بخشی از مقاله
چکیده:
یکی از چالشهای پژوهشی امروزه در علم یاددهی -یادگیری پاسخ به این سؤال است که بهکارگیری یافتههای برآمده از مطالعات علوم اعصاب شناختی درباره یادگیری تا چه حد میتواند در بهبود کیفیت آموزش و بهطور خاص آموزش پزشکی مؤثر افتدو اساساً زبان علوم اعصاب و علم یاددهی -یادگیری تا چه اندازه مشترک است؟ درحالیکه آموزههای قبلی بر اهمیت مفهوم طرحواره یا قالبهای ذهنی بهعنوان زیرساخت فراگیری جدید، تأکید داشتهاند، علوم اعصاب شناختی در پی این است که دانش، بینش و تجربه، چگونه در مغز پردازش میشوند و ارتباطات عصبی موجود در مغز چطور موجبات یادگیری جدید را فراهم میآورند. اطلاعات کدگذاری شده در هیپوکامپ میتواند به شیو ه ای پایا در شبکههای نئوکورتیکال نهادینهشده، طرحوارهها را شکل دهد .بهرهگیری از این سازوکارها در بهبود آموزش خصوصاً آموزش پزشکی چگونه میسر است؟ بینش فعلی برآمده از پژوهشهای بنیادی و کاربردی علوم اعصاب شناختی، روانشناسی شناختی، پژوهشهای علم یاددهی-یادگیری، تحول در امر آموزش ازجمله آموزش پزشکی را نوید میدهد .این مقاله به بررسی فصول مشترک علوم اعصاب، مطالعات شناختی و آموزش پزشکی میپردازد.
کلید واژه : یادگیری ، یادهی، علوم شناختی ، اموزش پزشکی
مقدمه:
علوم اعصاب بهویژه شاخهای از آن به نام علوم اعصاب شناختی، ابزارهای الکتروفیزیولوژیک و روشهای تصویربرداری دانش، بینش و تجربه در ذهن را برای درک نحوه پردازش و مسیرهای عصبی دخیل در آنها به کار گرفته است
- 1 - از سوی دیگر، دلایل زیادی در ضرورت تبیین رابطه علوم اعصاب شناختی و آموزش و یادگیری مطرحشده است. کهذیلاً به برخی از آنها اشاره م میگردد. بهبود وضعیت آموزشوپرورشخصوصاً در مورد کودکان، از مهمترین اولویتهای راهبردی بسیاری از کشورهاست . ازآنجاکه مغز عضو اصلی دخیل در فرایند یادگیری است، تولید و توسعه دانش درباره کارکرد مغز میتواند به بهبود برنامههای آموزشی بینجامد.علوم اعصاب شناختی با سرعت و شتابی قابلتوجه رو به رشد است و بر اساس یافتههای آن رویکرد علمی به آموزش در کلاسهای درس میتواند روزبهروز از مسیر پرابهام کنونی فاصله بگیرد
- 2 - انقلاب چندرسانهای نیز به نحو چشمگیری بر طیف وسیعی از یادگیریهای انسان اثر گذاشته است .
- 3 - رشد ساخ تمند ذهن نسل جدید، تا حد زیادی به بهرهبرداری از فناوریهای جدید وابسته است.
با بهرهمندی از فناوریهای پیشرفته، مانند تصویربرداری مغزی، اطلاعات مربوط به کارکردهای مغز طی دو دهه اخیر چند برابر شده است یافتههای پژوهشگران، موجی از بینشهای جدید در مورد حافظه، توجه و هشیاری، تفکر، هیجان، انگیزش و یادگیری را به ارمغان آورده بهطوریکه برنامهریزی در مورد مسائل انسانی و موضوعات اجتماعی را آشکارا تحت تأثیر قرار داده است تصویر علوم اعصاب بر حوزههایی چون روانشناسی تأثیری به سزا داشته و زمینه توسعه رشتههایی مانند علوم اعصاب شناختی، روانشناسی شناختی تحولی، شناخت اجتماعی و علوم اعصاب اجتماعی را فراهم ساخته است .دراین بین کاربرد علوم اعصاب در حیطه علوم تربیتی، گستردهتر از سایر زمینهها نمود یافته است دانستن جزئیات کارکرد مغز در فرایند آموزش و یادگیری با بهرهگیری از مطالعات تصویربرداری عصبی، اطلاعات ارزشمندی را در اختیار قرار داده است و در پرتو آن دانشمندان حوزه یادگیری و یاددهی،یافتههای علوم اعصاب را در عرصه تعلیم و تربیت به کار گرفتهاند. حوزه مطالعاتی جدیدی تحت عنوان علوم اعصاب تربیتی، با تلفیق روشهای علوم اعصاب شناختی به ویژه تصویربرداری کارکردی مغز با علوم تربیتی، سعی در بررسی علمی مسائل یاددهی و یادگیری دارد
- 4 - تعامل علوم اعصاب و علوم تربیتی میتواند در بهبود نظریه، تفکر و عمل در حوزه علم یاددهی -یادگیری مؤثر افتد .البته آشنایی با چگونگی یادگیری مغز، پیشنیاز هرگونه بحث در تلفیق کاربردی این دو حوزه است پژوهشهای علوم اعصاب نشان داده است که یادگیری، در جریان تغییر سازمان کارکردی مغز صورت میگیرد و لذا تدریس، نوعی هنر تغییر مغز است که پیوندهای جدیدی رابین محرکها، تجربیات و رفتار فراگیر ایجاد میکند .انعطافپذیری مغز که لازمه تطابق مداوم مغز با شرایط در حال تغییر محیط است، ایجاد چنین پیوندهایی را ممکن میسازد. بنابراین، مهمترین حلقه اتصال علوم اعصاب و آموزشوپرورش مطالعه ماهیت و چگونگی یادگیری و شکلگیری حافظه است .