بخشی از مقاله

چکیده

انسان، کانون اندیشههای علامه جعفری و »حیات معقول«، قله مباحث ایشان درباره انسان است. از نظر ایشان حیات معقول برای انسان، بدون شناخت حقایق هستی ناممکن است و شناختی که شرط تحقق حیات معقول است، »شناخت مذهبی« یا همان »معرفت دینی« است. معرفت دینی، معرفت حکایتگر متعلق به حقایقی است که تعلق نفس انسانی به آنها، همان حیات معقول است؛ البته تعلقی وجودی و عینی نه صرفا ذهنی و مفهومی. بنابراین، تعریف علامه از حیات معقول، به »فعلیت یافتن همه استعدادهای انسان، در راه وصول به حقیقت غایی هستی« و »سیر در مسیر جاذبه ربوبی« ناظر به درک وجودی حقایق هستی توسط انسان است. بنابراین، معرفت دینی، به معنای درک حضوری حقایق دینی، شرط لاینفک تحقق حیات معقول در وجود انسان است.

مقدمه

شناخت انسان، در طول تاریخ، مسأله اصلی خود انسان بوده و هست. این مسأله در فرهنگ اسلامی، در قالب سه پرسش به هم پیوسته »ازکجایی «، »درکجایی« و »روبهکجایی« ، تبلور دارد. پاسخ علامه جعفری به این پرسش سه وجهی، نه پایان راه، بلکه آغازی است بر مسألهای دیگر و آن »هدف از شناخت انسان« است. علامه، تحلیلهای عقلی خود درباره انسان را با روش انضمامی و توجه به عینیت های موجود در حیات انسان ارائه میکند. از اینرو می توان گفت کانون منظومه فکری علامه، انسان است.

نظام انسانشناسی علامه، اضلاع علمی، معرفتشناختی، هستی شناختی و دینشناختی دارد. ایشان در آثاری ازجمله »انسان در تصعید حیات تکاملی«، »آفرینش انسان«، »طرح ژنوم انسانی « و...، به طور مستقل به مباحث انسانشناسی پرداخته است؛ اما در آثار مختلف دیگر، مانند »شرح نهج البلاغه« و »شرح مثنوی«، نکات، مسائل، نظرات و تحلیلهای عمیقی را به طور ضمنی ارائه کرده و نهایتا مطالب را به معیار قرآن و سنت سنجیده است. نیل به شناخت انسان، با استفاده از مؤلفههای نظری و عملی، آغاز راهی بلندتر و پاسخی برتر به پرسش از هدف و فلسفه وجودی انسان، یعنی »حیات معقول« است.

علامه در آثار مختلف خود، دو مفهوم »شناخت« و »انسان« را تبیین و تحلیل و از این تبیینها در مبحث کلیدی حیات معقول بهرهبرداری کرده است. علامه، در مباحث شناخت، پس از ذکر اقسام مختلف شناخت، شناخت مذهبی را برترین و جامعترین شناخت دانسته است. این قسم از شناخت، که شناخت حقیقی انسان، به تمام معنا از آن تامین میشود، رکن حیات معقول است. حقایق غیبی، مهم ترین مصادیق شناخت مذهبی هستند و علامه این معنا را در پرتو عقل و »وحی« ملاحظه و تبیین کرده است.

.1 معرفتدینی

علامه جعفری در سخنان خود، واژه »شناخت« را به معنای معرفت و واژه »مذهب« را در معنای دین به کار برده است. از اینرو، شناخت مذهبی، در کلمات ایشان، به معنای معرفت دینی است. البته ایشان از »معرفت« تفسیری خاص دارد. معرفت، در تفسیر ایشان، معرفت وحیانی یا الهام الهی است؛ همان که مصداق معرفت دینی یا همان شناخت مذهبی است. تبیین معنای اصطلاح معرفتدینی، نیازمند ارائه معنای دو واژه »معرفت« و »دین« است. معناهای این دو واژه، در آثار علامه جعفری با تبیینهای مبسوط و دقیق ارائه شده است.

.1.1 شناخت - معرفت -

معرفت، علم و آگاهی، مفاهیم مترادف »شناخت« هستند. این واژه در آثار حکما با تناوب با مترادفات خود، به یک معنا مورد استفاده بود و آن، مطلق آگاهی است - صدرالمتالهین، اسفار، ج3، ص301؛ علامه طباطبایی؛ نهایه الحکمه، ص240؛ سبحانی؛ نظریه المعرفه، ص34 و... - . علامه جعفری، در سخنان خود، بیشتر واژه شناخت را به کار برده است.2 ایشان شناخت را به ارتباط »من« و »جز من« تفسیر کرده است - مجموعه آثار، ج» 4معرفت شناسی«، ص. - 23 حال، اگر ارتباط »من« با »جز من « ممکن باشد، به طریق اولی ارتباط »من« با خود »من« نیز ممکن خواهد بود. بنابراین، علامه ضمن تعریف شناخت، به امکان شناخت و نیز اقسام شناخت، یعنی حضوری و حصولی، توجه دارد.

ایشان در عبارتی، تفکیک معلومبالذات از معلوم بالعرض و نحوه اتحاد عاقل با معقول را، به عنوان عامل ادراک، مدنظر گرفته است - شرح نهج البلاغه، ج2، ص. - 151 بنابراین، میتوان تعریف ایشان از شناخت را چنین بازگو کرد که: شناخت، یعنی ارتباط »من« با خود »من«، به نحو وجودی و با غیر »من«، به نحو مفهومی. علاوه بر این که علامه نخستین مصداق علم حضوری، یعنی علم نفس به خود را نیز در این تعریف ملحوظ داشته است. این معنا، گامی اساسی در راه شکست ایدهآلیسم است - همان، ص. - 151

علامه در بیان اهمیت شناخت و جایگاه آن در نظام اندیشه عقلی، ارتباط شناخت با فلسفه را مطرح کرده و دیدگاه دو شخصیت را ذکر کرده است. جمله کندیاک، متفکر مادی، که فلسفه را به »تحلیل احساس بشری« تفسیر کرده و جمله صدرالمتألهین، که فلسفه را »به استکمال نفس انسانی از راه معرفت به حقایق هستی و حکم به وجود آن حقایق از راه برهان و صیرورت انسان به عالم عقلی مشابه عالم عینی« تفسیر کرده است، نشان از این است که شناخت زیربنای فلسفه است - مجموعه آثار، ج» :4معرفت شناسی«، ص22و. - 23

اگر فلسفه را به کشف هستی، - اعم از مادی و عقلی فرامادی - تفسیر کنیم، شناخت، رکن اساسی و محور فلسفه است. بدون شناخت، فلسفه تحقق نمییابد و بدون فلسفه ارتباط انسان با هستی قطع است. ایشان میگوید: »فلسفه یعنی برداشت یک ذهن از جهان عینی به وسیله شناخت« - همان، ص. - 23 هر فلسفهای مبتنی بر شناخت است و صحت و صدق فلسفه وابسته به صحت و صدق شناخت است - همان، ص. - 23

ایشان، معیار صدق و صحت شناخت را از قواعد منطق صوری برتر برده و ماده استدلال را ملاک صحت و صدق شناختها دانسته است. این همان است که مانع مغالطههای برهاننما و ضدعلمِ علمنما می باشد - همان، ص. - 24 اکنون، آن جهانبینی قابل اعتماد است که بر شناختهای صحیح و صادق مبتنی باشد، نه جهانبینیهایی که مبتنی بر سفسطههای قیاسنما باشد - همان، ص23و. - 24 علامه با تعبیر »اجزای جهان هستی، موضوع معین برای شناختجریانیو متصل است در برابر یک جریانِ متصلِ دیگر به نام حواس و ذهن« و عبارت »میتوان واحدهای متصل از جهان عینی را با واحدهای متصل از حواس و ذهن در ارتباط گذاشت«، به ارتباط هستیشناختی درککننده و درکشونده اشاره دارد - همان، ص. - 27

علامه جعفری در معرفتشناسی، واقعگراست. یعنی دستری به معرفت واقعیتهای هستی را ممکن میداند. این مطلب با توجه به مطلبی بسیار مهم در گفتار ایشان به دست میآید. از نظر ایشان، شناخت توسط حواس و ذهن تحقق مییابد و اگر کسی از یک یا چند حس محروم باشد، از آن قسم شناختها نیز محروم خواهد بود - شرح نهجالبلاغه، ج2، ص - 152؛ اما حواس و ذهن در ادراک مستقل نیستند؛ بلکه در اختیار قدرتی برتر به نام »روح« قرار دارندمدرِ.ک حقیقی، روح، یا همان »من« است - مجموعه آثار، ج» :1عرفان اسلامی«، ص - 337؛ نه حواس و ذهن. ویژگی این وجود برتر از حواس و ذهن، ثبات و تغییرناپذیری در عین بروز تغییر در حواس و مدرکات ذهن است.

بدین ترتیب، ایشان در یک عبارت کوتاه، علاوه بر امکان معرفت، ابزار شناخت و نیز مدیر فرایند شناخت و ثبات وجودی آن را نیز مدنظر قرار داده است. پیوند واقعگرایی معرفتشناختی با واقعگرایی هستی شناختی علامه در این عبارت ایشان متبلور است که: »ستارگان وجود دارند، زمین و موجودات زمینی واقعیت دارند و موقعی که انسان با واقعیات جهان هستی ارتباط علمی پیدا میکند، این واقعیتها نمودار و عظمتهای بیشتری را در جهان درونی قابل مشاهده میسازد.

یعنی انسان با مشاهده انواع محدودی از زیباییها در جهان عینی، با زیبایی های با عظمتتر نامحدودتری در درونش روبرو میشود« - شرح نهجالبلاغه، ج2، ص153و. - 154 این معنا در کلام علامه با حضور در آستان قرآن به تعالی رسیده است. ایشان بارها توجه قرآن کریم به شناخت و ارزش و جایگاه آن را یادآور شده و سخنان مبسوطی را به این مطلب اختصاص داده و در نکتهای دقیق، پیرو قرآن، اساس معرفت را به خدا مستند و متکی میداند.

نکته کلیدی این است که از نظر علامه، اهتمام قرآن کریم به شناخت، از این روست که شناخت، شرط و رکن حیات معقول است. ایشان تصریح میکند: »فراوانی آیات و تأکید آنها در مسائل مربوط به شناخت، هیچ هدفی جز تفسیر و توجیه حیات معقول ندارد. به این معنی که اگر هر فرد و جامعهای بخواهد از یک حیات معقول و بنا به فرمودهقرآن از حیات طیّبه برخوردار شود، باید رابطه خود را با شناخت و انواع و ابعاد، وسایل و انگیزهها و نتایج آن با منطق واقعیِ آن حیات، تصفیه کند. به عبارت دیگر، شناخت از دیدگاه قرآن، آن روشنایی است که حیات معقول آدمی را تفسیر می کند و آنرا از زندگی معمولیِ نامعقول جدا میکند« .

.2.1 دین

دین در منظومه اندیشه علامه جعفری، رکن و شرط حیات معقول و ارزش آن به مبدء ایجادی آن، یعنی حقتعالی و اراده تشریعی اوست - فلسفه دین، ص. - 388 اما ارائه تعریفمنطقیِ جامع و مانع از این حقیقت، دارای مشکلات و چالشهای گستردهای است. تعریفهای موجود از دین، نه از نظر روش، نه از نظر مصداق، نه از نظر محتوا و...، وحدت و وجهجامع ندارند. برخی تعریفها عام، برخی ماهوی، برخی روانشناختی، برخی جامعهشناختی، برخی غایت گرایانه و برخی اخلاق گرایانه و... هستند. از این رو ایشان »دین حق« و منتخب خود، یعنی اسلام را تعریف و ابعاد و ویژگی های آن را تبیین کرده است. نخستین و مهمترین منبع مورد مراجعه ایشان در تعریف دین، قرآن کریم است. قرآن با نهی انسان از تقلید در انتخاب دین، او را به راه نیل به سعادت حقیقی رهنمون می شود و این راهنمایی، همان دین است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید