بخشی از مقاله

چکیده

روانشناسی گروههای سیاسی یکی از مباحث بین رشتهای مطالعات علوم انسانی است که به صورت ریشهای و دقیق مورد واکاوی قرار نگرفته و این موضوع همچنان به عنوان یکی از مسایل مبهم در حوزه مطالعات علوم انسانی مطرح است .شاید یکی از عمدهترین دلایل بی توجهی به این موضوع ناشی از مباحث حاشیهای احزاب سیاسی و در واقع عملکرد قدرتطلبانه برخی احزاب و شاید حتی نبود فضای مناسب فعالیت به خاطر شرایط خاص دوران بعد از انقلاب از جمله جنگ بوده است.

با این حال بررسی این موضوع در جای خود قابل بحث و بررسی است که میتواند مورد توجه قرار گیرد، اما به منظور پاسخگویی به این سؤال که: بار مفهومی احزاب و گروههای سیاسی چیست و تحرکات روانشناختی در رشد و نمون آنها چگونه تأثیرگذار بوده است؟ تلاش دارد با بیان توضیحاتی در مورد مفاهیم حزب به بیان نظرات مثبت و منفی اندیشمندان در این زمینه پرداخته و علت گرایش آنان به سمت گروههای سیاسی و استفاده گروهها از اقدامات روانی از جمله تلقینپذیری، القا، یکجانبهنگری، انگیزش جذب نیروها، مورد بررسی قرار دهد.

واژه های کلیدی حزب ،گروه سیاسی، روانشناسی، تلقیقپذیری.

مقدمه

بررسی عملکرد احزاب سیاسی در هر جامعهای مورد توجه محافل سیاسی و اجتماعی حاکم بر آن جامعه قرار داشته که در این بین قشر جوان به دلایل مختلف از جمله کنجکاویهای ذاتی، ماجراجویی، زودرنجی در مواجهه با مشکلات، نداشتن تجربه در زندگی، سرخوردگی و ناکامی های روانی بیشترین گرایش به سمت گروههای سیاسی را از خود نشان میدهند. تشدید فعالیت گروههای سیاسی به طور عمده به دنبال تحولات ناشی از تحرکات اجتماعی فراگیر در سطح جامعه از سیری صعودی برخوردار میگردد و رهبران این گروهها نیز با بهره گیری از شرایط پیش آمده تحت عنوان روانشناسی احزاب سیاسی مطرح کرده است.

مفهوم روانشناسی سیاسی

واژه روانشناسی سیاسی1، اشاره ای به نقش بسزای روانشناسی فردی در زمانی است که افراد از یک موقعیت قدرت، نفوذ و اقتدار برخوردار هستند. از این رو، پژوهش بر روی روانشناسی در بین پژوهشگران علوم سیاسی و تأثیر آن در زندگی سیاسی جایگاه ویژه ای پیدا کرده است. در شکل گیری و پیدایش جایگاه ویژه ای روانشناسی سیاسی در درون علوم سیاسی، فلسفه ی کلاسیک سیاسی و به ویژه افرادی چون ماکیاولی و هابز نقش بسزایی داشته اند.

روانشناسی سیاسی علمی است که از دو بخش متأثر است. از یک سو از روانشناسی و حوزههای مختلف آن و از سوی دیگر از علوم سیاسی و سیاستگذاران. چون موضوع و حوزه مطالعه این دو زمینه از دانش بشری ا نسان است، این دو علم در حوزهای جدید تحت عنوان روانشناسی سیاسی به هم پیوند خورده است. روانشناسی سیاسی درصدد است برخی از ضروریترین سؤال های سیاسی را پاسخ دهد. این که چگونه انسان گرایشهای سیاسی اولیه را میآموزد؟ چگونه افکار میتواند تغییر کند؟روانشناسی تقریباً با همه جنبههای زندگی انسان ارتباط دارد. پژوهشهای روانشناختی در تمام زمینههای زندگی فردی و روانی توسعه دارد.

به همان اندازه که جامعه پیچیدهتر شده، روانشناسی هم به صورت روزافزونی نقش مهم تری در حل مسائل آدمی بازی کرده است. روانشناسان با انواع بسیاری از رفتارها سر و کار دارند که برخی از آن ها از اهمیت گستردهای برخوردارند.روانشناسی سیاسی به عنوان شاخهای از روانشناسی اجتماعی، علم سیاست را به دادههای ارزشمند مجهز و سیاستشناس را به بررسی تجربی و رفتار سیاسی تشویق میکند. او را از بخش ناهوشیار و نیز عوامل غیرمنطقی قالبپذیری رفتار بشر مطلع میسازد و کاملاً آشکار می شود که انسان با این که از عقل و منطق برخوردار است، در اغلب موارد بدون سنجش و تأمل زیاد رفتار میکند. روانشناسی میتواند شناختی درست از درون جامعه در اختیار سیاست بگذارد.

یک تصمیم، یک اظهارنظر و یک نطق سیاسی اگر با بررسی روان شناسی همراه نباشد چه بسا قدرت حاکم را دچار عواقب نامطلوب سازد. پیدا کردن توان افراد، به خدمت گرفتن این تواناییها در رسیدن به اهداف، همان بهرهگیری از روانشناسی در سیاست است که این موضوع در باره احزاب نیزصدق دارد.

عوامل فردی

در پیکار سیاسی دو گونه عوامل فردی را می توان از یکدیگر متمایز شناخت: اختلاف استعداد های فردی، گرایش های روانی از لحاظ استعداد طبیعی، افراد بایکدیگر متفاوت اند. یعنی آن هایی که شایستگی بیش تری دارند، در به دست گرفتن زمام قدرت موفق ترند. از حیث روانی نیز می توان گفت که برخی برحسب گرایش های روانی خود یا بیش تر به سوی تسلط تمایل می یابند یا به سوی اطاعت . دسته اول به دنبال فرمانروایی هستند و دسته دوم فرمانبری را کم و بیش می پذیرند.

استعداد های فردی

نظریه های مربوط به استعدا د های فردی: از استعدادهای خود برای فتح قدرت و اعمال آن بهره می گیرند و کم استعدادها کوشش دارندکه جلوی شایستگان را بگیرند.رقابت اقتصادی و رقابت سیاسی - نظریه لیبرال ها - : لیبرال ها مبارزه سیاسی خود تصویری از رقابت اقتصادی است یعنی پدیده برگردانی است. در مبارزه سیاسی مانند رقابت اقتصادی کسانی که واجد هوش، شجاعت، نیرو، زیرکی و ظرفیت بالای کار هستند پیروز می شوند. انگیزه های مبارزهسیاسی اساساً به خاطر فداکاری برای خدمت خلق است.

مبارزه سیاسی نیز ماهرترین افراد را در مسیر قدرت جای می دهد و افراد کم مهارت را وا پس می زند.نخبگان - نظریه مکتب محافظه کارمکتب محافظه کار مانند مسلک لیبرال مبارزه های سیاسی را در اختلاف استعدادها می بیند. ملاحظات بشر دوستانه موجب ارتقاء شایسته ترین هامی شود، که شامل مفهوم نخبگان، نخبگان و خدمت و نظریه گردش نخبگان است.

عوامل روانی

مکتب قرون وسطائی که مبارزه سیاسی را به غریزه سلطه جوئی یا گرایش اصلی انسان ربط می دهد. علمای علوم الهی نیل به تسلط را یکی از اشکال شهوات انسانی تلقی می کردند انسان را به سوی بدی سوق می دهد. شهوات سه گانه - جسم،روح و قدرت - شهوت سلطه جوئی پایه اصلی مبارزه سیاسی است.روانشناسی جدید با پیشرفت های ابزار های تحلیل جدیدتری از انگیزه های فردی در پیکار های سیاسی به دست داد. مکتب فروید را به عنوان پادزهر نظریات مارکس به کار رفته، سرخوردگی را که مسئله ای روانی است. نظریات روانشناسانه در نظر مارکس به عنوان مکمل به کار می برد.

روانکاوی و سیاست

روانکاوی برای نفوذ در ژرفنای اسرار انسانی است، مبانی روانشناختی تضادهای سیاسی که اصل واقعیت را جایگزین اصل لذت می داند. لذت را در وجدان ناآگاه واپس زده جانشینی یا والاگرائی به نیاز با ماهیت دیگر تغییر شکل می دهد، تجاوزطلبی، خشونت، تسلط جویی و قدرت گرایی از عوامل تضادسیاسی می باشد. یکی از روانکاوان مشهور بنام آدلر معتقد است، خشونت و خود کامگی غالباً جبران احساس کهتری آدم های قد کوتاه یا آن هایی است که از نقص جسمانی رنج می برند - غالب دیکتاتورها مانند سزار، ناپلئون، هیتلر، موسولینی، استالین، فرانکو و امثال ایشان کوتاه قد بوده اند - . آدلر گرایش های اقتدار طلبانه را اساسی می داند. به نظر وی غریزه تسلط که جایگزین لیبیدو می شود محرک واقعی انسان است.

روانکاوی و دو چهره ژانوس: روانکاوی دو خصلت دوگانه سیاست یعنی تضاد و همگونگی است. دو چهره قدرت ستمگر و نیکوکار است. لوپله و مورا خانواده را کوچک ترین واحد تشکیل دهنده جوامع انسانی می دانند.قدرت در ناخودآگاه انسان ها، بر تصوراتی که از پدر و مادر در شکل گرفته اند که مبتنی بر ایدئولوژی سیاسی و باورهای مربوط به قدرت نشانه هایی از پدر سالاری را در خود می دانند.

سرشت های سیاسی در طبقه بندی ها در منش شناختی که شامل هیجان پذیری، فعالیت و طنین - پژواک - در نظر دارند و زودآهنگان، دیرآهنگان در علم سیاست مطرح شده است. در طبقه بندی ایسنک سرشت های سیاسی براساس محور راست، چپ اقتدار گرا ،مردم سالار، رادیکال محافظه کار، و محور خشن،ملایم انجام می گرفت. دست راستی ها رویه محافظه کارانه و فاشیست ها در میان دست چپی ها رویه سوسیال دمکرات ها و کمونیست ها است.

حزب و چگونگی پیدایش آن

تعریف حزب واژه حزب معادلParty در زبان انگلیسی و Parti در زبان فرانسه است. بنابراین حزب یک واژه غربی است که بهترین معادل آن را در فارسی گروه یا دسته به کار میبرند، اگر چه معنای این دو واژه در زبان های اروپایی با الفاظ دیگری به کار رفته است . مثلاً گروه را Group و دسته را Fraction مینامند، اما در فرهنگ سیاسی ایران واژه حزب مترادف با همان Party در زبان های
اروپایی به کار رفته و رایج است.

اصولاً کلمه حزب یکی از واژههای مربوط به علوم اجتماعی است و این علم مانند سایر علوم مثل ریاضی جنبه اطلاقی ندارد. از این رو تعریف آن نیز ثابت نبوده و اندیشمندان سیاسی و اجتماعی هر یک براساس بینش و دیدگاه خود به تعریف آن پرداختهاند. اما آن چه که از میان این تعاریف استنباط میشود آن است که تمامی از یک سیاق و محتوا بحث میکنند که در زیر به برخی از این تعاریف اشاره میشود: ادموند برک: حزب گروهی از افراد جامعه است که با یکدیگر متحد شده و برمبنای اصول خاصی که مورد قبول همه آن ها است برای حفظ و توسعه منافع ملی میکوشند.

موریس دورژه حزب، گروههای بنیان یافته، منظم و مرتبی هستند که برای مبارزه و در راه قدرت ساخته شده اند و منافع و هدفهای نیروهای اجتماعی گوناگون را بیان میکنند و خود هم به درستیوسیله عمل سیاسی آنان هستند. علی شریعتی: حزب عبارت است از سازمان اجتماعی متشکل که دارای جهانبینی، ایدئولوژی، فلسفه، تاریخ، نظام اجتماعی ایدهآل، پایگاه طبقاتی، جهتگیری طبقاتی، رهبری اجتماعی، فلسفه سیاسی، جهتگیری سیاسی، سنت، شعار، راهبرد، تاکتیک مبارزه و آرمان بوده و میخواهد وضع موجود را در انسان،جامعه، ملت یا طبقههای خاص - جهانی، ملی، طبقاتی - تغییر دهد و وضع مطلوبی را جانشین آن سازد.

ابوالفضل قاضی: حزب سیاسی به سازمان سیاسی گفته میشود که در سطوح محلی و ملیزیر لوای دفاع از مردم، در قالب مسلک و مکتب شخصی شکل میگیرند و شهروندان را براساس اصول مورد قبول با منافع موردنظر خود گرد میآورند و متشکل میسازند تا به اهداف اساسی خود که همانا فتح قدرت و اجرای آنباشد، دست یابند. به نظر میرسد که یکی از مناسبترین و کاملترین تعاریف مربوط به حزب در قانون احزابجمهوری اسلامی ایران آمده است که به بیان مؤلفههای مشخصی کهمعمولاً یک حزب دارد، میپردازد. مؤلفه ها یعنی سازماندهی و تشکیلات، ایدئولوژی، قانونی بودن و مبارزه برای غیرحزبی میشود.

طبق قانون احزاب حزب، جمعیت، انجمن، سازمان سیاسی و امثال آن ها تشکیلاتی است که دارای مرام نامه و اساسنامه بوده و توسط یک گروه از اشخاص حقیقی معتقد به آرمان ها و مشی سیاسی معین تأسیس شده و اهداف، برنامهها و رفتار آن با اصول اداره کشور و خط مشی کلی نظام مربوط است.سه ویزگی عناصرحزب: تفرق، اشتراک، مبارزه. در فرهنگ قرآنی حزب االله در مقابل حزب شیطان اطلاق گردیده است که در مقابل هم صف آرایی نموده و برای مبارزه با هم متشکل شده اند.

روند شکلگیری احزاب

با وجود سالها تحقیق هنوز اسناد و مدارک ناقصی درباره احزاب وجود دارد و با وجود آثار منتشره توسط بزرگان علوم سیاسی و اجتماعی نقایص و ابهامات موجود کماکان باقی است . شاید یکی از دلایل مهم و قابلتوجهی که میتوان بدان استناد نمود، این است که هر یک از آن ها براساس دیدگاهها و شرایط موجود جامعه خود به کنکاش پیرامون حزب دست زدهاند. در واقع، میتوان گفت که چون سرآغاز پیدایش احزاب در مغرب زمینبوده ، اندیشمندان غربی با محور قراردادن وضعیت احزاب اروپایی مثل حزب کارگر یا محافظه کار انگلیس، حزب سوسیالیست فرانسه، حزب فاشیست ایتالیا و نازیست آلمان تحقیقات حزبیخود را به انجام رسانیده اند.

در مورد احزابی که در کشورهای جهان سوم پا به عرصه وجود نهادهاند، میتوان گفتتقریباً همه آن ها الگوهای احزابغربی را محور قرار داده و استراتژی و خطمشی مبارزاتی و سیاسی آن ها را انتخاب کردهاند.. اصولاً زمینههای اولیه پیدایش احزاب، در نظامهای باستان پیدا شد. در این نظامها گروههایی را که موجبتقسیم جمهوری ها میشدند، حزب میخواندند. در ایتالیای عهد رنسانس دستههایی را که دور افرادی مجتمع میشدند حزب مینامی دند.

باشگاه هایی را که محل اجتماع نمایندگان مجالس انقلابی بوده و هم چنین کارگروه هایی را که فراهم آورندهی مقدمات انتخابات با شرط میزان پرداخت مالیات رأی دهندگان بودند، حزب مینامیدند. دربرابر این گروهها دستهای دیگر مرکب از سازمان های وسیع که مبین افکار عمومی در دموکراسیهای نوین هستند نیز حزب نامیده میشوند.روند تحول تدریجی احزاب که به شکل سیاسی پا به عرصه سیاست نهادند از اواخر قرن هیجدهم برای اولین بار درآمریکا و سپس در اوایل قرن نوزدهم در اروپا شکل گرفت. پیدایش این احزاب که با رواج دموکراسی و سیستم پارلمانتاریستی و انتخابات همراه بود به سرعتدر سراسر اروپا، خصوصاً کشورهای انگلیس و فرانسه گسترش و توسعه یافت.

این احزاب که در آغاز به شکل کمیتههای انتخاباتی ظاهر شدند و دست به انجام تحرکات سیاسی زده بودند، به طور عمده پس از پایان انتخابات منحل و یا حداقل از حضور کم رنگتری در صحنه جامعه برخوردار میشدند.احزاب سیاسی که امروزه در اغلب کشورهایجهان در صحنه پیکار سیاسی حضوری فعال دارند، در گذشته نه چندان دور طی یک فرایند همه جانبه سیاسی واجتماعی به صورتی که امروز ما میشناسیم شکل گرفتند.

این سازمان های پایدار که در سطح ملی پیکار سیاسی راعینیت میبخشند پس از یک قرن تحمل تدریجی در پایان قرن نوزدهم در اروپا و قبل از آن در آمریکا پا به عرصه سیاست نهادند و به نام احزاب سیاسی جدید شناخته شدند. صفت جدید از آن جهت اضافه شد که بار بسیاری ازاتهامات و بدبینیها را از دامان این پدیدههای نوظهور بزداید و حد فاصلی بین گذشته و حال احزاب ترسیم کند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید