بخشی از مقاله

مقایسه و بررسی نظریه شخصیت در روانکاوی فروید و مراجع – محوری راجرز

 

چکیده

علم روانشناسی با هدف تبیین و توجیه رفتار موجودات زنده خصوصاً انسان، دارای شاخهها و زیر شاخههای فراوانی است. روانشناسی شخصیت یکی از جذابترین، پیچیدهترین و کارآمدترین این شاخههاست. به دلیل پیچیدگی موضوع شخصیت، تأثیر شرایط اجتماعی، تاریخی و شخصی متفاوت بر نظریهپردازان شخصیت و همچنین نوپایی علم روانشناسی، شاهد نظریههای مختلفی در این بخش هستیم. زیگموند فروید و کارل راجرز از جمله روانشناسان نامآور جهان هستند که نفوذ افکار و آثارشان، حوزههای مختلفی از علم و جوامع انسانی را متأثر ساخته است. در این پژوهش تلاش شده است ضمن بیان مختصر نظریههای شخصیت روانکاوی فروید و مراجع B محوری راجرز، با یک پژوهش تطبیقی به مقایسه و بیان اختلافات و اشتراکات این دو نظریه پرداخته شود. بدون شک وجوه مختلفی از اختلافات و اشتراک این دو نظریه باقی مانده است که لازم است در پژوهشهای بعدی نیز بدانها پرداخته شود. به نظر میرسد به دلیل تفاوت دیدگاه در دو نظریهی روانکاوی فروید و مراجع - محوری راجرز، بیان نکات اختلافی سادهتر از بیان نکات اشتراکی است. نظام روانکاوی به دلیل تأثیر از رویکرد مادهگرایی، علوم عصب شناسی و روانپزشکی تلاش دارد لذتگرایی و اجتناب از درد را اصل بنیادی خویش معرفی نماید. روان کاوی با نگاهی ساختاری بیشتر به ساختمان شخصیت اهمیت زیادی میدهد و با تأسی از علیتگرایی خویش، سطوح شخصیت را لایه لایه به عقب وامیکاود. اما مراجع محوری راجرز با تمرکز بر تجربههای شخصی فرد در زمان حال، آینده را در اینجا و اکنون میسازد. در پایان اینکه هر دو نظام با نگاهی متفاوت مشترکاً خودشناسی را هدف غایی و بلند خویش در نظر دارند.


کلید واژه: نظریه شخصیت، روانکاوی، فروید، مراجع محوری، راجرز.

1


-1 مقدمه

علم روانشناسیبا هدف تبیین و توجیه رفتار موجودات زنده خصوصاً انسان، دارای شاخهها و زیر شاخههای فراوانی است. روانشناسی شخصیت یکی از جذابترین، پیچیدهترین و کارآمدترین این شاخههاست. به دلیل پیچیدگی موضوع شخصیت، تأثیر شرایط اجتماعی، تاریخی و شخصی متفاوت بر نظریهپردازان شخصیت و همچنین نوپایی علم روانشناسی، شاهد نظریههای مختلفی در این بخش هستیم. زیگموند فروید و کارل راجرز از جمله روانشناسان نامآور جهان هستند که نفوذ افکار و آثارشان، حوزههای مختلفی از علم و جوامع انسانی را متأثر ساخته است. نظام روانکاوی فروید به عنوان نخستین نظریهی رسمی شخصیت با دیدگاهی که فقط بر جنبهی بیمار ماهیت انسان متمرکز بوده است، از جانب راجرز به عنوان سخنگوی اصلی روانشناسی انسانگرا، با این دلیل که روانکاوی تصویری محدود و خفتآور از انسان نشان میدهد، مورد انتقاد و اعتراض است. رویکرد روانشناسی انسانگرا با تأکید بر شکوفایی تواناییهای بالقوهی انسان، تلاش دارد تصویری خوش بینانه و زیبا از انسان ارایه دهد. در این پژوهش تلاش شده است ضمن بیان مختصر نظریههای شخصیت روانکاوی فروید و مراجع B محوری راجرز، با یک پژوهش تطبیقی به مقایسه و بیان اختلافات و اشتراکات این دو نظریه پرداخته شود. بدون شک وجوه مختلفی از اختلافات و اشتراک این دو نظریه باقی مانده است که لازم است در پژوهشهای بعدی نیز بدانها پرداخته شود.

-2 گذری بر زندگی و نظریه شخصیت فروید

زیگموند فروید(1856 -1939) 1 دانشمند نامآوری که سرتاسر زندگی خویش را صرف کاوشهای علمی کرده است. او در ششم ماه مه سال 1856 میلادی در شهرک فرایبرگ2 در ایالت مراویای3 مجارستان اتریش به دنیا آمد. نام پدرش ژاکوب4 و نام مادرش آمایی 5 بود. آمایی همسر دوم ژاکوب بود که از شوهرش خیلی کوچکتر بود (شفیعآبادی، .(19 :1385 فروید فرزند اول خانوادهای بود هک سه پسر و پنج دختر داشتند. خانواده فروید با توجّه به منابع مالی محدودی که داشتند، مجبور بودند در آپارتمان پر ازدحامی زندگی کنند. فرویدبا وجود تمایلات شغلی زیادش با توجّه به میراث یهودی بودنش گزینههای شغلی محدودی داشت، بنابراین سرانجام به پزشکی روی آورد(کُری، .(62 :1387 فروید در ابتدا سخت تحت تأثیر نحوهی بهبود بیماران خود، بعد از یادآوریهای روان پالا6بود. اما فوراً دریافت بهتر است برای ایجاد تغییرات عمیقتر و با دوامتر روش خود را عوض کند و بعد از هیپنوتیزم به پالایش روانی7 روی آورد (پروچاسکا و همکاران، .(56 :1385

فروید کنجکاوی علمی را اقتباسی از کنجکاوی جنسی کودکانه میدانست. در واقع، والایش پرسشهای مملو از اضطراب »من از کجا آمدهام؟« و »والدینم چگونه من را به وجود آوردهاند« میباشد (همان: .(56 علیرغم تأکید فروید بر اهمیّت غریزهی جنسی و اعتقاد به اینکه تجارب جنسی اولیّه، عامل ایجاد روان نژندی در بزرگسالی هستند، نگرش شخصی او نسبت به عمل جنسی منفی بود. او غالباً خطرات فتار جنسی را متذکّر میشد (کریمی، .(62 :1380

 

در طی دهههای 1920 تا 1930 همزمان که فروید به اوج شهرت و موفقیّت خود رسید، سلامتی او هم رو به زوال گذاشت. فروید بسیار خلّاق و پرکار بود و اغلب روزی هیجده ساعت کار میکرد که ماحصل آن بیست و چهار جلد کتاب است. فعالیت فروید با وجود بیماری و درد مداومی که داشت تا آخر عمر در سطح بالایی باقی ماند. سرانجام فروید در سال 1939 در لندن درگذشت (همان:

.(62

نظریه شخصیّت فروید: از نظر لیبرت و اشپیگلر 1 ویژگیهای خاص نظریه شخصیّت در روانکاوی عبارتند از: -1 نظریه شخصیّت در روانکاوی دارای ماهیّتی ساختی است. -2نظریه شخصیّت در روانکاوی فرایندی پویا دارد. -3نظریه شخصیّت در روانکاوی فرایندی تکاملی دارد. -4نظریه شخصیّت در روانکاوی مبتنی بر یک نقطه جبری است (شفیع آبادی، .(31 :1385

از دیدگاه ساختی ودر نخستین دیدگاه فروید شخصیّت را براساس آگاهی به سه سطح تقسیم میکند: هشیار،2 نیمه هشیار3 و ناهشیار.4

هشیار شامل تمام آن احساس و تجربه میباشد که فرد در لحظهای خاص از آنها آگاه است. از نظر فروید هشیار بخش کوچک و محدودی از شخصیّت ما را شامل میشود، زیرا در هر زمان بخش کوچکی از اندیشهها و احساسها و خاطرات در آگاهی هشیار ما وجود دارند. بر طبق نظر فروید، ناهشیار کانون نظریهی روانکاوی است. مهمترین بخش شخصیّت که با اینکه نامریی است، از وسعت زیادی برخوردار است. گسترهی سترگ و تاریک ناهشیار در برگیرندهی غریزهها، آرزوها و میلهایی است که رفتار ما را جهت داده و تعیین میکنند. نیرو محرکهی رفتار ما و مخزن نیروهایی است که ما قادر به دیدن و کنترل آنها نیستیم. بین دو سطح هشیاری که ذکر شد، فروید نیمه هشیاری را مطرح کرد. جایگاه تمام خاطرات، ادراکها، اندیشهها و چیزهای مشابهی که هم اکنون از آنها آگاهی نداریم، اما به راحتی میتوانیم آنها را به هوشیاری برسانیم (شولتز، .(58 :1383

در سالهای آخر(1923م) فروید با تجدید نظر در دیدگاهـ خود در تشریح شخصیّت سه ساختـار بنیادی نهـاد،5 خـود6 و فراخـود7را مطرح کرد (شفیع آبادی، .(34 :1385

»نهـاد« نیرویـی است که از غرایـز و از هر کیفیت روانی دیگـری که به ارث برده شده تشکیل یافته است. این نیـروی روانـی مایهی زندگی و پایهی اصلی شخصیت است.نهاد کیفیتی است کاملاً درونی و هیچ اطلاعی از عالم خارج ندارد. فروید عمل نهاد، یعنی سعی در کاستن یا از بین بردن تنیدگی و جلب راحتی و خوشی را اصل لذت8 میخواند و نهاد را تابع آن میداند. نهاد هیچ اصل و قاعدهی دیگری نمیشناسد. نهاد برای پیروی از اصل لذت دو نوع فعالیت در اختیار دارد. یکی »واکنش بازتابی9« و دیگری »نخستین گام کامیابی« (سیاسی، .(6-4 : 1389 اما فرایند نخستین نهاد، به تنهایی نمیتواند تنش موجود را کاهش دهد؛ به عبارت دیگر، فقط با تصور و تخیل نمیتوان نیازها را برطرف کرد. به همین علت، قسمتی از نهاد از آن منشعب میشود و به صورت پاره دوم شخصیت که »خود« نام دارد، درمیآید. »خود« از »اصل واقعیت« تبعیت میکند و از روشهایی استفاده میکند که به آنها »فرایند ثانویه« میگویند. فرایند ثانویه، همان طرز تفکر واقعبینانه است. خلاصه اینکه خود را میتوان قدرت عاقلهی تصمیمگیرنده و اجرایی شخصیت دانست؛ زیرا با تعقل و واقعبینی، بر هر نوع واکنش انسان نظارت میکند (شاملو، .(34- 33 :1388 اضطـراب فرد، هشداری است که خبر مـیدهد خود در خطر است و اگر اقدامـی صورت نگیرد ممکن است به طور کلی درهم شکسته شود. یکی از راههای دفاعیفرد برای مقابله با اضطراب و جلوگیری از خُرد شدن خود، به مکانیسمهای دفاعی متوسّل میشود(کُری، .( 66 :1385 »مکانیسمهای دفاعی شیوههای غیر ارادی و تقریباً ناخودآگاهانه و غیرتعقلی برای کاهش اضطراب و حفظ شخصیّت هستند که تحریف و خودفریبی، کم و بیش در آنها به چشم میخورد« (شفیع آبادی، .(55 :1385

 

» فراخود« ارزشهای اخلاقی و اجتماعی درونی شدهی شخص است. اصول و موازین اخلاقی یک جامعه از طریق پاداش و تنبیه یا تأیید و عدم تأیید دیگران در کودک شکل میگیرد و درونی میشود. در حدود سنین چهار تا پنج سالگی، کودک دربارهی خویش به قضاوت میپردازد تا ببیند آیا با ارزشهای اخلاقی جامعه مطابقت دارد یا نه. »فراخود« تابع اصل کمال است و برای رسیدن به آرمانها جلو تسلط و لگام گسیختگی »نهاد« را میگیرد. به عقیدهی بعضی از روانکاوان »فراخود« دارای دو بخش است یکی خودآرمانی1 و دیگری وجدان. در فرایند رشد شخصیت کودک به تدریج »فراخود« را جانشین والدین و کنترل آنان میکند (رحیمیان، .(23 :1381

از دیدگاه پویایی شخصیت فروید معتقد است منبع انگیزش رفتار که در درون خود انسان قرار دارد به نام لیبیدو یا انرژی روانی معروف است. این انرژیعمدتاً انرژی غریزی است و وابسته به غرایز جنسی است که آن را لیبیدو مینامد. لیبیدو نیرو محرکهای است که انسان را به جنبش و تکاپو میاندازد و انرژی روانی اعمالی را مانند فکر کردن، ادراک، احساس و یادآوری تأمین مینماید. این اعمال روانی میتوانند به صورت اعمال جسمانی ظاهر شوند. اعمال صادره از فرد و چگونگی شخصیّت فرد، تابعی از نحوهی توزیع انرژی روانی است. بنابراین برای اینکه شخصیّت پایداری به وجود آید، به توزیع متعادلـی از انرژی روانی در وجود انسان نیازمندیم (شفیع آبادی، .( 42 :1385 به عیارت دیگرپس از تکمیل رشد سه بخش شخصیت، انرژی روانی، که در ابتدا صرفاً به نهاد تعلق داشت، اکنون بین نهاد، خود و فراخود تقسیم میشود (همان: .(38

از دیدگاه فرایند تکاملی رشد شخصیت هم فروید معتقد است همزمان با رشد کودک انرژی روانی ( لیبیدو) در ناحیهی خاصی از بدن تمرکز بیشتری مییابد که در رشد شخصیّت و هدایت تکانههای جنسی نقش مهمی دارد. در هر مرحله از سیر تکامل روانی-جنسی احتمال بروز تعارضها و کشمکشهایی وجود دارد که لازم است در همان مرحله حل و فصل شوند. در صورتی که در مرحلهای تعارضها حل نشوند، مقداری انرژی روانی در آن مرحله تثبیت میشود که تأثیر زیادی بر تکوین شخصیّت فرد دارد. کودک مراحل زیر را در جریان رشد روانی - جنسی خود به ترتیب طی میکند (رحیمیان، .(24 :1381 فروید طی بیان فرایند تکاملی، سنخهای شخصیتی متأثر از دورههای مختلف روانی - جنسی را معرفی مینماید.

فروید دیدگاه جبری در نظریه شخصیّت را به این طریق توصیف میکنـد که تمـام رفتـارهای انسـان به وسیله نیروهایی درونی تعیین میشوند و به وجود میآیند. بنابراین تمام رفتارهای انسان معنی دارند. براین اساس حتی سادهترین اتفاقات رفتار انسان تحت تأثیر عوامل پیچیدهی روانی هستند که حتی امکان داردفرد کاملاً از آنها آگاه نباشد. فراموشکاریها، اعمال سهوی و اشتباهی که در زندگـی

روزمرهی همگان فراوان یافت میشوند، نشانهای از تأثیر جبرگرایی روانی2 بر شخصیت انسان هستند (شفیع آبادی، -49 : 1385 .(50 براساس این فرض همهی جنبههای زندگی روانی معین میباشد و هیچ چیز در زندگی روانی طبق شانس و اتفاق نیست (استوارت، .(362 : 1386

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید