بخشی از مقاله
چکیده
فرض کنید در ایستگاه مترویی در جستجوی خروجی مورد نظرتان برای رسیدن به مقصد هستید و 4 خروجی مشابه هم مقابل راه شما قرار دارد.این موضوع باعث ایجاد اضطراب و استرسی به دلیل انتخاب خروجی مورد نظر،در درون شما میشود.زیرا در صورت انتخاب خروجی اشتباه مجبور به طی مسیر طولانی برای رسیدن به مقصد خواهید بود.روانشناسی محیطی به عنوان دانشی نو که امروزه در معماری بسیار قابل توجه است به بررسی روابط متقابل میان فرد و محیط پیرامون وی می پردازد و کمک به شناخت فضا با توجه به روحیات انسانها میکند.
در این مقاله مروری کوتاه بر روند ایجاد و گسترش روانشناسی محیطی و ارتباط آن با طراحی کالبدی معماری داریم. یکی از بحث های چالش برانگیز در این حیطه بحث way finding در روانشناسی محیط است.در واقعWay finding به معنی تصمیم گیری برای انتخاب یک مسیر مطلوب برای رسیدن انسان ها به مقصد مورد نظراست.منظور از مسیر مطلوب مسیری است که انسان ها هنگام عبور از آن برای رسین به مقصد خود دچار اضطراب و استرس نشوند.
در زمان قدیم کشتی های ناوبری برای پیدا کردن مسیر خود از حرکت ستارگان ، سرعت امواج ، رنگ دریا و آسمان و ... کمک می گرفتند.Way finding در طراحی معماری یکی از مهمترین نکاتی است که حتی می تواند مسیر طراحی را بگونه ای دگرگون کند که انسان در آن محیط و گذر از آن،از لحاظ روانی ، کمترین استرس را احساس کند. در این مقاله سعی بر آن داریم با مطالعه موردییکی از برج های مهم تبریز ، اصولway finding را در آن مورد ارزیابی قرار دهیم.
روش تحقیق در این مقاله از طریق قدم شماری افرادی که برای بار اول به این مکان مراجعه می کنند و آشنایی دقیق به مسیر ندارند و افرادی که روزانه جهت انجام کار به آنجا مراجعه می کنند و آشنایی به مسیر دارند ، در طول 7 روز هفته انجام گرفته است.مواردی نظیر بررسی دسترسی ها ، ورودی ها و خروجی ها ، فضای پارکینگ و... در این مقاله مورد بحث قرار گرفته است و نتایج تحقیق نشان میدهد که دو گروه نسبت به هم حداقل 1,5 برابر دارای خطا بوده و در انتخاب مسیر دچار سردرگمی می شوند.
مقدمه
روانشناسی محیط و معماری یکی از علوم حائز اهمیت در عصر حاضر است که نقش بسزایی در طراحی دارد.به گونه ای که مسیر طراحی را تا حد زیادی میتواند دستخوش تغییر کند. جیفورد ، آگون برونسویک و کورت لوین از پایه گذاران این رشته هستند . برونسویک در سال 1943 برای نخستین بار اصطلاح روانشناسی محیط را به کار برد. در سالهای 1970-1960 اولین کار روانشناسی محیط این بود که آثار محیط فیزیکی و اجتماعی بر افراد را بفهمد ، و پژوهش هایی که به بررسی تاثیر متقابل محیط و انسان اختصاص داده می شدند به عنوان بررسی های تخصصی رشته های » روانشناسی محیط « ، » روانشناسی اکولوژیک « منتشر کند.
گرامان درسال 1976، روانشناسی محیط را مکمل روانشناسی عمومی فاقد محیط و زیر مجموعه رشته تخصصی روانشناسی عمومی می دانست. او به این نتیجه می رسد که در روانشناسی سنتی به ابعاد محیطی- فرهنگی توجه کافی نشده است و این پدیده موجب پیدایش رشته روانشناسی محیط یا اکولوژیک شده است . اما از دهه 1980 به بعد به بررسی نقش افراد بر محیط هم پرداخت. به اعتقاد جان لنگ مطالعه روانشناختی رفتار در محیط کالبدی زندگی روزمره روانشناسی محیطی تعریف میشود. این موضوع از دیدگاه پروشانسکی عبارت است از رشته ای که با تعاملات و روابط میان مردم و محیط شان سروکار دارد. جیفورد در سال 1997 روان شناسی محیط را » بررسی متقابل بین فرد و قرارگاه فیزیکی وی« تعریف می کند. به عقیده وی، در چنین تأثیر متقابلی، فرد محیط را دگرگون می کند و هم زمان، رفتار و تجارب وی به وسیله محیط دگرگون می شود.
محیط در روانشناسی محیطی
اصطلاح محیط در علوم مختلف مقاصد خاصی داشته است. محیط کالبدی : مکانهای زمینی و جغرافیایی محیط اجتماعی : نهادهای متشکل از افراد و گرو هها محیط روان شناختی : تصاویر ذهنی مردم
محیط رفتاری : مجموعه عواملی که فرد به آن واکنش نشان می دهد.
رابطه محیط و رفتار
.1رابطه محیط ساخته شده و رفتار انسان - تاثیر محیط بر رفتار، تاثیر رفتار بر محیط، و مکانیسم ارتباط محیط و رفتار - .2رابطه محیط و رفتار اجتماعی - خلوت، فضای شخصی، قلمرو، ازدحام، انزوا و همجواری -
روان شناسی محیطی در طراحی کالبدی
معماران و طراحان شهری امروزه توجه ویژه ای به شناخت روان شناسانه رفتارهای انسان دارند زیرا این گونه رفتارها با محیط کالبدی ارتباط تنگاتنگی دارد. آنچه روان شناسی محیطی را از سایر شاخه های روان شناسی مجزا می سازد همانا بررسی ارتباط رفتارهای متکی بر روان انسان و محیطی کالبدی است لذا توجه طراحان به بررسی روان شناختی فضاهای طراحی شده، پیوندی نا گسستنی ما بین روان شناسان محیطی و آنها ایجاد کرده است.
روان شناسان محیطی نیز خود را ملزم به پژوهش در رفتار انسان در محیط روز مره اش ساخته اند تا بتوانند تاثیرات محیط کالبدی را به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم بر رفتار انسان بررسی نمایند. اگرچه بیش از چند دهه از احساس نیاز و همکاری روان شناسان و طراحان در شاخه های گوناگون چون معماری، طراحی شهری، طراحی فضای باز و طراحی صنعتی نمی گذرد اما اکنون در بسیاری از مدارس معماری دنیا این دانش در جدول دروس آنها جایگاه ویژه ای یافته است. با وجود این عدم آشنایی معماران وطراحان شهری و پژوهشگران ایرانی در مدارس معماری و موسسات پژوهشی ما موجب گردیده است تا آنها کمتر بتوانند از همبستگی ما بین علوم روان شناسی و طراحی بهره گیرند.
علل و روند ایجاد و توسعه روان شناسی محیطی
طراحان و پژوهشگران زیست محیطی دردهه شصت میلادی در امریکا انگیزه های بسیاری در جهت همکاری با یکدیگر در خود احساس کردند.گرچه نیاز به همکاری ما بین طراحان و پژوهشگران در روان شناسی جهت بر طرف نمودن کاستی های موجود در طراحی برای مردم استفاده کننده از فضاهای معماری و شهری بدون تردید لازم به نظر می رسید اما به زودی آشکار گردید که طراحان و روان شناسان دارای نگرش های متفاوت از یکدیگر در چگونگی پرداختن به حل مسائل محیطی هستند.
از نقطه نظر روان شناسان اشکال این بود که معماران تاکید بیشتری بر مسائل زیبایی شناختی فضاهای طراحی شده داشتند تا پرداختن به مسائل کارکردی آنها. به عقیده روان شناسان اصلی ترین معیار طراحان در فرآیند طراحی توجه به فرم و جنبه های زیبایی شناختی آن بود. از این رو روانشناسان معتقد بودند که طراحان نیازهای واقعی و روزمره استفاده کنندگان را قربانی خواست های زیبایی شناسانه و انتزاعی خویش می سازند و لذا مردم را بیش از پیش با محیط طراحی شده نامانوس ساخته اند، اما در حقیقت شاید اختلاف نگرش های به وجود آمده بین این دو گروه به دلیل طبیعت و ماهیت متفاوت حرفه معماری و دانشهای مطرح در پژوهش تعامل انسان و محیط و ارتباط این دانشها با طراحی بود.
برای مثال نیاز طراحان بر اساس حل مساله و فراهم آوردن داده های لازم برای ایجاد توانایی هایی بود که بتوانند به گونه ای مستقیم آن داده ها را به طراحی تبدیل کنند، در حالی پژوهشگران، به دلیل ماهیت کار آنها، به گونه ای صریح قادر به پاسخ گویی به این خواست و نیاز طراحان نبودند، پژوهشگران در جمع آوری داده ها و مطالعات تجربی سهم ارزنده ای داشتند ولی نگرشصرفاً »مثبت گرای« آنها که بر خاسته از نگرش علمی آنها به پدیده ها بود در مقابل نگرش »هنجارگونه« و »تجویزی« معماران و طراحان محیطی که متأثر از نگرش زیبایی پسندانه آنها می بود راه به جایی نمی برد. نیاز به یک زبان مشترک جهت بر قراری رابطه ای عملی احساس گردید.
نیاز به دانشی نو برای طراحی
گروه کوچکی از معماران به ضرورت ایجاد این زبان مشترک پی برده و در تلاش برای ساخت و ایجاد دانشی نو بر آمدند. ساخت یک »الگو« یا یک »نشانه« که بتواند، در صورت یافته شدن، انگیزه ها و احتیاجات انسان را با توسل به زمینه های مختلف موجود در معماری، علوم اجتماعی، روان شناسی و انسان شناسی در بر گیرد و ماهیتی چند دانشی و بین دانشی داشته باشد مورد توجه آنها قرار گرفت. بنابه نظر تاماس کون نیاز به الگوی جدید هنگامی اوج می گیرد که الگوهای قبلی به تامین خواستها و اندیشه های علمی روز نیستند.
طراحان به تجربه دریافته بودند که طراحی برای ساخت محیطی همساز با خواستهای انسان در جوامع بزرگ و با ساختی پیچیده مستلزم همگامی با دانشهایی است که آنها را در رفع کاستی ها یاری سازد. همسو با این تحول در اندیشه معماران در جهت آفرینش الگویی مناسب، در تفکر روان شناسان نسبت به مطالعه رفتار انسان نیز تحولاتی در شرف انجام بود. بسیاری از دانشمندان علوم رفتاری تجربه ها و تحقیقات مبتنی بر به کار گیری روش مطالعه آزمایشگاهی را به عنوان تنها راه شناخت رفتار انسان زیر سوال بردند.
آنها پژوهش در رفتار را در محیط واقعی و زیستگاه روزمره مردم مورد توجه خویش قرار دادند ، توجه به مطالعه انسان و رفتارهای او در »قرارگاهای رفتاری« که ابتدا توسط راجر بارکر در کتابش روان شناسی بوم شناختی ارائه شد همچنین منعکس کننده این واقعیت بود که بر خلاف روان شناسی سنتی که پژوهش های انجام شده در آن توجهی به ارتباط بین رفتار انسان و محیط کالبدی او نداشت در روان شناسی بوم شناختی این مفهوم به گونه ای روز افزون مورد توجه قرار گرفت. پژوهش در ماهیت محیط به عنوان یک پدیده اجتماعی نیز مورد توجه روان شناسان واقع گردید و لذا بررسی و چگونگی نقش و تاثیر محیط در ساخت رفتارهای اجتماعی مردم مورد علاقه پژوهشگران واقع شد.