بخشی از مقاله


فقر از دیدگاه نظام اجتماعی در اسلام


فقر از دیدگاه نظام اجتماعی در اسلام :
چكيده
بررسی پديده فقر، شناخت علل پيدايش و راه های مبارزه با آن، همواره موضوع مورد توجه مكتب های مختلف بوده. اسلام نيز بر ريشه كن كردن اين پديده شوم تأكيد دارد.
اقسام فقر شامل؛ فقر جسمي، فرهنگي، روحی و مالی است كه پيامدهای مخرب اقتصادي، اجتماعی و سياسی به همراه دارد. نويسنده اين كتاب با برشمردن عوامل پيدايش فقر، معتقد است كه گاه اين مشكل ناخواسته تحميل مي شود و گاه افراد خود در ايجاد آن مؤثراند؛ مانند

دانشمندان و رهبران دينی كه برای رسيدن به اهداف متعالي، زندگی فقيرانه انتخاب مي كنند.
اما عده ای ديگر، به جهت وجود ضعف هايی در انديشه يا عمل خود به فقر مبتلا مي شوند. تنبلي، بي برنامگي، داشتن تفكر غلط درباره دنيا و آخرت و قضا و قدر؛ بخشی از اين ضعف ها است.
بي شك رفع زمينه های پيدايش اين پديده، بهترين راه پيشگيری و درمان آن است. اين كتاب در ادامه با بررسی علل فقر مسلمانان، برداشت های انحرافی از مفاهيم مذهبی را سبب عقب ماندگی آنان معرفی مي كند.

فقر در اسلام :
اگر ما كمي در روايات بررسي و تتبع نماييم براي‏مان منكشف خواهد شد كه در اسلام تعاريف متعددي از فقر ارائه شده كه برخي از آنها را بيان مي‏كنيم.

1 - افتقار الي الله
اين موضوع در عقايد هر مسلماني هست و طيف وسيعي از آيات و روايات معاضد و مؤيد اين اعتقاد است. همچنين بخش عمده‏اي از ادله محكم و متقن فلسفي بر اين مطلب اذعان دارد.
افتقار الي الله يعني تمام موجودات غير از خداوند فقر ذاتي و نياز تام به حضرت ربوبيت دارند. و اين افتقار از بدو وجود غايت هستي ادامه دارد و هرگز اين افتقار پايان ندارد. اين مسئله از محكمات علم فلسفه اسلامي هست.

2 - فقر دين و علم و معرفت
اين فقر نوع ديگري از فقر است كه در اسلام به آن اشاره شده. رواياتي در اين زمينه هست كه به اختصار دو مورد از آنها را مي‏آوريم:
امام صادق عليه السلام فرمودند كه فقر مرگ سرخ است. راوي مي‏گويد به امام گفتم منظورتان فقر از درهم و دينار است؟ امام فرمودند: نه بلكه فقر از دين است.
حضرت علی(ع) فرموده‏اند نزديك است كه فقر كفر باشد كه امام صادق اين گونه تفسير كردند كه منظور از فقر، فقر علم و معرفت مي‏باشد.


همانطور كه مستحضر هستيد در اين دو روايت فقر به معناي نداشتن علم معرفت معرفي شد كه اين حالت در اسلام بسيار مذموم شمرده مي‏شود. بدون شك اين فقر بسيار مذموم‏تر از فقر اقتصادي است. و در نظر هر مسلماني اين فقر ضد ارزش تلقي مي‏شود.

3 - فقر مالي و اقتصادي
اين فقر در اسلام به طرق متفاوت ياد شده گروهي از روايات آن را مذموم شمرده‏اند و گروهي آن را مدح و آن را فضليت برشمرده‏اند. بهتر است از هر دو مورد رواياتي را بياوريم و كمي در اطراف آن تحقيقي داشته باشيم.
الف ـ رواياتي كه فقر را مذموم مي‏شمارند:
حضرت علی(ع) در تفسير آيه شريفه «و نبلوكم بالشَّر و الخير فتنه» فرمودند: خير، سلامتي و غني و بي‏نيازي است و شر، درد و فقر است. (بحارالأنوار ج 5، ص213(
كه اين روايت «فقر» را «شر» معرفي مي‏نمايد.


هر كس صبح را شروع كند و روز را به پايان رساند در حالي كه بيشترين همّاش دنيا باشد خداوند فقر را جلوي چشمانش قرار مي‏دهد.» (الكافي ج 2، ص 319)
اين روايت بيانگر اين است كه خداوند براي عقوبت عمل بنده‏، فقر را براي او فراهم مي‏سازد.
پناه مي‏برم به تو اي خدا از فقر» (الكافي ج 2، ص 525)
امام باقر عليه السلام فرموند: «كار نيك و صدقه فقر را از بين مي‏برد.» (الكافي ج 4، ص 2)
اين روايت پاداش كار نيك و صدقه را از بين بردن فقر مي‏داند.
و اما گروهي از روايات كه فقر را فضيلت برشمرده‏اند:
خداوند به حضرت موسي فرمود: اي موسي زماني كه ديدي فقر جلوي توست و رو به سوي تو نموده پس بگو مرحبا به شعار صالحين و زماني كه ديدي غني و ثروتمندي در پس روي توست پس بگو كه اين گناهي است كه عقوبش به تعجيل افتاده.
)الكافي 2 263 باب فضل فقراء المسلمين ..... ص 0)
خداوند فرمود گروهي از بندگانم هستند كه به صلاح واداشته نمي‏شوند مگر توسط فقر كه اگر من فقر را از آنان برگردانم و او را به حالت ديگري برگردانم هر آينه او هلاك مي‏شود.
رسول خدا به علی(ع) فرمود: اي علي همانا فقر به محبان تو شتابان‏تر است از سيل به وسط شهر.يا مضمون روايت امام صادق كه فرمودند: مؤمن فقیر چهل سال زودتر از مؤمن غني به بهشت مي‏رود.
يا روايت كه امام صادق عليه‏السلام فرمودند: خداوند روز قيامت پوزش خواه به مؤمنان فقیر توجه مي‏كند و مي‏فرمايد: به عزت و جلالم كه شما را در دنيا به واسطه خواري شما نزد خود فقير نساختم. امروز رفتار مرا با خود مي‏بينيد هر كس در دنيا به شما نيكي كرده دستش را بگيريد و به بهشتش ببريد.

مسئله عدالت با وجود اينكه يك مسئله اجتماعي، سياسي و اقتصادي است، ولي از نظر مكتب شيعه آنقدر مهم است كه در كنار پنج اصل اعتقادي يعني توحيد، نبوت، معاد، عدل و امامت قرار گرفته است. به همين دليل عدالت بايد يك مسئله فراگيري باشد و نمي‌توان عدالت را فقط اختصاص به يك بعد از زندگي اجتماعي مردم تلقي كرد. اينكه در كنار اصول اعتقادي مسلمانها قرار گرفته، مانند همه اصول اعتقادي بايد فراگير باشد.


عدالت آنقدر مهم و فراگير است كه در اعتقاد شيعه، عدالت از خداوند شروع مي‌شود، در نظر شيعه رأس حكومت بايد عادل باشد، امام بايد عادل باشد، مرجع‌تقليد و قاضي بايد عادل باشند. هيچ كسي نيست كه در حكومت قرار بگيرد و از عدالت برخوردار نباشد، اگر عادل نباشد مشروعيتش را از دست مي‌دهد. پس در حقيقت اركان جامعه به عدالت بستگي دارد. عدالت فراگير شامل در دو بعد بسيار مهم است. اول عدالت سياسي و دوم عدالت اقتصادي. در ادبيات ما وقتي صحبت از عدالت اجتماعي مي‌شود، عموماً سراغ مقابله با فقر يا سراغ عدالت اقتصادي مي‌روند، در حالي كه عدالت سياسي مقدم بر عدالت اقتصادي است. اگر عدالت سياسي نباشد، عدالت اقتصادي بوجود نمي‌آيد و اگر ايجاد شود خود به خود از بين خواهد رفت. اولين انحرافي كه

در صدر اسلام شروع شده است، انحراف از عدالت اقتصادي نبوده، بلكه انحراف عدالت سياسي بوده است. خليفه دوم فردي بسيار زاهد بود. زهد او به حدي بوده كه در كتب تشيع هم ذكر شده است. او مشكل عدالت اقتصادي نداشت، مشكل او عدالت سياسي بوده است. پس اولين انحراف كه شروع مي‌شود، عدالت سياسي است و دومين انحراف كه در دوران عثمان اتفاق افتاد، عدالت اقتصادي مي‌باشد. يعني عدالت اقتصادي با يك فاصله زماني از عدالت سياسي به انحراف كشيده مي‌شود.


فهم عدالت سياسي ساده و شفاف است. عدالت سياسي يعني اينكه هر كسي در جاي خودش باشد. آنهايي كه كوچكند بزرگ نشوند و آنهايي كه بزرگند كوچك نشوند. اينكه اميرالمومنين فرمود من همه را غربال مي‌كنم! آنهايي كه پايين رفته‌اند، بالا بيايند و آنهايي كه بالا هستند پايين بروند؛ يعني من از عدالت سياسي شروع مي‌كنم و ايشان از عدالت سياسي شروع كردند و بعد به

زدودن فقر اقتصادي پرداختند. حضرت اميرالمومنين در سال چهارم حكومت خويش، خطاب به جمع فرمودند؛ آيا فقيري در حكومت من مي‌بينيد؟ همه اعلام مي‌كنند كه ما فقيري سراغ نداريم.
اگر كسي توانايي و شايستگي كسب جايگاه مديريتي را نداشته باشد و بخواهد عدالت اقتصادي را برقرار كند، شدني نيست. دليلش اين است كـه در اينجا عدالت سياسي مراعات نشده است. البته اگـر عـدالت سياسي باشد ولي تلاشي براي استقرار عدالت اقتصادي نشود، اين هم به معناي تحقق عدالت نيست.
يكي از ويژگيهاي عدالت فراگير اين است كه عدالت سياسي و اقتصادي توأمان در يك جامعه مستقر باشد. هم عدالت سياسي و هم عدالت اقتصادي بايد با هم توأم باشند.
تقدم عدالت سياسي به معني كم اهميت بودن عدالت اقتصادي نيست، عدالت اقتصادي در ادبيات ما بد تفسير شده است. در كشور ما عدالت اقتصادي را عمدتاً در توزيع مي‌دانند. يعني مقابله كردن با فقر. اگر عدالت اقتصادي صرفاً مقابله با فقر باشد يك گداخانه بزرگي درست مي‌شود كه اين خلاف اسلام است و با روح اسلام سازگاري ندارد.


حضرت امام مي‌فرمايد؛ شايد يكي از دلايل توجه به قرض‌الحسنه اين است كه اسلام با گداپروري مخالف است. اگر قرضي مي‌گيريد بايد آن را برگردانيد. يعني بايد كار كرد، توليد كرد تا بتوان قرض را پرداخت. پس عدالت اقتصادي تنها يك جنبه توزيعي ندارد، بلكه در توليد هم است يعني دادن فرصتهاي برابر به همه. امروز كساني در شهرهاي كوچك و روستاها هستند و علي‌رغم استعداد فوق العاده‌اي كه دارند و مي‌توانند توليد كنند؛ فرصتي براي ظهور و بروز در توليد و سرمايه‌گذاري پيدا نمي‌‌كنند و لذا يك محروميت تاريخي را در روستاها شاهد هستيم. اين وضع حتي در شهرها هم قابل مشاهده است. ميزان برخورداري يك شهروند تهراني از خدمات شهري 200 هزار تومان، يك

اصفهاني 50 هزار تومان و كسي كه در اراك زندگي مي‌كند 20 هزار تومان است. حالا شما مي‌توانيد شهرها و روستاهاي خودتان را محاسبه كنيد و اين مقايسه را به دست بياوريد. ميزان برخورداري شهرها از خدمات باعث مهاجرت از روستا به شهرها مي‌شود. يعني آنجاهايي كه رفاه بيشتر است، ولو شغل هم نباشد. افراد در تهران احساس رفاه بيشتري مي‌كنند. پس عدالت اقتصادي، هم در عدالت توليدي است و هم در عدالت توزيعي. عدالت توليدي يعني دادن فرصت‌هاي برابر به كساني كه استعداد توليد دارند. چه آن كسي كه در شهر است و چه آن كسي كه در روستا زندگي مي‌كند. و عدالت توزيعي يعني بايد از صاحبان درآمدها و ثروتمندان بگيرند و به كساني كه قدرت كار، درآمد و توليد ندارند بدهند و فقر را از آنها دور كنند.
بنابراين ما با يك عدالت فراگير در اسلام روبرو هستيم. اولاً عدالت سياسي مقدم بر عدالت اقتصادي است. ثانياً عدالت اقتصادي تنها مقابله با فقر نيست.
اگر عدالت سياسي نباشد شايستگان از حكومت حذف و آدمهاي ضعيف و ناكارآمد اداره كشور را بدست مي‌گيرند. وقتي كه افراد ناكارآمد اداره يك كشور را بدست گرفتند، قادر نخواهند بود كه عدالت را اجرا كنند.
عدالت در اسلام هم مقابله با فقر است و هم مترادف با كارآمدي است. اما در غرب وقتي مي‌گويند عدالت اجتماعي، بيشتر تأمين اجتماعي و فقرزدايي مورد توجه است و بيشتر اين جنبه‌ از عدالت را دنبال مي‌كنند. اما در اسلام كارآمدي جزئي از عدالت است. مخصوصاً عدالت سياسي يعني حكومت شايستگان. اگر حكومت شايستگان نباشد و افراد ناكارآمد بخواهند عدالت اقتصادي را تحقق ببخشند، اين باعث مي‌شود كه همان عدالت اقتصادي هم تحقق پيدا نكند. ثانياً اگر ما از عدالت اقتصادي عدالت توليدي را حذف كرديم، پس چه كسي ثروت را توليد بكند؟ بايد ثروتي توليد بشود تا فقر از بين برود.

 

لذا ما در بين عدالتخواهان با سه گروه مواجه هستيم. يك گروه صرفاً به عدالت توزيعي اعتقاد دارند، گروه ديگر به عدالت توليدي معتقدند و مي‌گويند شما فرصت‌هاي برابر در اختيار همه قرار بدهيد، فقر خودش از بين مي‌رود، لازم نيست گروهي راه بيفتند و با فقر مقابله كنند. به نظر من گروه سومي هستند كه عدالت فراگير را معتقدند. هم به عدالت سياسي اعتقاد دارند و هم به عدالت اقتصادي و عدالت اقتصادي را هم عدالت در توليد و هم عدالت در توزيع مي‌دانند. ما به چنين

تفكري نياز داريم. اگر چنين رويكردي به عدالت پيدا نشود، توسعه در ايران اتفاق نمي‌افتد. ضروري است كه ما هم رويكرد به توسعه و هم رويكرد به عدالت را بازنگري كنيم. عدالت توزيعي ما را به سمت يك جريان سوسياليستي مي‌كشاند. اعتقاد صرف به عدالت توزيعي و بي‌اعتقاد به عدالت توليدي يك گرايش شبه سوسياليستي است. آنهايي كه صرفاً به عدالت توليدي تأكيد مي‌كنند، يك گرايش سرمايه‌دارانه را دنبال مي‌كنند. تنها كساني مي‌توانند بگويند ديدگاه ما اسلامي است كه عملاً و قولاً به يك عدالت فراگير معتقد باشند. عدالت فراگير نه سوسياليستي است و نه كاپيتاليستي، بلكه عدالت فراگير همان عدالت اسلامي است. اگر چنين عدالتي آرمان مردم، جوانان و دانشجويان ما بشود، مي‌تواند يك ملت را به سعادت برساند. چون لازمه اين كار مقابله با تبعيض، ظلم و ناكارآمدي است. مقابله با اشغال پست‌هايي است كه توسط افراد ناشايست اشغال شده است، مقابله با فقر و بيكاري است. اينها ابعاد يك مبارزه عدالت‌خواهانه را شكل خواهد داد. اميدواريم همانطوري كه انقلاب اسلامي از ابتدا يكي از شعارهاي مهمش عدالت بوده، بتوانيم در ايران اسلامي عدالت اسلامي را به عنوان يك الگوي عملي تحقق ببخشيم و جلوه‌اي از حكومت علوي را در كشورمان پياده كنيم.


اقسام فقر :
فقر را از جنبه هاي مختلف مي توان مورد بررسي و مطالعه قرار داد. آنچه ‌در اين كنكاش مورد نظ

ر است، فقر مالي است؛ ولي به ساير جنبه هاي آن نيز اشارتي خواهيم داشت.

1. فقر جسمي
شخصي كه نقص عضو دارد، دچار فقر جسمي است؛ بدين ترتيب، معلولان در شمار فقيران جاي دارند؛ هر چند از ابعاد ديگر در درجات بالايي از توانگري باشند. البته چنين فقري اغلب به فقر مالي نيز مي انجامد.

 

2. فقر فرهنگي
بي ترديد خرد يكي بزرگ ترين نعمت هاي خداوند متعال است. چنان كه ‌حضرت علي (ع) مي فرمايد: هيچ نعمتي از عقل برتر نيست(10)؛ ولي برخي ازانسان ها از اين نعمت بزرگ بي بهره يا كم بهره اند. عقل مراتب مختلفي دارد. گروهي از پايين ترين مرتبه ي آن يعني توان درك نيز بي بهره اند. شريعت براي تدبير زندگي چنين افرادي سرپرست مشخص كرده است. گروهي ديگر، به رغم برخورداري از اين مرتبه از مراتب بالاتر آن يعني مرحله ي كسب دانش ‌و نيز عقل عملي، كه سبب تشخيص درست از نادرست مي گردد، بي بهره اند. اين دسته در روايت ها نادان شمرده شده اند. حضرت علي (ع) مي فرمايد: هيچ ‌فقري مانند ناداني نيست. (11)

3. فقر روحي (ذهني)


گروهي، به ‌رغم برخورداري از مواهب طبيعي بسيار، همواره خود را نيازمند مي پندارند؛ در انديشه ي افزايش دارايي خويش به ‌سر مي برند و ازمشاهده ي مردم داراتر در حسرت فرو مي روند. آزمندي و حسد در جان اين ‌افراد ريشه دوانيده، آن ها را از درون مي پوساند. علي (ع) مي فرمايد:

الطمع فقر حاصر.
طمع فقري فراگير و محدودكننده است.
برخي از راويان، اين روايت را «فقر ظاهر» نگاشته اند؛ يعني طمع فقري آشكار است(12). حضرت در جاي ديگري اين فقر را بدترين فقرها دانسته اند(13). چنين شخصي هر قدر داراتر شود، فقرش فزوني مي يابد؛ مانند تشنه يي كه ‌نوشيدن آب دريا بر تشنگي اش بيفزايد.


مقابل اين وضعيت، حالت استغناست. در اين حالت، ممكن است شخص تنگدست باشد؛ ولي در درون خويش احساس آرامش و بي نيازي كند. معصومان: اين حالت را ستوده، دارندگان آن را داراترين مردم خوانده اند. امام باقر (ع) مي فرمايد:


لا فقر كفقر القلب و لا غني كغني القلب. (14)
هيچ فقري چون فقر روحي و هيچ توانگريي چون استغناي روحي نيست.
يكي از عواملي كه در فقر روحي موثر است، تبليغ فرهنگ مصرفي و ترويج كالاهاي لوكس و تجملي در جامعه است. وقتي شخصي مي بيند در شهر يا همسايگي اش كساني امكاناتي دارند كه او فاقد آن هاست، در درون خود احساس كمبود و نياز مي كند. اين احساس كمبود و نياز، گاه در سطح جامعه گسترش مي يابد و جامعه ي بي بهره از ثروت و رفاه با مشاهده ي جوامع توسعه يافته، خود را نيازمند مي يابد.

4. فقر مالي
اين نوع فقر، كه موضوع اصلي بحث ماست، فقر مالي، فقر اقتصادي، فقر معيشتي و محروميت نيز خوانده مي شود. برخي از اقتصاددانان در تعريف اين ‌نوع فقر مي گويند:
فقر عبارت است از ناتواني در برآورده ساختن نيازهاي انساني. (15)
فقر عبارت است از عدم برخورداري از حدا قل امكانات معاش و يا به تعبيرديگر عدم برخورداري از قوت لايموت. (16)
فقر يعني ناتواني انسان در تأمين حد كافي نيازمندي ‌هاي بنيادي خود به منظور رسيدن به يك زندگي آبرومند و شايسته به عنوان شرط لازم در رسيدن به سوي كمال. (17)
با توجه به تعريف ‌هاي فوق، براي شناخت دقيق فقر بايد نيازهاي اوليه و اساسي انسان مشخص شود. در اين باره نيز تعريف هاي گوناگوني وجود دارد. گروهي اموري را كه فقدان آن ها سبب از بين رفتن هستي افراد مي شود، نيازهاي اساسي بشر مي دانند؛ و دسته يي نيازها را بر اساس سطح متوسط ‌زندگي در جامعه تعيين مي كنند. بر اساس معيار اول فقط اساسي كساني كه در مرز گرسنگي و مرگ قرار دارند، فقير شمرده مي شوند؛ اما معيار دوم ‌گستره ي وسيع تري دار

كالاهايي كه در كشورهاي توسعه يافته نياز اوليه شمرده مي شود، در برخي از كشورها لوكس تلقي مي گردد. چنان كه ممكن است كالايي در يك زمان تجملي به شمار رود؛ ولي در زماني ديگر ضروري شمرده شود. بر اساس اختلاف نظر در مفاهيم ياد شده، در ادبيات اقتصادي دو نوع فقر تعريف شده است:

1 - فقر مطلق
هرگاه شخصي از تأمين نيازهاي اوليه ي زندگي خود و ا فراد تحت سرپرستي اش ناتوان باشد و به عبارت ديگر، از آن ميزان كالري يا پروتئين كه براي ادامه ي حيات سالم لازم است برخوردار نباشند، دچار فقر مطلق است.
با توجه بدين تعريف، امروزه بخش عظيمي از افراد جهان در فقر مطلق به ‌سر مي برند. حدود 180 ميليون كودك در جهان، به ويژه در جنوب شرقي آسيا، از سوء تغذيه رنج مي برند؛ و سالانه 5 ميليون كودك در جهان به سبب كمبود مواد غذايي جان خود را از دست مي دهند. همين تعبير را در سطح كلان و براي جوامع نيز مي توان به كار برد؛ يعني هرگاه درآمد سرانه ي جامعه يي از حد ّ لازم براي تأمين چنين نيازهايي كم تر باشد، اين جامعه در فقر مطلق به سر مي برد.

 

2 - فقر نسبي
ممكن است گروهي از افراد يك كشور از توانايي لازم براي تأمين ‌نيازهاي اوليه ي زندگي برخوردار باشند؛ ولي به لحاظ اين كه درآمد و سطح زندگي آنان از متوسط درآمد جامعه پايين تر است، در فقر نسبي به سر برند. همچنين هرگاه درآمد جامعه يي از سطح متوسط درآمد كشورهاي جهان پايين تر باشد، آن كشور، در سطح كلان، در فقر نسبي به سر مي برد. هر چند نيازهاي اساسي خود را تأمين كند. آنچه از روايات و نيز فتاواي فقها استنباط مي شود، اين است كه فقير در اسلام طبق معيار دوم تعريف شده است. در بحث تعيين خط فقر، بدين موضوع با تفصيل بيش تري خواهيم پرداخت.

 

دیدگاههای مختلف درباره فقر :
از آن جا كه آدمي پيوسته با فقر و آثار ناشي از آن درگير بوده است، اديان ‌و مكاتب مختلف درباره ي آن اظهار نظر كرده اند.

فقر در دين يهود
آيين يهود فقر را امري طبيعي و تكويني مي داند؛ ولي در پي معالجه ي آثار آن است؛ براي مثال در تورات كنوني مي خوانيم:
ان الفقر و الغني بيداللّه وحده، الرّب يفقر و يغني. (18)
فقر و غنا تنها به دست خداوند است، پروردگار انسان ها را فقير و ثروت مند مي سازد.
در جاي ديگر، ثروت مندان را چنين اندرز مي دهد:
مَن يعطي الفقير لايحتاج و لمن يحجب عنه لعنات كثيره. (19)


هر كس به فقير ببخشد، محتاج نمي شود؛ و هر كه منع كند، مورد لعنت بسيار قرار مي گيرد.
تأكيد بر پرداخت زكات در اين شريعت، بيان گر اين است كه حضرت ‌موسي (ع) در انديشه ي درمان فقر قوم خود به سرمي برد. قرآن كريم در آياتي چند پيمان خداوند با بني اسرائيل درباره ي پرداخت زكات را يادآوري ‌مي كند. (20)

فقر در مسيحيت
بي ترديد فقر در شريعت حضرت عيسي (ع) نيز مط

لوب نبوده است؛ زيرا حضرت عيسي (ع) خود را به

پرداخت زكات مأمور مي دانست و مي فرمود:
و اوصاني بالصلوة والزكاة مادمت حيّاً(21)
آن حضرت پيروان خود را به نيكي به نيازمندان سفارش مي كرد و مي فرمود:
خوشا به حال كساني كه اهل ترحم كردن شمرده مي شوند. (22)
البته انجيلي كه اكنون موجود است، فقرا را نيز تسلاي خاطر مي دهد و مي كوشد از غم آن ها بكاهد:
«ملكوت خداوند در خوردن و آشاميدن نيست.» (23)
تجربه ي عملي كليسا در قرون گذشته، به ويژه قرون وسطا، به طور عمده ‌توجيه ستم ستم گران و طبيعي و مقدر جلوه دادن فقر بيچارگان بوده است و هيچ گونه تلاشي در جهت مبارزه با اين پديده ازسوي آنان صورت نگرفت. اين واكنش در برابر فقر، سبب شد تا گروه هايي چون ماركسيست ها دين را تخدير كننده ي فقرا و توجيه گر استثمار قدرت مندان معرفي كنند. اين واكنش همچنين موجب شد تا پس از رنسانس، برخي از تفكرهاي نوظهور در جوامع ‌غربي سعادت انسان را در جدايي هر چه بيش تر از دين بدانند.

فقر در نظر سرمايه داري
سيستم سرمايه داري فقر را ناشي از كمبود منابع طبيعي و ناتواني طبيعت از برآورده ساختن نيازهاي بشر مي داند. اقتصاد دانان كلاسيك در برابر فقر واكنش هاي متفاوتي داشته اند. اسميت (1723 - 1790)، اقتصاددان خوش بين اين نظام، مي گويد:
جامعه اي كه بخش اعظم آن را فقرا تشكيل مي دهند هيچ گاه به شكوفايي و خوشبختي نخواهد رسيد. (24)


در مقابل مالتوس (1766ـ1834) و ريكاردو (1772ـ1823)، اقتصاددانان بدبين سرمايه داري، به شدت به تضعيف طبقه فقير حكم كرده، هرگونه حمايت از اين طبقه را مردود مي دانند. مالتوس مي گويد:
كساني كه از قبل دنيا را در اختيار دارند از حق استفاده از اين مواهب ‌برخوردارند و اگر به ‌قدري گمراه باشند كه بر تهيدستان گرسنه رحم آورند، به زودي جزاي خطاي خود را خواهند ديد. (25)
ريكاردو نيز، كه از مخالفان قوانين فقرا و خواستار لغو آن ها بود، از ارسال كمك جهت احداث مدرسه ي كودكان در «وست مينستر بروگام» امتناع كرد؛ زيرا قرار بود به كودكان اين مدرسه يك وعده غذا داده شود. به نظر او اين كار افزايش جمعيت را تشويق مي كرد. (26) اقتصاددانان بعدي نيز، تحت تأثير تقديرگرايي تكامل يافته ي مالتوس، برخورد با مسئله ي فقر را چون برخورد با مر
اگر قوانين علم اقتصادحكم مي كند كه توده ‌هاي فقير همچنان در فقر باقي ‌باشند، بايد پذيرفت. (27)
هر چند نظام سرمايه داري، به منظور بقاي خود، به تدريج در جهت فراهم كردن حداقل معيشت و برخي از امور رفاهي براي طبقه ي ضعيف كارهايي ‌انجام داد؛ ولي اصل نگرش آن ها به فقر و فقرا تغيير محسوسي نكرده است.
يكي از چيزهايي كه با تجديد حيات اقتصاد سياسي ليبرال همراه بوده، تلاش در جهت صيقل دادن به اين باور و ترغيب طبقه ي كارگر به پذيرش اين ‌مطلب بوده است كه اگر صاحبان ثروت و مكنت بدون هرگونه مانعي به كسب ثروت بپردازند، منافع آن ها نيز خود به خود تأمين خواهد شد؛ حال آن كه اگر در پي آن باشند كه خود سهم بيشتري از ثروت را به دست آورند به منافع خود صدمه خواهند زد. (28)
با گذشت زمان و طرح انتقادات فراوان به اين نظام، حكومت هايي كه ‌اقتصادشان بر اساس نظام سرمايه داري بود براي جلوگيري از فروپاشي خود وحفظ منافع مشترك دولت و طبقه ي سرمايه دار، با وضع قوانين و مقرراتي به نفع طبقه كارگر و در حمايت از مستمندان، به تحولاتي در نظام سرمايه داري ‌تن دادند؛ مسئله ي تأمين اجتماعي بخشي از اين تحولات است كه با نظارت بر قوانين كار و مقابله با بيكاري توانست تا حدودي از وضعيت اسفبار مستمندان جلوگيري كند.



فقر از نظر ماركسيست
در نظر ماركسيست ها فقر از تناقض ميان ابزار توليد و روابط توليد ناشي ‌مي شود؛ يعني هرگاه روابط توليد، متناسب با تكامل ابزار توليد، تغيير نكند، مشكلات اقتصادي فراوان مانند فقر پديد مي آيد. ماركس درباره ي پديده ي ‌فقر در زمان خود مي گويد:
اگر مالكيت خصوصي حتّي به صورت محدود وجود داشته باشد، اين مسئله ‌ناگزير به فقر مي انجامد. (29)


او در رد نظريه ي پرودن، كه مي گفت براي بهبود اوضاع اجتماعي و اقتصادي سرمايه داري بايد توسعه ي مالكيت صنايع محدود شود و براي بهبود وضع اقتصادي كارگران بايد قوانين كار اصلاح گردد(30)، مي گويد:
براي از بين بردن فقر بايد نظام سرمايه داري را از بين برد نه اين كه براي ‌اصلاح آن به خواب و خيال متوسل شد. (31)


ماركس همچنين، دراين باره كه چگونه نظام سرمايه داري به فقر مي انجامد، مي گويد:
از آن جا كه جامعه ي سرمايه داري بر انگيزه ي سود استوار است و سرمايه داران مالك ابزار توليد هستند، در وضعي قرار مي گيرند كه مي توانند كارگران را استثمار كنند. (32)

فقر از نظر اسلام
در نظام اقتصادي اسلام، برخلاف نظام سرمايه داري و ماركسيست، فقر از كمبود منابع طبيعي يا نهاد مالكيت خصوصي بر نمي خيزد. هرگاه اين نظام ‌محقّق گردد و از پيدايش عوامل فقر جلوگيري شود، اين پديده به طور كلّي ‌رخت برمي بندد؛ زيرا براساس نصوص ديني منابع اوليه مورد نياز همه ي ‌انسان ها در طبيعت وجود دارد؛ چنان كه خداوند مي فرمايد:


و اتيكم من كل ما سألتموه و ان تعدّوا نعمت اللّه لاتحصوها. (33)
هر چه از او خواستيد به شما عطا كرد و اگر نعمت خدا را شماره كنيد نمي توانيد آن را به شمارش آوريد.
انسان ها از نظر صفات روحي، جسمي و فكري متفاوتند بنابراين مقاومت آن ها در برابر مشكلات، توان تصميم گيري، شجاعت، هشياري و نيروي ‌ابتكار آن ها با يكديگر فرق دارد؛ اين اختلاف سبب مي شود كه حتّي اگر امكانات اوليه ي بهره ‌برداري از طبيعت يكسان در اختيار همگان قرار گيرد، دست آورد تلاش آن ها متفاوت باشد. دين اسلام، كه بر فطرت انسان استوار است، به رغم نفي هرگونه اختلاف درآمد ناشي از تبعيض و بي عدالتي، اين تفاوت ها را پذيرفته است. متأسفانه گروهي چون معلولان امكان بهره ‌جستن از طبيعت ندارند يا رهاورد كوشش آن ها براي گذران زندگي شان (درحد متوسط جامعه) كافي نيست؛ و گروهي، به سبب حوادث طبيعي چون سيل و زلزله، دارايي يا سرپرست خانواده خود را از دست مي دهند. بنابراين، به رغم ‌همه ي تلاش هاي پيشگيرانه فقر در جامعه وجود دارد. اسلام براي مبارزه با اين واقعيت تلخ ماليات هايي چون خمس و زكات در نظر گرفته و سيستم تأمين اجتماعي مقرر كرده است. برنامه هاي فقر ستيز و نيز نصوصي كه در نكوهش فقر آمده، نشان مي دهد كه اين پديده در نظر اسلام مطلوب نيست. پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد: نزديك است فقر به كفر بينجامد(34) آن حضرت درجاي ‌ديگر فقر و كفر را در يك سطح قرار داده، از هر دو به خداوند پناه برده است. (35)
بر اساس روايتي ديگر، خداوند به حضرت ابراهيم وحي كرد: اي ابراهيم، تو را آفريدم و با آتش نمرود آزمودم. پس هرگاه تو را گرفتار فقر مي ساختم و بردباري ات را مي گرفتم، چه مي كردي؟
ابراهيم پاسخ داد: خدايا، فقر از آتش نمرود بدتر و شديدتر است.
خداي متعال فرمود: به عزّت و جلالم سوگند، در آسمان شديدتر از فقر نيافريدم. (36)

آثار فقر :
ناگفته پيداست، انواع فقر در يكديگر تأثير دارند. آثار فقر اقتصادي در محورهاي زير قابل بررسي مي نمايد:


1. آثار اقتصادي
از آن جا كه فقر پديده اي اقتصادي است، به طور طبيعي در حوزه ي اقتصاد آثاري ويران گر برجاي مي نهد. اين پديده چنانچه به موقع شناسايي و نابود نشود، چون غده يي سرطاني گسترش يافته، جامعه را فرا مي گيرد و به مرگ ‌اجتماع مي انجامد؛ به تعبير جامعه ‌شناسان، فقر فقر مي زايد و به طور معمول ‌فرزندان فقرا در محروميت باقي مي مانند. مورد استفاده قرار نگرفتن امكانات ‌بالقوه ي اقتصادي، فقدان سرمايه ي لازم براي سرمايه گذاري، كمبود تقاضا براي نيروي كار، پايين بودن مزد ها و رشد منفي، از ديگر آثار اقتصادي فقراست؛ زيرا فقرا، به سبب محروميتي كه دارند، به طور معمول از تحصيلات و تخصّص لازم بي بهره اند؛ در نتيجه، از ظرفيت كارخانه ها و مزارع و ديگر منابع و امكانات استفاده ي كامل نمي شود، توليد كاهش مي يابد و در نهايت، كشور فقير براي تأمين نيازهاي اساسي اش، ناگزير ارزش هاي خود را زير پا مي نهد. دست نياز به ‌سوي

كشورهاي ثروتمند دراز مي كند و به وابستگي ‌اقتصادي، كه اغلب به وابستگي سياسي مي انجامد، تن مي دهد.

2. آثار فرهنگي
آثار فرهنگي فقر در جامعه بسيار گسترده تر از آثار اقتصادي آن است. برخي از اين آثار عبارت ‌است از:

الف) ضعف عقيدتي
محروميت هاي اقتصادي ناشي از فقر، در افرادي كه ظرفيت كافي ندارند و از سويي به سبب فقر از فراگيري تعاليم ديني بي ‌بهره اند، به سست شدن اركان ‌ايمان مي انجامد و ممكن است اعتقادشان به مبدأ هستي را ضعيف كند. پيامبراكرم (ص) مي فرمايد: «اگر رحمت پروردگارم بر فقرا نبود، نزديك بود فقر به كفر بينجامد.» (37)

ب) ضعف علمي
كمبود مراكز آموزشي و مربيان مجرب يكي از آثار فقر در سطح جامعه است. علاوه بر اين، امكانات محدود جامعه نيز تنها در اختيار گروه هاي خاصّي كه از توانايي مالي برخوردارند، قرار مي گيرد. در كشورهاي فقير معمولاً كودكان از سنين پايين در كنار سرپرست خانواده براي تأمين نيازهاي ‌اوليه زندگي تلاش مي كنند و به همين سبب، آمار ترك تحصيل نوجوانان بسيار بالاست.

ج) اضطراب و ناراحتي هاي روحي
وقتي فاصله ي طبقاتي در جامعه اي شدت يابد، به تدريج كينه ها و عقده هاي روحي در درون فقرا ريشه مي دواند و حالت نوميدي و افسردگي آن ها را فرا مي گيرد و آثار اجتماعي زيانباري به ارمغان مي آورد. امام ‌صادق (ع) دراين باره مي فرمايد:


چند چيز است كه هر كس يكي از آن ها را نداشته باشد، زندگي اش دچاركاستي و عقلش پريشان و ذهنش مشوش است:
سلامتي، امنيت و وسعت روزي. (39)

د) رخت بربستن صفات پسنديده
انسان هاي نيازمند، به ‌سبب تزلزل روحيه ا ي كه دارند، اغلب گرفتار ضعف ‌شخصيت شده، به تدريج خصلت هاي والاي خود را از دست مي دهند. به ‌بعضي از صفات ناپسند مبتلا مي شوند؛ براي مثال وقتي نيازمندي مي بيند كسي سخن راستش را باور نمي كند، كم كم در برابر دروغ گويي بي تفاوت مي شود. امام رضا (ع) در اين باره مي فرمايد: هرگاه دنيا به كسي پشت كند (فقير شود) نيكي هاي خودش را نيز از او مي گيرد. (40)


3. آثار اجتماعي
ميان محروميت هاي اقتصادي و مسائل فرهنگي ـ اجتماعي پيوندي مستحكم وجود دارد. آثار گونه گون فقر در هنجارهاي جامعه نيز تأثير مي گذارد.
مهم ترين اثر اجتماعي فقر كه خود به آثار ديگر مي انجامد، ضعف شخصيت تهيدستان است. فقيران، به سبب برخوردار نبودن از امكانات مادي ‌و موقعيت اجتماعي، در جامعه مورد تحقير قرار مي گيرند؛ اگر حقّي از آن ها پايمال شود، كسي گفتارشان را نمي پذيرد. بنابراين، قدرت دفاع از حق خود را از دست مي دهند و نوميد به انزوا روي مي آورند. حضرت سجاد (ص)، با توجه ‌به تأثير فقر بر شخصيت انسان، چنين دعا مي كرد:... خدايا، حيثيت مرا با تنگدستي پايمال نگردان. (41)


حضرت علي (ع) نيز دراين باره مي فرمايد: تهيدست كوچك شمرده مي شود، سخن وي را نمي شنوند و جايگاه او را نمي شناسند. (42) و در فرازي ‌ديگر از گفتار خويش مي فرمايد: اگر فقير راستگو باشد او را دروغ گو مي پندارند. (43)
آن بزرگوار، درباره ي ناتواني تهيدست در دفاع از حق خود، مي فرمايد: فقر انسان زيرك را هنگام استدلال گنگ مي سازد. (44) و در اشاره به فرجام ‌تهيدست و گوشه گيري وي چنين مي فرمايد: اگر انسان تهيدست شود، نوميد و خوار مي گردد (45).... مستمند در وطن خويش منزوي و غريب است. (46)
آنچه گذشت، آثار اجتماعي فقر را در شخص فقير نشان مي دهد. اين آثار در صحنه ي اجتماع بسيار خطرناكتر و ويرانگرتر است. بخشي از اين آثار، كه به طور عمده زاييده ي عقده هاي روحي و تحقيرهاي اجتماعي و سلب ‌شخصيت تهيدستان شمرده مي شود، عبارت است از: بالا رفتن آمار جرائم و بزهكاري حتّي در ميان كودكان و نوجوانان، طلاق، اعتياد، فحشا، تكدي و ولگردي.

4. آثار سياسي
فقر و محروميت سبب مي شود تهيد ستان در برابر دولتمردان احساس كينه ‌و دشمني كرده، در اجراي برنامه هاي دولت كارشكني كنند. هر چند اين ‌گروه ها از موقعيت اجتماعي بي بهره اند؛ ولي بدان دليل كه بيش تر مردم را شكل مي دهند، رضايت آن ها موجب مستحكم شدن پايه هاي حكومت و ناخشنودي آن ها سبب فروپاشي آن مي شود. هر گاه مردم فقير به حكومت خود اعتقاد و اعتماد نداشته باشند، به ‌سادگي بازيچه ي گروه هاي مخالف دولت مي شوند و در برابر مزدي ناچيز مقاصد آنان را اجرا مي كنند. حضرت ‌علي (ع) در نامه ي خود به مالك اشتر درباره ي تهيدستان چنين سفارش مي كند:
... كارهاي تو بايد خشنودي رعيت را به ‌دنبال داشته باشد؛ زيرا خشم توده هاي مردم، خشنودي خواص را پايمال مي كند و حال آن كه خشم نزديكان، اگر توده هاي مردم از تو خشنود باشند، ناچيز است.
... همانا عامه ي مردم ستون دين و ساز و برگ در برابر دشمنان شمرده ‌مي شوند؛ پس بايد توجه تو به آنان بيش تر و ميل تو به ايشان فزون تر باشد. (47)

عوامل فقر :
براي درمان فقر و پيشگيري از آن، نخست بايد ريشه هاي آن را شناخت. در اين فصل، ريشه هاي فقر را در دو بخش «فقر انتخابي» و «فقر تحميلي» بررسي مي كنيم.
فقر انتخابي «ارادي»
فقر انتخابي يعني آن كه خود فقر مراد شخص باشد يا به ‌سبب عواملي كه او در ايجاد آن ها نقش داشته، پديد آيد. فقر انتخابي، به هر دو تفسير آن، گاه مطلوب و مثبت است و زماني مذموم و منفي.

الف) فقر انتخابي مثبت
گاه ممكن است شخص در مقطع زماني خاصّي، با در نظر داشتن هدفي والا سختي و مشقّت را تحمل كرده، در زندگي فقيرانه به ‌سر برد، چنان كه زندگي برخي از دانشمندان نشان دهنده ي فقر انتخابي و خود خواسته ي آن هاست. ناگفته پيداست اين گروه هرگز در پي فقر نبوده اند؛ بلكه به ‌جهت ‌ترجيح دادن دانش بر رفاه و آسايش مادي در فقر به ‌سر بردند؛ به گونه يي كه اگر جمع دانش و ثروت بر ايشان ممكن بود، هرگز تن به فقر نمي سپردند. گاه گزينش فقر به ‌سبب اهداف متعالي الهي است؛ مانند فقر پيامبر اكرم (ص). آن ‌بزرگوار از ثروت فراوان همسرش چشم پوشيد و همه را در راه ترويج دين ‌اسلام به كار برد.


مراد حضرت علي (ع) از تهيدستي در عبارت «خداوند بر پيشوايان واجب كرده است كه مانند تهيدست ترين افراد جامعه زندگي كنند.» (48) نيز همين گونه فقر است.

ب) فقر انتخابي منفي
گروهي، به رغم برخورداري از ثروت يا اسباب فراهم آوردن آن، به ‌سبب برداشت هاي نادرست از تعاليم ديني فقر را برمي گزينند. گاه فرد بطور مستقيم ‌فقر را انتخاب نمي كند؛ بلكه آگاهانه يا ناآگاهانه كاري مي كند كه نتيجه اي جز فقر ندارد؛ در اين مورد هر چند انتخاب آگاهانه تحقّق نيافته، ولي به هر حال ‌تهيدستي گزينش شده است. عواملي كه سبب گزينش منفي فقر مي شود، عبارت است از:

1 - تنبلي و استقامت نداشتن
بسياري از فقرها در تنبلي و پشتكار نداشتن افراد ريشه دارد. گروهي يا اصلاً حوصله ي كار ندارند يا در پي كارهاي راحت و بي رنج مي گردند. دسته اي نيز به ‌سبب آن كه در جواني حرفه و تخصّصي نياموخته اند، نمي توانند كار مناسب بيابند و بي كار مي مانند. در چنين موقعيتي، جز فقر چيزي در انتظار انسان نيست. حضرت علي (ع) مي فرمايد: هر كس بر رنج (ناشي از كار) بردباري نورزد، بايد فقر را تحمل كند. (49)
امام كاظم (ع) نيز مي فرمايد: از تنبلي و كسالت بپرهيزيد؛ زيرا اين دو موجب محروميت از دنيا و آخرت مي شود. (50)
از آن جا كه جامعه نيز از افراد پديد مي آيد؛ وقتي بيش تر مردم جامعه سستي و تنبلي پيشه كنند كشور در گرداب فقر فرو مي رود.


2 - بي برنامگي
رمز موفّقيت هر فرد، داشتن برنامه ي متناسب با موقعيت خود و جامعه و تنظيم مخارج زندگي است. در سطح كلان نيز كشورها با تنظيم برنامه هاي كوتاه و بلندمدت به سامان دهي وضعيت اقتصادي خود مي پردازند. بنابراين، بي برنامگي يا برنامه ريزي نادرست به پيدايش فقر در سطح افراد و جوامع ‌مي انجامد. به همين جهت امام علي (ع) نداشتن برنامه در زندگي و سوء تدبير را عامل فقر دانسته است. (51) امام صادق (ع) مي فرمايد: تضمين مي كنم، هر كس در زندگي خود ا قتصاد را رعايت كند، هرگز فقير نشود. (52)


برخي از روايات نيز اسراف را سبب زوال نعمت دانسته اند(53) كه در واقع ‌نوعي بي ‌برنامگي و عدم رعايت اعتدال در مصرف است. البته در سطح كلان اسراف گستره ا ي فراتر مي يابد و هر نوع تضييع اموال كشور (اموال عمومي يا خصوصي) يا عدم بهره برداري بهينه از آن ها اسراف تلقّي مي شود. اسراف ‌علاوه بر اين كه به جهت بي برنامگي و رعايت نكردن اعتدال موجب فقر مي شود، از آن نظر كه گناه است نيز سبب فقر به ‌شمار مي آيد.

3 - ارتكاب گناه
معصومان: گناه را سبب كم شدن روزي انسان و از عوامل فقر مي دانند. برخي از اين روايت ها، از گناهاني خاص مانند دروغ، خيانت، گسستن پيوندهاي خويشاوندي، اسراف و ستم نام برده اند(54) و دسته يي به طور كلّي گناه را موجب زوال نعمت دانسه اند. (55) در مقابل، بسياري از روايت ها نعمت خداوند و وسعت روزي را به ايمان و تقوا و كردار نيكي چون خوش اخلاقي، امانت داري، دعا و صدقه وابسته ساخته اند. (56)
در تحليل ارتباط فقر و گناه و نيز كردار نيك و دارايي بايد گفت: هر چندخداون

د نظام هستي را بر اساس قانون عليّت آفريده و هيچ چيز بدون علّت پديد نمي آيد؛ ولي اسباب در علل مادي منحصر نيست و علل معنوي نيز، به طور مستقل يا در كنار آن علت ها آثاري ويژه دارد؛ براي مثال مي توان صدقه يا تحكيم پيوند خويشاوندي را از علل معنوي طول عمر به شمار آورد. بنابر اين، اگر خداوند مي فرمايد: گنجينه هاي تمام اشياي عالم نزد ما است و اندازه ي مشخصي از آن ها را براي مردم فرو مي فرستيم،(57) نشان دهنده ي اين است كه امكانات مادي موجود در طبيعت، تنها اندكي از آن گنجينه هاي پايان ناپذير خداوند است. پس انسان هاي معتقد به خدا، هرگاه زندگي اقتصادي خود را در چارچوب تعليمات ديني سامان دهند، هرگز نگران پايان يافتن منابع طبيعت نخواهند بود. خداوند مي فرمايد: هرگاه مردم ايمان و تقوا داشتند، ما درهاي بركات خود را از آسمان و زمين بر آن ها مي گشوديم. (58) اين سخن الاهي بر اين واقعيت كه اموري غير مادي

چون ايمان و كردار نيك و گناه و ناسپاسي نيز در شمار اسباب و علت هاي جهان جاي دارد گواهي مي دهد. افزون بر اين، تأثير برخي از گناهان چون دروغ، خيانت و اسراف در فقر، به ويژه در سطح كلان، از طريق علل مادي نيز قابل تبيين مي نمايد. البته در ريشه يابي پديده ها توجه به همه ي عوامل ضروري است، براي مثال تهيدست بودن مؤمن به معناي بي تأثير بودن ايمان نيست، بلكه ممكن است عوامل ديگري كه در اين فصل مورد اشاره قرار مي گيرد، موجب فقر او شده باشد. درفصل پاياني كتاب، به تفصيل در اين باره سخن خواهيم گفت.

4 - تكدي و اظهار نياز
اسلام بر حفظ شخصيت افراد بسيار تأكيد مي كند و مؤمنان را از هر كاري كه حيثيت انسان را خدشه دار سازد، باز مي دارد. بر همين اساس تكدّي واظهار نياز نزد مردم را منع كرده است. البتّه به مسلمانان و دولت اسلامي نيزسفارش شده كه مراقب وضعيّت مردم باشند و اجازه ندهند گروهي در تنگدستي به سربرند و ناگزير به تكدّي روي آورند.


نكته ي قابل توجه در اين باره، نقش تكدّي در افزايش فقر است؛ زيرا به طور معمول افرادي كه خود را بدين كار مي آلايند از تلاش دست برمي دارند. به درمان اساسي مشكل خود نمي انديشند؛ حاضر نمي شونددشواري كار را تحمّل كنند و در نتيجه روز به روز بر دامنه ي فقرشان افزوده مي شود.

5 - . ديدگاه غلط نسبت به دنيا و آخرت(59)
گروهي چنان مي پندارند كه نيكبختي دنيا و آخرت جمع شدني نيست و اگربخواهند در جهان ديگر كامياب باشند، بايد در دنيا در فقر و بيچارگي به سربرند. اينان، به سبب برداشت هاي نادرست از مفاهيم پر ارزشي چون زهد ازدنيا روي گردانده، نعمت هاي آن را بر خود حرام كرده اند. اين گروه، برخلاف تهيدستان ديگر، حتي اگر توانايي مالي داشته باشند از آن استفاده نمي كنند.
اين برداشت با سخنان معصومان و سيره ي عملي آن ها ناسارگار است. آن بزرگان ميان بهره مندي از نعمت هاي اين جهان و جهان ديگر منافاتي نمي ديدند.
پندار ديگري كه مردم را در گرداب فقر گرفتار مي سازد، برداشت نادرست از تقدير و تصوّر نقش نداشتن فرد در سرنوشت خويش است. تفسيرهاي ناروا از مفاهيمي چون تقدير، توكل و قناعت، به عدم تلاش اقتصادي و در نهايت تنگدستي مي انجامد. ما در فصل آخر، ضمن بررسي اين شبهات، اثبات مي كنيم كه هيچ يك از اين مفاهيم جامعه را سمت تنگدستي نمي كشاند.

فقر تحمیلی :
بسياري از افراد در فقر خود نقشي ندارند. اين پديده بر آن ها تحميل شده است و آن ها ناگزيرند با آن دست و پنجه نرم كنند. البته گروهي در برابر اين عوامل مقاومت مي كنند و مي كوشندخود را از چنگال آن برهانند؛ ولي دسته يي سر تسليم فرود مي آورند و واكنشي جدي از خود نشان نمي دهند. منابع ديني انسان را به طور جدي به مقاومت در برابر اين گونه فقر تشويق مي كند و

كساني را كه، به رغم توانايي، از مقاومت مي پرهيزند، مورد سرزنش قرار مي دهد. اين منابع توانايان مقاومت گريز را منظلم خوانده، سبب تقويت ستم كاران مي شمارد و در مقابل تلاش كنندگان در برابر فشار ستمگران را مظلوم و برخوردار از پاداش مي داند. مهم ترين عوامل اين نوع فقر عبارت است از:

الف) عوامل طبيعي
گاه حوادثي رخ مي دهد كه شيرازه ي زندگي ها را فرو مي پاشد و زمينه سازفقري جانكاه مي شود. مرگ يا معلوليت سرپرست خانواده، زلزله، آتش سوزي، سيل، سرقت و خشك سالي بخشي از عوامل طبيعي فقر تحميلي به شمار مي آيد. البته برخي از آيات و روايات نشان مي دهد كه بخشي از اين حوادث نتيجه ي كردار انسان هاست و بخشي ديگر براي آزمون و ايجاد زمينه ي ارتقاي معنوي آن ها طراحي مي شود. (60) بنابراين، نمي توان در باره ي همه ي اين حوادث يك نوع داوري كرد.


ب) عوامل اقتصادي
مهم ترين عوامل پيدايش فقر تحميلي را بايد در عرصه ي اقتصاد جست و جو كرد؛ و عامل اصلي در بين اين عوامل، نوع روابط اقتصادي حاكم برجامعه است. روابط ناسالم اقتصادي بر بسياري از مردم تأثير مي نهد، شكاف طبقاتي ميان اقليت پردرآمد و اكثريت تهيدست را فزوني مي بخشد و ممكن است سرانجام اقتصاد كشور را فلج كند؛ براي مثال اجراي اقتصاد سرمايه داري در كشورهاي توسعه نيافته مي تواند پي آمدهاي زيانبار در پي داشته باشد؛ پي آمدهايي كه هر يك از عوامل مهم ايجاد وگسترش فقر به شمار مي آيد. بخشي از اين آثار عبارت است از:

1 - توزيع ناعادلانه ي ثروت
در جوامعي كه ثروت ها و منابع طبيعي، كه بر اساس آيات قرآن كريم براي بهره برداري همه ي مردم آفريده شده، در اختيار گروه هايي خاص قرارمي گيرد و بسياري از مردم از آن بي بهره اند، فقر فراگير مي شود و به تدريج فاصله ي طبقاتي فزوني مي يابد. هرچند خصوصيات شخصي طبقات فقير، چون تنبلي، بي كارگي، پايين بودن سطح فرهنگ و برخي از عوامل ديگر اقتصادي و اجتماعي در تهيدستي بيش تر كم درآمدها مؤثر است؛ ولي در اكثرموارد سبب اصلي ستم

سرمايه داراني است كه تنها به سود خودمي انديشند. خداوند مي فرمايد: «بي ترديد خداوند هرگز به مردمان ستم نمي كند و خود مردم بر خويشتن ستم روا مي دارند.» (61)
امام صادق(ع) نيز مي فرمايد: آنچه بر سر فقرا، نيازمندان، گرسنگان و برهنگان مي آيد، همه در اثر گناه توانگران است.(62)
در روايتي ديگر چنين مي خوانيم: هرگاه ميان مردم به عدالت رفتارمي شد، بي نياز مي شدند. (63)


اين سخن ميزان تأثير بي عدالتي در تنگدستي جوامع را نشان مي دهد. البته منشأ نابرابري اقتصادي و پديد آمدن فاصله ي طبقاتي را بايد در مراحل مختلف قبل از توليد، توليد و توزيع جست و جو كرد. اسلام براي برقراري عدالت در اين مراحل، با در نظر گرفتن استعدادها و تلاش متفاوت انسان ها، رهنمودهايي ارائه داده است كه در فصل بعد مورد بررسي قرار مي گيرد.

2 - افزايش بي رويه ي قيمت ها
يكي از ويژگي هاي اقتصاد سالم، ثبات نسبي قيمت هاست. تورّم هاي لجام گسيخته آثار سوء فراواني در ابعاد مختلف اقتصاد برجاي مي نهد. بخشي ازاين آثار در توزيع درآمدها، پس انداز، توليد، بودجه ي دولت و موازنه ي تراز پرداخت ها قابل مشاهده است كه هر يك به نحوي در پديده ي فقر تأثير مي نهد. برخي از محقّقان اثر تورّم بر توزيع درآمدها را از ديگر موارد مهم ترمي دانند و سبب فقر فراگير و افزايش شكاف طبقاتي مي شمارند. (64) «لفت ويچ»و «شارپ» مي گويند:
تورّم براي بعضي به منزله ي ماليات و براي برخي ديگر به مثابه نوعي كمك مالي (سوبسيد) است. (65)


يكي از خصوصيّات تورّم، ناهم آهنگي تغييرات قيمت ها و درآمدهاست. بدين ترتيب كه بهاي برخي از كالاها و درآمد بعضي از گروه ها، با آهنگي شديد افزايش مي يابد؛ در حالي كه بهاي بخشي ديگر از كالاها و درآمد سايرطبقات به كندي بالا مي رود يا ثابت مي ماند. نتيجه ي اين عدم تناسب، فقيرشدن طبقات متوسّط و شدت يافتن فقر طبقات ضعيف است. (66)

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید