بخشی از مقاله

يادگيري ذهني - حر كتي : نقش رابطه شدت وظيفه


خلاصه- اهداف مدل تنبام (2001)]مدل يك بعد اجتماعي- شناختني اعمال قوه مشاهده شده و حد تحمل اعمال قوه ، كتابچه روانشناسي ورزش( صفحات 820-810 نيويورك )[ مدل ار تباط شدت تمرين - ذهن استفاده شده تا دو بررسي را طراحي وصورت دهد تا استراتژي هاي ذهني افراد را در طي در گيري در دو وظيفه پرمتقاضي حركتي وتاثير رابطه به شدت وظيفه بركانون ذهني ( يادگيري ذهني – حر كتي)را بررسي نمايد .

 


طراحي : يك طر ح آزمايشي به كار گر فته شده ، در صور تيكه طبقه بنديهاي فكر ( مر تبط در مقابل غير مرتبط) در طي سه مر حله يك وظيفه دست گير( مطالعه 1)و در طي50% ،70%،90% حداكثر اكسيژن به كار گرفته در يك وظيفه دوچر خه سواري ( مطالعه 2 ) مر تبط با بررسي مر بع - چي غير پارامتري شدند .
روشها – شركت كنندگان مرد و زن در معرض حس افزاينده تلاش حركت از طريق دو وظيفه خسته كننده قرار گرفتند : يك وظيفه دست گير ايزومتري (تعداد = 35) و يك وظيفه دوچرخه سواري ثابت (تعداد = 13) . در طي هر وظيفه به شركت كنندگان‌آموزش داده شد تا به صورت كلامي افكار فعلي خودشان را به صورت جملاتي، عباراتي يا كلماتي به طور مستمر در سرتاسر فرآيند آزمون بيان كنند. افكار گزارش شخصي شركت كنندگان، در طي وظايف ثبت شدند و مدتي بعد طبقه بندي شدند تا الگوهاي كانون ذهني مرتبط و غير مرتبط را نشان دهند.


نتايج : كانون ذهن، به صورت مسلطي، مرتبط بود، هنگاميكه شدت وظيفه، بالا بود. اين يافته ها با مدل (2001) تينام ثابت هستند كه ] مدل يك بعد اجتماعي – شناختني اعمال قوه مشاهده شده و حد تحمل اعمال قوه است[ . كتابچه مدل روانشناسي ورزش رابطه بين شدت تمرين و تخصيص ذهن (يادگيري ذهني - حركتي) را مطرح مي سازد كه ذكر مي كند كه كليدهاي فيزيولوژيكي آستانه تلاش بر يادگيري ذهني مسلط هستند.
نتيجه گيريها : در طي شرايط بار كار بالا و طول مدت طولاني، ذهن بر حسهاي فيزيولوژيكي سختي متمركز مي شود كه بر آگاهي مركزي مسلط هستند. در اين نكته، يك يادگيري ذهني مرتبط تقريباً قطعي است.

مقدمه
تمايزي بين دو مقوله گسترده يادگيري ذهني – حركتي در ورزش، پيرامون ارتباط و عدم ارتباط بوسيله مورگان و پالاك (1977) روشن شد و از آن هنگام تصور حاكم در ربط اين يادگيري شده است. ارتباط و عدم ارتباط (A/D ) ، استراتژيهاي شناختني را توصيف مي كنند كه حدي را خاطر نشان مي سازند كه ورزشكاران، توجه ذهني خودشان را بر فيدبك حركتي معطوف مي دارند. همانطوريكه در ابتدا بوسيله مورگان و پالاك تعريف شد، ارتباط به عنوان يك سبك ذهني داخلي در نظر گرفته شد كه ورزشكاران دنبال مي كنند تا ورودي حسي را ثبت نمايند و تلاش خودشان را مطابقاً، تطبيق نمايند. ارتباط به هر تفكري اشاره مي كند كه ذهن را از حسهاي داخلي به سوي حسهاي خارجي منحرف كننده انگيزه، منحرف مي سازد.


اكثريت تحقيق با در نظرگيري استراتژيهاي شناختني در تمرين، تكيه بر ارتباط بين A/D و نوعي از متغير مرتبط با وظيفه، مثل عملكرد و نسبت اعمال قوه (RPE) تكيه نموده است. براي اينكه اكثر بررسيهاي تحقيقي در اين حوزه، تكيه بر دوندگاني. نموده اند كه در زمينه آموزش و رقابت آنها، مرتبط با سطوح بالاي تلاش حركتي و اعمال قوه هستند. به صورت خلاصه، ادبيات پيرامون A/D و حسهاي حركتي مثل محدوديتهاي ذاتي در تفسير نتايج بررسيهاي قبلي را بررسي مي كنيم كه يك چارچوب تئوري را پيشنهاد مي كند كه مستلزم ارتباط حسي – حركتي A/D است و دو بررسي را هدايت مي كند تا فرضيه هائي را اثبات نمايند كه از اين تصور كلي ريشه مي گيرند. با مورد خطاب قرار دادن مسئله اي كه اين حوزه بررسي تعريف و سنجش A/D را محدود مي سازد، آغاز مي كنيم.
موارد متدلو‍ژيكي – سنجش A/D ، ذاتاً مشكل است، زيرا «هدف بررسي (به عبارتي، بستگي ها» براي شركت كننده داخلي است و مستقيماً براي ديگران قابل مشاهده نيست و زيرا شركت كنندگام مشغول فعاليت حركتي مي شوند، هنگاميكه بستگيها رخ مي دهند. محققين قبل تمرين كنندگان را مثل ارزشيابيهاي قلم – كاغذ و بررسي ساختاري را ارزشيابي نمايند. تقريباً، اين معيارها، پس از تمرين و مبتني بر گزارش نقل شده، تعيين مي شود. چامر (1986) معتقد بود كه اين شكل داده هاي شخصي، غير واقعي است، زيرا آشفتگي قصدي دارند. چامر از تحقيق صورت

پيرامون اثر استراتژيهاي ذهني در طي فعاليت حركتي طرفداري نمود. جهت حصول اين، جامر ضبط صوتهاي كوچكي را به شركت كنندگان داد و از آنها خواست همه چيز را كه به ذهن آنها مي آيد

در حاليكه در يك دوي ماراتون مي دوند، بلند نقل نمايند اين افكار متعاقباً به عنوان مرتبط يا غير مرتبط طبق يك سيستم كدسازي دقيقي طبقه بندي شدند.
به صورت آزمايشي، دستياران تحقيقي ، مطابقت 346/97 را در صورت كدسازي كلامي 30878 طبق اين سيستم حاصل نمودند. همه ناهماهنگيهاي كدسازي پس از بحث گسترده اي حل شدند. اگر چه اين روش تأثير بر هم ريختگي ناظر به گذشته را كاهش مي دهد، بدون محدوديت نيست. بحث مي شود كه شركت كنندگان ممكنست درباره گزارش افكار خاص يا يافتن برخي از كلمات انتزاعي يا بسيار خلاصه، آگاه هستيم.
به علاوه، كلامي سازي افكار ممكنست بر آنچه واقعاً پيرامون آن انديشه مي شود، شايد به افزايش ارتباط گزارشها تأثير گذارد. همچنين عامل بالقوه اي براي يك تأثير مطلوب اجتماعي وجود دارد كه شركت كنندگان تلاش مي كنند تا نوع واكنشهائي را كه فكر مي كنند محققين به دنبال آن هستند، فراهم آورند.
معيار A/D ، احتمالاً حوزه مشكلي براي محققين خواهد ماند. همه روشهاي سنجش نكات قوت و محدوديتهاي ذاتي را داراست. مهم است كه محققين نسبت به اين محدوديتها و تأثير بالقوه گزينش روش سنجش بر نتايج آنها مطلع هستند.
طبقه بندي بستگيها، نيز به خاطر روشهاي نسبتاً متفاوتي كه در A/D عملياتي شده اند، مسئله ساز است. به خاطر اينكه مورگان (1978) ، ارتباط را با توجه به حسهاي حركتي معرفي نمود، در حاليكه عدم ارتباط را عدم توجه به حسهاي حركتي معرفي نمود. (به هر صورت) مؤلفين ديگر، اصطلاحات گسترده تري را تعريف كرده اند، بنابراين ارتباط شامل ثبت صورتهاي داخلي و فاكتور حياتي مهم در عملكرد مي شود، در حاليكه عدم ارتباط مرتبط به انحراف از هر دوي اين نوع كليدها مي شود. چامر (1986) از آشفتگي پيرامون آنچه ارتباط و عدم ارتباط بوسيله بكارگيري اصط

لاحات افكار (مرتبط با وظيفه) و (غير مرتبط با وظيفه) معني مي دهند : پيشگيري نمود. افكار ارتباطي شامل هر گونه تفكري مي شوند كه مرتبط به وظيفه بودند (به عنوان مثال، حسهاي حركتي ، آموزشهاي عملكرد و ثبت سرعت)، در حاليكه افكار غير مرتبط با آنهائي، تركيب شدند كه مرتبط با وظيفه نبودند به عنوان مثال افكار فعاليت بازتابي و حل مسئله) . با درك اينكه كانون

عملكرد شمول ذهن ممكنست بسيار ساده باشد، اسيوسنون و بيدل (1998) ، يك مدل دو بعد مرتبط) را در صورت طبقه بندي افكار ورزشكاران در نظر مي گيرد. شرايط مرتبط با وظيفه كه طبق آنها توجه ذهن بر چيزي تكيه مي كند كه با وظيفه است و مرتبط در نظر گرفته مي شوند در حاليكه شرايط غير مرتبط با وظيفه، غير مرتبط در نظر گرفته مي شوند افكار مرتبط با وظيفه كه داراي كانون توجه داخل (به عنوان مثال حسهاي حركتي) هستند به عنوان ارتباط داخلي طبقه بندي مي شوند در حاليكه افكار مرتبط با وظيفه كه داراي كانون توجه خارجي هستند، ( به عنوان مثال، استراتژي ارتباط خارجي برچسب داده مي شوند. مشتابهاً ، افكار غيرمرتبط با وظيفه داراي كانون توجه داخلي (به عنوان مثال، روياهاي روزانه) به عنوان غيرمرتبط خارجي در نظر گرفته مي شوند. يك نمونه طرح كوچك (تعداد = 10 نفر) بررسي 66 ممتاز در دوي ما را تن را تأييد نمود كه اين چهار مقوله همگي برحسب رشته وسيعي از بستگيهاي موجود براي اجراكنندگان آستانه تحمل، متقابلاً مرتبط و غير مرتبط بودند. به هر صرت، استتلي، پاركمن و تنبام (در مطبوعات) يافتند كه تنها بعد مرتبط – غير مرتبط كانون يادگيري ذهني، به صورت مفهوم داري به پذيرشهاي اعمال قوه كمك مي نمايد.
يادگيري ذهني – حركتي
مستر زوالگس (1998) بررسي ادبيات A/D را در يك دوره 20 ساله صورت دادند و به نتايجي رسيدند اولاً، به كارگيري ارتباط به طور كلي با عملكردهاي دو به هم پيوسته مي شود، در حاليكه عدم ارتباط با عملكردهاي دو به هم پيوسته نمي شود. دوماً : دوندگان به طور كلي عدم ارتباط را در آموشهاي د و ارتباط را در يك روي سكه مسابقات ترجيح مي دهند. مسترزو الگس پيشنهاد كردند كه اين دو يافته احتمالاً دو جنبه يك روي سكه هستند. (مسترز والگس ، 1998 ، صفحه 263) كه در آن آموزش دو عملاً با سرعت صورت مي گرفت كه تا حدي كند تراز سرعت يك مسابقه واقعي بود. تا به امروز، رابطه بين استراتژي مرتبط دفعات و عملكرد سريعتر در يك نمونه غير اجرائي، با استثناء قابل توجه اسپينك و لانگهارت (1986) مقرر نشده است در جائيكه شناگران با به كارگيري يادگيري ذهني مرتبط به طور قابل توجهي سريعتر از شناگراني كه يادگيري ذهني غيرمرتبط استفاده كردند، شنا نمودند.


مسترز والگس (1998)، عدم وجود يك تئوري كامل را مبني بر به كارگيري استراتژيهاي شناختني به عنوان يك ضعف عمده در ادبيات نقل نمودند. تئوريهائي كه تلاش نموده اند تا كاربرد استراتژيهاي را معرفي نمايد، مطرح كنند. مورگان و پالاك (1977) تأييد نمودند كه دوندگان ممتاز مايلند تا استراتژيهاي ذهني مربتط را به كار گيرند، در حاليكه دوندگان غير ممتاز به وسيله استراتژيهاي ذهني غير مرتبط مشخص شدند. تاكنون تحقيق متعاقبي هميشه اين نتيجه گيري را حمايت نكرده است. مسترزو لامبرت (1989) پيشنهاد نمودند كه اينكه يك شخص در حال دويدن مرتبط نمي شود. ممكنست اولاً مرتبط با دلايل وي براي دويدن باشد. بويژه، دوندگان رقيب بيشتري مايلند تا بيشتر از دوندگان رقابتي قبلي مرتبط شوند. اين تشريح در خودش به هر صورت نمي تواند مبين به كارگيري ارتباط در تمرين تفريحي و موقعيتهاي غير رقابتي ديگر باشد.
يادگيري ذهني و RPE – مدرك علمي مرتبط به تأثير A/D پيرامون اعمال قوه محول شده است. كه تا حدي متغير شده است. در برخي از بررسيها، عدم ارتباط مرتبط به نسبتهاي پائينتر اعمال قوه درك يافته شد، در حاليكه ديگران اين تأثير را حمايت نكرده اند. يك محدوديت اساسي كه بر اكثر اين يافته هاي تحقيقي تأثير مي گذارد، شكست در كنترل كافي فشار با كار است. بر اساس بررسي ادبيات مديريت درد، مك كال و مالت (1984) نتيجه گرفتند كه انحراف (عدم ارتباط) فقط براي كاهش استرس مؤثر است در حاليكه براي تحريك و انگيزه عامل متوسط است. اين يافته در يك بافت تمرين به وسيله تنبام، ليدو ولاويان و ديگران (2004) حمايت شده است كه نتيجه گرفتند كه تأثير استراتژيهاي غير مرتبط بر RPE «بار وابسته» (بسته به بار) است. (صفحه 167).


به كارگيري استرات‍ژيهاي مرتبط و غير مرتبط بوسيله تمرين كنندگان، مرتبط با عملكرد وظيفه يا REP ، مي تواند مبين مدل (2001) تنبام يادگيري ذهني به عنوان يك عملكرد فشار تمرين باشد. اين م

دل از اطلاعات شيوه پردازش ذهن، به ويژه مدل پردازش معادل (1984) رجسكي ريشه مي گيرد. رجسكي (1985) يك مدل پردازش معادل را براي درد تطبيق داد كه اولاً بوسيله لونتال و اورهارت (1979) ، پيشنهاد شد. مدل پردازش معادل پيشنهاد مي كند، اطلاعات حسي و عاطفي، خودآگاهانه به صورت معادل پردازش مي شوند، اما در طي پردازش آگاهانه كه مشكل است بر منابع مختلف اطلاعات، تكيه نمود، فقط ميزاني از اطلاعات در يك مدت زماني پردازش مي شد. در مدل اوليه، لونتال و اورهارت بين احساس و آگاهي مركزي تمايز قائل شدند. در حاليكه احساس مرتبط به همه ماده پردازش يافته مي شود كه فردي مي تواند در نظر گيرد. آگاهي مركزي (وجدان بيدار) معرف آن بخش از تحريكهاي بالقوه اي است كه فردي مي تواند در نظر گيرد. از بعد پردازش معادل، فرضيه اي بيان مي شد كه استرات‍ژيهاي غرمرتبط، رفع خستگي را به وسيله در برگيري ظرفيت كانال محدودي به هم مي آورند كه براي آوردن احساس خستگي در آگاهي مركزي حياتي است.
مبتني بر اين مقدمه، تنبام (2001) تصور كلي نشانه شناسي را حمايت نمودند، در حاليكه تحت شرايط يادگيري حركتي پائين مي توانند به صورت داوطلب از سوي شيوه غرمرتبط به شيوه مرتبط و از فواصل زماني بين دو رويداد وسيع به باريك تغيير داده شوند. به هر صورت، در طي تمرين بالا، كنترل داوطلبانه يادگيري به طور جدي محو مي شود و بنابراين، سودمندي استرات‍ژيهاي خارجي بر تلاش دريافت شده محدود مي شود. به عنوان سلسله مراتب اين، معارت تمرين RPE و حد تحمل اعمال قوه از «آسان» در سطوح پائين شدت به تمرين «سخت» در سطوح بالاي شدت تغيير مي يابد.


هدف – بررسي فعلي ، وابستگي مرتبط – غير مرتبط بر شدت تمرين را بوسيله بررسي يادگيري ذهني در فواصل منظم «سرتاسر طول مدت دو وظيفه خسته كننده مورد آزمون قرار مي دهد يك وظيفه ايزومتري دست گير و يك وظيفه دوچرخه سواري ثابت. مبتني بر مدل ارتباط يادگيري حركتي – ذهني انتظار رفت كه در طي تمرين داراي شدت پائين ، شركت كنندگان مي توانند كانون تكوس خاطرنشان شد همانطوريكه شدت تمرينها، افزايش يافت، توجه ذهني شركت كنندگان انتظار رفت تا به يك كانون داراي تمايز حداقل در ميان شركت كنندگان تغيير يابد.
روش بررسي 1 شركت كنندگان
جمعيتي بالغ بر 35 نفر دانشجو، (21 مرد و 14 زن : سن M : 65/23 سال، 23/3 = SD ) براي اين بررسي از كلاسهاي فارغ التحصيل شده و غير فارغ التحصيل شده در يك دانشگاه بزرگ جنوب شرقي ايالات متحده آمريكا به كار گرفته شدن. تجزيه شركت كنندگان بوسيله عامل نژاد 88% كاكاسيان (تعداد = 31 نفر) ، 9 درصد آفريقائي – آمريكائي (تعداد = 3 نفر) و 3 درصد آسيائي (تعداد = 1 نفر) صورت داده شد. شركت كنندگان به طور متوسط فعال بودند و تجربه قبلي نسبت به وظيفه دست گير را نداشتند. براي اينكه هدف اين بررسي به عنوان يك فرد درگير در ورزش ايروبيك حداقل سه بار در هفته در طي 30 دقيقه در شدت متوسط ( 75- 60 درصد 752 ماكزيمم) براي طول 6 ماه اخير تعريف شد. هيئت بررسي انجمني دانشگاه براي حمايت از موضوعات انساني اين بررسي را تأييد نمود.
وسيله – طبقه بندي انديشه و تفكر – انديشه هاي شركت كنندگان طبق يك سيستم طبقه بندي توسعه يافته بوسيله چامر (1986) طبقه بندي شدند. اين روش گزينش شد، زيرا روش جمع آوري داده هاي ما (به عبارتي ديگر ثبت گفتارها در طي وظيفه) با روش بكار گرفته بوسيله چاغمر در توسعه سيستم وي ثابت است. در حاليكه سيستم دو بعدي فعلي كه بوسيله استيونسن و بيدل (1998) پيشنهاد شد، طبقه بندي جامع تري را پيشنهاد مي نمايد . احساس كرديم كه ماهيت محيطي اين بررسي، خودش را به مسير بعد ذهن (داخلي – خارجي) به كار گرفته در روش استيونس و بيدل هدايت نكرد. تحقيق فعلي اين تصور را حمايت مي كند.


سيستم طبقه بندي چامر، ده طبقه بندي معين توجه معتبر را تصديق مي كند: احساسات و تأثيرات (A ) ، ثبت بدن (B ) ، فرمان و آموزش (‍C‌) ، ثبت سرعت (P) ، فيدبك محيطي (E) افكار فعاليت بازتابي (R) ، حل مسئله شخصي (S‌) ، كار، دوره شغلي و مديريت (W) ، اطلاعات تخصصي (I ) و گفتگوي محاوره اي صميمانه (T ) ، مقولات A ، B ، C‌، P‌، طبقه بندي كانون ذهني مرتبط را تركيب مي كنند. طبقه بندي كانون ذهني غير مرتبط، مقولات R ، S‌، W‌، E‌، T ، I‌ را در بر مي گيرد.


کنترل مؤکد – به دنبال تکمیل وظیفه دست گیر، از شرکت کنندگان سه پرسش با توجه به تعهد آنها نسبت به وظیفه مطرح شد : (a) چقدر نسبت به انجام وظیفه مسئول هستید، در حالیکه کار را انجام می دهید؟ (b ) چقدر فکر می کنید تلاش مرتبط با این وظیفه را تحمل نموده اید؟ (c) چقدر تلاش کردید تا این وظیفه را انجام دهید؟ شرکت کنندگان، هر پرسش را طبق معیار متغیر (هیچ، اصلاً ) تا 5 (خیلی زیاد، خیلی خوب ) نسبت بندی نمودند.
فعالیت سنج دست گیر – ظرفیت دست گیر در بازوی مسلط با به کارگیری مدل فعالیت سنج دست گیر لافایت Tn کالیبره ، مورد سنجش واقع شد. رشته آزمون برای این فعالیت سنج 100 - 0 کیلوگرم است. انقباض داوطلبانه حداکثر شرکت کنندگان (MVC) ، بوسیله بیرون آوری قویترین انقباض از سه تلاش، تبیین شد. تلاشها متعاقباً در طی دوره استراحت 5 دقیقه بین هر تلاش صورت داده شدند.


مهارت و فرآنید وظیفه – یک پرونده پزشکی کامل و رضایت کتبی از سوی هر شرکت کننده قبل از احاطه وظیفه حاصل شدند. شرکت کنندگان در یک اتاق مجزا جای داده شدند، از آنها خواسته شد تا به میله دستی فعالیت سنج در 25 درصد MCV تا حدی که می توانستند آنرا تحمل نمایند، سرفه کنند. کاهش در عملکرد بوسیله بیشتر از 10 درصد این ارزش، این آزمایش را خاتمه داد.
انقباض حداکثر معین دست گیر در 25% MVC مستلزم میزان قابل توجهی از تلاش می شود. در طی این وظیفه، خستگی ماهیچه و کاهش در جریان خون موضعی منتهی به مشاهده درد

موضعی و اعمال قوه می شوند. این آزمون قدرت ویژه، برای سهولت اجرای آن گزینش شد و شامل بارگیری افراطی هر مفصل پایه نمی شود. به علاوه ، احتمال داشت که هریک از شرکت کنندگان با این نوع تمرین را تجربه کنند، بنابراین رهاسازی تأثیرات مثبت بالقوه تجربه یا آشنائی با ای

ن وظیفه صورت گرفت. RPC ، در طی وظیفه دست گیر مورد سنجش واقع نشد ، زیرا حصول نسبت هر حس، یک تغییر ذهنی (مرتبط) داخلی را ضرورت می بخشید. به هر صورت، به خوبی تبیین شد که در طی انقباظهای مفصل مستقل ماهیچه، شدت اعمال قوه مشاهده شده به عنوان عملکرد انقباض و خستگی ماهیچه افزایش می یابد.
در طی هر وظیفه، شرکت کنندگان آموزش دیدند تا به صورت کلامی افکار فعلی خود را به صورت جملات، عبارات یا کلمات – به صورت مکرر در طی فرآیند آزمون بیان کنند. به شرکت کنندگان فرصتی داده شد تا این مهارت کلامی را قبل از شرایط آزمون تمرین کنند و به آنها توصیه شد که هیچ پاسخ های صحیح یا غلطی وجود ندارند. جملات شرکت کنندگان بوسیله ممتحن یادداشت شدند و مدتی بعد به صورت مستقل به وسیله دو مصحح طبق سیستم طبق بندی تفکر (1986) چامر نمره دهی شدند. هر جمله، مرتبط یا غیر مرتبط مقوله بندی شد و مقولات، متقابلاً انحصاری و جامع بودند توافق مصحح داخلی ، 100% بود.
بررسی داده هتا
هر مدت زمان کل اختصاص یافته برای تکلیف شرکت کننده (از رخداد وظیفه تا خستگی ارادی) به سه مرحله زمانی برابر آغاز ، میانگین و انتها، تقسیم شد تا شدت وظیفه افزایش یاتفه را نقل کند. آزمونهای (x2) مربع – چی صورت داده شدند تا بررسی نمایند، آیا افکار مرتبط یا غیر مرتبط به صورت متفاوتی به وسیله همان شرکت کنندگان در طی مراحل آغاز، میانگین و انتهای وظیفه دست گیر توزیع شدند. تحت این فرضیه ها، همه جملات باید به صورت برابر بین مقولات توجه مرتبط و غیر مرتبط در هر مرحله توزیع شوند.


نتایج بررسی 1- آمار توصیفی – شرکت کنندگان نسبتهای بسیار بالائی را برای 3 پرسش کنترل – مهارت را نمایش دادند، در صورتیکه خاطر نشان می کردند که آنها نسبت به انجام وظیفه متعهد بودند. میانگین ها و انحراف معیارها (SD ها ) ، 32/4 (89/0) ، 88/3 و (98/0 ) 47/4 (83% ) برای پرسشهای مرتبط به تعهد وظیفه، تحمل وظیفه مشاهده شده و سرمایه گزاری تلاش، به ترتیب بودند. توان اخذ حداکثر میانگین ، 93/40 کیلوگرم (انحراف معیار = 55/12 بود. مدت زمان متوسط وظیفه 58:1 دقیقه (انحراف معیار = 7/36 ثانیه بود).
یافته های اساسی جدول 1، فرکانس و درصد افکار طبقه بندی شده را در طی مراحل آغاز، متوسط و پایان وظیفه دست گیر نشان می دهد. آزمونهای مربع – چی انجام شدند تا بررسی نمایند آیا کانونهای ذهنی غیر مرتبط به صورت متفاوت در طی هر مرحله (مراحل آغاز، متوسط و پایان وظیفه دست گیر توزیع شدند. بررسیهای x2 نشان دادند که شمارشهای فرکانس به طور قابل توجهی در طی سه مرحله تمرین متفاوت بودند. همانطوریکه مورد انتظار بود، فرکانس افکار

مرتبط به طور قابل توجهی در طی مرحله تمرین نهائی بیشتر x2 (او تعداد = 35) = 76/68 و 000/0 = p ، مبین 94 درصد افکار گزارش شده کل در طی این مرحله بودند . افکار غیر مرتبط در آغاز وظیفه که مبینن 71 درصد کل افکار گزارش شده ،( 35=N = 1 )x2 = 36/16 ، 000/. = p بودند مشهودتر بودند، در حالیکه افکار مرتبط در طی مرحله متوسط وظیفه که مبین 64% کل افک

ار گزارش شده ، (35 = N و 1) = 04/7 x2 بودند متداول تر بودند. این فرضیه که افکار مرتبط بر یادگیری ذهنی حاکم می شوند، همانطوریکه شدت وظیفه افزایش می یابد، در وظیفه دست گیر حمایت شد.
روش بررسی 2 شرکت کنندگان
از کل 13 کاکاسیان (92%) شرکت کننده (7 مرد و شش زن) سن M = 85/26 سال، انحراف معیار = 91/4 برای این بررسی از کلاسهای فارغ التحصیلی و غیر فارغ التحصیلی در یک دانشگاه جنوب شرقی به کار گرفته شدند. شرکت کنندگان نسبتاً فعال بودند (همانطوریکه در بررسی 1 تعریف شد) و تجربه تمرین قبلی را طبق یک میدان ثابت محدود کرده بودند. هیئت بررسی سازمانی دانشگاه برای حمایت از افراد انسانی این بررسی را حمایت نمود.
وسیله – همان سیسم طبقه بندی فکر (چامر 1989) و کنترل مهارت مورد استفاده در بررسی 1، نیز در بررسی دومی استفاده شدند.
آزمون ایروبیک : آزمون تمرین ایروبیک با به کارگیری یک ارگومتر (کارسنج) دارای ترمز چرخ مکانیکی e 828 انجام شد. داده های ضربان قلب (HR) با به کارگیری یک مانیتور VantageLpolar HR (فنلاند و polar Electro ) جمع آوری شدند. حداکثر جذب اکسیژن (2VO) و معیارهای تبادل (فنلاند و Polar Electro ) جمع آوری شدند. حداکثر جذب اکسیژن (VO2) و معیارهای تبادل گاز با به کارگیری تنفس 30 ثانیه ای به طور متوسط در یک سیستم سنجش سوخت و ساز.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید