بخشی از مقاله
چکیده
علامه جعفری هنر ارزشی را در بستر حیات معقول امکان پذیر می داند و اخلاق و ارزش های اخلاقی را نیز بدون رقم خوردن در بسترحیات معقول فاقد ویژگی های متعالی و ارزشمند بر می شمرد.وی بر اساس تعریفی که از هنر بیان می کند آن را دارای سه مولفه می داند و معتقد است مولفه اول احساس خاص است که محصول نبوغ یا اشتیاق خاص است. علامه این مرحله را مستعد برخورداری از ارزش ها ست.
این دیدگاه باتوجه به مبانی فکری علامه قابل بررسی و تحلیل است مولفه دوم مغز وروان است که می توان آن را هویت نفس آدمی دانست در این مرحله است که هنر ارزشمند یا بی ارزش شده و خلعت اخلاقی بودن یا غیر اخلاقی بودن متصف می گردد.و مرحله سوم و قطب سوم وجود عینی هنر در جامعه است که علامه بر اساس هدف فاعل هنری آن را اخلاقی یا غیر اخلاقی قلمداد می کند و بسته به انگیزه هنرمند ارزش آن را ترسیم می کند.
باتوجه به ویژگی هایی که ایشان برای اخلاق در حیات معقول بیان می دارد می توان پیوند هنر واخلاق را بر اساس این ویژگی ها در 5 محور: .1سرشت عالی و متعالی، .2فرا احساسی بودن ،.3مبداء وجدانی و اختیاری،.4اصالت داشتن و تبعی نبودن و.5دینی بودن دانست. این ویژگی ها اخلاق و هنر را در پیوند با یکدیگر در خدمت کمال انسانی مبتنی بر هدف خلقت که همان حیات معقول است قرار می دهد.مسئله این مقاله تحلیل و بررسی چنین پیوندی بین اخلاق و هنر بر اساس دیدگاه های علامه جعفری با تاکید بر آثار مکتوب ایشان است.
.1بیان مسئله
رابطه ی اخلاق وهنر یکی از پرسش های اساسی فیلسوفان اخلاق از یکسو ودغدغه ی هنرمندان از دیگر سوست. رابطه ی این دو مقوله که هرکدام داعیه دار بعدی از ابعاد وجود انسانیست یکی از سوالات مهم انسان است . اساسا هنر واخلاق هردو برخاسته از وجود آدمی است و ابعاد مختلف وجود آدمی را به خود درگیر می سازد.انسان که بر خوردار از اندیشه ، عواطف ورفتاراست می تواند در همه این ابعاد هنر خود را به منصه ظهور برساند و از سوی دیگر اخلاق و ارزش های اخلاقی را نیز در وجود خود به واسطه ی ابعاد وجودی خود رقم زند.اینکه این دو مقوله چه ارتباطی با یکدیگر دارد ذهن اندیشمندان عرصه هنر و اخلاق را به خود معطوف داشته و در باره آن دیدگاه هایی مطرح کرده اند.
- آزاده فر وهمکاران - 1394:از طرفی برخی مطالعات به رویکرهای مختلف این مسئله مثل روانشناسی اخلاقی ، یا جامعه شناسی اخلاقی هنر توجه داشته اند - بلخاری: - 1395ولی می توان به جهت بنیادی و فلسفی چنین رابطه ای را با معیارهای عقلی ونقلی سنجید. می توان رابطه هنر واخلاق را از منظر منظقی سنجید . دراین صورت پرسش این است که آیا رابطه ی ایندو عموم خصوص من وجه است یا مطلق. این بدان معناست که این دو مقوله باهم بی ارتباط نیست، هرچند برخی خواسته اند بین ایندو مسئله تباین قائل شوند.
چنین دیدگاهی اساسا هنر را با معیار زیبایی شناسی صرف مورد توجه قرار می دهد و معتقد است اخلاق مانع ظهور خلاقیت و بروز توان و استعداد افراد وجلوه گری روح و غرایز وجود آدمی می شود و دست و پای هنر را به نحوی می بندد.این دیدگاه که بین زیبایی شناسی و ارزش شناسی تفکیک قائل می شود مورد نظر پژوهشگران عرصه اخلاق بوده است. - کرول،2 - 1392 علامه نیز به فراخور مباحث به این مسئله پرداخته ولی آنچه مد نظر ماست و بر اساس دیدگاه علامه به عنوان پیش فرض پایه بحث ما قرار می گیرد رابطه ی تنگاتنگ زیبای شناسی و اخلاق در مقوله هنر است.
نوع دیگر رابطه را می توان براساس تعریف ایندو قلمداد کرد.تعربف که شامل موضوع،روش وهدف است نیز حائز اهمیت است .در این صورت باید از رابطه ی موضوع ، روش و غایت هرکدام را در بوته مقایسه سنجید و از دل چنین مقایسه ای به تعامل و رابطه اینو پرداخت . دیدگاه علامه در بحث رابطه هنر و اخلاق نزدیک به این رویکرد است.البته می توان در رابطه هنر واخلاق از دیدگاه علامه گاه از شخص هنرمند به عنوان فاعل اثر هنری سخن گفت در این صورت سخن از هنرمند فضیلت محور است که هنر را در بستر حیات معقول با اهداف متعالی گره می زند. مهم ترین پرسش این مقاله بر این استوار است که آیا اخلاق و هنر در تعامل بایکدیگرند یا در تقابل ، مهم ترین عنصری که می تواند اخلاق و هنر را در پیوند با یکدیگر قرار دهد چیست؟ چه ویژگی های مشترکی این دو مقوله را در ابعاد مختلف هم داستان و هم سو ساخته و به آنها معنا می بخشد؟
آنچه اجمالا ی توان بیان کرد آن است که ایشان در بستر حیات معقول به تعریف اخلاق و هنر بطور جداگانه مبادرت می ورزد . علامه در اصل هنر نیز به بحث اخلاقی می پردازد وباتقسیم هنزر به هنر برای هنر هنر برای انسان وهنر برای حیات معقول به هنر یک نگاه ارزشی واخلاقی می بخشد. او هنر اخلاقی را در خدمت حیات معقول بر می شمارد.نکته دیگر تعریف علامه از هنر است. در تعریف علامه از هنر نیز می توان بعد ارزش شناسی هنر راجستجو کرد.
از مرحله تصور وشکل گیری روح هنری که مبنای جوشش و تصعید است ودیگری جهت دادن هنر و در نهایت خلق اثر هنری است که علامه از آن سخن می گوید.از اینرو تحلیل تعریف این دو مقوله بر اساس حیات معقول همچنین بیان سه مرحله ای از هنر و سنجش ارزشی این سه مرحله از دیدگاه وی ویژگی های مشترکی را برای این دو مقوله دست می دهد که مدلی تعاملی از اخلاق و هنر از دیدگاه ایشان پیشنهاد می دهد. مقاله حاضر در صدد تبیین این مسئله است.
.2تبیین چیستی اخلاق
واژه » اخلاق « بر وزن اَفعال«» و جمع خُلق«» است که به ویژگی های نفس انسان گفته می شود. برخی نیز معتقدند اخلاق جمع مکسر خُلق«» به معنای نرمی و صافیخَلَقَیا«» به معنای اندازه، هیئت و شکل می باشد . - ابن فارس، - 16 :1387صاحب مفردات معتقد است اخلاق جمعخُلق و به معنای نیرو و سرشت باطنی است که تنها با دیده غیرظاهر،قابل درک است درمقابل خَلق، که به شکل و صورت و ویژگی های جسمی که قابل رؤیت با چشم ظاهر است اطلاق می شود. - راغب اصفهانی، بی تا: - 164
. 2 کتاب »هنر و قلمرو اخلاق«، دو مقاله از کرول را شامل میشود. هر دو مقاله را انتشارات آکسفورد در قالب گزیده مقالات دو دهه اخیر کرول، با عنوان »هنر در سه بعد« منتشر کرده است. کرول به همراه بریس گات از مدافعان اصلی نقد اخلاقی هنر در سال های معاصر به شمار میروند. در کنار این معنای ظاهری و لغوی در معنای اصطلاحی نیز صاحب نظران حوزه اخلاق به ویژه رویکرد اخلاق فلسفی خُلق«» را کیفیات نفسانی ای گویند که موجب می شود افعال متناسب با آن،بی درنگ و بدون تأنی از فرد صادر شود. - ابن مسکویه،:1426 - 84 و برخی مثل خواجه ی طوسی اخلاق،جمع خلق و خلق ملکه ایست نفس را که مقتضی سهولت صدور فعلی از او بی احتیاج به تفکر و رؤیتی باشد. - طوسی،بی تا: 95؛ - این »ملکه« در مقابل »حال« قرار دارد.
حال بر خلاف ملکه،کیفیت سریع الزوالی است که میتواند پس از ممارست و تمرین،ملکه انسان گردد. منطبق بر دیدگاه ابن مسکویه این ملکه درونی،می تواند،فطری یا اکتسابی باشد یا منشأ وراثتی داشته باشد. - همان: - 101 این تعریف را کسانی مثل ملامحسن فیض کاشانی ومرحوم احمد نراقی نیز برگزیده اند. - فیض کاشانی، 95 :1342،5 ؛ نراقی، 1 :1383، - 22اما هیچ یک از این منشأها دخلی در خود معنای خُلق ندارند. این صفات راسخ درونی ممکن است فضلیت باشند و منشأ اعمال پسندیده یا رذیلت باشند و منشأ اعمال ناپسند.این رویکرد اخلاق به صفات درکنار رویکرهایی چون رفتار گرایی در اخلاق و دیگر تعاریف برخاسته از نظریات هنجاری می تواند محل تامل باشد باری نگاه علامه به اخلاق رویکرد فلسفی محض ومبتنی بر نفس صرف نیست بلکه ریشه در علوم و معارف دینی نیز دارد.
علامه جعفری در مواضع مختلف به تعریف اخلاق وچیستی آن توجه دارد.چه در مسئله معرفت شناسی که از آن به عنوان یکی از اساسی ترین وباشرافت ترین عوامل شناخت یاد می کند وهم در بحث حیات معقول که به تبیین آن می پردازد. وی در تعریف اخلاق در جایی آورده » شکوفایی همه ابعاد مثبت انسانی در مسیری که به سمت هدف اعلای زندگی پیش گرفته است.«در این نگاه علامه از اخلاق تعبیر به شکوفایی می کند آن هم در همه ابعاد وجودی انسان. این شکوفایی در همه ابعاد معرفتی ،عاطفی و رفتاری قابل انطباق است از این منظر علامه نتیجه چنین تفسیری از اخلاق را بر اساس دیدگاه های مطرح شده نزد دانشمندان شرق وغرب مطرح و معتقد است :تفسیر برای اخلاق، هواداران فراوانی از انسانشناسانِ صمیمیِ شرق و غرب دارد.
- جعفری، :1393 ص: - 59وی علامه بابیان این شعر بیان می کند مقصود شاعر خوش برخوردی و نرم خویی و نشان دادن دندان ها از شکاف لب ها به مردم نیست که خنده نامیده می شود، بلکه مقصود، همان شکوفا شدن ابعاد مثبت یک امت است که او را برای تحصیل »حیات معقول -« که رکن اساسی آن، شناخت است- به تکاپو می اندازد. - همان، - 60 در اصل علامه تحویل بردن اخلاق به صرف خنده رویی و خوش اخلاقی و یک حس گذرا و نمایش ظاهری فرا تر می داند. وی در تشریح چنین تصویری از اخلاق به تعریف برخی متفکران غربی از اخلاق روی می آورد: »زندگی آدمی بیش از آن که به نان بسته باشد، به ایجاب بسته است. دیدن و نشان دادن کافی نیست. فلسفه باید به منزله یک انرژی باشد؛ باید عملش و اثرش به کار بهبود بشر آید.
سقراط باید در آدم وارد شود و مارک اورل را به وجود آورد. به عبارت دیگر: از مرد »سعادت«، مرد »عقل« حاصل دارد؛ مبدل کردن عدن به دانشکده. علم باید اکسیر مقوی باشد. تلذذ؟ چه هدف ناچیز و چه جاهطلبیِمقداریبی است ! تلذذ کار جانوران است . پیروزیِ واقعیِ جانِ آدمی، فکر کردن است؛ فکر را برای رفع عطش آدمیان به کار بردن، معرفت خدا را هم چون اکسیر به هم دادن، در وجود همه کس وجدان و علم را دست در آغوش کردن و با این مواجهه اسرارآمیز، رستگارشان ساختن. چنین است وظیفه فلسفه واقعی.اخلاق، یک شکفتگی حقایق است. سیر و سلوک به عمل منتهی می شود؛ کمال مطلق باید عملی باشد؛ ایده آل باید برای روح آدمی قابل استنشاق، قابل درک و قابل خوردن باشد.همین ایده آل است که حق دارد بگوید: »این گوشت من است، این خون من است - .«
علامه باتوجه دادن به جمله » اخلاق یک شکفتگی حقایق است «،بیان می کندکه این جمله، به صراحت و به طور مستقیم، اخلاق را با شکفتگی حقایق معرفی می کند، نه شکفتگی حقایق را یکی ازمحصولات اخلاق . پس از بیان چنین مطلبی ایشان عالم اخلاقی را عاملِ انسانیِ شناخت نیز توصیف کرده، و معتقد است شکفتگی حقایق و واقعیات که عالی ترین محصول ارتباط انسان با دو قلمروی جهان و انسان است، می تواند شناخت را هدف و فلسفه زندگی نیز معرفی کند.این نگرش از اخلاق نزد علامه که اخلاق را عامل . 3 و هنگامی که خدا در نتیجه انحرافات امتی، بخواهد امتی را در خواب غفلت و جهالت فرو ببرد، تا در تباهی غوطهور شود، اخلاق آن امت را تباه میکند.هنگامی که خدا بخواهد امتی را بیدار کند، تا بر پای خود بایستد و از خود بیگانه نشود، اخلاق آن امت را شکوفا میسازد.