بخشی از مقاله

چکیده

از جمله کتابهای دیرینه پارسی که یک دوره ی کامل ترجمه وتفسیر و تأویل آیات قرآن مجید را در بردارد، تفسیر کبیر کشف الاسرار وعدّه الابرار است. ابوالفضل میبدی آن را در اوایل سال 520 شروع تحریر در نخستین نوبت مترجمی است امین که تازی را به کمال می داند و پارسی را به شیوایی تمام می نگارد. در نوبت دوم مفسری است زبر دست که برطریقه ی اهل حدیث تفسیر می کند. اودر این تفسیر در کسوت محدثی متتبع،تاریخ دانی آگاه،متکلمی دانشور،فقیهی متشرّع و ادیبی خوش سلیقه جلوه می کند .

النوبه الثالثه کشف الاسرارتعبیری است برلسان اهل اشارت و بر ذوق جوانمردان طریقت . گلگشتی است جانفزا از ذوق وکلام، وحال واحوال عارفان و مشایخ ، دریایی است آرام که آسمان زیبای اندیشه ی عرفان رادر آینه ی زلال خویش می نماید و در ژرفای آن دردانه های شعر وشعور موج می زند. میبدی در این نوبت افزون برحسن انشا ، درون نمایه هایه ی برگزیده ها رامفید وآموزنده،خوشایند و پسندیده و ضمنآ، نکته ای و لطیفه ای را ارائه می دهد. میبدی در این دوره معارف الهی ومناقب نبوی و اخلاق و داستانها و در یافتهای قرآنی را از روی »اشارت برمذاق خداوندان معرفت«بیان می کند،بازبانی که به مخاطب حالی روحانی ولذتی معنوی می بخشد ، وروحش را با ارواح انبیا واولیا پیوند می دهد .

ابوالفضل میبدی که مرید خواجه عبداالله انصاری بوده در تفسیر خود به نام کشف الاسرار گفت وگوهای کوتاهی از قول خواجه نقل کرده است که اصالت دارند ومی توان آنها را در زمره ی قدیم ترین اسناد مکتوب گفت وگوهای صوفیانه ی پارسی به زبان حال دانست.یکی از گفت وگوهای انصاری در تفسیر میبدی میان دل وجان است که درازل پیش از خلقت آدم وحوا ، صورت گرفته است . میبدی داستان را از قول خواجه نقل می کند. میبدی،گفت وگوی دیگری نیز به زبان حال از قول خواجه عبداالله نقل کرده که کوتاهتر از گفت وگوی دل وجان است این گفت وگو میان مهر ودیدار یعنی عشق و روی معشوق صورت گرفته است وتاحدودی شبیه به مناظره است.این مثالها نشان می دهد که ابوالفضل رشید الدین میبدی تا چه اندازه به طور طبیعی از زبان حال به عنوان یک شیوه ی بیان وشگرد ادبی استفاده کرده است .

 مقدمه 

 کشف الاسرار نهالی است که شیخ الاسلام انصاری در قرن پنجم کاشت ، به دست خواجه رشیدالدین به آب لطافت طراوتی شگرف یافت، ودر قرن ششم در بهارستان وسیع کشف الاسرار به ثمر نشست. ادبیات پارسی حدودآ از اواسط قرن ششم به بعد رشد وتوسعه ی قابل ملاحظه ای کرده و مضامین ادبی  وعرفانی وگونه های زبان حالی در آن به تدریج پیدا شده وکمال یافته اند.مثلآ مفاهیمی، چون عقل وعشق  وحسن، د ر این دوره به منزله ی شخصیتهای زبان حالی ظاهر می شوند ودر داستانهای عشقی یا مناظره های زبان حالی شرکت می کنند.مناظره ها یا پیکارهای مستقل زبان حالی نیز در این دوره رایج می شوند .گونه ی دیگر که در این دوره متداول می شود داستانهای رمزی وتمثیلی است که جنبه ی فلسفی وعرفانی دارد.

مانند داستان سفر مرغ یا مرغان به عوالم بالا وسرانجام رسیدن به حضور سیمرغ - پورجوادی  ،1385،ص. - 36 یکی از متفکران ایرانی که با آگاهی کامل از موضوع زبان حال، هم به تازی وهم به پارسی، سخن گفته و از آن در تفسیر پاره ای از آیات قرآن استفاده کرده ابوحامد غزالی است. صوفیان خود ازجمله کسانی بودند که به خصوص پس از روی آوردن به زبان شعر و ادب ، از زبان حال به منزله شگردی موثر استفاده کردند . - همان - رشیدالدین میبدی هم بنا به سور ه ی اسراء آیه ی 44 معتقد است که اشیا دائم در حال تسبیح اند، ولی این تسبیح گفتن به حرف وصوت نیست، ولذا نمی توان آن راشنید و در ک کرد.این  تسبیح بی صوت وحرف مربوط به عالم جان است. 

تعریف زبان حال  زبان حال نمایش حالت یا صفتی درونی است و لذا هر بیننده ای می تواند بادیدن این نمایش پی به خود آن حالت یا صفت برد. ولی همه ی صفات در موجودات گوناگون دارای نمایش بیرونی نیست وتشخیص آن صفات از صفات در موجودات گوناگون دارای نمایش بیرونی نیست وتشخیص آن صفات از ظواهر موجودات برای هرکس مقدور نیست. در اینجاست که بعضی مدعی شده اندکه می توانند این صفات یا حالاترابا قوه ای درونی به نام چشم سِّرببینند، و به عبارت دیگر،زبان حال آن موجود را با قوه ای درونی به نام »گوش دل« یا »گوش هوش« بشنوند.

حال همین بیان پوشیده وسّری در موجودات است که باگوش سر نمی توان آن راشنید . - پور جوادی ،1385،ص - 28 زبان حال به یک معنی دیگر نیز به کار رفته وآن شرح و بیانی است که شخصی ممکن است از حالات یا صفات موجودی بکند،بدون این که مدّ عی کشف وکرامات باشد. آن شرح و بیان در واقع به عبارت در آوردن حال یا کیفیت آن موجوداست - خواه انسان باشد ، یا حیوان ، یا نبات ، و یا جماد - مثلآ درمواردی که شخصی خود چیزی نگفته ولی نویسنده یا شاعری از حال اوحکایت کرده و ابیاتی نقل کرده است، می گوید که وی به زبان حال چنین گفت . مثال دیگر آن رباعی زیر منسوب به خیام است که خود ظاهرآنخستین شاعر پارسی گویی است که تعبیر» زبان حال«را در اشعار خویش به کار برده است. - پورجوادی 

دی کوزه گری بدیدم اندر بازار    برتازه گلی همی لگد زد بسیار

وآن گل به زبان حال با اوگفت :    »من همچون توبوده ام مرا نیکودار«

در این رباعی شاعر صحنه ای سراپا خیالی خلق کرده واز زبان گلی که در زیر پای کوزه گری له می شده سخن گفته است . بدیهی است که گل سخنی نگفته است ؛ نمی توانسته است بگوید . شاعر هم نه در واقع وظاهر ، و نه در ساحتی باطنی وقلبی ، چنین سخنی را نشنیده است.شاعر اندیشه ای در ذهن داشته و برای بیان آن صحنه ای خیالی در زمان خیالی - دی - خلق کرده و از شخصیتی خیالی سخنی نقل کرده است.

علت این که شاعر گل را انتخاب کرده واندیشه ی خودرا با واسطه ی اوبیان کرده این است که گل یا خاک عنصری است که قالب انسان از آن سرشته شده است وعاقبت هم به آن تبدیل خواهد شد - پور جوادی ،1385،ص - 29 کاری که شاعر در رباعی خود کرده وسخن خودرا از زبان حال موجودی بی جان بیان کرده است در واقع هنرنمایی شاعرانه وشگرد ادبی است ، واین نوع شگرد در ادبیات جهان ، از جمله ادبیات پارسی بسیار رایج بوده ونویسندگان وشاعران با استفاده از آن ژانرهای ادبی مختلفی خلق کرده اند. - پورجوادی ،1385،ص - 29

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید