوامل مخاطره آميز فردي و محيطي :

 


• عوامل مربوط به خانواده:
- غفلت از فرزندان
- وجودالگوي نامناسب درخانواده
- خانواده آشفته
• عوامل مربوط به دوستان:
- دوستان مصرف کننده مواد
• عوامل مربوط به مدرسه
- فقدان محدوديت


- فقدان حمايت
• عوامل مربوط به محل سکونت
- شيوع خشونت و اعمال خلاف
عوامل مربوط به خانواده :
خانواده اولين مکان رشد و شكل گيري شخصيت ، باورها و الگوهاي رفتاري فرد است. خانواده علاوه بر اينکه محل حفظ و رشد افراد و کمک به حل استرس و مشكلات است مي تواند منبعي براي تنش و اختلال نيز باشد . ناآگاهي والدين ، ارتباط ضعيف والدين و کودک ، فقدان انضباط در خانواده ، خانواده متشنج ، آشفته و از هم گسيخته ، احتمال ارتکاب به انواع بزهکاريها مانند سوء مصرف مواد و اعتياد را افزايش ميدهد. همچنين والديني که مصرف کننده مواد هستند باعث ميشوند فرزندان با الگوبرداري از رفتار آنان مصرف مواد را يک عمل درست تلقي و رفتار مشابهي را در پيش گيرند.


تأثير دوستان :
تقريبا در 60 % موارد ، اولين مصرف موا به دنبال تعارف دوستان رخ ميدهد.ارتباط و دوستي با همسالان مبتلا به سوء مصرف مواد يك عامل قوي براي ابتلاي نوجوانان به اعتياد است. مصرف کنندگان مواد ، براي گرفتن تاييد رفتار خود از دوستان سعي ميکنند آنان را وادار به همراهي با خود نمايند.گروه همسالان به خصوص در شروع مصرف سيگار و حشيش بسيار موثر هستند بطوريكه بعضي از دوستي ها صرفا حول محور مصرف مواد شکل ميگيرد.نوجوانا به تعلق به يک گروه نيازمندند و اغلب پيوستن به گروههايي که مواد مصرف مي کنند، بسيار آسان است. هرچه پيوند فرد با خانواده ، مدرسه و اجتماعات سالم کمتر باشد ، احتمال پيوند او با اين قبيل گروهها بيشتر مي شود.
عوامل مربوط به مدرسه :
از آنجا که مدرسه بعد از خانواده ، مهمترين نهاد آموزشي و تربيتي است ، مي تواند از راههاي زير زمينه ساز مصرف مواد در نوجوانان باشد.
بي توجهي به مصرف مواد و فقدان محدوديت يا مقررات جدي منع مصرف در مدرسه ، استرسهاي شديد تحصيلي و محيطي ، فقدان حمايت معلمان و مسئولان از نيازهاي عاطفي و رواني به خصوص به هنگام بروز مشکلات و طرد شدن از طرف آنان.


عوامل مربوط به محل سکونت : عوامل متعددي در محيط مسکوني ميتواند موجب گرايش افراد به مصرف مواد شود : فقدان ارزشهاي مذهبي و اخلاقي ، شيوع خشونت و اعمال خلاف ، وفور مشاغل کاذب ، آشفتگي و ضعف همبستگي بين افراد محل و حاشيه نشيني از جمله اين عولمل هستند.
عوامل مخاطره آميز اجتماعي :
• فقدان قوانين و مقررات جدي ضد مواد مخدر
• بازار مواد


• مصرف مواد به عنوان هنجار اجتماعي
• کمبود فعاليت هاي جايگزين
• کمبود امکانات حمايتي ، مشاوره اي و درماني
• توسعه صنعتي ، محروميت اجتماعي-اقتصادي
مشخصات فردي و عوامل محيطي بخشي ازعلل اعتياد هستند و بخش ديگر را بازارهاي بين المللي مواد و عوامل اجتماعي- اقتصادي حاکم بر جامعه تشکيل ميدهند. اين عوامل عبارتند از :
• قوانين : فقدان قوانين جدي منع توليد ، خريد و فروش ، حمل و مصرف موا د، موجب وفور و ارزاني آن ميشوند.
• بازار مواد: ميزان مصرف مواد ، با قيمت آن نسبت معکوس دارد . هرچه قيمت مواد کاهش يابد ، تعداد افرادي که بتوانند آن رت تهيه کنند افزايش ميابد.همچنين سهل الوصول بودن مواد به تعداد مصرف کنندگان آن مي افزايد.
• مصرف مواد به عنوان هنجار اجتماعي : در جوامعي که مصرف مواد نه تنها ضد ارزش تلقي نميشود ، بلکه جزئي از آداب و سنن جامعه و يا نشان تمدن و تشخص و وسيله احترام و پذيرايي است ، مقاومتي براي مصرف مواد وجود ندارد و سوء مصرف و اعتياد شيوع بيشتري دارد.
• کمبود امکانات فرهنگي ، ورزشي ، تفريحي : کمبود امکانات لازم براي ارضاي نيازهاي طبيعي رواني و اجتماعي نوجوانان نوجوانان از قبيل کنجکاوي ، تنوع طلبي ، هيجان ، ماجراجويي ، مورد تائيد و پذيرش قرار گرفتن و کسب موفقيت بين همسالان ، موجب گرايش آنان به کسب لذت و تفنن از طريق مصرف مواد و عضويت در گروهاي غير سالم ميشود.


• عدم دسترسي به سيستمهاي خدماتي ، حمايتي ، مشاوره اي و درماني : در زندگي افراد ، موقعيت ها و مشکلاتي پيش مي آيد که آنان را از جهات مختلف در معرض خطر قرار ميدهد . فقدان امکانات لازم يا عدم دسترسي به خدماتي که در چنين مواقعي بتواند فرد را از نظر رواني ، مالي ، شغلي ، بهداشتي و اجتماعي حمايت نمايد ، فرد را تنها و بي پناه ، بدون وجود سطح مقاومت اجتماعي رها ميکند.


• توسعه صنعتي جامعه ، مهاجرت ، کمبود فرصتهاي شغلي و محروميت اقتصادي – اجتماعي : توسعه صنعتي ، جوامع را به سمت شهري شدن و مهاجرت از روستاها به شهرها سوق ميدهد . مهاجرت باعث ميشود تا فرد ، براي اولين بار با موانع جديدي برخورد نمايد . جدايي از خانواده ، ارزشهاي سنتي و ساختار حمايتي قبلي به تنهايي ، به انزوا و نااميدي فرد مي انجامد . کم سوادي ، فقدان مهارتهاي شغلي ، عدم دسترسي به مشاغل مناسب و به دنبال آن محدوديت در تامين نيازهاي حياتي و اساسي زندگي و تلاش براي بقا، فرد را به مشاغل کاذب يا خريد و فروش مواد مي کشاند و يا براي انطباق با زندگي سخت روزمره و شيوه جديد زندگي به استفاده از شيوه هاي مصنوعي مانند مصرف مواد سوق ميدهد.
ايدز / HIV


در حالي كه هر نوع مصرف مواد مخدر مي تواند با پيامدهاي خطرناكي همراه باشد، مصرف مواد مخدر تزريقي بيشتر اوقات خطرناكترين روش در نظر گرفته مي شود. يكي از دلايل اصلي اين امر همراهي بين تزريقهاي غير مطمئن و امكان ابتلا به ايدز است. گاهي اوقات مصرف مواد روانگردان را به عنوان «بيماري آخر قرن بيستم» اعلام مي كنند،‌ اگر چه منشاء آن به دوران باستان مي رسد كه چون سنتي اجتماعي و پذيرفته شده از هزاران سال قبل سابقه دارد. در واقع عنوان «بيماري آخر قرن بيستم» بيشتر براي ايدز مناسب است، چون يك بيماري جديد و به سرعت رو به گسترش و قابل واگيري است كه تا وقتي نخستين موارد آن در سال 1981 در آمريكا آشكار شد نام آن بر كسي آشنا نبود.


كلمه ايدز (AIDS‌) مخفف Acquired Immunodeficiency Syndrome يا «نشانگان نارسايي ايمني اكتسابي» است و همانطور كه از نامش بر مي آيد نتيجه كاهش اكتسابي در دستگاه ايمني است. منظور از نشانگان يا سندرم آن است كه ابتلا به ويروس ايدز مي تواند به مجموعه كاملي از نشانه هاي باليني متنوع يا بيماريهاي مرتبط با يكديگر منجر شود. تشخيص بيماري ايدز مبتني است بر تعريف بيماري به صورت فهرستي از حالتهاي خاص معرف بيماري ايدز كه به وسيله مركز كنترل بيماريها در آمريكا تدوين شده و به موازات افزايش دانش از سير طبيعي بيماري گاه به گاه در آنها تجديد نظر مي شود. تجديد نظر در تعريف حالتهاي خاص معرف ايدز در سالهاي 1987 و 1993 انجام شده، و حالتهايي كه بويژه بيشتر با ايدز و تظاهرات باليني مرتبط با آن در بين استفاده كنندگان مواد مخدر تزريقي زياد ديده مي شود در آنها گنجانده شده است. ويروس ايدز در تاريخ بيست ساله خود در حدود 40 ميليون نفر را در سراسر جهان آلوده كرده است.
بيماري ايدز نخستين بار هنگامي كه گزارشهايي از عفونت هاي نامتعارف بويژه در بين مردان همجنس باز به مركز كنترل بيماريها رسيد توسط اين مركز شناسايي شد اين عفونت هاي موسوم به فرصت طلب شبيه عفونت هاي كساني بود كه دستگاههاي ايمني آنان به شدت آسيب ديده است. عفونت هاي فرصت طلب از لحاظ باليني به صورت بيماريهاي متفاوتي مانند سينه پهلوي ناشي از پنوموسيستيس كاريني، ساركوم كاپوزي و . . . . هستند ولي مي توان تقريباً از همه آنها يك ويروس مشترك جدا كرد. اين رترو ويروس را ويروس نارسايي ايمني انسان (HIV) مي نامند كه به عنوان عامل عليتي در نارسايي دستگاه ايمني وبيماري ايدز در سال 1983 شناسايي شد.

سويه (نوعي) متفاوت از اين ويروس را از بيماران جدا كرده اند، نخستين سويه (HIV-1) است كه در يك آزمايشگاه فرانسوي جدا شده و سويه دوم (HIV-2) كه از جمعيت داكار (پايتخت سنگال در قاره آفريقا) در سال 1985 جدا شده است. همه گيري بيماري در درجه نخست بوسيله (HIV-1) ايجاد شد. مناطق جغرافيايي متفاوت انواع گوناگون (HIV-1) را دارند. با توجه به تفاوتهاي موجود در ساختار ژنتيك بنيادين اين زير نوع هاي ويروس، تهيه «نقشه انتشار» گونه هاي ويروس (HIV-1) و پيگيري راه عفونت در مناطق جغرافيايي متفاوت امكان پذير است. ويروس ديگر (HIV-2) بطور معمول بيشتر در بعضي كشورهاي آفريقاي غربي شيوع دارد. حتي در جاهاي ديگر دنيا اين ويروس در

كساني تشخيص داده مي شود كه در آفريقا مقيم بوده اند. اينك اين الگوها تغيير كرده،‌ بطوري كه ـ به عنوان مثال ـ نسبت (HIV-2) هاي جدا شده در بين آزمونهاي ايدز مثبت در پرتغال اكنون به 10 % رسيده است.
داشتن آنتي بادي ايدز (يا HIV مثبت بودن) يا فقط لفظ ساده ايدز به معناي آن است كه شخصي در معرض ويروس ايدز بوده، يا به ويروس ايدز آلوده شده، و يا يك مدت طولاني (تا 10 سال و گاهي بيشتر) عفونت بدون نشانه باليني مزمن داشته كه به تدريج دستگاه ايمني بدن را نابود كرده و به نقطه اي رسيده كه بيماري ايدز پديدار شده است. وقتي يك مصرف كننده مواد مخدر تزريقي مبتلا به ايدز تشخيص داده شود بطور معمول در مدت چند سال مي ميرد.


در ابتدا و تا مدت هاي دراز بيماري ايدز به غلط بيماري «عياشان» معرفي مي شد. گزارش بروز بيماري ايدز (يعني تعداد موارد تازه پديد آمده در يك جمعيت خاص در يك دوره معين) در مرداني كه تماس جنسي با مردان ديگر داشته اند در كشورهاي اروپاي غربي و ايالات متحده آمريكا به سرعت فزوني يافت. در فاصله سالهاي 1984 تا 1986 افزايش سالانه بروز ايدز در شهرهاي نيويورك، سانفرانسيسكو و لوس آنجلس در اين گروه از مردان بين 43-13 درصد بود. در آن مدت به بيماراني كه مورد انتقال خون قرار گرفته بودند با مصرف كننده مواد مخدر تزريقي بودند ـ وسهم قابل ملاحظه اي از موارد را در آن زمان تشكيل مي دادند ـ كمتر توجه مي شد.


در پايان دهه 1980 ميلادي در سراسر دنيا دانستند كه بيماري از راه تماس با غير همجنس ـ مانند آميزش جنسي حفاظت نشده (بدون كاندوم) با فرد آلوده به ايدز از جنس ديگر، منتقل مي شود، و بخصوص در كشورهاي جنوب صحراي آفريقا و منطقه كارائيب و بعضي كشورهاي آمريكاي لاتين كه روش انتقال بيشتر از راه تماس با غير همجنس است ـ هم بيماري منتقل مي گردد. افزايش مداوم موارد جديد ايدز در كشورهاي صنعتي با انتقال از راه تماس غير همجنس مرتبط است. اين امر خود

به خود امكان انتقال از مادر به فرزند (انتقال در حاملگي و يا زايمان) را هم فراهم مي كند، و انتقال پشت سر هم عفونت، شيوع و اهميت آن را افزايش مي دهد. بروز بيماري ايدز مرتبط با تماس با غير همجنس به اندازه اي افزايش يافته كه برآورد مي شود اكنون 75 % از همه آلودگي هاي با ويروس ايدز از طريق آميزش با غير همجنس منتقل شده اند. و اين امر بيماري ايدز را يك بيماري مهم منتقله از راه آميزش جنسي در سطح جهاني مي نمايد.


اگر چه در ايالات متحده آمريكا بيشترين سهم انتقال ويروس ايدز هنوز هم در مردان همجنس گراست، در اروپا راه غالب انتقال ويروس ايدز از سال 1989 مصرف مواد مخدر تزريقي بوده است. الگوهاي آلودگي به ويروس در آسيا به سرعت در تغيير است و سهم موارد ايدز قابل انتساب به مصرف مواد مخدر تزريقي رو به افزايش است.
در كشورهاي ايران اگر چه آمار كاملي وجود ندارد اما هر دو روش تزريق وريدي مواد مخدر و رابطه جنسي در ايجاد موارد جديد ايدز در سالهاي اخير مؤثرتر بوده است و موضوع آنجا پيچيده تر مي شود كه بدانيم رابطه هاي جنسي ناصحيح و كنترل نشده در بين معتادان تزريقي بيشتر است.
با گذشت زمان روز به روز واضح تر مي شود كه انتقال از راه آميزش با غير همجنس با ساير راههاي انتقال وقوع هم زمان دارد، يعني بسياري اوقات آميزش بي احتياط جنسي همراه با مواد تزريقي وجود دارد. اين امر گروهي از افراد مبتلا به بيماري منتقله از راه آميزش جنسي را ايجاد مي كند كه اكتساب و انتقال ايدز از طريق آنان بسيار آسانتر مي شود. در زنان كشورهاي پيشرفته بتازگي آميزش جنسي با مصرف كنندگان مواد مخدر تزريقي اهميت بسيار يافته، و پژوهشي در شهر نيويورك نشان داده كه در انتشار بيش از 80 % از موارد ايدز ناشي از آميزش با غير همجنس‌،‌ در جايي از زنجيره انتقال يك فرد مصرف كننده مواد مخدر تزريقي وجود داشته است.


نقش تسهيل كننده گروههاي سني زنان جوان در كشورهاي پيشرفته قابل توجه نيست، اما اين نقش در كشورهاي در حال توسعه كه گسترش از راه آميزش غير همجنس غالب است، و بيش از 80 % حاملان ويروس در 1990 در آن كشورها بوده است بسيار مهم است.
در سال 2000 ناقلان ويروس ايدز در كشورهاي در حال توسعه 95 % از كل ناقلان ويروس در جهان را تشكيل مي داده اند. در كشورهاي در حال توسعه به طور كلي ضايعه ناشي از بيماريهاي آميزشي بسيار سنگين تر از كشورهاي پيشرفته است.


با پيشرفت پژوهش ه معلوم شده يك وجه مشترك اثبات شده بين راههاي مختلف انتقال، راه انتقال از زنجيره خون است. ويروس يا از بدن شخص آلوده به جريان خون نفر ديگر از طريق بدن، ترشحات مني يا ترشحات واژن و يا به علت تماس با خون از طريق خراشيدگي زخمهاي بسيار ريز راه مي يابد و يا بطور مستقيم از طريق سرنگ مشترك آلوده به خون شخص ديگر وارد مي شود. ويروس ايدز پس از رسيدن به جريان خون شخص گيرنده، ياخته هاي هدف خود را مي يابد و در آنها تكثير يافته به ياخته هاي بعدي هجوم مي برد. به اين ترتيب مصرف مواد تزريقي كه به صراحت با تجهيزات خوني آلوده متصل است در بين راههاي بالقوه انتقال بيشترين اهميت را دارد. خونهاي داده شده براي انتقال خون و همچنين فرآورده هاي خوني اصولاً پس از سال 1985 با انجام غربالگري خون دهندگان بي خطر شده است. در اگوست سال 1995 مديريت غذا و دارو در ايالات متحده آمريكا توصيه كرده كه همه اهداكنندگان خون و پلاسما بايد از نظر داشتن آنتي ژن اضافي غربالگري شوند تا «دوره مخفي» آلوده كننده كوتاهتر شود. «دوره مخفي» آلودگي يك فاصله زماني در حدود 25 روز است كه خون دهنده تازه آلوده شده اي كه هنوز به اندازه كافي پادتن قابل تشخيص در وي ايجاد نشده مي تواند آلوده كننده باشد.
بكار بردن وسايل تزريقي آلوده به خون ـ كه ويروس را بطور مستقيم وارد جريان خون يا بافت هاي بدن مي كند ـ مي تواند خطري بيش از آميزش جنسي حفاظت نشده داشته باشد. امروزه آميزش جنسي حفاظت نشده با يك مصرف كننده مواد مخدر تزريقي كه آلوده به ايدز هم باشد محتمل ترين راهي است كه از طريق آن يك «شخص معمولي» اما بي دقت كه درگير مواد مخدر تزريقي هم نيست ممكن است به ويروس ايدز آلوده شود. معتادان تزريقي و مبتلايان به بيماريهاي منتقله از راه آميزش به جز ايدز جزو گروههاي بسيار مستعد مبتلا به ايدز مي باشند و ميزان مثبت شدن ايدز در آنان بيشتر از جمعيت عمومي است، و از اين رو بطور ناشناخته به انتقال ايدز به علت

آميزش با غير همجنس كمك مي كنند.
استفاده مشترك از وسايل تزريق مشكوك، خطر بسيار زيادي دارد، خواه روش وريدي، عضلاني يا زير جلدي باشد. انتقال مقدار بسيار كمي از خون كه در صورت استفاده چند نفر از سوزن و يا سرنگ مشترك روي مي دهد، وسيله اي بسيار پرخطر براي انتقال ويروس ايدز و همچنين ساير بيماريهاي عفوني قابل انتقال از خون مثل هپاتيت B و C است.


در سطح جهان نزديك به 22 % جمعيت مبتلا به ويروس ايدز مصرف كننده مواد مخدر تزريقي اند. اين نسبت به نحو معني داري بيش از نسبت جمعيت معتادان تزريقي به كل جمعيت جهان است.
اين اطلاعات در تنظيم سياست پيشگيرانه و پيش بيني هزينه هاي بهداشتي در آينده اهميت اساسي دارند : هر چه نسبت مصرف تزريقي مواد در جمعيت آلوده به ويروس ايدز بيشتر باشد، ميزان بروز ايجاد موارد جديد ايدز مرتبط با مصرف تزريقي مواد بيشتر خواهد بود، اين ميزان در بردارنده ويروس ايدز در مصرف كنندگان تزريقي مواد، ويروس ايدز در همبستران مصرف كنندگان تزريقي مواد، و ويروس ايدز در كودكان زاده شده از مادراني كه مصرف كننده تزريقي مواد يا همبستر يك مص

رف كننده تزريقي مواد بوده اند نيز هست. ميزان بروز ويروس ايدز مرتبط با مصرف تزريقي مواد در بسياري بار سنگيني بر نظام بهداشتي و بهزيستي تحميل خواهد كرد. حتي در جاهايي كه براي مبارزه با ويروس ايدز امكانات درماني وجود داشته باشد، درمان بيماران بسيار پر هزينه و اداره آن دشوار است. اين درمان براي هر بيمار در سال 15000 دلار آمريكا هزينه دارد، و دستيابي به درمان بويژه در كشورهاي در حال توسعه (كه تعداد زيادي از موارد ويروس ايدز تا كنون در آنها به ثبت رسيده) محدود خواهد بود. بنابراين نخستين هدف بايد نه درمان بلكه پيشگيري از ويروس ايدز مرتبط با تزريق مواد باشد.


جنسيت و مصرف تزريقي مواد
طبق مطالعه سازمان بهداشت جهاني در چند شهر جهان زنان بخش اكثر معتادان تزريقي جديد (يعني كساني كه 6 سال يا كمتر مواد مخدر تزريقي را بكار برده اند) را تشكيل مي دهند. زنان بين 25 % (در نيويورك) تا 69 %‌ (در گلاسكو) مصرف كننده جديد مواد تزريقي اند. از لحاظ فراواني مشاركت در وسايل تزريق بين زنان مردان تقريباً تفاوتي نيست. در برزيل نسبت زن به مرد در بيماران مبتلا به ويروس ايدز از در سالهاي 1984-1980 به در 1999-1995 كاهش يافته كه شايد علت آن موارد ابتلاي به ويروس ايدز از غير همجنس و بيشتر شدن انتقال از طريق مصرف تزريقي

مواد و زيادتر بودن نسبت زنان كاربر مواد مخدر تزريقي باشد. در همه گيري ويروس ايدز در بلگرد (در سال 1988-1987) نسبت زنان قابل ملاحظه بود و يك چهارم تمامي نمونه مطالعه را تشكيل مي داده است. كه مصرف هروئين يا ساير مواد ترياكي را زودتر شروع كرده بودند، و قدري زودتر از مردان گرايش به آلوده شدن به هم نشان دادند. در بيشتر كشورهاي اروپايي مصرف مواد مخدر تزريقي

در همه گيريهاي با انتقال عمودي (از مادر به فرزند) و بزرگسالان نقش عمده اي ايفا كرده است. مصرف مواد مخدر تزريقي بيشترين نسبت انتقال (32% ) را در مادران كودكان آلوده به ويروس ايدز داشت. شيوع آلودگي به ويروس ايدز در بين زنان خود فروش ـ بويژه در زنان ولگرد كشورهاي پيشرفته ارتباط قوي با مصرف مواد مخدر تزريقي دارد. طبق مطالعه اي كه در دانمارك انجام شده، شيوع مثبت بودن سرم خون نسبت به ويروس ايدز در زنان خود فروش مصرف كننده مواد مخدر تزريقي 8/31 % و در زناني كه مصرف كننده تزريقي مواد نبوده اند 5/1 % بوده است. بيشتر اوقات معتادان تزريقي خود رفتار جنسي پر مخاطره اي دارند.


همبستگي بين تزريق مواد مخدر و انتقال ويروس ايدز در بسياري از بخشهاي جهان به حق مايه نگراني عمده شده، ولي سازمان بهداشت جهاني وجود بيماريهاي ديگر مرتبط با اعتياد را هم قابل توجه دانسته زيرا كه بالقوه مي توانند تأثير حتي بيشتري از لحاظ آماري و پزشكي داشته باشند، مانند هپاتيت، سل و بيماريها منتقله از راه آميزش جنسي.
وضعيت كنوني
در سر تا سر جهان تعداد مصرف كنندگان مواد مخدر به 190 ميليون نفر مي رسند و آمار رسمي تعداد معتادان كشور را دو ميليون نفر ذكر مي كند كه ميانگين سني اين افراد 18 سال است و اين در حالي است كه 11 ميليون نفر از جمعيت كشور با مشكل اعتياد خود يا اطرافان دست به گريبانند.


در بررسي هايي كه در آسيا در سال 1986 انجام شده است نشان داده شد كه در كشورهاي جنوب شرقي آسيا روند اعتياد با ترياك به سمت استفاده از هروئين تغيير پيدا كرده است همچنين در مطالعه اي در اسپانيا نيز در سال 1994 به افزايش روند سوء مصرف هروئين در اروپاي مركزي و اروپاي شرقي اشاره شده است . در دو مطالعه اي كه در ايتاليا و استراليا در طي سالهاي 2003_ 1996 انجام گرفته است تغيير روند سوء مصرف مواد از هروئين به كوكائين بوده است .
در اسپانيا در مطالعه اي كه برروند سوء مصرف مواد غير قانوني انجام شد مشخص گرديد كه از اوايل دهه 1980 سوء مصرف مواد به ويژه حشيش و هروئين در ميان جوانان افزايش داشته است . در يونان نيز در سالهاي 1983_ 1973 حشيش و هروئين بيشترين موارد سوء مصرف بوده اند .
در مطالعه مقطعي كه در انگلستان در ميان دستگير شدگان توسط پليس در سال 2003 انجام شد هروئين و كراك كوكائين بيشترين موارد سوء مصرف بودند .


بر اساس آمار سال 79 هفتاد درصد از معتادان ترياك، 14 درصد هروئين، 6 درصد حشيش و 10 درصد بقيه هم سوخته و شيره مصرف مي كنند.
مطابق آمار ستاد مبارزه با مواد مخدر رياست جمهوري تعداد تقريبي معتادان كشور حدود 000/200/1 نفر است و در كنار آنها 000/800 نفر هم بصورت تفنني از مواد اعتياد آور استفاده مي كنند . اما مطابق پژوهشي كه در سال 1378 توسط سازمان بهزيستي و UNDCP تحت عنوان ارزيابي سريع مسئله اعتياد در ايران انجام شد تعداد معتادين 000/700 نفر تخمين زده شد . بر اساس گزارش مقدماتي طرح بررسي اپيدميولوژيك سوء مصرف مواد در جمهوري اسلامي ايران در سال 1380 تعداد مصرف كنندگان مواد افيوني ( شامل : ترياك ، شيره ، هروئين و بوپرنورفي

ن ) 223/761/3 نفر است . ( 73% ترياك ، 17% شيره ، 9% هروئين ، 1% بوپرنورفين ) كه 591/157/1 نفر از آنها دچار معيار اعتياد هستند و مردان 90% و زنان 10% اين عده را تشكيل مي دهند .
60 درصد از فضاي زندان ها را زندانيان مواد مخدر اشغال كرده اند. در سال 1379 در حدود 243 هزار نفر در ارتباط با مواد مخدر دستگير شده اند كه 93 درصد آنها را قاچاقچيان جزء و معتادين تشكيل مي دهند.
سالانه در كشور 780 تن مواد مخدر مصرف مي شود و مصرف كنندگان مواد مخدر سالانه بيش از 225 ميليارد تومان را دود مي كنند.
بر اثر مصرف اين مواد هر ماه حدود 100 نفر جان خود را از دست مي دهند و 34 درصد طلاق هاي ثبت شده در كشور به علت اعتياد والدين به مواد مخدر است.
اين در حالي است كه سن اعتياد به مواد مخدر نسبت به چند سال گذشته حدود 10 سال كاهش يافته است. بررسي سن مراجعان به مراكز درمان معتادان نشان مي دهد كه سن شروع به اعتياد از 30 تا 35 سال در چند سال گذشته، به 20 تا 25 سال در سال جاري رسيده است، اين مسئله نشانگر آن است كه اقدامات چندين ساله جواب نداده است مواد مخدر كه روزگاري تنها توسط كهنسالان استعمال مي شد و نزد بسياري از مردم پديده مذمومي بود، امروزه بسياري از ميانسالان و جوانان را گرفتار خود كرده است.
متأسفانه كشور ما به لحاظ قرار گرفتن در مسير ترانزيتي مواد مخدر به اروپا و باز شدن مرزهاي آسياي مركزي بيش از پيش آلوده شده است.
براساس آمار در سال 1998 ميلادي 237 هزار هكتار از اراضي كشاورزي جهان زير كشت خشخاش بوده و در سال گذشته 3 هزار و 765 تن ترياك توليد شده است و اين در حالي است كه 27 درصد زمين هاي زير كشت خشخاش در جهان در افغانستان است و 58 درصد مواد مخدر جهان در افغانستان توليد مي شود. طالبان در سال 5 هزار تن ترياك توليد مي كردند كه قيمت آن 200 ميليارد تومان است، فعاليت 35 شبكه بزرگ سازمان يافته در افغانستان كه با ايران مرز مشتر

ك دارد از تهديدات مهم براي ما به شمار مي آيد. اين نكته زماني اهميت دو چندان مي يابد كه بدانيم هيچ مبارزه اي با قاچاق مواد مخدر در افغانستان وجود نداشته است بنابراين ناگزير از پذيرش اين نكته هستيم كه بخشي از اين مواد افيوني به لحاظ همجوار بودن با اين كشور وارد خاك ما مي شود. در حال حاضر 350 لابراتور تبديل مواد با ظرفيت تبديل 120 تن مرفين در كنار مرزهاي شرقي ما فعاليت مي كنند. ترياك در مرزهاي كشور كيلويي 40 هزار تومان در شهرها كيلويي 400 هزار تومان به فروش مي رسد. قاچاقچيان مواد مخدر در جهان هر سال تقريباً 500 ميليارد دلار سود مي برند. بنابراين انگيزه هاي مالي توليد مواد مخدر نيرومندتر از آن است كه برخي از كشورهاي در حال توسعه بتوانند از آن چشم بپوشند.

 

دلايل مصرف مواد مخدر
دلايل مصرف
از روزگار باستان در برخي امور اجتماعي، در پزشكي، در مراسم مذهبي و تشريفاتي، مواد روان گردان مصرف مي شده است. در طول قرن گذشته اين الگوهاي قديمي تغيير يافته است. تأثير تغيرهاي جغرافيايي،‌ جنگها و تعارض ها، و تطوّر اقتصادي در ايجاد اين « بيماري آخر قرن بيستم» نيرومند است، ولي بيشتر مردم با وجود سختي هاي اقتصادي و شخصي اگر چه دچار اضطراب و افسردگي شده اند اما با اين حالات بدون روي آوردن به مصرف مواد مخدر غير قانوني مقابله كرده اند. بنابراين پرسش فقط اين نيست كه چرا عده اي از مردم به سوي مصرف مواد مخدر غير قانوني روي مي آورند، بلكه بايد پرسيد چرا عده اي از مردم كه ظاهراً مانند گروه اول هستند به مواد مخدر روي نمي آورند.
بر طبق گزارش سازمان جهاني بهداشت نظريه هايي كه درباره مصرف مواد مخدر غير قانوني ارايه شده، از رده هاي علمي كاملاً متفاوت ار ژنتيك تا نوروبيولوژي و از روانكاوي فرويدي تا ماركسيسم پديد آمده، و واقعيت مي تواند از اين هم فراگيرتر باشد. سبب شناسي مصرف مواد مخدر شامل نظريه هايي متمركز بر عوامل شخصي يا انفرادي است كه ممكن است كسي را مستعد تجربه

داروهاي روان گردان كند، و توضيح گسترده تر بر پايه ي محيط بلافصل خانواده، دوستان و تأثيرهاي اجتماعي بويژه در دوره آسيب پذير نوجواني است كه در آن خطرپذيري و جست و جوي احساس مي تواند تكانه هاي مهمي باشند. از ديدگاه بعضي عوامل فرهنگي و اجتماعي – اقتصادي عوامل اصلي حالاتي است كه در آن حالات احتمال بروز مصرف مواد مخدر بيشتر مي شود. در حالي كه به نظر بعضي ديگر تأثير نظارت هاي مستقيم و غير مستقيم اجتماعي مهمترين چارچوب تحليل را فراهم مي آورد.


هر چند وجود مجموعه اي متنوع از دلايل احتمالي هر نوع توجيه يك سو نگر را رد مي كند، تنها با افزايش آگاهي درباره اين جنبه اساسي مشكل مواد مخدر مي توان سياستها و برنامه هاي دفاعي و پيشگيري ايجاد كرد كه مي تواند به حفاظت از اشخاص آسيب پذير كمك كند. در اين خصوص بايد به تمايز بين عواملي عالي و عوامل همبسته اي كه بر مصرف و الگوهاي وابستگي اثر مي گذارد دقت كرد. شواهدي در اين زمينه اگر چه اندك وجود دارد دال بر اينكه بعضي عوامل علت اعتياد به مواد مخدر مي شوند، و در مقابل طيف گسترده اي از متغير ها در افراد يا بعضي گروههاي اجتماعي وجود دارد كه پايه مشترك توجيه هايي براي ايجاد «مدل» هاي مصرف مواد مخدر است. اين مدل ها عبارتند از : مدل بيماري، مدل ضعف عاطفي و مدل رفتاري يا يادگيري اجتماعي، بايد تمايز بيشتري بين مصرف بار اول (و شايد فقط بار اول) و مصرف هاي بعدي قائل شد.
مصرف بعدي مي تواند به صورت گاهگاهي‌، منظم يا تفريحي، مشكل ساز، اجباري يا به علت وابستگي باشد. به عنوان مثال دليل نخستين اقدام به دود كردن حشيش ممكن است با آنچه موجب نخستين تجربه مصرف هروئين مي شود به كلي متفاوت باشد. اگر چه تصميم گيري درباره مصرف مواد مخدر به در دسترس بودن آن بستگي دارد، ولي ممكن ست در حضور بعضي عوامل

خطر سهيم در مصرف، كه احتمال بكار بردن ماده مخدر را افزايش مي دهند، تسهيل شود. شرايط ديگر بعضي عوامل حفاظتي ممكن است از مصرف مواد مخدر جلوگيري كنند يا بازدارنده آن باشند. انگيزه هاي ادامه مصرف مواد مخدر بر حسب نوع ماده و شخص مصرف کننده متفاوت است . اين عوامل را گاهي با اصطلاح تقويت مثبت و تقويت منفي شرح مي دهند. تقويت مثبت يعني وقتي اشخاص پس از نخستين تجربه تجربه خوب يا پاداش دريافت کنند درصدد بر مي آيند که با ادامه

آن تجربه اثر آن را تقويت کنند ؛ تقويت منفي وقت است که به علت فقدان ماده مخدر شخص احساس محروميت و ناراحتي ميکند و باعث ميشود که به مصرف ماده مخدر ادامه دهد.
مواد مخدر روان گردان براي چهارمنظور مصرف ميشود : 1- سنتي فرهنگي ، مذهبي 2- پزشکي ، درماني 3- اجتماعي ، تفريحي 4- شغلي ، کارکردي. ارتباط بين اين مقوله هاي متفاوت مصرف و وضعيت مصرف ممکن است در نوسان باشد . مصرف محرک هاي رواني و آرامبخش ها ممکن است با نسخه پزشک و به صورت قانوني به منظور محدود کردن ناراحتي بيمار آغاز شود ، و سپس بصورت غير قانوني با خريد دارو از بازار سياه با نسخه جعلي ادامه يابد. مصرف داروهاي مخدر به صورت کارکردي خواه قانوني يا غير قانوني با قصد موقتي شروع ميشود ولي ممکن است به شکل مصرف مستمر و دشواري آفرين درآيد . در سالهاي پاياني دهه 1960 و سالهاي نخستين دهه 1970 اين وضعيت در بسياري از شهرهاي جنوب شرقي آسيا در مورد مصرف آمفتامين پيش آمد ، در آن زمان مصرف محرکهاي رواني کاري بود رايج و اين دارو به اساني در دسترس دانشجوياني بود که ميخواستند شبها بيدار بمانند و ساعتهاي دراز مطالعه کنند . در اين اواخر از اين دارو به وسيله رانندگان کاميون هايي که در راههاي دراز رانندگي ميکنند سوء مصرف ميشود ودر ابزارغير قانوني به مقادير فزاينده اي ديده ميشود .
انگيزه هاي مصرف مواد مخدر غير قانوني را ميتوان برحسب عوامل اثرگذار و محيطي به سه گروه تقسيم کرد:
1- عوامل سرشتي ، 2- عوامل بين فردي 3- عوامل اجتماعي محيطي/فرهنگي.
بايد توجه کرد بسياري اوقات دو يا سه عامل در يک فرد به طور همزمان موثر واقع مي گردد.
1_عوامل سرشتي /شخصي
يافته هاي علوم اعصاب نشان داده که مغز انسان موادي شبيه مواد روان گردان آزاد ميکنند. بعنوان مثال مواد ترياکي برونزاد ( يعني مواد ترياکي که در خارج از بدن انسان توليد ميشوند)مانند هروئين با مواد ترياکي درون زاد (يعني موادي که در درون بدن توليد ميشوند) که به نام آندورفين ناميده مي شوند شباهت دارند . براي مواد ترياکي ، محرک هاي عصبي ، حشيش و مواد توهم زا (هالوسينوژن ) دستگاههاي گيرنده درونزاد کشف کرده اند . پژوهش درباره مسيرهاي تشريحي

تقويت اوليه مواد مخدر _با پاداش_ يعني اين که داروها ي مخدر اعتياد آور چگونه و در کجاي مغز عمل ميکنند – منجربه تفکر و تحقيق درباره پيوند احتمالي بين وابستگي به مواد مخدر و استعداد ژنتيک اشخاص شده است. اين نظريه حاکي از اين است که به همان طريقي که بيمار مبتلا به بيماري ديابت دچار کمبود انسولين ميشود ممکن است نوعي ضعف زيست شناختي يا ژنتيک وجود داشته باشد که با تجويز نوع ويژه اي از داروهاي روان گردان کمبود آن جبران شود. محققان به حالت بي لذتي اشاره کرده اند اين حالت عبارت است از ناتواني در تجربه لذت هاي عادي زندگي و احساس رضايت ، و يکي از حالت هاي شايع همراه با اعتياد به مواد ترياکي است ، ، گرچه ثابت نشده است که آيا اين حالت علت وابستگي به موا ترياکي است يا معلول آن . همچنين بين

وابستگي به موا مخدر و ساير اشکال رفتاراجباري مانند قماربازي و الکليسم شباهت هايي مشاهده شده است. تأثير وراثت به عنوان يک عامل خطر احتمالي در نظر گرفته ميشود که ميتواند شخص را بمصرف مواد مخدر مستعد کند .استعداد ژنتيک در مورد الکليسم ثابت شده به نظر مي آيد ، بطوري که کودک زاده شده از والدين وابسته به الکل اگر به عنوان فرزند خوانده در يک خانواده عادي زندگي کند به احتمال بيشتري دچار الکلسيم خواهد شد تا فرزندان واقعي همان خانواده ، و برعکس همان کودک يک خانواده عادي در يک خانواده مي باره بزرگ شود به احتمال کمتري مي باره خواهد شد تا برادر وي ازوالدين مي باره.
درست همانگونه که وابستگي جسمي و رواني به مواد مخدررا اکنون در يک طيف پيوسته در نظر ميگيرند ، مدل بيماري و مدل ضعف عاطفي را هم نميتوان بطور مشخص از يکديگر جدا کرد. استدلال شده که چون مواد مخدر بسرعت بر مغز انسان اثر ميکند کساني را که نياز فوري به

سرخوشي دارند يا در پي سرخوشي هستند به خود جذب ميکنند . در مکتب روانکاوي فرويد رفاههاي ضعيف رواني امکان ميدهد که مصرف کننده به حالت سرخوشي فوري دوران کودکي بازگشت کند و بااين ترتيب يا از چالش هاي نقش انسان بالغ پرهيز کند ، يا آنها را بتعويق اندازد. با اين نظريه ميتوان وابستگي به مواد مخدر را به تنهايي يک صفت مشخص بعضي از اشخاص دانست که احساس ميکنند به طور کلي نياز به حفاظت در برابر زندگي دارند . صفات ديگري که با اعتياد به مواد مخدر همراه اند عبارتند از کم بودن اعتماد به نفس و اطمينان به خود ، کم بودن احساس

رضايت ، اضطراب زياد ، قاطع نبودن ، تحريک پذيري آني ، سرکشي ، ضعف مهار شخصي و گرايش به بيمار بودن. با وجود اين بايد تأکيد کرد که ارتباط بين اين صفت ها و مصرف مواد مخدر چندان روشن نيست. چند تن از پژوهشگران بين انواع متفاوت مصرف مواد مخدر و نيازهاي عاطفي يا شخصيتي مصرف کننده نوعي همبستگي يافته اند ، کساني که در برابر استرس ها از طريق گريز و بصورت انفعالي پاسخ ميدهند مواد ترياکي بکار ميبرند چون اثر اين مواد عقب نشيني را تقويت ميکند. در حالي که کساني که در پي تقويت توانايي خود براي مقابله اند با استفاده از محرک هاي عصبي به رقابت و اجراي خواست خود مي پردازند.
در يک مطالعه شخصيت و ماده مخدر ترجيحي 125 نفر از کاربران بهبود يافته از ماده مخدر را مطالعه کردند . اين کاربران بر حسب نوع ماده مصرفي تقسيم بندي شدند ولي بين کاربران، خواه از لحاظ روان شناختي و خواه از لحاظ صفت هاي مشخصه غير آسيب شناختي تمايز بارزي مشاهده نشد ، با وجود اين کاربران مواد ترياکي استعداد بيشتري براي کم حوصلگي نشان ميدادند. اين پژوهشگران چنين نتيجه گرفتند که ممکن است پژوهش درباره مواد مخدر بر پايه آسيب شناسي رواني ، به علت نيروهاي اجتماعي و اقتصادي اثرگذار بر مصرف مواد مخدر غيرقانوني ممکن است دچار محدوديت شود.


در يک مطالعه کلاسيک که در سال 1969 در نيويورک بر روي معتادان به هروئين انجام شد. اين نظريه که اعتياد به هروئين به خاطر آست که شخص معتاد دچار ضعف عاطفي ، روحيه انفعالي ، و ناتواني در مقابله با حوادث است بشدت رد شد. پژوهشگران نتيجه گيري کردند که اعتياد به هروئين تلاشي است براي نجات ، نه فقط از زندگي بلکه از يکنواختي موجود ، از طريق در پيش گرفتن استمرار تجاوزکارانه کاري که «سختگيرانه ، مبارزه جويانه ، پرحادثه و لذت بخش» است.


بديهي است که ماده انتخابي ضرورتا همانيست که همواره مصرف ميشود. متغيرهاي مهم ديگر هم ـ مانند در دسترس بودن ماده مخدر و بهاي آن ـ نيز در مصرف ماده مخدر دخالت دارد. «هوارد بکر» يکي از نظريه پردازان رفتار اجتماعي، نظريه صفت هاي مشخصه مستعد کننده را رد ميکند و مصرف ماده مخدر را فرايندي اجتماعي که از طريق مصرف آموخته ميشوند در نظر ميگيرد. در نمونه اي که وي درباره حشيش ارائه کرده ، مصرف حشيش مرتبط با کارکرد ادراک شخص از ماده مخدر

و فايده اجتماعي آن است . بکر از مصاحبه هايي که با 50 نفر مصرف کننده سيگار حشيش انجام داده نتيجه گيري کرده که اثرهاي دلخواه اين ماده خود به خود روي نمي دهد بلکه بايد اين اثرها از طريق تعامل گروهي آموخته و اهميت آنها شناخته شود. براساس اين نظريه مصرف کننده حشيش 3 مرحله را ميگذراند ؛ نخست بايد بياموزد که چگونه «نشئه» شود، سپس يادبگيرد که چگونه از اين تجربه لذت ببرد ، و سرانجام بايد عادت خود را طوري تنظيم کند که اثر و لذت آن به حداکثر برسد.
حالتي از افزايش هوشياري و احساس سرخوشي ، کاهش نگراني و بازدارندگي اجتماعي ،

افزايش انرژي ، اطمينان به خود ، فعاليت جنسي و تقويت عواطف برخاسته از روابط بين شخصي و ... در کساني که مواد محرک عصبي به مقدار کم را تازه تجربه مي کنند روي ميدهد ، کسان ديگري با اشتياق و بهره وري بيشتر پاسخ ميدهند ، که خود به عنوان تقويت عمل مي کند، و بعنوان اثري اضافي به نشئه حاصله به وسيله محرک عصبي افزوده مي شود .
در پژوهش ها نشان داده شده مصرف مواد مخدر در دوران نوجواني و جواني که دوران گذرايي است با مشخصه استرس و نگراني شروع مي شود. جواناني که مورد مصاحبه قرار مي گيرند گاهي مي گويند مصرف ماده مخدر را بعنوان روشي براي اداره عواطف، مقابله استرس ، افسردگي ، اضطراب و تنهايي ، و يا احساس زندگي در جهاني پر هرج و مرج و از هم گسيخته آغاز کرده اند . برخي هم در سطحي پائين تر شايع ترين دلايل اقدام به تجربه مصرف مواد مخدر غير قانوني را با جملات زير توضيح داده اند : کنجکاوي ، دوستان هم مصرف کرده اند ، بزرگ شده ام و ...


سازمان ملي بررسي الکل و مواد مخدر درآلمان اشاره کرده که انگيزه مصرف کنندگان کوکايين براي شروع مصرف اين ماده بيشتر اوقات کنجکاوي آنان و آرزوي تجربه اي از اثر هاي قابل انتظار آن مانند نشئه ، تحريک و تشديد انگيزه هاي جنسي بوده است.
مطالعه که توسط دولت هندوستان در 33 شهر آن کشور در سال 1989 انجام شده نشان داده که بيشترين عوامل شايع سهيم در مصرف مواد مخدر غير قانوني ، فشار هاي گروه همکلاسان و کنجکاوي بوده ، و در مرتبه بعد بيکاري ، فقر ، نامناسب بودن محيط خانواده ، کشش ها و تنش هاي زندگي به روش مدرن است . مطالعه ديگري که در پاکستان انجام شده حاکي از آن است که مصرف مواد مخدر غير قانوني در درجه نخست ناشي از عوامل شخصي و اجتماعي بوده است ؛ از جمله : پذيرفته شدن شخص به وسيله ديگران ، اجتماعي بودن ، تسکين استرس هاي اجتماعي ، تقويت عملکرد جنسي ، کنجکاوي ، تسکين استرس هاي جسمي ، افزايش عملکرد کاري ، درمان مسايل بهداشتي.
به نظر ميرسد که در کشورهاي پيشرفته صنعتي نخستين مصرف مواد مخدر غير قانوني بندرت در نتيجه اجبار يا تشويق فروشندگان اين مواد باشد ، اما در بعضي از کشورهاي آسيايي و آفريقايي گسترش راه هاي جديد انتقال مواد مخدر با افزايش مشکلات اعتياد ارتباط داشته ، و حاکي از آن است که قاچاقچيان و فروشندگان مواد مخدر درگير نوعي بازاريابي تهاجمي شده اند.


نتايج مطالعات دراز مدتي که درباره استعداد برخورد با مشکلات در افراد در 13تا 30 سالگي انجام شده حاکي از است که جواني به مصرف مواد مخدر مستعدتر است که :
- نگران استقلال شخصي خود است.
- به اهداف قراردادي جامعه - آن طور که به وسيله هاي سازمان سنتي مانند نهادهاي مذهبي و مدرسه تدوين شده – توجه ندارد.
- نسبت به کليت جامعه ديدگاه تحمل پذيري دارد.


- نسبت به سرپيچي و خطاکاري ديدگاه تحمل پذيرتري دارد.
- حمايت والدين خود را کمتر احساس ميکند ، سازگاري بين چشم داشت هاي دوستان و والدين وي کمتر است و دوستان وي بيش از والدين بر او اثر ميگذارند، و رفتار وي از سوي دوستان بيشتر حمايت ميشود.
در مطالعه اي که براي مقايسه متغيرهاي مرتبط با خانواده بر مصرف مواد مخدر در اسپانيا انجام شد نشان داده شده که مصرف حشيش در بين جوانان متأثر از رفتار والدين درباره مواد مخدر نيست، ولي تأثيرگذاري والدين در درجه نخست بستگي به نزديک بودن والدين با کودکان دارد..کيفيت ارتباط کودک با مادر بيش از کيفيت ارتباط کودک با پدر دست کم در مورد حشيش ، آمفتامين و داروهاي مخدرنسخه شدني اثر حفاظت کننده دارد.همچنين اين مطالعه به سه نتيجه گيري رسيده است مصرف مواد مخدر بين همکلاسان و همگنان بيش از همه اثرگذار است ، سن در موقع شروع مصرف ، ارتباط آشکار با مصرف هاي بعدي دارد ، اگر مصرف مواد مخدر زودتر شروع شود با مصرف شديدتر و گسترده تر داروهاي مخدر در دوره هاي بعد ارتباط دارد.والدين و خواهر و برادر آشکارا اولين تأثير را بر رفتار کودک در حال رشد دارند ، اما با نزديک شدن با دوران بلوغ چنين احساس ميشود که به تدريج گروه همکلاسان و هم سالان جايگزين خانواده مي شوند.بعضي

پژوهشها حاکي از آن است که تأثير خانواده ميتواند به نحو چشم گيري باقي بماند ، ولي اين فقط در صورتي است که واحد خانواده نيرومند و متحد باشند. هرچه پيوستگي خانواده ضعيف تر باشد تأثير گروه همکلاسان وهمسالان بيشتر است. مطالعات درباره تأثير والدين و همکلاسان بر مصرف مواد مخدر ( و از جمله الکل و سيگار) در جواني در جهت تاييد اين موضوع است ، كه فقط 17%

دانشجويان در صورتي که والدين آنان ماده مخدر مصرف مي کردند ولي دوستانشان ماده مخدر مصرف نميکرده اند مصرف کننده بوده اند ، در حاليکه بيشترين نسبت مصرف (67%) در موقعي بود که هم والدين و هم همکلاسان ماده مخدر مصرف ميکردند. برخي گفته اند که ممکن است بر تأثيرهاي گروه همگنان و همکلاسان بيش از اندازه تأکيد شده باشد . جوانان دامنه زياده روي همگنان را در بعضي اشکال و رفتارهاي غيرسنتي - مانند مصرف مواد مخدر- بيش از اندازه برآورد مي کنند ، در حاليکه در واقع خواسته هاي خود را ( و شايد هم نگراني هاي خود را) درباره رفتار خودانکار ميکنند، چون تعداد جواناني که مواد مخدر مصرف ميکنند بيشتر است گروه همگنان غالب ، منطقا بايد گروه مصرف نکننده مواد مخدر باشند ، که اثر حفاظتي در برابر مصرف مواد مخدر دارد ، و بر عکس در مواردي ممکن است جوانان حلقه دوستان خود را بيشتر برپايه رفتار آنان نسبت به مواد مخدر انتخاب کنند . به هرحال هرگاه فرآيند انتخاب بر ردوستي مقدم باشد ، در اين صورت

همبستگي فقط براي تقويت رفتار مشترک به کار خواهد رفت.
گاهي اوقات بين مصرف مواد مخدر و کودکان در حال رشد خانواده هايي که از طلاق ، جدايي ، يا مرگ همسر رنج ميبرند رابطه اي وجود دارد. بطور کلي در پژوهش ها رابطه علت و معلولي نشان داده نشده ، مگر آنکه کيفيت واحد خانواده از نظر کارکردي بد باشد. دربررسي انجام شده درباره مصرف مواد مخدر در بين دانش آموزان دبيرستاني در برزيل گزارش شده که وجود خشونت در خانواده عاملي است که بيش از هر عامل ديگري با رفتار مصرف مواد مخدر ارتباط داشته است

.
در اين مطالعه مصرف مواد مخدر در بين جواناني كه در خانواده هاي داراي خشونت مي زيستند بيش از 5 برابر جوانان خانواده هايي بوده كه در خانواده هاي بدون خشونت زندگي مي كرده اند. در گروه اول در خانواده گفتگو بين والدين وجود نداشته و والدين نظرات خود را ابراز نمي كرده اند، در حالي كه در گروه دوم بين پدرها و مادرها گفتگو به دفعات جريان داشته و پدر و مادر نظرات خود را ابراز مي كرده اند.
در مطالعه اي كه درباره م

صرف مواد مخدر در پرو انجام شده نيز به نتيجه گيري هاي يكساني به شرح ذيل رسيده اند :
«وجود ساختار اجتماعي منسجم در خانواده و در سطح جامعه همراه با چشم داشتهاي افراد از محيط، حقوق و نيازهاي گروه بهترين ضامن حفاظتي در برابر هر نوع اعتياد يا سرپيچي از قانون است». نگرش قبلي خانواده درباره مراقبت بهداشتي و آگاهي از تندرستي مي تواند هم بر مصرف قانوني و هم بر مصرف مواد مخدر غير قانوني اثر بگذارد. به عنوان مثال، در برخي افراد هر بيماري

خفيفي موجب نگراني شديد مي شود و بلافاصله به چند پزشك يا جراح مراجعه مي كنند، و مقدار زيادي مسكن به كار مي برند. برخي ديگر با روشهاي سنتي خانوادگي ناراحتي را درمان مي كنند. اين نكته مورد بحث قرار گرفته كه وقتي اعضاي خانواده دارو به يكديگر تزريق مي كنند ـ موردي كه در ايتاليا رايج است ـ‌ ممكن است اين رفتار در افزايش بروز مصرف مواد مخدر تزريقي در آن كشول

سهيم باشد، چون در اين خانواده ها وجود سرنگ به عنوان يك جزء هنجار در لوازم پزشكي خانواده احساس مي شود. تصور مي شود ابراز اين موضوع كه مواد مخدر مي توانند راه حل آساني براي تسكين طيف گسترده اي از دشواريهاي زندگي باشند خواه به شكل داروهاي نسخه هاي پزشكي، يا مصرف الكل، يا مصرف مواد مخدر غير قانوني يك نوع الگو اجتماعي شدن را نظر جوانان ايجاد مي كند و ايجاد «جامعه مواد مصرف كن» را تشويق مي كند.
عوامل اجتماعي – زيست محيطي و فرهنگي
همانطور كه ذكر شد مصرف مواد مخدر و داروهاي روان گردان در بسياري از فرهنگ ها از طريق مراسم تشريفاتي و سنتي انجام مي شود و در اين صورت بسيار متفاوت از يك رفتار «انحرافي» در نظر گرفته مي شود و مصرف مواد مخدر به نحوي تلفيق يافته با زندگي روحي و اجتماعي ساكنان يك منطقه شده است.
الگوهاي جديد مصرف مواد روان كنشي در كشورهاي در حال توسعه ممكن است در ابتدا به موازات شكل هاي سنتي مصرف اين مواد آغاز، و سپس تكميل گردد. سنت جامعه جامائيكا در گسترش پذيرفته شدن حشيش يا ماري جوانا سهيم بوده، چون طبق بررسي انجام شده در جاماييكا تا 93 درصد از جمعيت مناطق روستايي بر اين باورند كه مصرف حشيش به صورت گهگاه خطرناك نيست، و گزارش شده كه 8/2 درصد از دانش آموزان مدارس جامائيكا حشيش مصرف مي كنند. همچنين

در آفريقا مردم اعتقاد دارند كه سنت جويدن دانه هاي كوكا (بعنوان يك ماده محرك عصبي) ممكن است در ايجاد مشكل اعتياد جديد به مصرف قرص هاي محرك عصبي دخيل باشد. به هم ريختن سريع ساختارهاي اجتماع سنتي يك عامل ديگر در الگوهاي اعتياد به مواد مخدر در كشورهاي رو به توسعه و در حال گذار است. در اين كشورها فرصت كافي براي جانشين سازي هنجارها، ارزش ها و رسوم كهن به وسيله ي هنجارهاي جديد وجود ندارد. اين «جابجايي فرهنگي» در كشورهاي اروپاي شرقي و همچنين در بين نسل دوم مهاجران كشورهاي جهان سوم به كشورهاي غربي هم ديده شده، و عقيده بر آن است كه اين مهاجران براي فرار از شوك يك جنگ دروني بين ارزش هاي سنتي محدود كننده ي نسل والدين و جهان متفاوت پر جاذبه تري كه در آن رشد مي كنند به مصرف مواد مخدر روي مي آوردند. احساس به كنار رانده شدن، به رسميت شناخته نشدن بيش از همه اساس نظريه هاي مصرف مواد مخدر را تشكيل مي دهند. اگر از ديدگاه فلسفي بنگريم نقطه شروع مصرف مواد مخدر مفهوم با خود بيگانگي و بي هويتي است، و فردي كه احساس مي كند نمي تواند يا نمي خواهد اهداف قراردادي يا تعريف شده فرهنگي را به دست آورد، به وسيله اي جامعه و با استفاده از ابزارهاي خاص در به دست آوردن آنها تلاش مي كند. دلتنگي ناشي از بي هويتي فرهنگي در بسياري از نوشته هاي مربوط به اعتياد به مواد مخدر به چشم مي آيد. اعتياد به هروئين در بين نظاميان آمريكايي شركت كننده در جنگ ويتنام – در سال هاي دهه ي 1970 – ارتباط قوي با احساس تنهايي شديد و بيزاري داشت. در يك مطالعه چنين اثري بصورت سوء مصرف داروها در برخي رزمندگان ايراني هم در سال هاي پس از جنگ به دنبال مشكلات عصبي رواني نشان داده شده است.
در مطالعه ديگري در هندوستان نتيجه گيري شده كه «... مصرف هروئين در الگوهاي فرهنگي جوانان براي مقابله با نااميدي و عجز جمعيت گرفتار در يك منطقه جغرافيايي به سرعت شايع شده،‌ چون تحصيل ارزش خود را از دست داد، كار به آساني پيدا نمي شد، و كيفيت زندگي بسيار كمتر از حد مطلوب بود، شورش همه جا را فرا گرفت و ثبات اجتماعي و سياسي ناپايدار بود. بيكاري و نداشتن شغل موجب ولگردي مي شود،‌ كه خود بالقوّه بسيار مخرّب و خشونت آفرين است، و

جواني كه هيچ اميدي به جايي ندارد و نقطه مثبتي در پيش رو نمي بيند و راهي جزء روي آوردن به نشئه هاي حاصل از مواد شيميايي براي بيرون ريختن دلتنگي، افسردگي و رنجي كه او را گرفتار كرده است، باقي نمي ماند. اما همه اين احساس غم و ناراحتي ب

 

عد از مدتي از مصرف مواد مخدر چه بسا با شدتي بيشتر برگشت خواهد كرد.»
اين نكته را همه مي دانند كه تغييرات فرهنگي در طول زمان مي تواند الگوهاي مصرف مواد مخدر را تغيير دهد. اهميت «جنبش دانشجويي» در سال هاي پاياني دهه 1960 و سال هاي آغازين دهه ي 1970 بخوبي نشان داده شد. در آن تاريخ موجي از دانشجويان و جوانان معترض در كشورهاي اروپاي غربي و آمريكاي شمالي به خيابان ها ريختند. جنبش آنان شامل اعتراض عليه مسئولان، آزادي جنسي،‌ موسيقي پاپ و راك و مصرف مواد مخدر غير قانوني بود. روند نوين ديگري كه امروزه مشاهده مي شود مصرف گسترده MDMA (قرصهاي شادي آور) يا اكستازي در پارتي هاي خانگي و ديسكونك ها است، اين روند در كشورهاي اروپاي غربي چشمگيرتر از همه جاست ولي اكنون در سراسر جهان از جمله در بين نوجوانان كشور ما در حال گسترش است، و ديده مي شود كه در برخي پارتي هاي جوانان ايراني بوفور مصرف مي شود. فريبندگي مصرف مواد مخدر غير قانوني از طريق همبستگي آن با فرهنگ موسيقي پاپ، تلويزيون و فيلم هاي سينمايي در پاكستان،‌ پرو و آفريقاي مركزي و غربي هم مشاهده شده است. قيمت،‌ در دسترس بودن،‌ و وضعيت قانوني مواد مخدر تأثيري مهم بر مصرف مواد مخدر غير قانوني دارد. بديهي است در دسترس بودن يك امر ضروري براي مصرف هر نوع ماده مخدر است،‌ بنابراين لازم است درجه در دسترس بودن انواع مخدر بيشتر از در دسترس بودن صرف آن ارزيابي شود.
عوامل سن، جنس و وضعيت اقتصادي – اجتماعي
نوجوانان و جوانان در سراسر جهان دوره اي را مي گذرانند كه بيش از هر زمان ديگر در خطر شروع مصرف مواد مخدر هستند. گزارش معروف شوراي اروپا كه از پژوهش در 13 شهر اروپايي تهيه شده نشان مي دهد كه در سنين پيش از 15 سالگي شيوع مصرف حشيش كم (5%) است، در سن 18 – 17 سالگي،‌ بين 20 تا 30 درصد از جوانان حداقل يك با حشيش را امتحان كرده اند، در جوانان بزرگتر اين نسبت بيش از 30 درصد بوده است.
دفتر منطقه اي سازمان جهاني بهداشت در اروپا در سال 1990 گزارشي درباره ي «عوامل اجتماعي فرهنگي اعتياد به مواد مخدر» منتشر كرد. كشورهاي شركت كننده در اين مطالعه – اتريش، فرانسه،‌ مجارستان،‌ هلند، پرتغال، لهستان، اسپانيا، سوئيس،‌ اتحاد شوروي سابق و انگليس – به اين نتيجه رسيدند كه سن عامل مهم مرتبط با مصرف مواد مخدر در همه اين كشورها براي الگوي مصرف مواد غير قانوني بوده، به نحوي كه كودكان و نوجوانان به مصرف سيگار و حشيش،‌ جوانان به مصرف هروئين، ترياك ، كوكايين،‌ كراك و ميانسالان و بزرگسالان به مواد روانگردان و محرك عصبي مانند آمفتامين ها و كوكايين گرايش مي يابند. بيشتر پژوهش هاي انجام شده درباره ي شيوع مصرف مواد مخدر حاكي از آن است كه شروع به مصرف مواد غير قانوني از اواخر دهه ي 20 سالگي به بعد كاهش مي يابد. اين موضوع در مطالعه اي در آمريكا هم تأييد

 

شده،‌ در اين مطالعه گزارش شده كه عده كمي از افراد پس از 29 سالگي مصرف مواد مخدر قانوني و غير قانوني را آغاز مي كنند. بيشترين ميزان شروع به مصرف مواد مخدر در اين سن مربوط به داروهاي تجويز شده در نسخه پزشكان بود. بطور معمول دوره ي بيشترين خطر شروع به مصرف حشيش پيش از 20 سالگي – اوج آن در 18 سالگي – بود. خطر شروع به مصرف كوكاين بين 21 تا 24 سالگي از همه بيشتر است، و در 30 سالگي بتدريج كم مي شود. الگوهاي مصرف در زنان و مردان يكسان بوده، مصرف حشيش از 14 تا 19 سالگي پيوسته افزايش مي يابد و به مدت 5 – 4 سال ثابت مي ماند، و از 12 – 23 سالگي به بعد بطور مستمر كاهش مي يابد. در اوايل دهه 20 سالگي كه مصرف مواد بطور كلي از هر سن ديگر شايع تر بوده،‌ مردان تقريباً سه برابر زنان مواد مخدر غير قانوني (غير از حشيش) مصرف مي كرده اند.
آمار شيوع مصرف نا بجاي داروهاي روانگردان نسخه شده در طول زمان تفاوت اندكي نشان داده، و در حالي كه عده نسبتاً زيادي از مردم در مقطعي از زمان اين داروها را نادرست مصرف كرده اند، مدت مصرف اين مواد معمولاً كوتاه است. تنها موردي از مواد مخدر كه ميزان مصرف آن در زنان بيش از مردان بوده است همين مورد بوده در حاليكه مصرف ساير انواع مواد مخدر و همچنين الكل و توتون در مردان بيشتر و ميزان ترك آنها در زنان بيشتر بوده است.


در آسيا و آمريكاي لاتين الگوهاي سني تا اندازه اي متفاوت است. در كلمبيا بيشترين نسبت مصرف مواد مخدر غير قانوني در گروه 44 – 25 سالگان است در تايلند ‌ بيشترين مصرف كنندگان مواد مخدر غير قانوني بين 20 تا 25 سال دارند، و مصرف كنندگان ترياك در دامنه ي سني 60 – 21 سال هستند. در پاكستان اعتياد و مشكلات مواد مخدر از همه بيشتر در گروه سني 30 – 26 ساله ديده مي شود. اما بين افراد زير 20 سال حشيش نسبت به هروئين بيشتر گسترش دارد.‌
طبق پژوهشي در اروپا تعداد مردان وابسته به مواد مخدر از زنان وابسته بيشتر، و حدود 2 تا 4 برابر زنان است، اما زنان وابسته از نظر سني جوانتر از مردان اند.


در گزارش سازمان جهاني بهداشت (در سال 1990) به زيادتر بودن سطح كلي مصرف مواد مخدر در بين مردان (نسبت به زنان) اشاره شده است. در وزارت كشور فدراسيون روسيه ـ بعد از فروپاشي اتحاد شوروي ـ نام 130000 مصرف كننده مواد مخدر ثبت شده كه فقط 12 درصد آنان زن هستند. در فرانسه 26 % از افراد تحت درمان براي سوء مصرف مواد ـ در سال 1986 زن بودند. در انگليس 20 درصد از موارد گزارش شده اعتياد به مواد مخدر را زنان تشكيل مي دادند ولي شواهد فزاينده اي از انگليس،‌ سوئيس و اتريش نشان مي دهد كه مصرف مواد مخدر در بين زنان رو به افزايش است.
آمارهاي رسمي در كشورهاي در حال توسعه حاكي از آن است كه اكثر معتادان دردسر ساز مذكرند. به عنوان مثال در پاكستان اكثر قريب به اتفاق كساني كه از خدمات درماني مواد مخدر استفاده مي كنند، مذكر هستند. در بسياري از كشورها باور بر آن است كه ميزان گرفتار شدن زنان در مشكلات مرتبط با مواد مخدر بسيار كم گزارش مي شود. و چون اعتياد زنان به مواد مخدر به عنوان ننگ تلقي مي شود كمتر احتمال مي رود كه زنان براي دريافت كمك پيشقدم شوند. در

حالي كه خاستگاه مصرف مواد مخدر در كشورهاي غربي در سالهاي دهه هاي 1980 و 1990 در طبقه متوسط بوده، به نظر مي رسد كه به تدريج اين حالت رو به تضعيف باشد، و اكنون گروهها و مناطق جغرافيايي گرفتار از طبقه اجتماعي محروم يا از نظر اقتصادي ضعيف و بيكار هستند، و اين بويژه در مورد مواد ترياكي صدق مي كند. در بعضي كشورها به نظر مي آيد كه نااميدي از آينده

نقش مهمي در زمينه مصرف مواد مخدر ايفا مي كند. طبق گزارش سازمان جهاني بهداشت محروميت بايد به عنوان يك عامل همراه در نظر گرفته شود و هنگامي بكار رود كه وضعيت اقتصادي اجتماعي شخص بدتر از پدر و مادر وي باشد، يعني طبقه اجتماعي شخص رو به پايين تر رفتن كند. با وجود اين در بعضي كشورها مصرف نوع خاصي ماده مخدر نماينده ذهنيت نوعي بالاتر رفتن طبقه اجتماعي در افراد طبقه اقتصادي پايين است.
در شهرهايي مانند آمستردام و بارسلونا نشان داده شده كه شيوع مصرف مواد مخدر (بويژه حشيش) در مناطق طبقه متوسط يا در بين اشخاص باسوادتر بيشتر ديده مي شود. از سوي ديگر در اسلو (نروژ) مصرف حشيش بين جواناني كه دوره تحصيلات دبيرستاني خود را به پايان نرسانيده بودند از همه شايع تر بود. در بارسلونا،‌ دوبلين، پاريس و استكهلم ارتباط قوي بين وابستگي به مصرف مواد مخدر و طبقه اجتماعي نسبتاً‌ محروم وجود داشت. ولي اين موضوع در همه شهرها صدق نمي كرد به عنوان مثال در لندن و ژنو وابستگي به هروئين گسترش بيشتري در بين همه طبقه هاي اجتماعي داشت.
در جمعيت هاي معتادان آمستردام و پاريس اقليت هاي قومي به نحو نامتناسبي وجود داشتند، ولي اين موضوع در بارسلونا، دوبلين، هلسينكي يا لندن صدق نمي كرد. در استكهلم و اسلو نشانه هايي از روند نخستين سالهاي دهه 1990 و گرايش به دود كردن هروئين در جوانان مهاجر يا فرزندان خردسال مهاجران وجود داشت. در آمستردام نزديك به يك چهارم معتادان كوكائين و هروئين فقط از يك اقليت نژادي بودند. مصرف حشيش بويژه در بين جامعه تركهاي مقيم آتن شايع بود. تصور مي رود كه همبستگي بين مصرف مواد مخدر و وضعيت قومي به واسطه محروميت اقتصادي و اجتماعي باشد.
وضعيت قومي ممكن است با روش معمول مصرف مواد مخدر هم ارتباط داشته باشد، در حالي

كه 40 درصد از معتادان هروئين در بين آلماني هاي سفيد پوست در آمستردام مصرف كننده تزريقي بودند، اقليت هاي نژادي به ندرت مواد مخدر تزريقي به كار مي برند.
اطلاعات موجود در مورد ايالات متحده آمريكا چشم انداز متفاوتي از مصرف مواد مخدر بين گروههاي قومي به دست مي دهد؛ بررسي انجام شده در دانش آموزان سالهاي آخر دبيرستان نشان داده كه ميزان شيوع در بين سفيد پوستان بيشتر از اقليت هاي اسپانيايي تبار و سياه پوستان است، با وجود اين بررسي ملي خانواده در آمريكا نشان داده كه ميزان شيوع در سياه پوستان بيش از سفيد پوستان است.


گزارشهايي از تايلند حاكي از آن است كه در حدود 25 درصد معتادان به هروئين كه بين سالهاي 1986 و 1990 به فكر درمان بوده اند از بيكاران بوده،‌ و 70 درصد آنان دوره دبستان ابتدايي را به پايان رسانيده بودند. در پاكستان اعتياد به مواد مخدر در بين افراد باسواد شايع تر است.
ماجراجويي و احساس جويندگان
تقريبا همه کس با هيجان همراه يا ماجراجويي آشناست ، بعضي اشخاص با فعاليت هاي مثل «سرعت در رانندگي» ، «پايين آمدن از يک شيب تند در اسکي» ، «صخره نوردي» و«آويختن مدال به گردن» ماجراجويي خود را نشان ميدهند. بسياري از اشکال ماجراجويي مانند صعود به قله اي صعب العبور از لحاظ اجتماعي پذيرفته شده و تحسين برانگيز است . مطالعه ها حاکي از آن است مصرف مواد مخدر غير قانوني به خاطرپر مخاطره بودن و به دادگاه کشيده شدن در نتيجه چند نوع خطر ميتواند شکلي از رفتار ماجراجويانه باشد . برخي خطرهاي همراه با مصرف مواد مخدر عبارتند از ؛ قانون شکني ، آسيب رساندن به تندرستي خود ، از دست دادن مهار شخصيت خود.
در يک پژوهش نشان داده شده است که خطر پذيري و تجربه کردن در نوجواني به عنوان روشي براي رسيدن به استقلال ، بلوغ و کسب هويت پديده اي هنجار است. خطرپذيري به خودي خود ممکن است وسيله اي براي بدست آوردن مقبوليت يا وارد شدن در گروههاي معين باشد . مطالعه جالبي در سالهاي اخير در انگلستان نشان داده است که با زياد شدن استفاده از تلفن همراه ميزان استفاده از تلفن همراه ميزان استفاده از سيگار در نوجوانان کاسته شده است چرا که احساس مقبوليت و بزرگ شدن در اين نوجوانان با داشتن تلفن همراه ايجاد شده و ديگر نيازي به نمايش سيگار کشيدن احساس نميکردند. ولي شناخت خطر با درگير شدن با خطرمتفاوت است ؛ به نظر مي آيد که نوجوانان احساس جاودانگي و آسيب ناپذيري همراه با آمادگي براي پذيرفتن خطرها را دارند و اين احساس منجر به برآورد بيش از اندازه از توانايي خود براي پرهيز از الگوهاي مصرف خودتخريبي ميشود. از سوي ديگر بعضي ازاشخاص زندگي را به صورت امري پست و بي ارزش ميبينند که در آن معنائي وجود ندارد ، وقتي کسي چيزي ندارد که از دست بدهد احساس خطر هم نخواهد داشت.
در مطالعه اي که بر 1600 دانش آموز دبيرستاني در ايالات متحده آمريکا انجام دادند نشان داده شد که محرکي که به وسيله خطر پذيري ايجاد ميشود ميتواند نخستين عامل برانگيزنده مصرف مواد مخدر به صورت يک سرپيچي باشد. بر اين اساس نوجواناني که دچارناراحتي باشند به آساني در جست و جوي محرک هاي قوي تر و تجربه هايي بر مي آيند که از فعاليت هاي عادي و روزمره مهيج ترباشند . احساسي که از جوش و خروش و ماجراجويي به دست مي آيد همراه با محرک فيزيولوژيک آن مي تواند از طريق تقويت مثبت موجب تشويق تکرار تخلف و مصرف باز هم بيشتر مواد مخدر شود.


در اين مورد اين سوال مطرح ميشود که چرا بعضي اشخاص به سوي اشکال «انحرافي» ماجراجويي و رفتار خطرپذيري کشيده مي شوند در حالي که اشخاص ديگرراه هاي از نظر فرهنگي پذيرفته شده را براي نشان دادن خطر پذيري خود انتخاب مي کنند؟ با توجه به اين فرض که همه کس تا اندازه اي به محرک احساسي نياز دارند اما بعضي ممکن است بيش از ديگران به محرک احساسي نياز داشته باشند و اين که ممکن است دسترسي به وسايل دستيابي به محرک احساسي در اشخاص ، مختلف باشد ،گفته شده که «زيادبودن تقاضا براي محرک احساسي و محدود بودن دسترسي به اشکال پذيرفته شده فرهنگي اشخاص يا گروه ها را بااحتمال بيشتري درگير انحراف ميکند». اين موضوع ضرورت توجه بيشتر به راههاي مهيج و در عين حال قابل قبول ايجاد بستر سالم براي تخليه هيجانات بعنوان تفريحات سالم را در کشور ما بعنوان يکي از راهکارهاي جلوگيري از روي آوردن جوانان و دانشجويان به اعتياد نشان ميدهد .
خطر پيامدهاي منفي ممکن است با انتظار بهره گيري از دستاوردهاي مثبت خطرپذيري و غلبه موفقيت آميز بر آن جبران شده و نديده گرفته شود.
دريافت احساسهاي مصرف و عدم مصرف مواد مخدر:
توجيه مصرف کنندگان مواد مخدر درباره اشخاص ديگر و خودشان ميتواند در شناخت تفاوت مهمي که بين دو گروه است سودمند باشند.
درمطالعه مهمي که درباره مصرف مواد مخدر غير قانوني در پرو انجام داده دو نوع انگيزه جدا از هم تشخيص داده است. يکي عوامل درونزاد مربوط به معتادات و دنياي درون آنان ، و ديگري عوامل برونزاد ، مربوط به شرايط خارجي . در هريک از اين دو مقوله بعضي عوامل پايدارتر از عوامل ديگر بودند ؛ به عنوان مثال در دسترس بودن ماده مخدر و فقر مصرف کننده ، هر دو عامل برونزادند اما فقر عامل پايدارتري از در دسترس بودن است. همچنين «گرفتگي خلق» و «نداشتن آرامش» هردو از عوامل درونزادند ، ااما نداشتن آرامش سخت تر است. مقايسه دو گروه که يکي از دو گروه هرگز ماده مخدر غيرقانوني مصرف نکرده ، و گروه ديگرحداقل يکبار ماده مخدر غيرقانوني مصرف کرده اند. توجيه مصرف در هر دو گروه همانندي بسيار داشت ، و بر سه نوع بود ، فرآيندها (کنجکاوي، فشار اجتماعي)، مشکلات (خانوادگي ، رواني و اقتصادي) و بي عملي ديگران (نبودن برنامه هاي خاص پيشگيري و آموزش) . اما بارزترين تفاوت بين دو گروه در توجيه آنان براي عدم مصرف بود : گروهي که هرگز ماده مخدر غيرقانوني مصرف نکرده بود؛ آگاهي از پيامدهاي مصرف مواد مخدر را در

بسياري از موارد يکي از دلايل عدم مصرف ذکر کرده (4/49 درصد) در حاليکه اين رقم در گروه معتادان 3/30 درصد بود. در نهايت بيشتر مردمي که آنچه را نبايد بکنند نميکنند ، فقط به اين جهت آن کار را نميکنند که نبايد بکنند...آنان دلايل نهي مصرف مواد مخدر را – باطنا درک مي کنند. مصرف کنندگان هم به آگاهي از پيامدهاي مصرف اشاره ميکنند ، ولي اين نسبت در اين گروه بسيار کمتر از گروه از گروه غيرمصرف کنندگان است...آنان برتوجيه هايي مانند «نيازي به مصرف مواد مخدر ندارند» ، «ميدانند که چطور مواظب خودشان باشند» اشاره ميکنند ، در اين مورد معتادان موا مخدر در غير معتادان آنچه را خود ندارند مي بينند و آن توانايي چشم پوشي از ماده مخدر است. آنان مشکلي ندارند يا اگر هم دارند به راههاي ديگري براي حل مشکلشان فکر ميکنند.


نظارتهاي رسمي و غير رسمي اجتماع
وجود عامل بازدارنده ميتواند به نحوي مستقل از خطر تنبيه بر رفتار اثر بگذارد و بعضي ازمصرف کنندگان بالقوه مواد مخدرممکن است به خاطر ترس از پيامدهاي بهداشتي اعتياد به موادمخدر بيشتر از تهديدهاي قانوني از مصرف مواد مخدر بازداشته شوند. کسان ديگري ممکن است مصرف مواد مخدر را فقط از لحاظ خطرها ي آن در نظر نگيرند چون احساس نميکنند که مصرف مواد مخدر بخشي از «خودشناسي» آنان است.
هرگاه کسي احساس کند کاري غير اخلاقي است آن کار را انجام نخواهد داد خواه قانون وجود داشته يا نداشته باشد . براي چنين اشخصاصي ترس از مجازات بي مورد است . برخي عقيده دارند که مردم درباره عاطفي و اخلاقي بودن قانون باورهاي متفاوت دارند : بعضي «ديدگاه اطاعت از قانون» دارند و براي پرهيز از تنبيه شدن از قانون اطاعت ميکنند. بعضي ديگر «ديدگاه رعايت مقررات» دارند و آن را براي اجرا و از نظر اجرايي معتبر مي دانند . براي اين گونه اشخاص وجود قانون يک خطر نيست بلکه نشاندهنده يا نماد محدوديت و داراي مشروعيت است . اگرچه وجود حتمي قانون براي گروه «ديدگاه رعايت مقررات» مثبت است ولي براي گروهي ديگر اثر مخالف دارد و«ميوه ممنوعه» است که در باطن اقدام به کار خلاف قانون را جذاب مينمايد. اين موضوع بويژه در مورد نوجوانان صدق مي کند ،چون نوجوانان محدوديت در انتخاب و سانسور را تحمل نميکنند و توسل به کارهاي ممنوعه را مقاومت ناپذير مي دانند . در حالت ديگر مصرف موادمخدر غيرقانوني (يا هر رفتار ممنوعه ديگر) ممکن است هنگامي پيش آيد که شخص احساس کند ديگران قانون شکني ميکنند و مجازات نميشوند.
طرز تلقي اشخاص از مشروع بودن قانون ـ و دراين مورد قوانين مربوط به مواد مخدر ميتواند در گروهي از اشخاص اين احساس را ايجاد کند که قانوني تحميلي است و گروه هايي در اقليت قرباني قانون ميشوند يا قانون به حريم خصوصي اشخاص تجاوز کرده ، و بنابراين بخشهاي مختلف جمعيت ممکن است انگيزه کمتري براي رعايت قانون داشته باشند. از سوي ديگر در صورتي که خاستگاه قانون از تصويب همگاني بطور مستقيم باشد ـ مانند قوانين مصوب مواد مخدر در سوئد ـ بيش از همه رعايت خواهد شد. توافق اجتماعي مي تواند پيشايند مشروعيت قانون و به طور مستقيم مبلغ آن باشد مانند جنبش مردمي ضد سيگار در ايالات متحده آمريکا.
جريمه هاي رسمي و اجتماعي ، مانند ننگ دانستن ، برچسب زدن و رسوا کردن هم

در جوامع سنتي و هم در جوامع صنعتي حتي از هنجارهاي قانوني هم ميتوانند بازدارنده تر باشند. تحقير و توهين شناخته شده عموم همراه با مجازات هاي قانوني مصرف موادمخدر باز دارد . از سوي ديگر چسباندن برچسب معتاد به يک نفر خود ميتواند در عمل احتمال مصرف مواد مخدر در آن شخص را افزايش دهد. اين استدلال عليه اولين بازداشت و زنداني کردن سوء مصرف کنندگان جديد مواد مخدر فراوان بکار گرفته ميشود. ننگ همراه با نقض قانون مواد مخدر مي واند هم ذهني و هم عيني باشد و مصرف کننده مواد مخدر متقاعد شود که هم از لحاظ اجتماعي

 

و هم از لحاظ اداري داغ ننگ ميخورد ، و از اشتغال به بعضي مشاغل محروم خواهد شد.
انگيزه هاي شروع سوء مصرف مواد
گرچه مکانيسم هاي جسمي و عصبي اعتياد به مواد مخدر شناخته شده است ، اما بايستي عوامل رواني اجتماعي و انگيزه هاي شروع سوء مصرف ، باعث عود پس از ترک نيز مي گردند. بنابراين شناخت اين انگيزه ها هم از نظر پيشگيري و هم از نظر درمان وابستگي به مواد ، اهميت دارد.
1) افزايش توانايي جسمي
مصرف مواد مخدر به دليل اثرات ذهني نشئه آور باعث کاهش خستگي و احساس افزايش توانايي جسمي براي کارهاي سنگين بدني مي گردد. اين حالت باعث ميشود که تعداد زيادي از افرادي که کارهاي سنگين دارند ابتدا براي افزايش توانايي ، شروع به مصرف گهگاه اين مواد کنند، غافل از اين که مصرف در دراز مدت اين مواد نه تنها با افزايش باعث از دست رفتن نتيجه اقتصادي کار آنها ميشود بلکه حالت مزمن رخوت ، خستگي و افسردگي ايجاد ميکند که هرگونه فعاليت شغلي ثمر بخش را مختل مي نمايد.
چنين علتي را در کساني که به کارهايي که نيازمند فعاليتهاي سنگين است مثل کارگران ساختماني يا نانوايان يا مشاغلي که نيازمند زندگي طولاني در محيط کارگاهي بيرون از شهر است مثل مهندسان مي بينيم.
2) افزايش توانايي جنسي
تعداد زيادي از معتادان ترکيبات ترياک را در ابتدا با انگيزه افزايش توانايي جنسي مصرف ميکنند. يکي از اثرات اين مواد اين است که انزال را بتأخير مي اندازد. احتملا اين اثر مطلوب مرداني است که دچار عارضه شايع انزال زودرس هستند.


در اين حالت عدم وجود آموزش صحيح در مورد روابط جنسي باعث ميشود مرد خود را به دليل ارضاء سريع و عدم توانايي در ارضاء شريک جنسي دچار ناتواني جنسي فرض کند . متاسفانه کمتر پيش مي آيد که افراد براي مشاوره در مسائل جنسي به متخصصان مراجعه کنند. اين افراد از کساني که به اندازه خودشان نا آگاهند کمک ميخواهند و بسياري از اين مشاوران نا آگاه نيز مصرف ترياک راراه حل مشکل مي دانند. بنابراين مرد شروع به مصرف ترياک ميکند ، با اين کار انزال خود را به تأخير مياندازد و بگونه اي غير سالم از رابطه جنسي رضايت پيدا ميکند ، غافل از اين که خيلي زود اين سوء مصرف که در ابتدا فقط محدود به زمان رابطه جنسي است به سرعت به زمانهاي ديگر ن

 

يز سرايت مي نمايد و به تدريج اعتياد به ترياک پيش مي آيد . نکته مهم اينجاست که مصرف مدام ترياک کاهش ميل جنسي و حتي ناتواني جنسي ايجاد ميکند . بنابراين دقيقا آنچه پيش مي آيد مخالف چيزي است که مورد انتظار بوده است. انزال زودرس هم به طريقه دارويي و هم از طريق تکنيکهاي رفتاري قابل درمان است. پس از ترک اعتياد يکي از علل عود نيز همين مسائل جنسي است. فردي که مدتها معتاد بوده و انزال ديررسي داشته پس از ترک اعتياد دچار انزال زودرس مي شود. بنابراين لازم است که درمانگر با بيمار در اين مورد صحبت کند و به آنها آموزشهاي لازم را ارائه دهد و حتي در صورت لزوم براي حل مشکل ، دارو تجويز کند؛ در غير اين صورت بي توجهي به مين مسأله موجب خواهد شد که يک ترک اعتياد موفق دچار شکست شود.
3) اختلالات روانپزشکي درمان نشده
يکي از مهمترين علل شروع سوء مصرف مواد مخدرو همچنين از علل مهم عود پس از ترک اعتياد اختلالات روانپزشکي درمان نشده است.
بيماريهاي روانپزشکي از شيوع بالايي در جمعيت برخوردارند. طبق گزارش سازمان جهاني بهداشت 25 % جمعيت در هر مقطع زماني نياز به درمان روانپزشکي دارند. اما متاسفانه عده زيادي از اين افراد به دلايل متعدد ، درمان صحيحي دريافت نميکنند. عده زيادي بعلت ترس از انگ بيماري اعصاب و روان اصلا جهت درمان مراجعه نميکنند، بسياري از آنها به پزشکان غير روان پزشک مراجعه ميکنند و برخي نيز اصلا به پزشک مراجعه نميکنند ، اما برخلاف تصور فشار و درد و رنج بيماري هاي روانپزشکي نه تنها کمتر از ساير بيماريها نيست که از بسياري از بيماري ها نيز شديدتر و غير قابل تحمل تر است بنابر اين ممکن است برخي از اين بيماران درمان نشده اقدام به سوء مصرف مواد

مخدر کنند. مثلا يکي از علل شايع الکليسم افسردگي درمان نشده است.اختلالات روانپزشکي زيادي ميتوانند باعث وابستگي مواد شوند. درمان بسياري از اين اختلالات نياز به مهارتهاي تخصصي دارد و غير قابل انتظار نيست که تعداد زيادي از اين بيماران صحيح درمان نشوند. برخي از اختلالات روانپزشکي که بيشتر با وابستگي مواد ارتباط دارند شامل : افسردگي و اختلالات اضطرابي به ويژه اختلال هراس ، ترس از جمع و اختلال پس از سانحه است.
بنابراين يکي از مراحل اساسي در ترک اعتياد ، ارزيابي روانپزشکي بيمار است. از آنجا که سوء مصرف و اعتياد به مواد تأثيرات عميقي بر سيستم عصبي مرکزي دارد در هنگامي که بيمار تحت

تأثير مواد است معمولا ارزيابي روانپزشکي کامل مقدور نمي باشد ، بنابراين ضروري است که پس از مرحله سم زدايي (مرحله اول ترک اعتياد ) مجددا مصاحبه روانپزشکي با بيمار را نزديکان وي به عمل مي آيد.
4) دردهاي جسمي مزمن
هرچند بيماريهاي روانپزشکي سهم بيشتري در ايجاد اعتياد و عود آن دارند ، اما برخي اختلالات طبي درمان نشده هم سهم قابل توجهي در اين زمينه دارند؛ به خصوص بيماريهايي که با درد مزمن تظاهر مي کنند. عدم درمان مناسب اين اختلالات باعث خسته و درمانده شدن بيمار شده و در نهايت او را مستعد پذيرش سوء مصرف و وابستگي به مواد مي نمايند.
در مواردي نيز علت وابستگي به مواد مخدر مشکل بودن درمان بيماري نيست، بلکه در دسترس نبودن درمان طبي مناسب و از سوي ديگر سهل الوصول بودن مواد مخدر است که باعث سوء مصرف و وابستگي مي شود. مثلاً در برخي روستاها که امکانات پزشکي که در دسترس نيست افراد براي تسکين درد درمان از مخدرها استفاده مي کنند. از آنجا که عدم درمان صحيح باعث ادامه درد مي شود سوء مصرف نيز ادامه مي يابد تا جايي که منجر به وابستگي مي شود. همانطور که پيشتر اشاره شده اعتقادات غلط فرهنگي در مورد اثرات درماني مواد مخدر در کشور ما اين موضوع را تشديد مي کند.


5) همانند سازي با بزرگترها :
يکي از علل سوء مصرف و وابستگي به مواد به خصوص در نوجوانان و جوانان همانند سازي با بزرگترها به ويژه والدين است . در خانواده هايي که يکي از والدين دچار وابستگي به مواد باشد سوء مصرف مواد به عنوان يک رفتار آموخته شده، روشي براي مقابله با استرس ها، سبکي از زندگي و . . . . بيشتر در فرزندان ديده مي شود.
در بعضي از خانواده ها که وابستگي به مواد قبح کمتري دارد و به صورت علني و دسته جمعي در مهمانيها مواد مخدر مصرف مي شود براي جوانان اين تصور نادرست ايجاد مي شود که مصرف مواد نشانه بزرگسالي و عضويت در گروه بزرگسالان است اين جوانان براي کسب هويت بزرگسال شروع به مصرف مواد مي کنند.
6) دسترسي به پول هنگفت :
گاهي در بين معتادان به مواد مخدر به افرادي برخورد مي کنيم که دسترسي به پول هنگفت و ندانستن راه درستي براي خرج کردن آن موجب روي آوردن آنها به سوء مصرف شده است. برخي از اين افراد اظهار مي دارند که با وجود پول و ثروت زياد راهي براي تفريح و لذت سراغ نداشتيم و چون بيش از نياز پول داشتيم خواستيم لذت متفاوتي را تجربه کنيم و اين لذت چيزي نيست غير از سوء مصرف مواد و داروهاي روان گردان.
مشکل اصلي اين افراد اين است که پول هنگفت و غالباً باد آورده اي در دست دارند، در حاليکه راهي به جز لذتهاي ابتدايي براي خرج کردن اين پول سراغ ندارند. اين انگيزه در بين نوجوانان و جوانان وابسته به مواد نيز ديده مي شود، هنگامي که نوجواني بيش از نيازهاي منطقي اش پول در اختيار داشته باشد، طعمه کاملاً مناسبي خواهد بود براي افراد سوجويي که اقدام به تجارت مواد مخدر خواهد بود. اين افراد با مهارت چنين جواناني را شناسايي و اغفال مي کنند و آنها را به مشتريان تجارت پرسود خود مبدل مي سازند.
7) مصرف تفنني درباره مصرف مواد مخدر :
با وجود تبليغاتي که کما بيش پيرامون مضرات مواد مخدر در رسانه ها در جريان است، همچنان تصورات نادرستي درباره مصرف مواد مخدر دربين عوام وجو دارد. يکي از اين تصورات نادرست اين است كه نوعي از مصرف وجود دارد كه مي توان آن را مصرف تفريحي و تفنني ناميد. بسياري از معتادان در ابتدا باور داشته اند كه قادر خواهند بود اين مواد را به صورت تفريحي مورد استفاده قرار دهند،‌ يعني هر گاه اراده كردند آنرا مصرف كنند و از نشئه آن لذت ببرند و هرگاه نيز نيازي به اين اثر لذتبخش نداشتند آن را مصرف نخواهند كرد. يكي از علل اين تصور نادرست اين است كه در ابتداي سوء مصرف، هم مقدار مصرف پايين است، هم فواصل مصرف طولاني است و هم تداخلي در فعاليتهاي روزمره ايجاد نمي كند، اما اين وضعيت گذرا و موقتي است و پس از گذشت زماني كه

بسته به هر فرد متفاوت است، مقدار مصرف بالا مي رود، فواصل مصرف كم و دفعات آن زياد مي شود و وابستگي به ماده مورد نظر ايجاد مي شود.
صحبت چنين افرادي حجت و برهاني مي شود براي جواناني كه تمايل به سوء‌ مصرف مواد دارند. در پژوهشي كه در بين زندانيان مواد مخدر انجام گرفته است بيان شده است كه بسياري از آنان به غلط تصور مي كردند كه فقط افراد با اراده ضعيف معتاد مي شوند يا ورزشكاران مصون از اعتياد هستند. حال آنكه بايد گفت هيچكس در برابر خطر معتاد شدن مصونيت ندارد.
8) ايجاد احساسات ويژه
يكي از انگيزه هاي سوء مصرف مواد به خصوص در برخي گروهها ايجاد احساسات ويژه است. مي دانيم كه مواد مخدر باعث تغيير در وضعيت هوشياري فرد مي گردند. چنين تغييري در سطح هوشياري، ادراك و تفكر گاهي به عنوان احساسات متعالي تفسير مي گردد. بنابراين غير قابل انتظار نيست كه با چنين تفسيري افراد خاصي كه طالب اين احساسات هستند به سوء مصرف مواد اقدام كنند.
چنين تغيير احساساتي در هر نوع مواد به گونه متفاوتي تجربه مي شود. برخي مواد مثل حشيش احساس نشئه، سرخوشي ، خود بزرگ بيني، تغيير در احساس زمان و . . . . به وجود مي آورند، برخي مواد احساس خوش بيني كاذب و سرخوشي ايجاد مي كنند و برخي مواد باعث احساس جذاب شدن رنگها، تيز شدن صداها و احساس شناوري مي شوند.
يكي ديگر از گروههاي در معرض خطر هنرمندان هستند، برخي از اين افراد هم به غلط اين تغييرات هيجاني و ادراكي را مقدمه اي براي خلاقيت هنري مي دانند. در آمريكا سوء‌ مصرف مواد آن قدر بين نوازندگان و خوانندگان موسيقي پاپ رايج شده كه گويي مصرف مواد در اين گروه يك رسم و سنت شده است.
9) عضويت در يك خرده فرهنگ براي كسب حمايت
معتادان به مواد مخدر داراي يك خرده فرهنگ خاص هستند. آنها با هم ارتباط نزديكي دارند، مرتب براي داد و ستد مواد مخدر با هم ملاقات مي كنند، از اصطلاحات ويژه و مشتركي استفاده مي كنند، در كنار هم به سوء‌ مصرف مواد مي پردازند، حالات نشئه را با هم تجربه مي كنند و گاهي حتي بطور مشترك از يك سرنگ استفاده مي كنند. چنين رابطه نزديكي گاهي شبكه اي از حمايت عاطفي براي فرد فراهم مي كند هر چند اين شبكه در حقيقت هيچ نوع حمايت واقعي را فراهم

نمي كند، بلكه باعث هلاك اعضاي خود مي شود،‌ اما چنين فرض نادرستي را در اعضاي خود القا مي كند كه نوعي رابطه عاطفي و دوستانه در جريان است. براي افراد تنها و منزوي، كساني كه در زندگي از حمايتهاي واقعي برخوردار نبوده اند، دچار تعارضات بين فردي عميق هستند، و يا طرد و رانده شده اند همين نوع رابطه معتادگونه، جايگزيني براي حمايتهاي واقعي زندگي مي گردد.
براي ترك اعتياد موفق تغيير خرده فرهنگ بيمار پس از سم زدايي ضروري است. بيمار بايد دوستان قبلي، كساني كه رابطه اش با آنها بر مبناي مصرف مشترك مواد مخدر بوده است،‌ را ترك كند و روابط حمايتي جديدي بسازد. ماندن در خرده فرهنگ قبلي يكي از دلايل مهم شكست ترك اعتياد است.
10) مقابله با استرس ها
همه ما روزانه با استرسهاي مختلفي مواجهيم در واقع زندگي جرياني است از مواجهه با استرسها، هر كدام از ما در برخورد با استرسها از روشهايي استفاده مي كنيم،‌ گاهي اين روشها آگاهانه است و گاهي كاملاً ناخودآگاه است. گاهي روش مقابله فرد با استرس روش پخته و كمال يافته اي است. چنين فردي در برخورد با مشكلات از روشهاي استفاده مي كند كه نه تنها استرسها باعث در هم شكستگي او نمي شوند، بلكه از درون هم استرس بالنده تر بيرون م

ي آيد، اما وجود روشهاي ناپخته مقابله با استرس باعث درهم شكستن فرد در مقابل استرسها مي شود و فرد با احساس شكست، يأس،‌ نااميدي و درماندگي از هر استرس بيرون مي آيد. اين احساسات منفي يكي از زمينه سازهاي سوء‌ مصرف مواد هستند. در واقع براي چنين افرادي نشئه و آرامش ناشي از سوء‌ مصرف مواد گريزگاه موقتي است براي فرار از زندگي اي كه هيچ نقطه اميدي در آن به چشم نمي خورد.


برخلاف تصور عاميانه، روش برخورد فرد با استرسها جزء‌ لاينفكي از هويت آدمي نيست. بلكه نوعي مهارت آموخته شده است. در واقع تجارب قبلي ما و آموزشهاي والدين و مربيان چنين سبكهاي مقابله اي را در هر يك از ما ايجاد كرده اند. ما مي توانيم با آموزش مناسب،‌ نگرش و رفتار خود را در برابر استرسها اصلاح كنيم.
11) تشويق عضو معتاد خانواده
در اكثر جوامع وابستگي به مواد مخدر ناپسند و مذموم شمرده مي شود،‌ چرا كه اعتياد يك بيماري مزمن است كه بر تمام جنبه ها و ابعاد زندگي فرد مبتلا و خانواده و نزديكانش اثر مي گذارد. وابستگي به مواد مخدر مانع از اشتغال مستمر و مناسب مي شود. بنابراين وضعيت اقتصادي نامطلوبي را براي بيماري و خانواده اش ايجاد مي كند، نامطلوب بودن وضعيت اقتصادي از يك سو و نياز روزافزون به تهيه مواد مخدر از سوي ديگر باعث مي شود كه بسياري از معتادان براي تأمين هزينه مصرف مواد، اقدام به اعمال غير قانوني نمايند. در نتيجه اعتياد به مواد مخدر براي بسياري از مردم مترادف با فساد اخلاق،‌ نادرستي و اعمال غير قانوني است. طبيعي است كه فرد معتاد به دليل چنين نگرشي از سوي خانواده و نزديكان خود تحت فشار باشد، مشاجرات روزمره بر سر

اعتياد، او را به اين سو سوق مي دهد كه تلاش كند نزديكانش را نيز با خود همسو كند تا از سرزنش آنها در امان بماند. بنابراين موارد متعددي را مشاهده مي كنيم كه يك فرد معتاد بسياري از بستگان خود را مبتلا كرده است، اين كار به بهانه هاي مختلف صورت مي گيرد. مثلاً ممكن است هنگامي كه همسر يك مرد معتاد دچار بيماري سختي شده است با اين پيشنهاد مواجه مي شود كه براي تسكين علائم بيماري به مصرف مواد بپردازد. در چنين مواردي معمولاً با قاطعيت اين باور نادرست هم اعلام مي شود كه چنين مصرفي باعث اعتياد نخواهد شد،‌ اما متأسفانه چنين مصرفي نيز مي تواند گام اول ورود به يك وابستگي ديرپا به مواد مخدر باشد.
بنابراين يكي از دلايل و انگيزه هاي سوء مصرف، پيشنهاد و تشويق نزديكان معتاد است. در هنگام ترك اعتياد نيز اين نكته را بايد مورد توجه قرار داد. هنگامي كه فردي از يك جمع معتاد تصميم به ترك اعتياد مي گيرد ديگر اعضاي آن جمع احساس خطر مي كنند، احساس مي كنند اگر اين فرد موفق به ترك اعتياد شود آنها را مورد سرزنش و طعنه قرار خواهد داد يا اين كه آنها را هم وادار به ترك اعتياد خواهد نمود. بنابراين به هر صورت ممكن سعي مي كنند مانع موفقيت او در ترك اعتياد شوند. سعي مي كنند او را به مصرف مواد تشويق كنند،‌ حتي گاهي مواد مخدر رايگان به او هديه مي دهند،‌ تلاش مي كنند اين باور غلط را به او القا كنند كه تو كه در ترك اعتياد موفق بوده اي با يكبار مصرف مبتلا نخواهي شد، يا اين كه هر وقت بخواهي باز هم مي تواني ترك اعتياد موفقي داشته باشي، متأسفانه اين موضوع از دلايل مهم عود مي باشند. به همين دليل يكي از توصيه هاي اكيد به فردي كه تصميم به ترك اعتياد دارد اين است كه ارتباط خود را با مصرف كنندگان به مواد مخدر هر چند از فاميل نزديك او باشند قطع نمايد.

انگيزه هاي ترك اعتياد
يك جنبه مهم در ترك ماده مخدر انگيزه هايي است كه منجر به ترك اين عادت در معتادان مواد مخدر مي شود. اگر مصرف ماده مخدر به صورت وابستگي در آمده باشند،‌ نگراني دائم درباره يافتن مواد مخدر وقت و علاقه فرد معتاد براي فعاليت هاي غير مرتبط با مصرف مواد مخدر و دوستان بدون مصرف مواد مخدر را كاهش مي دهد. از طريق مشاركت در خطرها و هيجانهاي اولين تجربه ممكن است نوعي احساس هويت كشف شود،‌ و مصرف منظم يا روزانه ماده مخدر احساس هويت خاص خود را تأمين مي كند. يكي از دلايل ترك مواد مخدر غير قانوني ممكن است خواست دور انداختن «برچسب معتاد» كه به وسيله ديگران بكار مي رود، و نياز به بازگشت مجدد به اكثريت «غير منحرف» باشد. براي ترك مصرف مواد مخدر 7 دليل پيشنهاد شده است :


1. در دسترس نبودن : بايد منبع تهيه مواد مخدر يا به كلي خشك شود و يا محدودتر شود، عوامل مربوط به قيمت مي تواند باعث شود كه ماده مخدر انتخابي دور از دسترس قرار گيرد، و افراد معتاد يا به ماده جانشين روي آورند، يا تصميم بگيرند ترك اعتياد كنند. مثل اينكه اخيراً در كشور ما با كمياب و گران شدن هروئين گروهي از معتادان رو به مصرف كريستال و كراك آورده اند.
2. دلايل روان شناختي يا عاطفي : اين عوامل ممكن است با وضعيت شخصي، دور شدن از شيوه زندگي تنش زايي كه جست و جوي دائم مواد مخدر تحميل مي كند (احساس به حاشيه رانده شدن، ترس از پليس و . . . .) يا احساس «سقوط» همراهي داشته باشند.
3. دلايل بهداشتي يا جسمي : مصرف كننده مواد مخدر، خواه دچار يك بحران جسمي بهداشتي شده باشد و خواه پيش بيني بحران بهداشتي كند ممكن است تصميم به ترك اعتياد بگيرد.
4. گرفتار شدن در چنگ قانون : در صورتي كه فرد مصرف كننده مواد مخدر پيش بيني كند كه به چنگ قانون خواهد افتاد يا عملاً مجازات قانوني تحمل كند ممكن است تصميم به ترك اعتياد بگيرد.
5. خانواده و دوستان : فشار از سوي خانواده و دوستان، طلاق يا جدايي و يا مرگ يك شخص مورد علاقه معتاد مي تواند باعث تشويق معتاد به ترك اعتياد شود. اگر چه در صورتي كه خواست فرد معتاد قوي نباشد اين عوامل موقتي خواهند بود.
6. تغيير محل اقامت به جاي ديگر : انتقال به منطقه، شهر يا كشوري كه در آن مصرف مواد مخدر مثل قبل ممكن نباشد.
7. اشتغال : كاربر مواد مخدر يا از ترس از دست دادن شغل يا به خاطر به دست آوردن كاري جديد يا بهتر اعتياد را ترك مي كند.

اعتياد در خانواده
مواد مخدر و خانواده
پيامدهاي بهداشتي سوء مصرف مواد مخدر ـ به شرح آنچه ذكر شد ـ در درجه نخست و از همه شديدتر بر خانواده معتادان به مواد مخدر، تحميل مي شود. زيرا خانواده است كه فرد معتاد به مواد مخدر به خاطر پريشاني جسمي يا خلقي گاه به گاه به آن باز مي گردد، يا براي پول و كمك مالي به آن مراجعه مي كند، يا مشاوره يا حمايت فرزند خود را بايد انجام دهد. خانواده و هر يك از اعضاي آن با تلاشهايي كه براي غلبه بر اعتياد به مواد مخدر انجام مي شود، و با پيامد نهايي اين تلاشها ـ خواه مثبت يا منفي ـ ارتباط پيدا مي كنند. همچنين ممكن است خانواده بخشي از عوامل سهيم در اعتياد به مواد مخدر باشد از مطالعاتي در كشورهاي مختلف از جمله مكزيك و ايرلند به نظر مي آيد پائين بودن سطح زندگي خانوادگي علاوه بر فقر كه يكي از چشمگيرترين عوامل سهيم در آمادگي فرد است مي تواند عامل مهمي براي اعتياد به مواد مخدر باشد. و بر عكس وجود زندگي خانوادگي با ثبات يك عامل «حفاظتي» مهم به شمار مي آيد.


علاوه بر آسيب بالقوه اي كه بر سلامتي فرد به علت سوء‌ مصرف مواد مخدر وارد مي شود، ممكن است اين خطر بر نزديكترين كسان مصرف كننده ـ به عنوان مثال همسر، پدر و مادر، كودكان، يا خواهر و برادران ـ‌ هم وارد مي شود. خطر براي ديگران مي تواند در رابطه با سلامتي شان، يا از راه مجموعه اي از خطر ها به صورت اثر مختل كننده بر زندگي خانوادگي باشد.
اگر زن باردار مصرف كننده مواد مخدر باشد ممكن است ناخواسته موجب وارد شدن آسيب بر جنين خود شود، ممكن است زن در صورت آگاه شدن به خطري كه مواد مخدر براي جنين وي دارد مصرف اين مواد را متوقف كند ولي باز هم امكان قدري خطر براي جنين وجود دارد. اگر زن باردار نخواهد يا نتواند مصرف مواد مخدر را ترك كند احتمال بيشتري هست كه مشكلات بهداشتي جنين موجب دشواريهايي در موقع زايمان يا پس از به دنيا آمدن نوزاد شود.


نخستين روزها و هفته هاي پس از تولد كودك دوره اي است كه شيرخوار نيازمند بيشترين توجه و مراقبت است. هرگاه پدر يا مادر ـ يا هر دو ـ تحت تأثير مواد مخدر قرار داشته باشند يا به دنبال پيدا كردن مواد مخدر رفته و پريشان خاطر و سرگردان باشند نسبت به نيازهاي كودك خود كمتر حساسيت نشان مي دهند و مقابله با نيازهاي كودك را كاري پريشان كننده تر مي يابند. و اين به نوبه خود ممكن است از فرايند پيوستگي صميمانه ـ كه در ايجاد شخصيت با ثبات در آينده كودك سهيم است ـ جلوگيري نمايد. عدم توجه به كودك ممكن است به ايجاد اعتياد در كودك بينجامد. اعتياد مزمن مي تواند باعث شود كودك به فرزند خواندگي داده شود، كنار خيابان رها شود، يا به شيرخوارگاه يا پرورشگاه سپرده شود. مطالعه اي كه بر كودكان پدر و مادرهاي هروئيني در اسپانيا انجام شده نشان داده كه 37 % اين كودكان با شخصي جز پدر و مادر خود زندگي مي كرده اند. از بين رفتن تدريجي خانواده هاي گسترده ـ كه چند نسل از خانواده زير يك سقف زندگي مي كردند ـ در بسياري از كشورهاي جهان ممكن است باعث آسيب پذيري بيشتر فرزندان پدر و مادرهاي معتاد در برابر مشكل از هم گسيختگي خانواده شود. از اين گذشته مصرف مواد مخدر همراه با الكل با حالت بي قراري،‌ تهاجم و خشونت همراه است كه همه اينها مي توانند كودكان و ساير اعضاي خانواده فرد معتاد را در خطر صدمه ديدن از پرخاشگري قرار دهد به علاوه فقر در چنين خانواده هايي شيوع بسياري دارد.


ارتباط پيچيده مصرف مواد مخدر با خشونت بكرات مورد بررسي قرار گرفته است. ماده مخدري كه از لحاظ دارو شناختي بيش از همه با ايجاد خشونت ارتباط دارد كوكائين است. به خصوص كه كوكائين همراه با الكل مصرف شده باشد.
پدران و مادراني كه سوء مصرف مواد مخدر داشته اند ممكن است ناخواسته الگويي را ايجاد كنند كه فرزندانشان در آينده از آن پيروي كنند ثابت شده كه نگرش والدين نسبت به مواد مخدر و رفتار مصرف مواد مخدر توسط آنان مي توانند تأثيري قوي بر فرزندان داشته باشد. كودكاني كه در سالهاي كودكي و جواني با آن تماس داشته باشند با احتمال بيشتري امكان دارد خودشان هم مصرف مواد مخدر را تجربه كنند. اين روند با بيشتر بودن ميزان شيوع در مناطق حاشيه اي شهرهاي بزرگ ـ كه فعاليت هاي مرتبط با قاچاق مواد مخدر در آنها بسيار بيشتر به چشم مي خورد ـ بارها نشان داده شده است.


جمعيت مناطق حاشيه اي يعني جايي كه اقتصاد غير رسمي يا غير قانوني وسيله مهمي براي ادامه زندگي مي باشد ـ بيشتر از ساكنان مناطق روستايي،‌ يا نقاط امن شهري يعني جايي كه مواد مخدر در دسترس است اما تجارت قاچاقي و مصرف آن پنهاني است ـ در معرض اين مواد قرار دارند.
ارتباطات بزرگسالان ممكن است به علت اعتياد يكي از زوجين به مواد مخدر آسيب ببيند، اين آسيب ها از جمله عبارتند از : هدر رفتن در آمد مشترك، افزايش هزينه هاي بهداشتي، دشواري هاي شغلي، و استرس هاي عاطفي. در صورتيكه مسئوليت تأمين نياز مالي معتاد بر عهده همسر وي و ديگر از افراد خانواده باشد ممكن است تأمين هزينه زندگي ديگر اعضاي خانواده مشكل شود. عدم تعادلي كه با اين مشكل ايجاد مي شود مي تواند باعث افسردگي، اضطراب، خشم و تحريك پذيري شود و حتي ممكن است منجر به معتاد شدن فرد حامي به مواد مخدر و الكل بشود و چنين خانواده هايي با فقر دست به گريبان هستند و غالباً مجبورند غذاي كمتري مصرف كند، و از پوشاك و مسكن نامناسبتري استفاده نمايند. در خانواده هايي فقير پولي كه صرف خريد مواد مخدر مي شود ممكن است از هزينه خوراك خانواده هم بيشتر باشد و از اين رو اگر چه نمي توان گفت فقر موجب اعتياد است، اما شكي نيست كه پيامدهاي اعتياد به مواد مخدر در نهايت مي تواند براي خانواده ها فقري پيچيده تر و آسيب پذيرتر از بي پولي صرف است.
ارتباط جنسي معتادان هم ممكن است دچار آسيب و نامطلوب شود. وضعيت عاطفي بين دو همسر ممكن است دچار زوال شده و به صورت تضادي در آيد كه به از هم گسيختن خانواده بينجامد. خطر آلودگي به ويروس ايدز و ساير ويروس هاي منتقله از راه خون به همسر و كودكان مصرف كنندگان مواد مخدر تزريقي بسيار جدي است و به عنوان مثال اگر معتاد به مواد مخدر براي پرداخت هزينه هاي اعتياد به فحشاء‌ روي بياورد خطر ابتلاء به بيماريهاي منتقله از راه آميزش

جنسي بسيار زياد است. يكي از راههاي متعددي كه هزينه مواد مخدر را تأمين مي كند دزدي و بزهكاري است كه خانواده معتادان مواد مخدر و دوستان آنان از جزء اولين و بيشترين قربانيان آنها مي باشند.
اگر چه سهم زنان در مشكلات مواد مخدر در آمارهاي رسمي به خوبي نشان داده نمي شود ولي زنان روز به روز بيشتر در همه مشكلات مرتبط با مواد مخدر درگير مي شوند و احتمال بيشتري هست كه زنان در اين درگير شدن ها گرفتار پيامدهاي وخيم تر از مردان شوند.
گروهي از زنان مصرف كننده مواد مخدر نيستند ولي با همسر يا خانواده اي معتاد به مواد مخدر زندگي مي كنند. بيشتر اوقات اين زنان، مادر، همسر،‌ خواهر يا دختران مردان معتادند و به مردان كمك مي كنند تا در برابر پيامدهاي اعتياد خود حفاظت شوند، و براي اين كار ممكن است محروميت هاي اجتماعي، بهداشتي يا اقتصادي را هم تحمل كنند كه شامل خشونت در خانه هم مي تواند باشد. زنان در ضمن تلاش براي مقابله با اين محروميت ها، ممكن است تنها حامي خانواده باشند. بعضي زنان براي كمك به هزينه اعتياد همسر خود ممكن است ناچار به خودفروشي شوند و بنابراين در معرض ابتلا به بيماريهاي منتقله از راه آميزش جنسي قرار گيرند. ويروس ايدز از راه آميزش جنسي از يك مرد آلوده به زن غير آلوده آسانتر از راههاي ديگر منتقل مي شود. زنان كشورهاي رو به پيشرفت ممكن است به علت دسترسي نداشتن به اطلاعات و نداشتن آموزش درباره بيماريهاي مرتبط با آميزش جنسي و مرتبط با اعتياد بيشتر در معرض خطر باشند.
زناني كه خود مواد مخدر مصرف مي كنند به احتمال بيش از مردان مشابه خود دچار ننگ اجتماعي هستند زيرا كارهاي آنان از ديد اجتماع «انحراف دوگانه» است؛ مصرف ماده مخدر يك انحراف از رفتار و معيارهاي پذيرفته شده اجتماعي است، ورفتار دور از چشمداشت سنتي زنان به عنوان يك همسر، مادر پرستار خانواده يك انحراف ديگر.
اعتياد زنان به مواد مخدر مي تواند موجب از هم گسيختگي بيشتر زندگي خانوادگي شود، زيرا پيامدهاي قانوني و اجتماعي اعتياد زنان سخت تر است،‌ بسياري از كشورها تسهيلات درماني لازم براي زنان باردار معتاد ندارند، يا براي مراقبت كودكان اين گونه زنان خدماتي پيش بيني نكرده اند . اگر چه بسياري از زنان معتاد به مواد مخدر كه كودك هم دارند مجرد، جدا شده يا طلاق گرفته اند، كمك هاي نهادهاي اجتماعي كه عادتاً سرپناه و كمك مالي براي مادران آسيب پذير فراهم مي كنند ممكن است از زنان معتاد دريغ شود.
زنان به خاطر ترس از مسئولان پزشكي، و يا به خاطر احتمال بر زمين ماندن كودكانشان، ممكن است براي درمان مراجعه نكنند. فقدان درمان و مشاوره پزشكي فقط مي تواند به بدتر شدن مشكلات اعتياد به مواد مخدر منجر شود.


شواهد ديگري هم وجود دارد كه اعتياد به مواد مخدر مشكلات زنان را وخيم تر مي كند. به نظر مي آيد كه مواد مخدر بر رابطه جنسي زنان بيشتر از رابطه جنسي مردان اثر داشته باشد؛ بيشتر اوقات زنان بوسيله مردان به سوي مواد مخدر كشانده مي شوند، و ممكن است به خاطر تأمين مواد مخدر به مردان بستگي داشته باشند. زندگي زنان مصرف كننده مواد مخدر معتاد مرتباً به وسيله اين عادت تغيير مي كند و روز به روز بيشتر از زنان ديگر جدا مي مانند. به ويژه اگر به خود فروشي روي آورند پيش از پيش از هويت زن، به عنوان همسر يا مادر دور مي شوند. اين لغزش پيشرونده به سوي موجوديت فرهنگ مواد مخدر را «تعليق شدن نقش» مي نامند.


توجيه رايج براي افزايش حقيقي مشكلات مربوط به اعتياد زنان به مواد مخدر انقلاب جهاني اجتماعي و فرهنگي است كه نقش سنتي زنان به عنوان مادر و زن خانه دار را تغيير داده است. آزادي زنان و بيشتر شدن استقلال مالي آنان اگرچه بطور كلي دستاوردهايي مثبت به شمار مي آيند ولي اين دو استرس بيشتري را بر زنان تحميل مي كنند. احساس مي شود كه در بسياري از كشورهاي دنيا حتي در جامعه هايي كه بطور سنتي از زنان جوان محافظت مي كنند به تدريج نقش سنتي جنسي تغيير كرده و از محدوديت هاي قبلي زنان قدري كاسته شده است امروزه در بسياري از كشورهاي جهان دختران نوجوان به اندازه پسران نوجوان از آزادي رفتار برخوردارند.
مطالعه اي كه درباره زنان و مواد مخدر در جامائيكا اجرا شده، حاكي از آن است كه هنجارها و تابوهاي اجتماعي كه بين فعاليت ها يا مسئوليت هاي در نظر گرفته شده براي يكي از دو جنس «مذكر» يا «مؤنث» مرزبندي هاي واضحي رسم مي كرد و سطح بالاتري از حفاظت را ايجاد مي كرده و زنان را از درگير شدن در مواد مخدر جدا مي كرده به مقدار قابل توجهي كاهش پيدا كرده است .
سير افزاينده مصرف مواد مخدر توسط زنان در برخي كشورها عوامل مختلفي مثل در دسترس بودن مواد، فقدان اطلاعات نادرست،‌ فشار همسر يا دوستان و نزديكان، نياز به فرار از واقعيت فقر يا مقابله با آن، فشار ظلم، خشونت هاي خانگي، و سوء استفاده جنسي در كودكي ارتباط داده شده است. هر چند همه اين عوامل مي توانند در ايجاد آن مشكل دخالت داشته باشند هر يك از اين عوامل به نحوي با نقش در حال تغيير، و مسئوليت هاي زنان بستگي دارد. هنجارهاي سنتي مرتبط را ديگر نمي توان عامل محافظ در برابر اعتياد ب مواد مخدر به حساب آورد.
در مطالعه اي ديگر وجود مشكلات با بستگان نزديك و خانواده، مشكلات روان شناختي و جسمي به عنوان عوامل سهيم در اعتياد به مواد شناخته شده اند. در بسياري از كشورهاي جهان به خاطر آنچه ناامني طبيعي واسترس هاي زندگي نوين ناميده شده خانواده ها قرباني سختي هاي استثنايي ناشي از جنگ، قحطي، آوارگي يا ساير شرايط تهديد كننده زندگي مي شوند. بيشتر اوقات در دوران درگيريهاي مسلحانه كه زنان تنها به حال خود واگذاشته مي شوند تا خانواده

را اداره كنند، نگراني مستمر و داغديدگي بار سنگيني بر زنان تحميل مي كند. شگفت آور نيست اگر در چنين شرايطي مواد مخدر به عنوان وسيله اي براي تسكين موقتي آلام در نظر گرفته شود.
هر جا درگيري زنان با مصرف مواد مخدر بيشتر باشد ميزان فحشاء هم بيشتر به نظر مي آيد.
اعتياد پدر
خانواده را كوچكترين واحد جامعه و اساس جامعه اي بزرگتر به نام يك ملت مي دانند و آنچه مسلم است سلامتي يك ملت را از اين ديدگاه مي توان به سلامتي خانواده منوط دانست و اساس و ريشه رفتارهايي كه به عنوان انحرافات اخلاقي و اجتماعي خوانده مي شود را مي توان در خانواده جستجو كرد. اعتياد هم از اين قاعده مستثني نيست.
غالب اوقات پدران و مادران وقتي فرزندشان دچار اعتياد شد غالباً با شانه خالي كردن از بار مسئوليت در پي يافتن دلايل ديگري براي توجيه اين اتفاق بر مي آيند. در نهايت با جملاتي مثل اينكه اين پسر (يا دختر) آبروي خانوادگي ما را بر باد داده است خود را مبرا مي كنند. اما آيا در اينجا نمي توان مسئوليت را حداقل تا حدي متوجه والدين ذكر كرد و گفت كه فرزند مي تواند اعتراض كند كه شما مرا درست تربيت نكرده ايد.
مطالعات زيادي در مورد فرزندان طلاق انجام شده و صدمات آن قعطي است همچنين مطالعاتي ديگر در مورد فرزنداني كه به دلايلي پدر يا مادرشان را از دست داده اند و از اين لحاظ دچار صدمه رواني شده اند انجام شده است. اگر چه طبق آمارهاي موجود 30 درصد از موارد طلاق با اعتياد به مواد مخدر ارتباط دارد اما خانواده هاي بسياري در تشنج ناشي از اين مشكل قرار دارند بي اينكه طلاق واقعي اتفاق بيفتد. اما خانواده هايي هم هستند كه پدر و مادر هر دو حضور دارند اما روابط خوبي بين خود والدين و بين فرزندان با والدين حاكم نيست. گاهي والدين حالتي را تجربه مي كنند كه اصطلاحاً طلاق عاطفي خوانده مي شود يعني اگر چه ظاهراً يك زوج در كنار هم زندگي مي كنند، و اما هيچگونه رابطه عاطفي بين آنها حاكم نيست همچنين رابطه كلامي و عاطفي والدين با فرزندان مختل و محدود است. چنين خانواده هايي خانواده آسيب زا خوانده مي شوند يعني خانواده هايي كه افراد آن روابط متقابل با يكديگر ندارند و از حمايت احساسي يكديگر محرومند اگر چه زير يك سقف زندگي مي كنند. فرزندان اين خانواده ها هر چند ظاهراً داراي پدر و مادري هستند، اما باطناً خوشبخت نيستند و ارضاء عاطفي احساسي مناسبي دريافت نمي كنند.
پژوهشهايي كه در زمينه متلاشي شدن خانواده ها صورت گرفته، عموماً بر اساس تفاوت بين

فرزندان خانواده هايي كه دچار جدايي شده اند و فرزندان خانواده هاي ديگر متمركز شده است، حال آنكه چنين مقايسه اي واقعيت اصلي را بررسي نمي كند، يعني نشان نمي دهد كه تا چه اندازه اعضاي خانواده به تكاليف ناشي از نقش خود در مقابل يكديگر عمل مي كنند به همين لحاظ مقايسه ميزان طلاق در كشور ما با كشورهاي غربي نمي توانند براي ما راضي كننده باشند.
از نظر ايفاي نقش و كاركردهاي خانواده، با وجودي كه بعضي از وظايف و نقشها به مؤسسات ديگر اجتماعي سپرده شده است، اما هنوز خانواده هاي زن و شوهري ايران در مقايسه با خانواده هاي غربي، بسياري از وظايف كهن خويش را حفظ كرده اند. در جوامع غربي در بهترين شرايط، خانواده كانون محبت و زندگي زناشويي است، پرورش و رشد كودكان را بر عهده دارد، و بالاخره فرهنگ را به نسل آينده منتقل مي سازد و آنان را به سمت زندگي اجتماعي رهبري مي كند، اما در خانواده هاي ايراني هنوز پدر نقش حمايتي و نان آوري خويش را حفظ كرده و بر امور منزل نظارت دارد و به گونه اي مظهر قدرت و كنترل فرزندان است و هر چند فرزندان او خود صاحب فرزنداني باشند، باز براي او فرزندي محسوب مي شوند كه به حمايت عاطفي پدر نيازمندند.
با چنين فضايي آكنده از عطوفت انتظار مي رود كه پدر تمام تلاش و انديشه خود را صرف انجام وظايف و ايفاي نقشهايي كند كه از او انتظار مي رود. اما همه پدران اين انتظار را برآورده نمي سازند. در نتيجه آثاري بر جاي مي گذارند كه نتايج آن قابل بررسي است. براي نمونه اكنون تعداد زيادي از پدران با مصرف مواد مخدر عملاً‌ ايفاي نقشها و وظايف خود ناتوان مانده به افرادي بي كفايت تبديل شده اند، زيرا با مصرف مواد مخدر قدرت حافظه و حواس آنان به سرعت تحليل رفته در مدتي اندك به افرادي بي مسئوليت، دروغگو و غير قابل تحمل تبديل مي شوند. نيروي جسمي و جنسي آنان به سرعت از بين رفته ضعيف مي شوند. نياز به افزايش مصرف هر روز معتادان را از نظر اخلاقي و عاطفي به سطح پايين تري مي كشاند، بطوري كه معتاد پس از چند سال چنان ارزشهاي اخلاقي و معنوي خود را از دست مي دهد كه تن به هر كاري مي دهد و دست به هر كاري مي زند،‌ چرا كه از ويژگيهاي اعتياد اين است كه فرد براي تهيه مواد مخدر ساير امور زندگي را فدا مي كند. فردي كه قبل از اعتياد داراي عزت نفس و ارزشهاي اجتماعي بوده پس از اعتياد چنان تغيير مي كند كه ممكن است به پست ترين كارهاي نظير خيانت، دزدي و خودفروشي تن دهد.
گاهي اوقات اين پدران زماني كه مواد مخدر به ميزان كافي دريافت كنند حالت اغراق شده اي از احساس و عطوفت را نشان مي دهند و به عكس وقتي براي مواد مخدر به آنان نرسد كمترين

واكنش احساسي به نيازهاي فرزندانشان نشان نمي دهند بلكه رفتارشان پر از خشونت و پرخاشگري است. در نتيجه كودكاني كه در چنين شرايط و ساختار آسيب زايي قرار دارند، در تفكر كودكانه خويش به اين نتيجه گيري مي رسند كه بين مهرورزي و عطوفت و مصرف مواد مخدر نوعي رابطه لازم و ملزوم وجود دارد و ماده مخدر را روزنه اي به سوي محبت و صفات خوب انساني مي پندارند و احتمالاً چنين است كه معولا احساس خوشبيني نسبت به مصرف مواد مخدر در اين قبيل كودكان شكوفا مي شود.


اعتياد پدر به تدريج نقش حمايتي او را به حمايت شونده تبديل مي كند. به جاي اينكه با اقتدار بر امور منزل كنترل و نظارت نمايد، مورد كنترل و نظارت قرار مي گيرد. بر فضاي خانواده نگراني و تشويش و اضطراب حاكم مي شود. در بسياري از موارد نقش نان آوري پدر به گونه اي عكس تغيير جهت مي دهد و با رفتارهاي مشكوك خويش عملاً كج رفتاري را آموزش مي دهد. فرزنداني كه

پدرشان به دليل اعتياد مواد مخدر يا خريد و فروش آن به زندانهاي طويل المدت محكوم شده اند يا اعدام گشته اند ناخواسته محكوم به مجازاتي هستند كه حداقل سه ضربه سنگين را به فرد دارد : اول ضربه عاطفي كه محروم شدن از وجود پدر و زندگي با مادري شكست خورده است. دوم ضربه اجتماعي ك باعث مي شود فرزندان هميشه داغ ننگي را بر پيشاني داشته باشند كه خود مسئول آن نيستند و چه بسا اين موضوع آنان را از بسياري روابط اجتماعي يا فرصتهاي زندگي محروم كند

و سوم ضربه اقتصادي كه نان آور بالقوه خانواده را از دست داده اند در جامعه اي با فقر دست به گريبان خواهند بود كه فرصت رشد و تكامل درست را از آنان سلب كرده است و چه بسا اوليه ترين نيازهاي تغذيه اي و بهداشتي شان را نمي توانند برآورده سازند. اگر كمترين آمارها كه رقمي در حدود يك ميليون نفر معتاد است در كشورمان در نظر بگيريم و بسيار خوشبينانه تعداد متوسط

فرزندان هر فرد معتاد را تنها يك نفر بدانيم به اين نتيجه مي رسيم كه يك ميليون نونهال و نوجوان در اين كشور زيبا از ديدن زيبايي هاي زندگي محروم هستند و آينده اي رو به تباهي را در پيش دارند .
متأسفانه دروغگويي و پنهان كاري از ويژگيهاي بسياري از معتادان است و وقتي يك فرد معتاد ازدواج مي كند مبناي اين خانواده در حال تشكيل را به دروغ و پنهان كردن اعتياد خود مي گذارد و چرا كه تقريباً هيچ دختري حاضر به ازدواج با مردي معتاد نيست. زن كه پس از ازدواج موضوع را در مي يابد، خود را بي پناه و فاقد پشتيبان مي يابد. قانون هم بي هيچ تعهدي در مورد آينده فقط به او اجازه طلاق مي دهد، در حالي كه براي بسياري از زنان پس از طلاق هم جايي و سر پناهي براي زندگي وجود ندارد.
البته اهميت اين موضوع در كشور ما بسيار بيشتر از كشورهاي غربي است چرا كه اولاً در آن كشورها اكثريت بزرگي از معتادان مجرد هستند در حالي كه در كشور ما بسياري از معتادان متأهل و داراي فرزند هستند و ثانياً آمار اعتياد به نسبت جمعيت در كشور ما از سالها پيش به نحو سر سام آوري بيشتر از كشورهاي ديگر بوده است.


البته رقم معتادان در ايران در سالهاي 63-1361 در آمارهاي رسمي به هشتصد هزار تا يك ميليون نفر يعني بيش از 2 برابر سال 1354 رسيده است. سازمان ملل و سازمانهاي جهاني وابسته به آن نظير سازمان بهداشت جهاني كه «سلامت» را در ابعاد اجتماعي و رواني مي بيند و يونسيف كه حمايت از مادران و كودكان جهان را بر عهده دارد و اغلب به تصويب قوانين و مقاله و نامه هاي آتشين دست مي زند، عموماً از حد مسائل رشد جسمي نظير وزن و قد، ميزان شيردهي و تغذيه و نظاير آن فراتر نمي روند. گاهي نيز اعلاميه هاي جهاني حفظ حقوق كودكان حتي به آزادي آنان در انتخاب بازيهاي مورد علاقه خود چنان اهميتي مي دهند كه آن را در دستور كار كنوانسيون ها و اجلاسيه هاي بين المللي قرار داده در اعلاميه هاي حقوق كودك جاي مي دهند، اما توجه به

خانواده هايي كه همسر و فرزندان آنان به علت اعتياد پدر در معرض خطراتي عظيم قرار دارند از ديد آنان پنهان مانده است و يا تنها دل مشغول خانواده هاي بي سرپرست و كودكان يتيم و فقير شده اند. در حالي كه به نظر مي رسد بايد در شعار «هر خانواده هر چند نامناسب، بر واحدهاي پرورشگاهي ترجيح دارد» تجديد نظر شود و به گونه اي شايسته با همه مشكلات موجود، ارتباط وابستگي كودكان با هسته فاسد و مخرب خانواده قطع شود.
در اجلاس سران جهان براي كودكان كه در سپتامبر 1990 با حضور رهبران كشورهاي دنيا در مقر سازمان ملل متحد برگزار شد خانواده هاي «پدر معتاد» از نظرها مخفي ماند. وضعيت كودكان در خانواده هاي «پدر معتاد» بسيار بحراني است. كودكان اين قبيل خانواده ها حضور فيزيكي پدر را در كنار خود احساس مي كنند، پدري كه ديگر «پدر» نيست و داراي نقشي مخرب و آزار دهنده است. اين نقش مخرب و مزاحم در برخي خانواده ها به حدي است كه با زنداني شدن پدر معتاد، خانواده نفس تازه مي كند و گاهي در نبود پدر به تعادل بستري عليرغم مشكلات عديده مالي و اجتماعي مي رسند.
نكته اساسي در خانواده هاي «پدر معتاد» كه مانع از توجه مسئولان و سياستگذاران شده اين است كه برعكس كودكان بي سرپرست، آنان هنوز در خانواده زندگي مي كنند، مثل كودكان ديگر به مدرسه مي روند، و به ظاهر نيز داراي پدر و مادر هستند. دشواري مسأله و عدم توجه و رسيدگي به كودكان اين قبيل خانواده ها از اينجا ناشي مي شود كه هنوز آنان بزهكار يا مجرم نيستند، اما بايد دانست كه اين كودكان گروهي در معرض خطر را تشكيل مي دهد كه اگر از ايجاد چنين كانونهايي مخربي به نوعي پيشگيري نشود، آلودگي به كل جامعه سرايت مي كند. پس بخشي از سلامت جامعه آينده ما در گرو نجات خانواده هايي است پدر خانواده معتاد است.
حمايت همه جانبه از كودكان و خانواده هاي «پدر معتاد» بايد در عمل مورد توجه قرار گرفته و توجه به شرايط زندگي همسر و فرزندان اين قبيل خانواده ها در اولويت برنامه هاي مبارزه با اعتياد

قرار گيرد.
كودكاني كه ناخواسته در مسائل ناشي از اعتياد پدر در خانواده درگير مي شوند، در معرض ارتكاب جرايم مختلف هستند. پس بررسي وضعيت كودكاني كه در محيطهاي خانوادگي جرم زا به سر مي برند مي تواند مهمترين اقدام براي پيشگيري از انحراف آنان تلقي مي شود.
از ميان افرادي كه علت اعتياد خود را نابسامانيهاي خانوادگي و مسائل درون خانواده ذكر كرده اند بيشترين درصد را گروه سني 19-15 ساله به خود اختصاص داده كه در حقيقت وضعيت دوران بلوغ و نوجواني اين افراد را نشان مي دهد. حدود43 درصد آنان در منزل دوستان و حدود 43 درصد در منزل خود اعتياد را آغاز كرده اند.
همچنين ملاحظه مي كنيم كه درصد بالايي از معتادان در خانواده هايي بزرگ شده اند كه بين پدر و مادر اختلاف وجود داشته و محيط خانوادگي رضايت بخشي نبوده است. 53 درصد علل بازگشت به اعتياد را مسائل خانوادگي دانسته اند و 87/83 درصد فقط از پدر خود ناراضي بوده اند و درباره جمعيت خانواده و اعتياد چنين نتيجه گيري شده كه 78 درصد از معتادان افرادي بوده اند كه در خانواده هايي با وضعيت مالي ضعيف رشد كرده اند و والدين توجه چنداني كه لازمه فرزندپروري و جامعه پذيري مناسب است به عمل نياورده اند. در مورد وضعيت ازدواج افراد معتاد نيز بيان شده است كه 72/37 درصد از معتادان پس از ازدواج از همسرشان جدا شده اند. از اين مطلب چنين نتيجه گيري شده كه اعتياد مي تواند در جدايي خانواده ها اثر داشته باشد. البته اين جدايي به نوبه خود مي تواند اثرات سويي بر همسر و فرزندان بر جاي گذارد و هر قدر زمان اعتياد افزايش يابد شايد تعداد اين جداييها نيز افزايش يابد و مسائل مربوط به آن بيش از پيش گردد. همچنين نشان داده شده است كه نارضايتي از زندگي زناشويي بعد از اعتياد افزايش يافته و 66/41 درصد از افراد بعد از اعتياد از زندگي زناشويي رضايت نداشته اند يا به عبارتي 83/70 درصد افرادي كه قبل از اعتياد از زندگي زناشويي رضايت داشتند، پس از اعتياد اين رقم به 44/44 درصد كاهش يافته است.
در بررسي اي كه از ساخت خانواده و ويژگيهاي روابط خانوادگي جوانان معتاد شده، شرايطي كه از محدوديتها و آزاديهاي جوانان در درون نظام خانواده كه به اعتياد آنها مربوط بوده تشريح شده است. اين بررسي برخلاف پژوهشهاي ديگر كه بر عوامل فردي تأكيد دارند، نظام خانواده را در اعتياد جوانان مؤثر مي داند.


در پژوهشي ديگر با عنوان شناسايي علل، پيشگيري، روشهاي درماني اعتياد، علاوه بر ارائه مشخصات معتادان و محل اعتياد آنان به اين نتيجه دست يافته كه خانواده، دوستان و معاشران و رسانه هاي گروهي در سازندگي شخصيت كودك و نوجوان چنان سهمي دارند كه مي توانند براي او آينده ساز و مفيد بوده و برعكس وي را به سوي فساد از جمله اعتياد سوق دهند.
در بررسي هايي در مورد اثرات اعتياد روي ارتكاب جرم، پيشگيري از آسيبهاي اجتماعي به ويژه اعتياد بيشتر از بازپروري معتادان واجد اهميت بوده است. در زمينه پيشگيري از اعتياد بايد مصون نگه داشتن خانواده را از اعتياد و سلامت جامعه در درجه اول برنامه هاي مبارزه با اعتياد به حساب آورد. اين بررسي ها اصولي ترين برنامه مبارزه با اعتياد را در سلامت خانواده و شرايط مناسب محيطي مي داند.
اغلب جواناني كه از نظر خانوادگي با هم شباهت زيادي دارند به صورت گروهي دور هم جمع شده سعي مي كنند ارتباط خود با ديگران را به حداقل برسانند. در اين گروهها، نوجوانان به ناهنجاريهاي زيادي روي مي آورند و در برخي از موارد، حدي براي رفتارهاي ضد اجتماعي وجود ندارد و مصرف مواد مخدر تنها يكي از انحرافات زيادي به شمار مي رود. در واقع اعتياد والدين به عنوان اساسي ترين عامل اعتياد نوجوانان همواره مطرح است.
به نظر «باندورا» صاحب نظر معروف روانشناسي تأثير والدين يا افراد ديگر روي كودكان باعث مي شود كه آنها به صورت مدل الگويي در آيند كه كودك در شباهت يافتن به آنها سعي مي كند. تمايل به مصرف مواد مخدر در نوجوانان و جوانان اغلب به اين علت است كه آنها تلاش مي كنند تا خود را مانند افراد بالغ و بزرگ جلوه دهند و به امتيازات اين افراد دست يابند.
در مقايسه اي كه «ريچارد بلوم» بين خانواده هاي معتاد و غير معتاد، در الجزاير انجام داد،‌ويژگيهاي زير را در خانواده هاي معتاد مشاهده كرد :
- بين اعضاي خانواده انسجام كمتري وجود داشت.
- نسبت به مسائل كودكان و نوجوانان نظارت و سختگيري لازم وجود نداشت.
- كودكان از آزادي بيش از حد برخوردار بودند.
- اعتقادات مذهبي و پايبندي به سنتهاي خانوادگي در آنها كمتر ديده مي شد.
- در تعليم و تربيت كودكان توجه چنداني به عمل نمي آمد.
بلوم اضافه مي كند كه اگر خانواده در برابر مواد مخدر، عقايد آزادي داشته باشد بي گمان نوجوانان چنين خانواده اي همان طريق را پيموده به سادگي به مواد مخدر گرايش پيدا مي كنند. علاوه بر اين دوستاني را بر مي گزينند كه تمايل به مصرف مواد مخدر دارند.
در آمريكا مواد مخدر به ويژه هروئين از جمله مواردي است كه بيشترين تحقيقات را در زمينه خانواده به خود اختصاص داده است.
دو نوع پدر معتاد را در بررسي خانواده هاي داراي پدر معتاد، متمايز كرده اند. يكي نوع مردان پوشالي و تحت كنترل و حمايت همسر كه با وجود خشونت و قدرت طلبي اي كه نشان مي دهد به راحتي به دست همسرانشان كنترل مي شوند. نوع ديگر مردان كناره گير كه به ندرت به خانواده خود سر مي زنند و در مواقع حضور در خانواده صرفاً از تسهيلات و امكانات منزل استفاده مي كنند و با وجود حضور در منزل به عنوان پدر كاملاً تحت نظارت و سيطره همسران خود هستند.


در مطالعه اي ديگر چنين نتيجه گيري شد كه خانواده هايي كه فرزندان معتادان بعداً تشكيل مي دهند، از نظر كنشهاي متقابل و ايفاي نقش در درون نظام خانواده، تكرار همان خانواده اصلي است. به عبارتي مدلهاي والدين با همان نقش و كنشهاي متقابل دوباره ايجاد مي شود.
بررسي ديگري تحت عنوان «خانواده هاي معتاد» نشان داده است كه والدين،‌ به ويژه پدران معتاد اين قبيل خانواده ها، مدل خود را به فرزندان خويش منتقل مي كنند. آنان معتقدند كه فرزندان در درون نظام خانواده با والديني معتاد، روزانه شاهد رفتارهاي آنان بوده در بزرگسالي مدلي نظير رفتار پدر را در زندگي جمعي خويش برگزيده ايفاي نقش مي كنند.
محققان پس از پيگيريهاي فراوان در زمينه الگوهاي رفتار جمعي معتادان سرانجام خاطر نشان مي سازند كه مصرف مواد مخدر در آن واحد دو نقش متمايز ايفا مي كند :
از يك طرف باعث فردگرايي و فاصله گيري شخص از خانواده شده، از طرف ديگر او را وابسته، محتاج، مطيع و نيازمند حمايت خانواده مي كند.
نوجواناني كه در درون خانواده هاي مستعد معتاد مي شوند، حتي زماني كه ازدواج كرده خانواده پدري خويش را رها مي كنند، اكثراً مايلند كه به خانواده اصلي خويش بازگردند،‌ در نتيجه شكست خورده و ناتوان به خانواده اوليه خود بر مي گردند.
مقايسه اي در بين گروهي از خانواده هاي طبقه متوسط با والدين غير معتاد و خانواده هاي معتاد از طبقه مرفه و بالاي جامعه، نشان داد كه خانواده هاي متوسط غير معتاد بهتر مي توانند فرزندان خويش را براي زندگي دوران بلوغ و ايفاي نقش بر اساس هنجارها و ارزشهاي غالب جامعه آماده كنند و آنان را براي داشتن پايگاه مناسب اجتماعي آماده سازند تا خانواده هاي معتاد از طبقات بالا و مرفه همان جامعه.
مطالعه اي با عنوان اعتياد، افراد و نظام خانواده پس از بررسي زمينه هاي موضوع و تاريخچه نظام خانواده و همچنين پژوهشهاي مربوط به اعتياد،‌ تأكيد مي كند كه نظام خانواده در شروع اعتياد جوانان نقش تعيين كننده اي دارد و اين نظام و تمايل به اعتياد نيز در ادامه وضعيت موجود مؤثر است. در اين مطالعه بر اهميت استعداد اعتياد، مسائل عاطفي و مكانيسم هاي دفاعي فرد در درون خانواده تأكيد شده است و در پايان پيشنهادهاي براي حل مشكل ارائه شده است كه

مداخله در نظام رفتاري خانواده در سطح فردي و خانوادگي،‌تغيير در نوع رفتارها، در حمايت از عدم مصرف از جمله پيشنهادهاي مهم است.
مطالعه جامعي در دپارتمان جامعه شناسي دانشگاه اينديانا در زمينه فشارهاي اجتماعي و تنشهاي خانواده معتاد و اثرات آن روي ساير اعضاي خانواده كرده و به روشني نشان داده است كه بر اثر اعتياد عناصر اصلي خانواده و تنشهاي موجود، ساير اعضا نيز دچار تنش و اضطراب مي شوند. اينكه براي درمان نخست بايد به كاهش تنشهاي موجود در خانواده پرداخت ومادام كه از شدت اين فشارها كاسته نشود هيچ گونه اقدامي براي درمان ميسر نخواهد بود. بنابراين مؤثرترين گام براي بهبود روابط اعضاي خانواده، كنترل اين فشار هاست. كودكان چنين خانواده هاي از درجه آسيب پذيري زيادي برخوردارند و رفتارهاي خاصي نظير حساسيت زياد، خجالت، بدخلقي و زود

رنجي از خود بروز مي دهند. اين كودكان اغلب تنها مي مانند و به راحتي قادر به دوست يابي نيستند، زود عصباني مي شوند، و دائماً شاكي هستند. در بسياري از موارد، كودكاني كه در چنين نظام خانوادگي اي رشد مي كنند، اغلب آسيب پذير بوده، پريشان و گوشه گيرند و علاقه اي به ايجاد ارتباط ندارند و معمولاً‌ حالتهاي تخاصمي از خود نشان مي دهند و شبها خوابهاي آشفته مي بينند.
برخي صاحبنظران گفته اند كه مناسبترين شيوه برخورد با معتاد براي درمان اين است كه در كنار توجه به فرد معتاد و پرداختن به مسائل او به در روند اعتياد و خانواده او هم توجه شود. علاوه بر اين لازم است بر الگوهاي رفتاري خانواده معتاد نيز دقت كافي شود. در خانواده هاي كه كودكان را بر اثر اعتياد مورد غفلت قرار داده اند برنامه هاي منسجم براي مداخله و مشاوره با خانواده ها براي جلوگيري از وقوع رفتارهاي ناهنجار در بين كودكان ضروري است چرا كه اعتياد در خانواده موجب غفلت از كودكان و بروز رفتارهاي ناهنجار و آسيب پذيري آنها مي شود.
بررسي نقش خانواده در اعتياد فرزندان نشان مي دهد در خانواده هايي كه قبح مصرف مواد مخدر كاهش مي يابد، فرزندان نسبت به مصرف اين مواد كنجكاو مي شوند.
مطالعه اي در آمريكا نشان داده است كه حدود 80 % سوء‌ رفتار جنسي با كودكان با مصرف مواد مخدر ارتباط داشته است.

روند جهاني مصرف مواد مخدر توسط نوجوانان


در جوانان هم مانند همه مصرف كنندگان ديگر مواد مخدر،‌ طيف پيامدها بر حسب نوع ماده مصرفي،‌ مقدار مصرف، راه مصرف و شرايط مصرف ماده مخدر بسيار متفاوت است. اقليتي از جوانان در مرحله سركشي دوران بلوغ يا به عنوان بخشي از جست و جوي هويت و استقلال خويش مواد مخدر غير قانوني را تجربه مي كنند و معمولاً هنگامي كه به مرحله بلوغ و پختگي رسيدند آن را ترك مي كنند. اما چون جوانان كمتر مي توانند خطرها و پيامدهاي احتمالي رفتار خود را ارزشيابي و قضاوت كنند، بي احتياطي آنان ممكن است در برابر وابستگي به مواد مخدر آسيب پذيرشان نمايد. بين وابستگي به مواد مخدر و سن شروع به مصرف مواد مخدر ارتباط وجود دارد. هر چه سن شروع به مصرف

هر يك از مواد مخدر غير قانوني زودتر باشد احتمال آن كه شخص انواع ديگر مواد مخدر را هم مصرف كند،‌ و دفعات مصرف آنها را بيشتر و مكرر كند بيشتر است و بنابراين پيامدهاي دراز مدت آن براي سلامتي پيشرفت تحصيلي و بلوغ عاطفي شديدتر و احتمال ايجاد اعتياد پايدار در بزرگسالي هم زيادتر است. مصرف مواد مخدر غير قانوني در جوانان با رفتارهاي خطرناك ديگر مانند سوء مصرف الكل، رفتار جنسي ناسالم و بزهكاري هم رابطه دارد و بعدها ممكن است مانع از اشتياق جوان به بازگشت به تحصيل علم و در پيش گرفتن شيوه زندگي سالم و بدون انحراف شود، كه علت آن

پيامدهاي بهداشتي وابستگي به مواد مخدر، داشتن پرونده بزهكاري يا مشكلات اقتصادي يا نداشتن آموزش لازم براي از سرگيري زندگي باشد. بنابراين منطقي است نتيجه گيري شود تأثير مخرب مواد مخدر در جوانان، بيش از آثار اين مواد در بزرگسالان است. اين جوانان كه هنوز مكانيسم هاي دفاعي و مقابله اي شان رشد نكرده يا از لحاظ حل مشكلات توانمند نشده اند تحت تأثير قرار مي گيرند و ممكن است سير پيشرفت اين گونه مهارت ها در آنها به تأخير افتاده يا حتي متوقف مي شود.
كودكان به عنوان بخشي از زندگي خانوادگي خود درگير آشوب تعارضات، نزول اقتصادي و تحول اجتماعي سياسي مي شوند، اما چون دانش لازم براي تفسير اين موارد را ندارند بويژه اگر والدين آنان در مقابله با مشكلات دچار مشكل شوند، ممكن است قرباني مشكلات خانوادگي شوند. اگر كودكان در فرهنگي متفاوت با فرهنگ والدين خود رشد كنند ممكن است فاصله بين نسلها گسترده تر شود. ممكن است جوانان خانه روستايي خود را به خاطر يافتن زندگي بهتر در شهر ترك كنند، يا از طريق ديدن تصاوير فيلم هاي سينمايي،‌ تبليغات تجاري يا نمايشهاي تلويزيوني بي ارزش به كشورهايي كه آرماني مي پندارند بروند، تا مشكلاتشان پايان يابد.
نوجوانان ممكن است ابتدا به خاطر معاف بودن از مجازات به علت بزهكاري،‌ طعمه شبكه هاي توزيع مواد مخدر غير قانوني شوند، ولي بعدها ممكن است اين فعاليت ها را بسيار مهيج و پر درآمد و همچنين پر زرق و برق بيابند.
سيماي نمونه توزيع مواد مخدر به وسيله نوجوانان،‌ نوجواني ست كه از خانواده هاي مشكل دار، ترك تحصيل كرده، از نواحي حاشيه اي شهرهاي بزرگ كه احتمالاً‌ مدتي از عمر خود را در نهادهاي مراقبتي گذرانده است.
طبق برآورد يونيسف در سال 1990 در سراسر جهان نزديك به 100 ميليون كودك خياباني ولگرد وجود داشته كه از اين عده 40 ميليون در آمريكاي لاتين،‌ 35-30 ميليون در آسيا و بيش از 10 ميليون در آفريقا بوده اند. بيشترين كودكان بخش عمده اي از ساعات روز خود را در خيابانها مي گذرانند ولي خانواده و جايي براي خوابيدن هم دارند. برآورد شده كه 5 % از اين كودكان كاملاً‌ به حال خود رها شده اند. نسبت پسر بچه ها در بين كودكان خياباني بيشتر است، ولي دختر بچه ها قرباني پيامدهاي خطرناكتري ـ مانند سوء استفاده و استثمار جنسي و دچار شدن به بيماريهاي منتقله از راه آميزش جنسي، از جمله ايدز مي شوند. گاهي ( ولي نه هميشه ) اعتياد به مواد مخدر عامل مستعد كننده اي ست كه كودكان را به خيابانها مي كشاند. در برخي كشورها سرعت شهرنشيني، فاجعه هاي طبيعي و ناآرامي هاي سياسي عوامل سهيم در كشاندن كودكان به خيابانها هستند.
شهر نشيني و خدشه دار شدن اجتماع سنتي و ساختار خانواده، در بسياري از كشورها رشد سريعي داشته و گذران زندگي از طريق كشاورزي به اميد واهي داشتن يك زندگي بهتر در شهرها ترك شده است. فقر در شهرها مي تواند به از گسيختن يكپارچگي خانواده، از ياد بردن كودكان، و بيرون راندن آنها از خانواده بيانجامد،‌ يا كودكان خود خانه شان را ترك كنند و به خيابانها پناه ببرند. چنين كودكاني ممكن است والديني داشته اند كه مواد مخدر را به عنوان تسكين موقتي ناراحتي خود انتخاب كرده، به اين ترتيب در سيكلي معيوب گير مي افتند. فرهنگ مواد مخدر نوعي رضايت خاطر ساختگي ، و در بعضي اشخاص راه و روشي خطرناك براي زندگي فراهم مي آورد.
در برخي ديگر كشورها فرهنگ مواد مخدر به شكلي ناگسستني در زندگي كودكان خياباني تنيده شده، اين كودكان مواد مخدر را به عنوان وسيله اي موقتي براي رهايي از احساس بيچارگي، ناداري،‌ ناخوشي جسمي، درد و گرسنگي مصرف مي كنند؛ بطور كلي مواد مخدر مصرفي اياستنشاقي، حشيش، الكل گاهي مشروبات دست ساز يا غير قابل اعتماد. در سالهاي پاياني دهه 1980 بسياري از كودكان خياباني در شهرهاي برزيل بطور همزمان دو يا سه ماده مخدر را آن هم به مقدار زياد، مصرف مي كردند. 70 درصد از نوجواناني كه در دارالتأديب ها نگهداري مي شدند به خاطر مصرف يا حمل مواد مخدر بازداشت شده بودند. در بين اين بازداشت شدگان حدود 60 درصد متهم به جيب بري يا دزدي بودند كه بخشي از اين كار آنها به خاطر خريدن مواد مخدر بوده است.
در جاهايي كه اشتغال به حمل مواد مخدر به اندازه كافي نبوده، كودكان خياباني به ساير باندهاي خلافكار كشيده مي شوند و هدف طيف گوناگوني سوء استفاده ها ( از مقاصد پورنوگرافيك تا فروش كودكان (فرزند خواندگي غير قانوني) يا پيوند غير قانوني اعضاء )از كودكان قرار مي گيرند. پس از آن كه اين كودكان يكبار به دام بزه و خلافكاري بيفتند، ممكن است ديگر هرگز نتوانند در زندگي ترقي كنند.
طبق گزارش سازمان بهداشت جهاني هنگام بودن دسترسي به مواد فرار مانند بنزين، چسب و حلال ها در كشورهاي رو به پيشرفت و جوامع دور افتاده اين مواد را وسيله اي انتخابي براي سوء‌ مصرف ساخته، و مصرف اين مواد از دوران كودكي حتي از 5 سالگي شروع مي شود، سوء مصرف اين مواد بر دشواريهاي چند گانه بهداشتي كودكان بار سنگين ديگري اضافه مي كند. كودكان به اثرات مستقيم مصرف مواد مخدر دچار مي شوند كه ممكن است شامل آسيب مغز به خاطر سوء‌ مصرف حلال ها و بنزين، روان پريشي به خاطر سوء مصرف حشيش، آمفتامين ، اكس و مواد توهم زا،‌ خشونت به خاطر مستي الكل، و خطر ابتلا به ايدز و هپاتيت B‌ به خاطر استفاده از سرنگ و سوزن مشترك باشد. همچنين كودكان پيامدهاي شيوه زندگي در محيطهاي سوء مصرف از مواد مخدر را تجربه مي كنند: مانند خشونت، انحراف جنسي، بزهكاري، دوري از تحصيل، نداشتن فرصت هاي تفريحي و اشتغال، جدا ماندن از همسالان، دور افتادن از خانواده، و نداشتن سرپناه و امنيت. فرهنگ و اقتصاد مواد مخدر بخش جدايي ناپذير زندگي بسياري از اين كودكان مي شود. در بعضي جوامع كودكان خياباني با توليد مواد مخدر، حمل مواد، خرده فروشي و فراهم آوردن مراقبت و حفاظت از توزيع كنندگان مواد مخدر به زندگي خود ادامه مي دهند. در جاهايي كه كودكان خياباني در مشاغل مواد مخدر بكار گرفته شوند نوعي سلسله مراتب وضعيت كودكان در خيابان را تعيين مي كند. از ديدگاه اين كودكان، فرهنگ كودكان خياباني به شدت جزو فرهنگ مواد مخدر است.
كودكان خياباني فقط در كشورهاي رو به پيشرفت ديده نمي شوند، اين كودكان در محله هاي فقير نشين حاشيه شهرها در كشورهاي پيشرفته صنعتي (مانند ايالات متحده آمريكا، كانادا، استراليا و ايتاليا ) هم پرسه مي زنند. در مطالعه اي كه بر روي 82 كودك خياباني 19-14 ساله در استراليا گزارش شده كه اين كودكان بطور متوسط 10 ماده مختلف روانگردان را تجربه كرده،‌ و 45 % آنان هروئين هم مصرف كرده اند.

 

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید