بخشی از مقاله

چکیده

بی شک توسعه پایدار بدون محوریت علم و دانایی ممکن نیست و در این مقام علوم انسانی و اجتماعی از جایگاه ویژه اي برخوردارند. از سوي دیگر موضوع علوم انسانی درگیر امر انسانی است و با فاعلان شناسایی که انسان است سخت در آمیخته است. علوم اجتماعی علومی انتزاعی یا خنثی نیست بلکه هدف آن تحلیل پدیده ها به سبب تغییر و تحول در جامعه است. در این عرصه علم و ایدئولوژي بر یکدیگر تاثیر میگذارند و لذا بسیاري از پژوهش هاي علمی که در باب مسایل اجتماعی فرهنگی و انسانی، مواضع فلسفی و ایدئولوژیک خود را در قالب دیدگاه هاي علمی مطرح میسازد.

لذا این سؤال پیش میآید که علم انسانی بومی چه تعریفی دارد و چگونه میتوان علوم را در طبقه بومی یا جهانی طبقه بندي کرد. از آنجا که در معرفت شناسی کلاسیک منطق مسلط منطق ارسطویی یا منطق صفر و یک است، علوم را بومی یا جهانی تعریف میکند. این مقاله بر آن است تا نشان دهد که سنجش مطالعات انسانی میتواند بر روي طیفی از این حیث انجام گیرد که در یک سر آن علم بومی و در سر دیگر آن علم جهانی قرار دارد. رهیافتی که مطالعه بر مبناي ان انجام گرفته است، رهیافت فازي است.

طرح مسأله

بحث درباره داشتن علم بومی در گوشه وکنار جهان همواره مطرح بوده است و هم اکنون نیز با جهانگیر شدن مقوله جهانی شدن به صورتی فراگیر مطرح است. رواج جامعه شناسی و دیگر رشته هاي علوم انسانی در جامعه اي نظیر ایران این سوال را ایجاد میکند که آیا باید در حیطه علوم اجتماعی و انسانی همانند دیگر علوم غربی اندیشید و از اصول روش شناسی و مقوله پردازي آنها پیروي کرد یا اینکه لازم است از عمق جریانات تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و فکري بومی الگوي نظري معینی براي دانش اجتماعی استخراج کرد؟ در تکوین معرفت دو عنصر اساسی وجود دارد. فاعل شناسایی یا سوژه و موضوع شناسایی یا ابژه. در علوم انسانی فاعل شناسایی و موضوع شناسایی انسان است.

موضوعات شناسایی در علوم طبیعی، چنانچه شرایط فیزیکی و طبیعی در نقاط گوناگون عالم یکسان باشد با روش واحد یا روشهاي کم و بیش مشابه قابل مطالعه و تحقیقاند. و اگر همه شرایط محیط شناسایی و نیز شناسندگان یکسان باشد، معمولا فاعلان شناسایی به نتایج یکسان میرسند .بنابراین کاري که در یک نقطه عالم آغاز شده است میتوان در نقطه اي دیگر در پی گرفت و امیدوار بود که نتیجه مطلوب یا مفروض به دست میآید، اما موضوع علوم انسانی که درگیر امر انسانی است، با فاعلان شناسایی که انسان است، سخت درآمیخته است.

علوم اجتماعی علومی انتزاعی یا خنثی نیست بلکه هدف آن تحلیل پدیده ها به سبب تغییر و تحول در جامعه است. در این عرصه علم و ایدئولوژي بر یکدیگر تاثیر میگذارند و لذا بسیاري از پژوهشهاي علمی که در باب مسایل اجتماعی فرهنگی و انسانی، مواضع فلسفی و ایدئولوژیک خود را در قالب دیدگاه هاي علمی مطرح میسازد .بومی سازي علوم انسانی در حقیقت بیان نسبتی خاص بین علم و فرهنگ است که چگونگی این نسبت و میزان تاثیرگذاري هریک از این دو مقوله در دیگري اهمیت دارد.

چرا بومیسازي باید با رهیافت منطق فازي مطرح گردد معرفت شناسی غالب بر علم اجتماعی، معرفت شناسی دو ارزشی است؛ این نوع معرفت شناسی را مبتنی بر منطق ارسطویی و بر مبناي دو ارزش صفر و یک تعریف کرد و فضاي فدو ارزشی کذب و صدق - صفر و یک - زیر بناي معرفتشناسی علم اجتماعی را میسازد که این فمعرفتشناسی بر عضویت و عدم عضویت در یک مجموعه استوار است.

بر این اساس، گزارههاي تاریخی/ گزارههاي فرا تاریخی نمونههایی از منطقفدو ارزشی در سطح معرفتشناسی و واقعیت منحصر به فرد/1 واقعیت عام2فشواهدي از بازنمایی معرفتشناسی دو ارزشیفدر هستیشناسی و تفریدي گرایی /3 تعمیمیگرایی4، تبیینفع تفسیر، تحلیل کمی/ کیفی گواهی بر روش شناسی دو ارزشی می باشندللبومی سازي علم در برابر جریان جهانی بودن مفاهیم علوم اجتماعی قرار دارد و معتقد است که فرهنگ غرب در حوزه هاي مختلف از جمله در انتخاب مسأله انتخاب روش هاي تحقیق ارائه راه حل ها و سیاست ها ارائه فرضیات و مبانی معرفتشناسی علوم انسانی موجود اثر و ظهور دارد. لذا علوم انسانی غرب مبتنی بر فلسفه تاریخ فرهنگ و تجارب غرب است و در نتیجه بومی کردن علوم انسانی بر این مبناست که فرضیات مفاهیم و روش ها در علوم اجتماعی از تاریخ فرهنگ و تمدن هاي غیر غربی قابل انتزاع است. بومی سازي علوم انسانی نگرشی است که مبتنی بر دستگاه معرفتی نسبیت گراست.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید