بخشی از مقاله

چکیده

ارتکاب جرم پیوسته مبتنی بر انتخاب آگاهانه و آزادانه مرتکب نیست. گاه بر اثر رفتارهای تحریکآمیز دیگری، بزهکار از نظر زیستشناختی، در وضعیت برانگیختگی و طغیان ناگهانی خشم قرار میگیرد. این میزان از تحریکپذیری که با ایجاد عکسالعمل-های هیجانی شدید و از میان بردن قدرت کنترل رفتار به صورت نسبی، موجب واکنش به عامل تحریک به شکل مجرمانه میشود، در نوشتگان علوم جنایی و به طور مشخص در نظام حقوقی کامنلا، به مفهومسازی » دفاع از دست دادن کنترل « منجر شده است که به معنای از دست دادن خویشتنداری، کنترل و اقدام به قتل در حالت عصبانیت و خشم ناگهانی بوده و در قتل عمد مسئولیت کیفری مرتکب را به قتل غیرعمد تخفیف میدهد.

لذا، ایجاد هر فاصله میان تحریکشدگی و واکنش نسبت به آن، موجب تضعیف این دفاع میگردد. گرچه توسل به دفاع تحریکشدگی معمولاً در شرایط مذکور صورت میپذیرد، با اینحال، امروزه بیشتر نظام-های عدالت کیفری با کمک گرفتن از مفهوم روانشناسانه سندرم زنان کتکخورده و با در نظر گرفتن ابتلای برخی از این زنان به نوعی اختلال اضطرابی موسوم به اختلال فشار روانی پسآسیبی و ارتباط میان اختلال مزبور با رفتارهای مجرمانه با اتخاذ رویکردی جنسیتمحور در تلاشند تا چرایی و چگونگی پاسخ دستهای از زنان کتکخورده را از طریق بازتعریف مؤلفههای دفاع از دست دادن کنترل، تبیین نمایند.

این مقاله نیز به دنبال بررسی این مسئله است که رویکرد عدالت کیفری جنسیتمحور چه جایگاهی در مسئولیت کیفری زنان بزهکار در ایران دارد. نتایج مطالعه حاضر با استفاده از روش تحقیق توصیفی B تحلیلی، اثبات این فرضیه است که جز در قالب کلی و ناقص »جهات تخفیفدهنده مجازات« در ماده 37 و 38 قانون مجازات اسلامی، کمترین توجهی از سوی قانونگذار ایران در خصوص ضرروت اتخاذ چنین رویکردی به مسئولیت کیفری زنان کتکخورده بزهکار نشده است.

مقدمه

با وجود غیرشخصی بودن حقوق کیفری، نگاه و رویکرد متفاوت حمایتی یا به تعبیر دیگر، تفاوتگذاری مثبت روشی است که از آغاز دهه 1970 میلادی، بسیاری از جرمشناسان طرفدار برخورد افتراقی با زنان در نظام عدالت کیفری، به دلیل ویژگیها و تفاوت بزهکاری زنان در مقایسه با مردان و عوامل خاص زیستشناختی و اجتماعی، پیشزمینه و استعداد قبلی برای بزهدیده واقع شدن به دنبال آن هستند. این ضرورت از آنرو است که تدوین، تصویب، تفسیر و اجرای قوانین کیفری تماماً توسط مردان صورت میگیرد. در واقع، در فرایند نظام عدالت کیفری، نگاههای مردانه غلبه دارد و کمتر به نوع و ماهیت جرایم زنان و خصایص زنانه این دسته از بزهکاران توجه میشود.

در حالی که به دلیل آسیبپذیری بیشتر زنان نسبت به مردان بر اثر ورود به فرایندهای عدالت کیفری و شرایط آنان در خانواده و اجتماع، این انتظار از قانونگذار میرود تا در رویکرد تقنینی، به ویژه در بخش عمومی حقوق در باب عوامل موجهه، کاهش دهنده و یا تخفیف دهنده مسئولیت کیفری زنان بزهکار، قوانین و مقررات متفاوتی را بگنجاند که حاکی از سیاست افتراقی نسبت به آنان باشد. به گونهای که در تهیه و تدوین مواد قانونی مربوط به نهادهای حقوق کیفری، بتوان نشانی از توجه به ملاحظات و دغدغههای زنان بزهکار یافت و شاهد نوعی رفتار متفاوت بر اساس معیار جنسیت و آسیبهای مبتلا به زنان بود.

در این راستا، تفاوتگذاری مثبت در گفتمان تقنینی به منظور حفظ حیات فیزیکی و روانی دستهای از زنان متهم به قتل عمد همسر یا شرکای آزارگر1 جنسی که در زمره سندرم زنان کتکخورده2 جای میگیرند و به تبع آن تعریف و بازتعریف برخی نهادهای حقوق کیفری عمومی از جمله » دفاع از دست دادن کنترل 3« برای نزدیکتر کردن مولفهها و تعریف دفاع مزبور با شرایط روانی زنان کتکخورده، همان توجیه و رویکرد جنسیت-محوری4 است که امروزه از سوی بیشتر نظامهای عدالت کیفری به دلیل ابتلای برخی از این زنان به نوعی اختلال اضطرابی موسوم به » اختلال فشار روانی پسآسیبی 5« مورد پذیرش قرار گرفته است تا بدین وسیله بتوانند رفتارهای مجرمانه گروهی از زنان کتکخورده را که برای یک دوره طولانی، اذیت و آزارهای جنسی، جسمی و روانی همسر یا شرکای آزارگر خود را تجربه نمودهاند، با پیشبینی دفاع مزبور تبیین و توجیه نمایند.

توجیه از آنرو که برای توسل به دفاع مزبور برای تخفیف مجازات و تبدیل مجازات قتل عمد به قتل غیرعمد، مسلماً مدت زمان بین تحریک و واکنش فرد تحریک شده از اهمیت بسیاری برخوردار است و در صورتی که این مدت به اندازهای باشد که موجب فرونشاندن خشم و برانگیختگی فرد شده باشد، اقدامات بعدی در زمره انتقام-جویی وارد شده و سزاوار مجازات است؛ زیرا واکنش ناگهانی شرط بسیار مهمی برای استفاده از این دفاع است.

در حالی که مبتلایان به سندرم زنان کتکخورده به دلیل خطاهای ادراکی و شناختی، حملههای خطور خاطره و بازگشت به گذشته، در شرایطی برانگیخته شده و مرتکب قتل میشوند که در عالم واقع و از منظر یک انسان معقول و به عبارت صحیحتر یک مرد منطقی و معقول، هیچ عامل تحریککنندهای وجود ندارد و در ظاهر هم هیچ خطر و تجاوزی متوجه حیات جسمی یا حتی روانی آنان نیست که موجب بیشبرانگیختگی، ارتکاب جرم در حالت طغیان خشم و به تبع آن استناد به دفاع مزبور گردد.

در نتیجه، این گروه از بزهکاران چه بسا نتوانند از دفاع تحریک و از دست دادن کنترل استفاده کنند. به همین جهت، بیشتر نظامهای عدالت کیفری با اتخاذ رویکرد جنسیتمحور به شرایط استناد به این دفاع، پذیرفتهاند که نشانگان اختلال فشار روانی پسآسیبی و به تبع آن سندرم زنان کتکخورده، میتواند با ایجاد شرایط روانی ویژه، ارتباط مستقیمی با رفتارهای مجرمانه پیدا کرده و نوعی عامل تخفیفدهنده مجازات تلقی شود.

بر این اساس، در این نوشتار برای پاسخ به این پرسش که » رویکرد عدالت کیفری جنسیتمحور در تدوین نهادهای حقوق کیفری عمومی ایران از جمله مسئولیت کیفری چه جایگاهی دارد ؟ «، با این فرض که » دغدغههای زنان بزهکار در تدوین برخی نهادهای حقوق کیفری عمومی ایران مانند مسئولیت کیفری مورد توجه قرار نگرفته است «، در ابتدا به صورت مشخص نشانگان اختلال فشار روانی پسآسیبی و ارتباط میان این اختلال که سندرم زنان کتکخورده زیرمجموعهای از آن است با رفتارهای مجرمانه بیان میشود.

سپس این موضوع مطرح میشود که چگونه برخی نظامهای عدالت کیفری با اتخاذ رویکردی جنسیتمحور به دفاع از دست دادن کنترل، توانستهاند این دفاع را نزدیک به شرایط روانی زنان کتکخورده تعریف و توسل به آن را برای این گروه از بزهکاران تسهیل نمایند. در نهایت، گفتمان تقنینی نظام حقوقی ایران از منظر ضرروت اتخاذ چنین رویکردی به مسئولیت کیفری زنان کتکخورده بدون آنکه پیشتر تحقیق دیگری در این زمینه انجام شده باشد، با نگاهی انتقادی به بحث و بررسی گذاشته میشود. نگاه انتقادی از آنرو که دفاع مزبور تا کنون در ادبیات تقنینی و قضایی نظام عدالت کیفری ایران مطرح نشده است. در حالی که میتوان با پیشبینی چنین دفاعیاتی از تعداد بیشماری از زنان کتکخوردهای که مرتکب قتل همسر یا شرکای آزارگر خود میشوند، به نحو مطلوبی حمایت کرد.

.1 اختلال فشار روانی پسآسیبی و تأثیر آن بر مسئولیت کیفری

افراد ممکن است با قرار گرفتن در برابر یک واقعه آسیبزا1مانند فجایع و بلایای طبیعی، حضور یک سرباز در میدان جنگ، کودکآزاری و یا اذیت و آزارهای شریک یا همسر آزارگر، مبتلا به نوعی اختلال اضطرابی با عنوان اختلال فشار روانی پسآسیبی گردند. این اختلال به منزله آخرین زیرگروه از اختلالهای اضطرابی، همانطور که از نامش پیداست، فشار روانیای است که موجب میشود فرد پس از تجربه یک حادثه آسیبزا از سه دسته مشکلات به ترتیب و شرح ذیل رنج ببرد که با ایجاد ناهنجارهایهای رفتاری، به بروز رفتارهای مجرمانه می-انجامد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید