بخشی از مقاله
چکیده
مقاله حاضر به بررسی تحلیلی مواضع مختلفی که علم روانشناسی در طول عمر کوتاهش نسبت به مفاهیم دینی اختیار نموده است، پرداخته و علاوه بر بررسی تغییرات مواضع روانشناسی در طول زمان به دنبال بررسی چالشهای ناشی از هر موضعبرای علم روانشناسی و مخاطبانش می باشد. و بالأ خره به دنبال پاسخ به این سوال اساسی است که برای عبور از این چالشها چه باید کرد؟ مواضع روانشناسی از اصرار بر جدایی دو حوزه روانشناسی و دین به دلایل تقدیس دین و یا نفی کارآیی ان شروع شده و به تدریج موضع همنوا بودن مفاهیم و اثرات روانشناسی با معارف دینی با روش انطباق یابی و روانشناسی دین مطرح گردیده است. در حال حاضر در نزدیک ترین تعامل میان روانشناسی و دین، رویکرد نظرریه پردازی با استفاده از معارف دینی در روانشناسی به دو روش نظریه های تلفیقی و "روانشناسی دینی" ایجاد گردیده است.
-1 مقدمه
بعد از دوره رنسانس با پدیدآیی علم تجربی و رویکردهای ساختارگرایی و پساساختارگرایی تعریف جدیدی از علم ارائه گردید. در این تعریف هر آنچه قابلیت آزمایش داشته و تکرارپذیر است در مرزهای علم قرار میگیرد. بدین ترتیب جایگاه تجربیات معنوی و مفاهیم دینی که در بسیاری موارد قابلیت آزمایش یا تکرار ندارد دچار نوسان شد و نیازی به تعریف مجدد جایگاه دین و مذهب به ویژه در میان پیروان ادیان در تناسب با علم ایجاد شد. با گذشت زمان رویکردهای متفاوتی نسبت به دین پدیدار گشت که مواضع روانشناسان نیز در مراحلی با این رویکردها همگام بوده است.
علم روانشناسی نسبت به بسیاری از شاخههای علوم همچون علم فیزیک جوانتر است و از آن رو مواضع روانشناسان در طول سالیان از مواضعی که علم در سایر شاخه ها نسبت به مفاهیم دینی اتخاذ نموده است پیروی کرده است. با گسترش روانشناسی و نمو آن به تدریج به معنویت و معنای زندگی انسان توجه شده و مواضع مختلفی نسبت به آن اتخاذ گردید. طیف گسترده و بسیار متنوعی در مواضع نظریه پردازان روانشناس نسبت به مفاهیم معنوی و به طور ویژه نسبت به ادیان و مذاهب وجود دارد. این طیف نظریات از تردید در اصالت و حقانیت مفاهیم دینی تا ضرورتِ در نظر گرفتن این مفاهیم در همه وجوه نظریه پردازی روانشناختی گسترده است .
مقاله حاضر به دنبال یک هدف اساسی است. هدف اول بررسی، تحلیل و ارزیابی تعاملات روانشناسی با دین و مفاهیم آن در طول سالیان گذشته می باشد. رویکردهای اساسی که در طول تاریخ، علم روانشناسی نسبت به مقوله دین اتخاذ گردیده مورد بررسی قرار گرفته و نمونههایی از هریک ذکر شده و نقاط قوت و ضعف آنها مورد تحلیل قرار گرفته است. این امر برای پاسخگویی به این سوالات است که روانشناسی در طول عمر کوتاه خود چه واکنشهایی نسبت به دین نشان داده است؟ چه چالشهایی درهر یک از این واکنشها وجود داشته است؟ با وجود برخی چالشها در رویکردهای گذشته با چه رویکردی در روانشناسی نسبت به دین می توان از مفاهیم متعالی دینی در جهت ارتقاء روانشناسی بهره گرفت؟ در این راستا سه رویکرد اساسی علم روانشناسی نسبت به دین طرح شده و مورد ارزیابی و تحلیل قرار گرفته است.
» - 2جدایی مرزهای روانشناسی ودین«
چنین موضعی بر اساس دو دلیل کاملا متفاوت یعنی رد کامل مفاهیم دینی از یک سو و تأیید و تقدیس این مفاهیم از سوی دیگر ارائه شده است. با این وجود پیامدهای هر دو دیدگاه به عملکرد مشابهی در حوزه نظر و عمل منتهی میگردد. در هر دو دیدگاه تلاش عمده آنست که پژوهش و آموزش در چارچوب علم تجربی و بدون تأثیرپذیری از مفاهیم دینی انجام گردد. در فرآیند اجرا نیز درمانگر و مراجع، طبق قانون نانوشته »جدایی علم ودین« توافق می کنند که در فضای درمان ترجیحا به مشکلات مربوط به زندگی اعتقادی نپردازند.
-1-2 نفی دین
اثبات گرایی آگوست کنت متفکر فرانسوی که بر حذف تفکر عقلانی و دین به عنوان مبنا و شالوده علم و معرفت و اتکاء صرف بر تجربه گرایی به عنوان روش و شیوه شناخت نه تنها در جامعه شناسی بلکه در همه علوم انسانی به کار گرفته شد - چارلتون 1959به نقل از دلیا ، . - 1383 با پایه گذاری علم به معنای تجربی آن به نظر رسید ابزاری برای بررسی صحت و سقم مفاهیم انتزاعی دین وجود ندارد، بدین ترتیب مفاهیم دینی فاقد تأیید علمی شناخته و به مدت طولانی از مسیر علم کنار گذاشته شد. چنین دیدگاهی در رویکردهایی از روانشناسی که تأکید بیشتری بر آزمایشگاهی بودن رویکرد خود داشتند همچون دیدگاه رفتاری، رواج یافت. با به حاشیه راندن دین، جایگاه آن از نگاه علم به مرتبه آداب و رسوم یک فرهنگ و حتی خرافات تنزل یافت.
زیگموند فروید 6581-9391 - م - بنیانگذار روانکاوی، و شخصیتی که در روانشناسی دارای اهمیت قابل قبولی است، تأملات فراوانی درباره ماهیت دین به عمل آورد. او باورهای دینی را اوهام جلوههای کهنترین،قویترین و پایدارترین امیال بشر میدانست. در نظر او دین نوعی دفاع ذهنی مقابل جنبهها - و پدیدههای - طبیعت نظیر زلزله، سیل، طوفان، بیماری، مرگ چارهناپذیر و... است - هیک،77:1372 و . - 87 اظهارات فروید درباره دین تأثیر بسزایی نه تنها بر روان شناسی ، بلکه بر کل فرهنگ غرب داشته است. »
فروید دین را چیزی جز حالات درونی و روانی انسان که به دنیای خارج فرافکنی شده اند تلقی نکرد. وی اظهار داشت به نظر میرسد شکل گیری یک دین، بر سرکوب پارهای از انگیزههای غریزی و چشم پوشی و انکار آنها مبتنی است . - 1957 - فروید نتیجه میگیرد که دین را میتوان به عنوان یک نوروز وسواس گونه همگانی در نظر گرفت. روانشناسان پس از فروید ممکن است به اندازه او در مورد دین بدبین نباشند ولی هیچ کدام به اندازه او با نفوذ نبوده اند - «. شیری به نقل از دلیا » . - 1383-هیچ بحثی درباره معنویت و روان درمانی نمی تواند دیدگاه منفی فروید را درباره مذهب که بازتابی از برتری علم بر مذهب زمان او بوده است نادیده انگارد. « - وست ،. - 1383
طرفداران نفی دین درنظریه ها، پژوهش، آموزش و مداخلات خود در اساس مفاهیم دینی تردید داشتند. اسکینر به صراحت می گوید : هیچ گونه مبنای علمی برای اعتقاد به خدا وجود ندارد اصولاً اهداف ، امیال وتصمیمات انسان واقعیت ندارد و تنها رفتار است که واقعیت دارد چون فقط رفتار را می توان به طور تجربی مطالعه کرده و تغییر داد - رحمانیان به نقل از دانش، . - 1378 گالتن - 1911 - در عرصه روان شناسی مذهب باورهایی داشته است. او مایل بود به جای جزم گرایی مذهبی، مجموعهای از باورهای جدید با ساختار علمی به جهان ارائه دهد. او می اندیشد که تحول تکاملی یک نژاد بهتر و اصیل تر ، از طریق بهنژادی، باید آرمان ما باشد نه جستن مکانی در بهشت. - شولتز، . - 1383