بخشی از مقاله
چکیده
روستا به عنوان کوچک ترین واحد سیاسی در تقسیمات کشوري، الگوي مدیریتی خاصی را در دورانهاي قبل و بعد از انقلاب اسلامی تجربه کرده است. در این میان، حضور زنان روستایی در ایران با فراز و نشیبهاي فراوانی همراه بوده است. بعد از انقلاب اسلامی ایران، فکر و روح و حیات معنوي زنان احیا شد و زنان در عرصههاي اجتماعی حضوري توأم با تفکر و تدبر پیدا کردند و مانند مردان فکر و روحشان در راستاي پیشرفت و توسعه کشور قرار گرفته است. هم اکنون در میان 24000 نفر دهیار که در کل کشور وجود دارد، قریب به 750 نفر از آنها را زنان دهیار تشکیل میدهد. اطلاعات این مقاله، به صورت کتابخانهاي از اسناد، مجلات و کتب مربوطه و نیز از طریق مصاحبه با چند دهیار زن گردآوري شده است. فعالیت زنان در عرصه مدیریت روستایی با خود، مسائل زیادي را به همراه داشته است.
از مهمترین فرصتهایی که با حضور زنان در عرصه مدیریت روستایی کشورمان ایجاد میشود، کمک به خودباوري زنان و دختران روستایی، جلب مشارکت زنان و دختران روستایی، مسئولیت پذیري بیشتر زنان نسبت به مردان، صداقت بیشتر و دوري از مسائل حاشیهاي، توجه بیشتر به مسائل فرهنگی و اجتماعی و توجه بیشتر به محیط زیست و توسعه پایدار است. همچنین مشکلات رفت و آمدي، مشکل ارتباط گیري با مسئولین، عدم حمایت شورا و مسئولین و مشکلاتی براي اعضاي خانواده دهیار زن نیز به عنوان برخی از تهدیدها ذکر شده است. براي تواناسازي زنان جهت حضور در عرصه مدیریت روستایی، مهارتهاي لازم شامل مهارتهاي انسانی، ادراکی و فنی است.
کلید واژهها: روستا، مدیریت، زنان، تواناسازي .
درآمد :
روستاها به عنوان اولین واحدهاي اجتماعی و مرکز استقرار و اسکان انسانها، داراي سازمان اجتماعی و مدیریت بودهاند لکن مدیریت روستایی با مفهومی گستردهتر و متفاوت با آنچه که امروزه تحت عنوان علم و یا فن مدیریت وجود دارد مطرح است. مدیریت روستاها در کشورهاي جهان سوم که بخش اعظم جمعیت در روستاها استقرار دارند مدیریتی است متفاوت با مدیریت مزارع بزرگ و یا روستاهاي کشورهاي صنعتی غرب. - طالب، 5، - 1386 با عنایت به تعریف مدیریت به صورت عام، میتوان مدیریت روستایی را برنامهریزي براي روستا، سازماندهی اقدام توسعهاي و هماهنگی و نظارت بر اقدامات انجام شده دانست. به عبارت دیگر، مدیریت روستایی علم »تلفیق و تنظیم عوامل مختلف طبیعی، انسانی، اقتصادي و ... در جامعه روستایی« است.
در نتیجه، بر اساس تعریف توسعه روستایی نیز میتوان گفت که مدیریت روستایی در واقع فرآیند سازماندهی و هدایت جامعه روستایی از طریق شکلدهی سازمانها و نهادهاي دستاندرکار در اداره مناطق روستایی است. این سازمانها و نهادها ابزارهاي تأمین هدفهاي جامعه روستایی هستند، هدفهایی که مردم آنها را با توجه به خواستهها و امکانات موجود خود ترسیم کرده و میکنند. موفقیت و شکست هر سازمان در دستیابی به اهداف و انجام وظایفش متکی به مدیریت آن است.روستا نیز به عنوان یک سازمان فضاي زیست- فعالیت از آن مستثنی نیست.
میتوان هدف مدیریت روستایی را ایجاد یک رابطه منطقی و تنظیم شده بین انسان و محیط براي رسیدن به رضایتمندي و خوشنودي در زندگی مردم مناطق روستایی دانست که در رأس آن وجود عنصري براي برنامهریزي آینده و اداره امور کنونی روستا ضروري است و این عنصر باید از طریق همکاري متعادل و فعال نیروهاي بیرونی - دولت و بازار - و درونی - مردم محلی، تشکلها و سازمانهاي محلی - صورت گیرد. - افتخاري،قیداري،و عینالی 1386، - 3 با اینکه موضوع مدیریت روستایی در ایران بحث مفصلی است، عجالتاً به نکات فوق بسنده میشود. روستا به عنوان کوچکترین واحد سیاسی در تقسیمات کشوري الگوي مدیریتی خاصی را در دورانهاي مختلف تجربه کرده است. این الگوي مدیریتی هم تحت تأثیر تحولات اقتصادي و اجتماعی روستا قرار داشته و هم خود منشأ برخی تحولات در این جامعه بوده است. - کلانتري،143، - 1386 در این بخش سعی میگردد مسائل مربوط به مدیریت روستایی ایران را در دو دوره قبل و بعد از انقلاب اسلامی مورد بررسی اجمالی قرار داد.
مدیریت روستایی قبل از انقلاب اسلامی ایران
در دوران قبل از انقلاب اسلامی، مدیریت روستایی ایران چهار دوره را پشت سر گذاشت که به طور مختصر اشارهمیکنیم.
دوره اول: قبل از مشروطیت
در این دوره اداره کلی روستا از جهات مختلف با مالک بوده، مالکان با حکومت رابطه دوسویه داشته و در مواردي تقریباً برهم منطبق بودهاند. مالک حامی و پشتیبان کدخدا بود لذا کدخدا با اینکه خود از روستاییان بود، با بهره-گیري از قدرت مالک، مقتدرانه به اداره ده می پرداخت. با عنایت به وضعیت سیاسی اجتماعی و سلطه مالک، هدف کلی مدیر و عناصرش کسب درآمد بیشتر از روستا بود. در این جهت استفاده هر چه بیشتر از نیروي کار روستاییان و تأمین امنیت روستاییان به منظور امکان افزایش تولید در سرلوحه فعالیت کدخدا بود. کنترل امور مربوط به روابط روستاییان با یکدیگر و با سایر روستاییان و شهر و تامین خدمات عمومی ده در حد متعارف آن زمان از وظایف مدیر ده بود.
دوره دوم: بعد از مشروطیت تا جنگ دوم جهانی
در این دوره هم اداره کلی با مالک بود با این تفاوت که فاصلهاي ملموس بین حکومت و مالکین وجود داشت.اگرچه هنوز مالکین در حکومت ذي نفوذ بودند و حدود70 تا80 درصد نمایندگان مجلس از ملاکین بودند ولی تشکیلات دولتی سلسله مراتبی پیدا کرده بود و مأموران دولتی تا رده بخشداري به امور روستایی پرداختند. مالک سرنسق کلی ده بوده ولی قانون عمران روستایی مصوب 1316وظایفی براي شوراي بخش در نظر گرفته بود. در قانون مزبور کدخدا به نحو سابق یعنی با تصویب مالک و صدور حکم از جانب فرماندار مشخص میشد و در قانون، کدخدا را نماینده مالک و مسئول اجراي قوانین و نظامنامههایی دولتی که به او مراجعه میشود دانسته بودند.لذا از1316 به بعد قانوناً و مدتی بعد از آن عملاً کدخدا در نقش نماینده دولت در روستا هم انجام وظیفه مینمود.برخلاف دوره قبل، روستاییان امکان عرض حال به مقامات دولتی را داشتند. در این دوره هدف مدیریت روستایی برقراري تعادل بین منافع مالک، خواست دولت و مصالح روستاییان بود.
دوره سوم: از جنگ دوم جهانی تا اصلاحات ارضی
در این دوره به تدریج دولت سعی در دخالت در امور روستاها داشت و با تصویب برنامه اول عمرانی کشور، تصویب و تشکیل صندوقهاي تعاون روستایی، تشکیل بنگاه عمرانی کشور، تصویب قانون ازدیاد سهم کشاورزان به عنوان منبع مالی فعالیتهاي بنگاه در روستاها ،استمداد از اصل چهار و ... دولت تمایل خود را به انجام عملیاتی در چارچوب عملیات عمرانی در روستاها و ارتقاي سطح زندگی روستاییان نشان میداد ولی همچنان مدیریت روستا در دست مالکان و عوامل مربوط به آنها از جمله کدخدا بود و تصویب این قوانین به دلیل حضور و نفوذ مالک در روستاها تأثیر چندانی نمیبخشید. عنایت دولت به روستاها تحت تأثیر افزایش جمعیت و نیاز به محصولات کشاورزي و وجود جریانهاي فکري و تکیه آنها بر روابط ناعادلانه موجود در روابط مالکین و روستاییان، پایین بودن سطح زندگی زارعین، دور ماندن آنها از خدمات رفاهی و بهداشتی قرار داشت. - طالب،82،. - 1386
دوره چهارم: از اصلاحات ارضی تا انقلاب اسلامی
انجام اصلاحات ارضی که قبل از هر چیز در صدد حذف قدرت سیاسی مالکین بود، موجب گردید که ساخت مدیریت روستایی ایران آسیب جدي ببیند. وضعیت مدیریت روستایی ایران که تا انجام برنامههاي اصلاحات ارضی تحول تدریجی به خود دیده بود، دستخوش دگرگونیهاي اساسی شد. دولت با وضع قوانینی درآغاز ظاهراً سعی در حفظ یکپارچگی مدیریت روستا در قالب شرکتهاي تعاونی روستایی داشت ولی به تدریج در وضع قوانین و تصویب نامهها آن را شکست، بدین ترتیب که برخورد بخشی کردن در تدوین برنامههاي عمرانی کشور - از برنامه سوم به بعد - و واگذاري هر جز از مسائل روستایی به وزارتخانهاي، اتصال همه برنامهها به بودجههاي ملی، انجمن ده یا کدخدا و یا تعاونیها را در حد بازوهاي اجرایی درآورده و برخی وظایف اجرایی و در مواردي تأمین نیروي انسانی و بعدها قسمتی از هزینه طرح هاي عمرانی را به آنها واگذار کرد. - طالب،85، - 1386 حتی با تصویب لایحه قانونی انجمنهاي ده و اصلاح امور اجتماعی و عمرانی دهات، به دلیل نامشخص بودن وضع کدخدا و ارتباط دادن