بخشی از مقاله

چکیده
شخصیت یک سری الگو های کنشی است که باعث می شود نظام رفتاری فرد سازمان یابد . در روانشناسی مدرن به شخصیت توجه ویژه ای کرده اند و این مهم باعث بوجود آمدن روانشناسی شخصیت شده است. پویایی این رشته افراد زیادی را به سمت خود سوق داده است؛ از جمله این افراد می توان فروید ، یونگ و آدلر را نام برد که نظریه و روش درمان آن ها از بارزترین نظریه های شخصیت است.در این مقاله با استفاده از تحلیل اسنادی درباره نظریه روان پویشی فروید ، نظریه فرد نگر آدلر، تحلیلی یونگ ، مقایسه نظریات روان درمانی آن ها توضیح داده شده است.
کلید واژه : شخصیت ، روان پویشی فروید ، فرد نگر آدلر ، تحلیلی یونگ ، روان درمانی

مقدمه
شخصیت تشکیل شده است از الگوهای ویژه فکری، احساسی و رفتاری که هر فرد را از افراد دیگر متمایز میسازد. شخصیت، سرچشمه درونی دارد و در طول حیات، تقرباًی پایدار باقی می ماند. روانشناسان شخصیت، ویژگیهای یگانه افراد و نیز مشابهتها بین گروههایی از افراد را مورد مطالعه قرار میدهند . این مطالعات به پیدایش نظریات شخصیت و راه های شناسایی و درمان افراد مختلف منجر شد. فروید را می توان سردمدار نظریات شخصیت دانست که دیگر پژوهشگران در زمینه شخصیت نظریاتشان بر اساس الگوی فرویدی ارائه شده است.فروید در سال 1902 از گروه کوچکی از پزشکان وین دعوت کرد تا برای بحث درباره موضوعات روانشناختی در منزل او گرد هم آیند که آدلر و یونگ از آن جمله بودند؛ انجمن روانشناسی چهارشنبه را تشکیل دادند که در سال 1908 نام انجمن روانکاوی وین به خود گرفت؛که بعد ها این سه نفر از هم فاصله گرفتند و به تدریج آدلر و یونگ از انجمن بیرون آمدند و عملا این سه تن - فروید،آدلر،یونگ - تبدیل به دشمنان هم شدندو هر کدام نظریاتی جدا و روانشناسی مجزا از هم ساختند.

فرویدروان کاوی نظریه روان پویشی را به صورتی مطرح می کند که در آن تاثیر متقابل و پیچیده نیرو های موجد رفتار انسان ، نقش تعیین کننده ای دارند ؛ در این نظریه رفتار انسان از منازعه بین انگیزه ها، سائق ها ، نیاز ها وتعارضات ناشی می شود.در سال 1902 جامعه روان کاوان شکل گرفت و افرادی چون آلفرد آدلر ،پاول فدرن، اتورنگ و ساندور فرنزی به آن پیوستند. آدلر و یونگ از نخستین روانکاوان جدا شده از فروید بودند ؛ جدا شدن این دو تن از فروید به دلیل تاکید بیش از حد وی بر غرایز جنسی بود؛ آدلر بیشتر به انگیزه های اجتماعی و افکار هشیار به جای غرایز جنسی و فرایند های ناهشیار تاکید داشت یونگ به جای غریزه جنسی لیبیدو را به عنوان انرژی تعمیم یافته زندگی تلقی کرد . لیبیدو و تلاش هایی برای کسب لذت و خلاقیت است . یونگ نظریه ناهشیار جمعی را ارائه می دهد - مجموعه ای از تجارب گذشته - ، یونگ معتقد بود افراد با نیرو های مخالف درون خود منازعه می کنند و می گفت بین نقابی که دیگران عرضه می کنیم - پرسونا - و خویشتن شخص منازعه برقرار است ؛ در مورد درونگرایی و برونگرایی هم یونگ نظریاتی داشته است. - پروین، - 1374

نظریه فروید درباره فردصرف نظر از اینکه انسان نظامی از انرژی است ، مانند سایر حیوانات ف تحت تاثیر غریزه یا سائق جنسی یا پرخاشگری نیز قرار دارد . نظر فروید در مورد اهمیت پرخاشگری در رفتار انسان از مشاهدات او ناشی می شود ؛ ولی تفسیر او از این مشاهدات ماهیت کاملا مشخص فلسفی داشت. برای مثال فروید در کتاب تمدن و رنج های ان چنین اظهار نظر کرد که : واقیعتی که در پشت این تمدن قرار دارد و با اشتیاق زیادی انکار می شود این است که انسان ها موجوداتی ارام ، دوست داشتنی و صلح طلب نیستندکه فقط وقتی به آن ها حمله شود از خود دفاع کنند؛ بلکه میل شدید به پرخاشگری را باید به عنوان بخشی از زندگی غریزی آن ها به حساب آورد0 او سپس ادامه می دهد که : در تمام روابط عشقی و عاطفی انسان ها به یکدیگر به جز عشق مادر به فرزند مذکر خود غریزه پرخاشگری قرار دارد .

قبلا گفتیم که فروید نظریه خود در مورد پرخاشگری و غریزه مرگ را در سال 1920 و بعد از دوره طولانی و خونین جنگ جهانی اول منتشر کرد.در نظریه روانکاوی ، صرف نظر از نظریه پردازی رسمی درباره شخصیت ، نگرشی ضمنی به انسان نیز وجود دارد . در این دیدگاه انسان ها مانند سایر حیوانات به وسیله غرایز یا کشش ها بر انگیخته می شوند و در جهت کسب لذت عمل می کنند . انسان همچون یک منبع انرژی است و همین انرژی ثابت را اشکال مختلف ف در جهت برپایی ، ذخیره سازی و آزادسازی صرف میکند.رفتار های انسان با نیرو هایی تعیین می شوند که بخش عمده آن از آگاهی ما خارج است . سر انجام روان کاوی غرایز را با هدف کاهش تنش و رسیدن به ارضا کامل معرفی می کند. - پروین، - 1374فرایندغرایز مرگ و زندگی احتمال تغییر در مسیر و کیفیت غریزه ، بیشتر است. خصوصیاتی چون سیال بودن ، قابلیت تحرک و متغیر بودن غرایز و راه های مختلف ارضا آن هاست که موجب چنین تنوعی در رفتار می شود. در حقیقت، یک غریزه می تواند به طرق مختلف ارضا شود و یک رفتار در افراد مختلف ممکن است دلایل متفاوتی داشته باشد یا به اشکال مختلف ارضا شود.

در نظریه روان کاوی ، هر فرایند را می توان بر مبنای انرژی گذاری برای یک هدف ، یا به صورت نیرویی که از مصرف شدن انرژی جلوگیری می کند ؛ یعنی مانع ارضا غریزی ای می شود ، تبیین کرد. چون این فرایند متضمن انرژی گذاری است، افرادی که بیشتر تلاش خود را برای بازداری از مصرف خرج می کنند، در پایان، احساس خستگی و بی حوصلگی خواهند کرد. رابطه متقابل ابراز غرایز و بازداری آنها ، اساس جنبه های پویای نظریه روان کاوی را تشکیل می دهد و مفهوم اضطراب ، کلید این فرایند است . در نظریه روانکاوی، اضطراب یک تجربه دردناک و هیجانی است و از تهدید یا خطری برای ارگانیسم خبر می دهد . بر خلاف حالت ترس که در آن منبع تنش شناخته شده است ، در حالت اضطراب - شناور و آزاد - ، انسان نمی تواند حالت تنش خود را به شیئی خارجی نسبت دهد.فروید دو نظریه در مورد اضطراب دارد .در نظریه اول ، اضطراب در نتیجه عدم تخلیه تکانه های جنسی به وجود می آید. در نظریه دوم ، اضطراب نشان دهنده هیجانی دردناک است که به صورت علامتی از خطر قریب الوقوع برای - خود - گوشزد می کند تا بتواند دست به عمل بزند. - پروین، - 1374

سطوح زندگی روانی

از دیدگاه فروید دنیای روانی شامل سه سطح است، این سه سطح مدل مکان نگاری او را ترسیم می کند. ناهشیار، نیمه هشیار، هشیار. این سه سطح وجودشان فرضی و انتزاعی است و در بدن جایگاه مشخصی ندارد.

- 1 ناهشیار: مهمترین کانون نظریه روان کاوی و مهمترین بخش شخصیت ناهشیار است. این بخش بزرگترین وسعت را دارد. فروید سطوح فعالیت روانی را به کوه یخ تشبیه کرد که فقط نوک آن روی آب است. بخش اعظمی از قسمتی که در زیر آب قرار دارد ناهشیار است.بخش ناهشیار شامل غرایز، آرزوها و میل ها یی است که به رفتار جهت می دهد. رفتار، اعمال، احساسات و کلمات را در فرد برمی انگیزد. به عقیده فروید انگیزه های ناهشیار، منبع و سرچشمه اصلی رویاها، لغزشهای کلامی، رویدادها و فراموشی ها است. هیچ چیزی بر حسب تصادف اتفاق نمی افتد بلکه هر رفتاری دارای علتی است. این پدیده را جبر روانی می گویند. از نظر فروید ناهشیار راصرفاً به صورت غیر مستقیم می توان ثابت کرد. نشانه های روان آزادگی، لغزشهای زبان معانی نهفته در رویاها و برخی فراموشی های ناشی از سرکوبی ناهشیار را ثابت می کند. خاطرات و تصورات تهدید کننده در سطح هشیاری به صورت تجربیات خوشایند تجربه می شوند.

به نظر فرویدتصورات مبدل معمولاً درونمایه های جنسی و پرخاشگرانه دارند که در دوران کودکی تنبیه و بازداری شده اند و یا به دلیل اضطراب زا بودنشان سرکوب شده اند. اما او نتوانست کل ناهشیار را با توسل به سرکوبی رویدادهای دوران کودکی توجیه کند و برای پر کردن این خلاء مفهوم موهبت نوع پیدایش را مطرح ساخت. بنابراین بخشی از ناهشیار ریشه در تجربیات نیاکان دارد که از طریق نسلهای متمادی به ما منتقل شده است. موهبت نوع پیدایش شبیه مفهوم ناهشیار جمعی یوینگ است. در عین حال این دوتفاوت مهمی دارند. زمانی که توجیهات مبنی بر تجارب فردی کافی نبودند فروید برای پر کردن شکاف های تجارب فردی به تجربیاتی که به صورت جمعی به ارث رسیده اند متوسل شد در حالیکه یونگ به ناهشیاری جمعی تأکید زیادی دارد و این مفهوم یکی از مفاهیم محوری نظریه اوست فروید بعدها در توضیح عقده اودیپ و اضطراب اختگی او مفهوم نوع پیدایشی استفاده کرد.

- 2 نیمه هشیار: این بخش در برگیرنده افکار، خاطرات، ادراکات و اندیشه هایی است که ما در حال حاضر به آنها آگاهی نداریم اما به راحتی و با اندکی تلاش می توان به آنها دست یافت. دو منبع اصلی که نیمه هشیار از آنها نشأت می گیرد: - 1 ادارک هشیار - شامل چیزهایی که الان درک می کنیم، که برای مدت کوتاهی هشیار است و وقتی توجهمان جای دیگری جلب می شود این بخش به نیمه هشیار منتقل می شود - . - 2 تصورات نیمه هشیار که ریشه در ناهشیاری دارد، تصوراتیکه معمولاً سرکوب گشته اند و به شکل مبدل وارد نیمه هشیار می شوند. محتویات نیمه هشیار برخی بهحیطه ناهشیاری رانده می شوند و برخی در شکل مبدل مثل مکانیزمهای دفاعی، لغزش زبان و رویا به هشیاری راه می یابند.

- 3 سطح هشیار: این بخش کوچکترین بخش از سطوح روانی ماست که شامل احساس ها، ادارکات، تفکرات و خاطراتی است که ما در حال حاضر به آنها آگاهی داریم. آن چیزی که ما به آنها آگاهی داریم فقط قسمت کوچکی است از آنچه که در روان و ذهن ما جریان دارد. شامل نوک یک کوه یخ که قسمت اعظم آن در زیر آب پنهان شده است.دو منبع اصلی که محتوای هشیار را شکل می دهند شامل: - 1 دنیای بیرونی و محیط پیرامون است. - 2 نیمه هشیار و ناهشیار.
وقتی ما با استفاده از حواسمان با دنیای بیرونی ارتباط برقرار می کنیم به سطح هشیاریمان وارد می شوند و بخش دوم نیز از طریق تغییر شکل از نیمه هشیار و ناهشیار وارد ذهن ما می گردند. - فیست، - 1394

تکنیک تداعی آزاد فروید

فروید از تداعی آزاد استفاده میکند تا معنی رویا را از ناخودآگاه شخصی بیرون بکشد ولی یونگ که برای ناخودآگاه جمعی اهمیت زیادی قائل است و ناخودآگاه شخصی را چیز کوچکتری بین خودآگاه و ناخودآگاه جمعی میداند کمتر به تکنیک تداعی معانی مراجعه میکند. تکنیک تداعی معانی بههرحال مفید است و از دیدگاه یونگی به کل نقض نمیشود.فرض کنید یک آدم طاووس در رویا ببیند. اینکه آیا این آدم در زندگی شخصی خوب با طاووس سر و کار دارد یا نه در تعبیر رویا مهم است. شاید این آدم طاووسفروش باشد. بههرحال تکنیک تداعی آزاد هنوز لازم است ولی وزن کمتری در دیدگاه یونگی دارد. از یک دیدگاه دیگر کمپلکسهای روانی مجذوب کننده سیستم دینامیکی روان هستند. بنابراین اگر از چیزهایی استفاده شود که با کمپلکسهای روانی در ارتباط هستند تداعیها کمکم میروند به سمت خواستههای سرکوبشده و کمپلکسهای روانی در ناخودآگاه شخصی. یونگ قبول دارد که روش تداعی آزاد از این دیدگاه ما به این مجذوب کننده روانی میرساند ولی یونگ قبول ندارد چیزی که از روش تداعی آزاد نصیب ما میشود معنای واقعی رویاست. از هر نقطهی شروعی به این مجذوب کننده ها میتوان رسید اما صرفا رویاهای شخصی نقاط شروع بهتری هستند.

تاریخچه مکانیسمهای دفاعی
زیگموند فروید، بنیانگذار روانکاوی ایده اعمال دفاعی را در سال 1894 مطرح ساخت. فروید وجود چندین مکانیسم دفاعی را قبول داشت اما عمده تمرکز وی بر واپسرانی بود. نخستین مطالعه جامع و منظم در مورد مکانیزمهای دفاعی در سال 1936 توسط آنافروید در کتاب "ایگو و مکانیسمهای دفاعی" معرفی گردید.
انواع مکانیسمهای دفاعی

واپسرانی: فرد سعی میکند امیال یا خاطراتی را که بیش از حد آزارنده و اضطرابآور هستند، - یا افکار و انگیزههای نامقبول و خاطراتی که باعث شرمندگی و احساس گناه فرد میشوند - از حیطهی خودآگاهی حذف، و از به خاطر آوردن آنها خودداری کند.[6] مثال: شخصی پس از گذشت سه سال از حادثه تصادفش، تنها خاطرات مبهمی را از آن به یاد میآورد.

جابهجایی :انتقال احساس روانی و حالت عاطفی از یک شخص یا شی که مبدأ آن بوده، به شخص یا شی دیگری که معمولا خطر و تهدید کمتری نسبت به منبأ اصلی آن احساس دارد. مثال: مادری که به علت مشاجره با همسایه عصبانی است، کودک را به خاطر انداختن تصادفی لیوان آب کتک میزند .

والایش :شخص سعی میکند امیال - جنسی و پرخاشگرانه - و خواستههای نامقبول و ناپسند خود را به شکلی درآورد که مورد پذیرش و تشویق دیگران قرار گیرد. فروید معتقد بود، غالب هنرمندان شاهکارهای هنری خود را با تصعید عقدهها و امیال واپس زده خود، خلق کردهاند. مثال: فردی که میل به پرخاشگری دارد به ورزشهای رزمی روی میآورد و موفقیتهای زیادی کسب میکند .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید