بخشی از مقاله

چکیده

فقرا کسانی هستند که به دلیل دسترس نداشتن بهسلامت، امکانات کسب علم و دانش و سطح زندگی مناسب و شایسته از بسیاری فرصتهای دیگر نیز در زندگی محرم اند و این درواقع همان تله محرومیت است که درست نظیر باتلاقی اجتنابناپذیر پیوسته و بیانقطاع فرد را به کام خود کشیده و هرروز او را بیشازپیش در لجنزار بی قدرتی، فقر و حق انتخاب نداشتن فروتر میبرد. توانمندسازی نوعی راهبردی است که در آن فقرا به کنشگری فعال در عرصه حیات اجتماعی شده و آن ها در برابر بحران ها، مشکلات و موانع اجتماعی قدرتمند می سازد. توانمندسازی یکی از اصول اساسی در سیاست گذاری اجتماعی است.

سیاستگذاری اجتماعی به اتخاذ راهبرد، اصول و تاکتیک اجتماعی و برنامهریزی جهت کاهش فقر اطلاق میشود. نتایج حاصل از بررسی نشان میدهد که مدل عمومی، مدل پاسخگویی اجتماعی، مدل ایجاد ائتلاف، مدل همکاری اجتماعی، مدل عمومی توانمندسازی، بسیج اجتماعی برای اقدامات جمعی، تغییر نگرش اجتماعی، شکل دادن به احترام متقابل در میان کلیه بخشهای اجتماعی، ایجاد و یا تقویت نهادها، گروهها و سازمانها، دسترسی به اطلاعات، پذیرفتهشده و مشارکت، مسئولیتپذیری، توسعه خودکار آیی و آگاهسازی و ایجاد اعتماد از عوامل اصلی توانمندسازی فقرا در سیاستگذاری اجتماعی هستند.

مقدمه و بیان مسئله

توانمندسازی فرآیندی است که افراد جامعه از طریق آن از نیازها و خواستههای خود آگاه شده، نوعی اعتماد به نفس و خوداتکایی را برای برطرف کردن آن نیازها به دست میآورند و براساس آن از توانایی لازم برای تحقق هدفهای خود برخوردار میشوند. در تعریفی دیگر توانمندسازی یعنی اینکه مردم باید به سطحی از توسعه فردی دست یابند که به آنها امکان انتخاب بر اساس خواستههای خود را بدهد

در مقوله توسعه اجتماعی یکی از مباحث اساسی توانمند سازی جامعه یا در واقع ساخت جامعه می باشد وبرای حرکت در این مسیر، یکی از رویکردهای موثر، توانمندسازی اجتماع محور است. در توانمند سازی، هدف کلی آن است که در خود جامعه محلی، افراد به سطحی از نگرش، دانش و توانایی برسند که بخواهند و بتوانند مسئولیت اجتماعی و نقش خود را در توسعه و پیشرفت جامعه محلیشان ایفا نمایند.

بر این اساس با در نظر داشتن اصل مبنایی مالکیت وحس تعلق - ownership - که کلید اساسی ماندگاری و استمرار ایفای مسئولیت اجتماعی در مخاطب به شمار میرود، توجه به مردم به عنوان ذی نفع اصلی نکته ای است که همواره باید مثل یک چراغ راهنما مدنظر برنامه ریزان باشد. از سوی دیگر بدیهی است که در یک جامعه محلی توسعه نیافته بویژه از لحاظ اجتماعی، توانمند کردن خود این ذی نفعان و مردم محلی برای مشارکت در این امر و نهایتا مدیریت و رهبری این فرایند امری حیاتی به شمار میرود و البته نباید این نکته را از نظر دور داشت که مهمترین انگیزه مردم محلی برای شروع حرکت، رفع دغدغههای آنها که همان مشکلات ونیازهای مبتلا به آنها در محله است میباشد.

توانمندسازی، فرآیند پیوستهای است که براساس آن افراد یک جامعه از نوعی خوداعتمادی برخوردار شوند و قادر به ارزیابی درست و شناخت واقعی خویش باشند و از تواناییها و قابلیتهای خود، برای رسیدن به اهدافشان آگاه شوند و این قابلیتها را بهکار گیرند

توانمندسازی در واقع مشارکت همه اقشار جامعه در سرنوشت خود است. راهبرد اصلی این مدل، اعتقاد به مردم است. اعتقاد به اینکه مسائل میتوانند به بهترین شکل ممکن بدست مردمی که با آن مسائل به طور روزانه زندگی میکنند و به عبارتی گروههای ذینفع حل شود. چمبرز در مالعات خود توانمندسازی را از شیوههای واژگون سازی مدیریت توسعه روستایی میداند که طی آن، ابتکارات به گروههای دهقانی فرودست جامعه روستایی انتقال مییابد. در واقع به نظر او واژه توانمندکردن به این امر اشاره دارد که یک فرآیند دادن قدرت به کسانی است که ناتوان و محروم هستند. توانمندسازی از مفاهیم توسعه پایدار است که در آن بر مشارکت همه گروههای اجتماعی در فرآیند توسعه و پیشرفت تاکید میشود

توانمندسازی اشاره به اقشار محروم و گروههای حاشیهای دارد و مولفههایی نظیر آموزش، عدالت، توزیع عادلانه درآمد و امکانات، زمینه این توزیع عادلانه، زیر مجموعه آن قرار میگیرد. توانمندسازی جامعه، یک فرآیند پویا و فراگیر است. هدف عمده فرآیند توانمندسازی، ایجاد تغییرات مناسب در کلیه ابعاد و جوانب زندگی افراد، خانوادهها، گروهها و اقشار اجتماعی میباشد در واقع میتوان به جرات گفت که یکی از پیش شرطهای محوری در شکلگیری و تکامل فرآیندهای توسعه پایدار، وجود سیاستها، برنامهها، و مداخلات چند بعدی در جهت توانمندسازی افراد، گروهها و جوامع به منظور مشارکت فعال آنها در تحقق بخشیدن به اهداف دراز مدت و میان مدت توسعه همهجانبه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است.

بر طبق گفته پیتر داکر - 1993 - ، قرن بیست و یکم، قرن اقتصاد دانشی است. در این اقتصاد داراییهای فکری و به خصوص سرمایه انسانی جزء مهمترین دارایی سازمانی محسوب میشود و موفقیت سازمانها ریشه در قابلیتهای فکری آنها دارد 

توانمندسازی فرایندی است پویا و خودجوش از متن بافت فرهنگی - اجتماعی یک جامعه که به افراد افزایش قدرت و توانایی میدهد تا بتوانند برای بهبود وضعیت زندگی خویش اقدام نمایند. چمبرز، فقر را قویترین عامل تعیین کننده مشارکت یا عدم مشارکت میداند. زیرا فقرا در مقابل هزینههای زندگی دچار مشکلات عدیده و هر روز به حاشیه رانده میشوند و نمیتوانند برای خانواده خود، غذا و امکانات فراهم کنند. از این رو، فقر عامل بسیار مهم در میزان مشارکت مردم در امور جامعه است و اگر این عامل در جامعه زدوده نشود، مشارکت معنی نخواهد داشت. از طرفی ناتوانی فقیران در پرداخت هزینههای زندگی به خاطر فقر، به انزوا و حاشیهای شدن افراد منجر میشود و این انزوا همان چیزی است که هدف توانمندسازی، از بین بردن آن است و در نقطه مقابل آن قرار دارد. زیرا در اجرای طرح توانمندسازی، مشارکت مردم اصل است، در صورتی که انزوا، به گوشهگیری و در حاشیهای بودن، دلالت دارد. سازمانهای امروزی نهتنها به دانش و اطلاعات بسیار وسیعتری نیاز دارند، بلکه به استقلال، خوداتکائی، اعتمادبهنفس و خلاقیت و ابتکار بیشتری نیازمندند 

برای دستیابی به این ویژگیها، سازمان باید مهمترین منبع و عامل رقابتی خود، یعنی نیروی انسانی را توانمند کند 

در ساختار سازمانی نو، ابعاد توانمندسازی فقرابا چندین خصیصه احساس شایستگی، احساس داشتن حق انتخاب، احساس مؤثر بودن، احساس معنیدار بودن یا مهم بودن و احساس داشتن اعتماد ارزیابی میشود و همچنین در توسعهسازمانی و رفتار سازمانی اثری مثبت دارد بر این اساس هدف اصلی پژوهش به شرح زیر است: با چه سازوکاری می توان فقرا را با رویکرد سیاستگذاری اجتماعی توانمند کرد؟

چارچوب نظری

توانمندسازی در لغت به معنای Empower و در فرهنگ فشرده آکسفورد »قدرتمند شدن«، »مجوز دادن«، »ارائه قدرت« و »توانا شدن« معنی شده و در معنای خاص، قدرت بخشیدن و دادن آزادی عمل به افرادی برای اداره خود است

تاریخچه اولین تعریف از اصطلاح توانمندسازی به سال 1788 برمیگردد که در آن توانمندسازی را به عنوان تفویض اختیار در نقش سازمانی خود میدانستند که این اختیار بایستی به فرد اعطا یا در نقش سازمانی او دیده شود. این توانمندسازی به معنی اشتیاق فرد برای مسئولیت واژهای بود که برای اولین بار بهطور رسمی به معنی پاسخگویی تفسیر شود.

گروف - 1971 - به تعاریف رایج فرهنگ لغت از توانمندسازی اشاره میکند که شامل تفویض قدرت قانونی، تفویض اختیار، واگذاری مأموریت و قدرت بخشی است. در سال 1990 گاندز توانمندسازی را به تفویض اتخاذ تصمیم به فقرامفهومسازی کرد، اما زیمرمن در همان زمان به سهل و ممتنع بودن ارائه تعریفی از آن اشاره میکند و معتقد است زمانی ارائه تعریفی از توانمندسازی آسان است که آن را بدون در نظر گرفتن واژههایی مانند درماندگی، بیقدرتی و بیگانگی، موردتوجه قرار دهیم.

ادبیات توانمندسازی تاکنون دگرگونیهای زیادی به خود دیده است تا اینکه بالأخره لی درسال 2001 توانمندسازی را زمینهای برای افزایش گفتمانها، تفکر انتقادی و فعالیت در گروههای کوچک میداند و اشاره میکند که اجازه دادن به فعالیتهایی در جهت حرکت به سوی مبادله، تقسیم و پالایش تجربیات، تفکر، دیدن و گفتگوها، از اجزای اصلی توانمندسازی هستند 

ب - توانمندسازی، در معنای علمی آن عبارت است از: فراهم شدن شرایط واگذاری اختیار و مسئولیت بیشتر، قدرت بخشیدن به فقرابا ایجاد انگیزه، طراحی و ساختار مناسب، آموزش مؤثر و با مدیریت کارآمد.

شاخصهای توانمندسازی عبارت است از: آموزش، انگیزش، ساختار، ساختار سازمانی، رضایت شغلی و سبک رهبری، امنیت شغلی، خوشایندی سازی محیطی، مشارکت گروهی، مهارت شغلی و....

توانمندسازی تعریفهای متعددی دارد که برخی از آنها عبارتاند از:

الف - توانمندسازی شامل اعطای قدرت، مسئولیت و اختیارات بیشتر به فقراو مدیران جهت تصمیمگیری انجام برخی فعالیتها و کنترل بیشتر بر مشاغل آنان است.

ب - توانمندسازی یعنی ایجاد مجموعه ظرفیتهای لازم در فقرابرای قادر ساختن آنان به ایجاد ارزش افزوده در سازمان و ایفای نقش و مسئولیتی که در سازمان به عهدهدارند، توأم با کار آیی و اثربخشی. تحقق چنین امری علاوه بر دانش و تجربه فقرابا عنصر کارسازی به نام انگیزه در فقرامیسر خواهد شد

سرمایه اجتماعی، اعتماد و توانمندی فقرا: فقر به معنای ناتوانی در تأمین نیازهای اساسی زندگی از قبیل خوراک، پوشاک، مسکن، معیشت خانواده و ... میباشد. مفهوم نیازهای اساسی بر حسب زمان و مکان متفاوت است و از حداقل نیازها برای زنده ماندن تا متوسط سطحزندگی را در بر می گیرد. فقر موجب محدود شدن توسعه انسانی گردیده و صدمات گسترده و طولانی مدتی بر جای می گذارد. بنابراین، کاهش فقر از اهداف توسعه به شمار میرود و در برنامههای توسعه اقتصادی کشور باتاکیدی که بر بسط و تحقق عدالت اجتماعی گردیده، اهمیت مضاعف یافته است.

در بررسی پدیده فقر، توجه به ابعاد مختلف آن و بررسی عوامل تأثیرگذار بر فقر ضروری می باشد. از جمله این عوامل سرمایه اجتماعی به عنوان اصلیترین سرمایه ملی مد نظر می باشد - جوزاریان و تربتی،. - 1394 بدون شک فقر از زمره مهم ترین معضلات جامعه بشری است که از جایگاه ویژهای در بین سایر مسائل اجتماعی برخوردار است. فقر از جمله مسائلی است که همواره و در همه حال مورد توجه سیاستمداران و اقتصاددانان میباشد. به جرات میتوان گفت که موضوعی همیشه تازه و بکر است.

با وجود پیشرفت و توسعه گسترده در زندگی بشری، میزان فقر نه تنها کاسته نشده، بلکه بر طبق آمارهای موجود در حال افزایش نیز است که گسترش روز به روز اقدامات جامعه جهانی بر علیه فقر نیز موید این موضوع است. از جمله اقدامات مهم و موثر جهانی برای مقابله با فقر میتوان به اهداف توسعه هزاره - MDGs - اشاره کرد که اولین هدف از هشت هدف - Target - مطرح این سند جهانی، ریشه کن کردن فقر مطلق و گرسنگی است. مشکلات فقر صرفا منحصر به پیامدهای خود فقر نمیباشد، بلکه بر شاخصهای اجتماعی مهم دیگری نیز تاثیرگذار است . تمامی رویکردها و نظریه های موجود حاکی از آن هستند که فقر میتواند از راههای مختلف سطح سرمایه اجتماعی را در بین خانوارها تحت تاثیر قرار دهد. فقر را میتوان فقدان نسبی درآمد، دارایی، خدمات پایه، منزلت، امکانات آموزشی، تحرک اجتماعی و نیز عدم حضور و مشارکت در تصمیمگیریها تعریف کرد.

همانگونه که از تعریف برمیآید، افراد فقیر از حضور فعالانه در صحنه اجتماع و مشارکت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی پرهیز میکنند و جامعه نیز این شرایط را برای آنان کمتر پیش میآورد.فقر به نوبه خود بیسوادی، محیط مسکونی نامساعد، ضعف و انواع محرومیتها و محدودیتها را به همراه میآورد. طبعا نداشتن درآمد در جامعه امروز انسان را از بسیاری از قابلیتها و امکانات گوناگون نظیر امکان تحصیل باز میدارد و به تبع آن بی سوادی، بی اطلاعی را در جهانی که داشتن اطلاعات، لازمه زندگی در آن است، به همراه میآورد.

در باب چگونگی این ارتباط باید گفت که در واقع افراد فقیر، تحت تاثیر واقعیت زندگی خودشان از قبیل درآمد کم، بیکاری، بیماری، بیسوادی و بیسرپرستی و... قرار میگیرند که این امر متعاقبا آنان را به نوعی بیاعتمادی، عدم مشارکت، کاهش روابط و تضعیف پیوندهای اجتماعی که همه و همه از مولفههای اساسی سرمایه اجتماعی هستند، دچار میکند.جایگاه و رتبه فرد در گروه و محیط اجتماعی به میزان برخورداری وی از انواع سرمایهها از قبیل سرمایه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی بستگی دارد و باید بدانیم که این سرمایه ها قابل تبدیل شدن به یکدیگر هستند و بر همدیگر تاثیر میگذارند، به طوری که صاحبان منابع تولید و اندیشه و سرمایه، ضمن دارا بودن بیشترین سرمایه اقتصادی، بیشترین سطح سرمایه اجتماعی را نیز در اختیار دارند و افراد فقیر و بیکار، کمترین مقدار را از منظر سرمایه اقتصادی و اجتماعی دارا هستند؛ بنابراین فقرا در کنار کمبود سرمایه اقتصادی، فاقد تحصیلات بالا، مشارکت اجتماعی، اعتماد اجتماعی، روابط و پیوندهای اجتماعی و عضویت سازمانهای مردمنهاد بوده که در واقع عناصر ضروری تشکیل و گسترش سرمایه اجتماعی هستند.

نکته حائز اهمیت اینکه، فقر و محرومیت عواملی هستند که فرآیند باز تبدیل سرمایهها به یکدیگر را نیز دچار اختلال میکنند. در اندک مطالعات انجام گرفته در این خصوص در ایران بر همبستگی قوی منفی بین وضعیت فقر با سرمایه اجتماعی اشاره شده است، به این معنی که خانوارهای فقیر در کلیه مولفههای مربوط به سرمایه اجتماعی ضعیفتر از خانوارهای مرفه بودهاند. از این رو در مجموع میتوان انتظار داشت که محرومیت مادی و سطح پایین رفاه جامعه و گسترش فقر به انحای مختلف موجبات کاهش سرمایه اجتماعی را به دنبال خواهد داشت

ضرورت توانمندسازی فقرا در سازمانها: اندیشمندان، توانمندسازی را به قادرسازی افراد برای انجام کار تعریف می کنند. معنای لغوی توانمندسازی، سپردن اختیار قانونی به فرد و تفویض قدرت قانونی است. تغییرات محیطی و افزایش رقابت جهانی، موضوع توانمندسازی فقرارا در کانون توجه مدیران قراردادهاست. چراکه سازمانها با داشتن فقراتوانمند، متعهد، ماهر و باانگیزه، بهتر خواهند توانست خود را با تغییرات وفق داده و رقابت کنند. توانمندسازی، سالمترین روش سهیم نمودن دیگر فقرادر قدرت است. با این روش حس اعتماد، انرژی مضاعف، غرور، تعهد و خوداتکایی در افراد ایجاد میشود و حس مشارکتجویی در امور سازمانی افزایشیافته، درنهایت بهبود عملکرد را به دنبال خواهد داشت

پس از دهها سال تجربه، دنیا به این نتیجه رسید که اگر سازمانی بخواهد در اقتصاد و امور کاری خود پیش تاز باشد و در عرصه رقابت عقب نماند، باید از نیروی انسانی متخصص، خلاق و باانگیزه برخوردار باشد. منابع انسانی، اساس ثروت واقعی یک سازمان را تشکیل میدهند. بین سرمایه انسانی و بهرهوری در سازمانها رابطهای مستقیم وجود دارد. از دغدغههای مهم بنگاههای اقتصادی موفق جهان، گردآوری سرمایه انسانی فرهیخته و خردورزی است که قادر به ایجاد تحول در سازمانهای مربوطه باشند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید