بخشی از مقاله

چکیده

همه ما داستان کارآفرینان بزرگ را شنیدهایم که از هوش تحصیلی بالایی برخوردار نبودهاند و در دانشگاه وضعیت مطلوبی نداشتهاند؛ اما با تکیه بر هوش هیجانی خود بزرگ ترین شرکتهای دنیا را ایجاد نمودهاند. »دانیل گلمن« اظهار می دارد که هوش شناختی در بهترین شرایط تنها 20 درصد از موفقیتها را باعث می شود و 80 درصد از موفقیتها به عوامل دیگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسیاری از موقعیتها در گرو مهارتهایی است که هوش هیجانی را تشکیل می دهند.

تحقیق حاضر در صدد است تا با بررسی رابطه بین فاکتورهای خودآگاهی و خود مدیریتی هوش هیجانی مدیران سازمان و اثربخشی بازاریابی، تاثیر این عوامل را مورد سنجش قرار داده و عنوان نماید که کدام مؤلفه تاثیر بیشتری بر اثربخشی بازاریابی دارد. در این پژوهش تعدادی از مدیران چند شرکت مستقر در شهر صنعتی کاوه انتخاب گردیدند که با استفاده از دو پرسشنامه هوش هیجانی دانیل گلمن و پرسشنامه اثربخشی بازاریابی فیلیپ کاتلر مورد بررسی قرار گرفت. نتایج حاصل نشان می دهد که دو متغیر خودآگاهی و خود مدیریتی به طور معنیداری با اثربخشی بازاریابی همبستهاند و با افزایش خودآگاهی و خود مدیریتی مدیران سازمان، اثربخشی بازاریابی مجموعه افزایش مییابد.

-1مقدمه

رهبری یک سازمان برای انطباق با تغییرات و به منظور بقا و رشد در محیطهای جدید، ویژگیهای خاصی را میطلبد که عموما مدیران برای پاسخ به آن ها با مشکلات بسیاری مواجه می شوند. یکی از مهم ترین خصیصهها که میتواند به رهبران و مدیران در پاسخ به این تغییرات کمک کند، هوش هیجانی است. هوش هیجانی موضوعی است که سعی در تشریح و تفسیر جایگاه هیجان های و احساسات در توانمندی های انسانی دارد. مدیران برخوردار از هوش هیجانی، رهبران موثری هستند که اهداف را با حداکثر بهره وری، رضایتمندی و تعهد کارکنان محقق می سازند.

»دانیل گلمن« اظهار می دارد که هوش شناختی در بهترین شرایط تنها 20 درصد از موفقیتها را باعث میشود و 80 درصد از موفقیتها به عوامل دیگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسیاری از موقعیتها در گرو مهارتهایی است که هوش هیجانی را تشکیل می دهند. در واقع هوش هیجانی عدم موفقیت افراد با ضریب هوش بالا و همچنین موفقیت غیرمنتظره افراد دارای هوش متوسط را تعیین می کند. یعنی افرادی با داشتن هوش عمومی متوسط و هوش هیجانی بالا خیلی موفقتر از کسانی هستند که هوش عمومی بالا و هوش هیجانی پایین دارند. پس هوش هیجانی پیش بینی کننده موفقیت افراد در زندگی و نحوه برخورد مناسب با استرس ها است.

1-1 هوش هیجانی:

تعریف نظری: عبارت است از توانایی ادراک عواطف، جهت دستیابی به عواطفی سازنده که به کمک آن ها بتوان به ارزیابی افکار، فهم عواطف و دانش عاطفی خود پرداخت و با استفاده از آن بتوان موجبات پرورش احساسات و رشد هوشی خود را فراهم ساخت. فاکتورهای هوش هیجانی عبارتند از: خود آگاهی، خود مدیریتی، خودانگیزشی، همدلی و ارتباط اجتماعی . - مایر و سالووی1، - 2005 1-2 اثربخشی بازاریابی تعریف نظری: اثربخشی بازاریابی دستیابی شرکت ها به ارزش هایی مانند رشد بلند مدت، افزایش رضایت مشتری، مزیت رقابتی شرکت، سهم بازار بیشتری از رقبا را موجب میشود. ابعاد اثربخش بازاریابی عبارتند از: فلسفه مشتری مداری2، تلاش های بازاریابی یکپارچه3، اطلاعات بازاریابی4، جهت گیری استراتژی5 و کارایی عملیاتی.6

-2 ادبیات و پیشینه پژوهش

امروزه نقش هوش هیجانی در اثربخشی بازاریابی شرکت ها و صنایع برجسته تر شده است و مدیران شرکت ها در تلاش برای رسیدن به یک موقعیت رقابتی خوب از طریق قابلیت های فردی و اجتماعی هوش هیجانی و رسیدن به یک بازاریابی اثربخش میباشند. - ووکا و اوهیازو - 2008 دان کروسل - 2005 - 7 اثر هوش هیجانی بر مدیریت تغییر تصمیم بررسی نموده و نشان می دهد که سازمان با استفاده از هوش هیجانی چگونه می تواند بهره وری و عملکرد کارکنان را افزایش دهد و یک استراتژی موثر منابع انسانی را به منظور تغییرات سازمانی توسعه دهد.

بلیس1 در پژوهش خود نشان داد که -1رهبرانی که هوش هیجانی بالایی دارند، اثربخش تر هستند و هوش هیجانی آنان را قادر میسازد تا تصمیمات اثربخشتر بگیرند. -2رهبران برای همسو کردن اهداف شخص زیردستان در جهت تحقق اهداف سازمان به هوش هیجانی نیاز دارند - ژان کازنو، 1375، . - 83 از طرف نظریه پردازان هوش هیجانی، خودآگاهی به عنوان بارزترین و ضروری ترین مؤلفه معرفی شده است، زیرا افرادی که سطح خودآگاهی بالاتری دارند، بهتر می توانند نقاط ضعف و قوت خود را بشناسند و بر این اساس راحت تر می توانند نیازهای واقعی خود را مرتب کنند. گلمن معتقد است افرادی که سطح خودآگاهی بالاتری دارند، به دلیل اینکه توانایی خود را خوب میشناسند، همیشه از اعتماد به نفس و عزت نفس بالایی برخوردارند. سقراط یکی از فلاسفه قدیمی انسان را به خودشناسی پند داده است.

زمانی ما از خودشناسی بالایی برخورداریم که نوع احساسات در حال وقوع را بشناسیم. فروید در نظریه معروف خود از خودآگاهی صحبت کرده است و آن را تحت عنوان توجه سیال معرفی کرده است. خودآگاهی مستلزم برانگیختگی نئوکرتکس، بویژه مناطق مربوط به زبان است، به طوری که احساسات برانگیخته شده را مورد شناسایی قرار داده و نام گذاری کنند. خودآگاهی به معنی توجهی نیست که به دنبال احساسات کشیده میشود، هر آنچه را که درک شد بزرگنمایی کرده و نسبت به آن واکنش افراط آمیز نشان داد بلکه نوعی وضعیت عصبی است که حتی در بحبوحه احساسات برافراشته به خوداندیشی ادامه میدهد - گلمن،1995، ترجمه پارسا، - 1380 تعریفی که گلمن برای خودآگاهی در نظر گرفته است چنین است: درک عمیق و روشن از احساسات، هیجانات، نقاط ضعف و قوت، نیازها و سائقهای خود.

گلمن معتقد است افرادی که از سطح خودآگاهی بالاتر برخوردارند، در کارهای خود دقیق می باشند، امیدواری آنان غیرواقع بینانه نمی باشد و مسئولیتی را قبول می کنند که در حد توان آنها میباشد، همچنین این افراد با خود و دیگران به صداقت برخورد می کنند و خوب می دانند که هر گونه احساسی تا چه اندازه بر آنها و اطرافیان تأثیر میگذارند. این افراد زمانی که با مراجع برخورد می کنند، به راحتی تشخیص میدهند که نوع احساسات مراجع چه تاثیری بر آنها خواهد داشت و پاسخ مناسب را برای برخورد درست انتخاب می کنند.

افرادی که از خودآگاهی بالایی برخوردارند میدانند چرا و به چه میزان مدیریت و رهبری را به عهده گرفته اند، این افراد خیلی رک هستند و به صراحت صحبت می کنند و از یکپارچگی خوبی در انتخاب هدف و انتخاب راهبرد برای رسیدن به هدف خود برخوردارند. این افراد زمانی که در یک چالش قرار میگیرند، به راحتی می توانند از تفکر خود برای رهایی از این چالش استفاده کنند و قادرند از تفکر خود برای کنترل احساساتشان بهره ببرند.

- گلمن، - 1995 گلمن معتقد است زمانی که هیجانات از سلامت افراد ناشی میشوند، زمینه رشد بهتری برای افراد مهیا میشود، زیرا یکی از مفاهیم پذیرفته شده در مورد انسان بازخوردگرفتن و بازخورددادن میباشد و افرادی که از لحاظ هیجانی سالم می باشند، در ایجاد ارتباط موفق هستند و همیشه بازخوردمثبت از دیگران می گیرند و این باعث تقویت مجدد هیجان مثبت در این افراد می شود. ما در طول زندگی بدون شک با محرک هایی برخورد میکنیم که ممکن است برای ما ناخوشایند باشد و این ناخوشایندیها سریع در خلق وخوی ما تأثیر می گذارند. مثل برخورد با افراد خانواده و یا در سطح وسیع تر محرک هایی که ساخته وپرداخته ذهن ما می باشد. در این خصوص ما باید توانایی لازم برای کنترل و مدیریت افکار و رفتار خود را داشته باشیم که اساس آن را خودشناسی و مهارتهای اجتماعی تشکیل میدهد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید