بخشی از مقاله
بررسی فرصتها و تهدیدهای پدیده جهانی شدن در فرایند تحول و هنر جامعه امروز ایران
با وجود تمام تعريفهاي گوناگوني كه از فرآيند جهاني شدن و ابعاد پيچيده و درهم تنيده آن شده يك نكته را بهطور قطع ميتوان دراينباره گفت و آن، اين كه پس از گسترش انقلاب الكترونيك و در پي آن انقلاب ارتباطات و گسترش دامنه ارتباطات بين انساني بر اين اساس، حوزههاي مختلف دانش و معرفت بشري و بهطور كلي فرهنگ، سياست و اقتصاد از گونهاي در همتنيدگي معرفتي برخوردار شدهاند.
از اين رو، فرهنگهاي بومي همواره با اين چالش جهاني شدن مواجهند كه در عين حفظ ريشههاي هويتي خود، چگونه ميتوانند با اين فرآيند همگاه و همگام شوند؟[مفاهيم: جهانيشدن چيست؟]
در اين مقاله از اين زاويه مواجهه ايران در بعد فرهنگي با پديده جهاني شدن بررسي و تلاش خواهد شد فرصتها و تهديدهاي ناشي از اين پديده در پرتو بحثهاي نظري به بحث گذاشته شود.
جهاني شدن يك فرايند است به اين معنا كه دربرگيرنده يك روايت ثابت ولايتغير نيست؛ بلكه در درون آن روايتها و طرحهاي متفاوتي در حال شكلگيري است. از اين جهت جهاني شدن هرچند كه گريزناپذير است اما يك نقطه شروع و يك پايان حتمي و از پيش تعيين شده ندارد. درواقع جهاني شدن فرصتي براي ايجاد بسترهاي مناسب جهت تعامل و همكاري هرچه بيشتر اجزاي جامعه جهاني است.
بنابراين دولتها، فرهنگها، سازمانهاي مختلف و... ميتوانند در ارائه تعريفي جديد از روابط بين واحدهاي جهاني در سطوح پايينتر يا حتي در سطح جهاني نقش مهمي ايفا كنند. بهعلاوه قادرند در پذيرفته شدن و مقبوليت يكي از روايتهاي معارض با روايتهاي كلان تأثير قابلتوجهي داشته باشند. همانطور كه گفته شد يكي از روايتها درپي جهاني شدن فرهنگ غرب بهويژه فرهنگ آمريكايي و سلطه آن است.
كشورهايي كه دريابند با سلطه اين فرهنگ بهتر ميتوانند به منافع مادي و معنوي خود دسترسي پيدا كنند از چنين روايتي دفاع ميكنند و قاعدتا در برنامهريزيهاي خود نيز اين تمايل و حمايت را نشان ميدهند. اما از طرفي ديگر كشورهاي مخالف سلطه اين روايت در برابر آن مقاومت كرده و درپي اثرگذاري براي پيشبرد مدلهاي جايگزين هستند. بنابراين اساسا جهاني شدن يك فرهنگ خاص (آمريكايي، ايراني و...) غيرممكن است.
اين باور كه جهاني شدن درنهايت بهمعني آمريكايي شدن و تسلط فرهنگ آمريكايي در جهان است، متضمن چند خطاي جدي و اساسي است:
1 – «اين ديدگاه فرهنگ آمريكايي را مقولهاي يكپارچه ميداند» (استوري، 311:1383). برعكس فرهنگ داراي يك شكل خاص نيست كه بتوان آنرا بهعنوان يك مدل بسيار مشخص به كل دنيا عرضه كرد و درنتيجه تمام دنيا داراي يك هويت واحد شوند. درواقع فرهنگ متشكل از عناصر و طيفهاي بسيار متفاوت و متضاد است هرچند ممكن است داراي برچسب مشخص آمريكايي يا ايراني باشد.
2 – حتي اگر به چيزي همانند فرهنگ آمريكايي بهعنوان يك مقوله يكپارچه، روشن و كاملا يكدست قائل باشيم، «براساس شواهد موجود كه عملا انكارناپذيرند حتي آن پيامهاي فرهنگي كه مستقيما از آمريكا نشأت ميگيرند به اشكالي تفكيك شده دريافت و تفسير ميشوند و گروههاي «محلي» اطلاعات دريافت شده از «مركز» را به شيوههاي بهغايت گوناگون «جذب» ميكنند.» (رابرتسون، 230:1383)
بنابراين اگر صنايع فرهنگي (موسيقي، سينما، مكدونالد و...) را بهعنوان مؤلفههاي فرهنگ آمريكايي بپذيريم، هنگامي كه به داخل ملل ديگر وارد ميشوند از اقتصاد سياسي، تاريخ، فرهنگ و ارزشهاي خاص آن ملل متأثر ميشوند. اين تأثيرپذيري ساختارهاي فرهنگ در درون ملل واردكننده هم از بعد شكلي است و هم از بعد محتوايي. بهعنوان مثال سينماي ايران داراي اسلوب و پيامي خاص است.
سنت عرفاني و انسانشناختي ايراني در قالب صنعت سينما نوعي ژانر فيلمشناختي ويژهاي ايجاد كرده است كه با قالبهاي تكنولوژيزده و آيندهنگرانه و علمگرايانه سينماي هاليوود تفاوت معناداري دارد. يا آنچه كه تحت عنوان مكدونالدي شدن مطرح است در داخل ملل ديگر معناي خاصي به خود ميگيرد. مثلا غذاي آماده در كشوري مانند هندوستان از نوع غذاي آماده هندي است حتي در رستورانهاي مكدونالد در آمريكا غذاي آماده از نوع هندي عرضه ميشود.
3 - بهاصطلاح مولدان اصلي فرهنگ جهاني – نظير CNN در آتلانتا و هاليوود در لسآنجلس – بهنحوي فزاينده توليدات خويش را متناسب با تقاضاهاي يك بازار جهاني تفكيك شده طراحي ميكنند.
4 – نكات بسياري وجود دارد، دال بر آنكه منابع نمادين ظاهرا «ملي» بهواقع بهطرز فزايندهاي بهمنظور تفسير و مصرف جهاني تفكيك شده در دسترس همگان قرار دارند.
5 – كاملا روشن است كه جريان افكار و رسوم از جهان به اصطلاح سوم به جوامع و مناطق ظاهرا مسلط بر جهان بهطور جدي از سوي بسياري دستكم گرفته شده است.
بنابراين با اين رويكرد ساير ملل نيز ميتوانند در تمام عرصههاي مادي و معنوي فرهنگ توليدكننده باشند. جهاني شدن معاصر وضعيتي ايجاد كرده كه تمدنها، منطقهها، دولتملتها، ملتهاي محدود به دولتها يا فراتر از آنها و مردم بومي را بيش از پيش ملزم ميكند تا تاريخها و هويتهاي خاص خود را بسازند (يا دستكم سنتهاي خاص خود را بهشكلي گزينشي به خويش اختصاص دهند).
از اين جهت، الزامي كه جهاني شدن بهعنوان فرصت براي كشورهاي در حال توسعه به دنبال دارد تلاش بيشتر براي قابل عرضهتر كردن فرهنگ خود و پذيرفتنيتر كردن پيام خود براي جامعه جهاني است.
درنتيجه اين فرايند ذهنيت انسان معاصر از دايره بسته محل زندگي بيرون رفته و بهطور نسبي نگاهي جهاني پيدا كرده است. فرصتها و ظرفيتها را محدود به فرصتها و ظرفيتهاي محلي نميبيند و در ارزيابي امكانات موجود نگاهي فرامحلي دارد. معيار و ملاك ارزيابي جامعه از امكانات و فرصتها صرفا براساس فرصتهاي بومي نيست. انسان معاصر كه دائم در معرض توليدات جهاني است ملاك ارزيابي خود را در يك مقايسه جهاني بهدست ميآورد.
حضور عناصر غيرمحلي و غيربومي در بافت فرهنگي اجتماعات محلي ميتواند منشأ اضطرابهاي فرهنگي شود. اين مسئله نوعي الزام در توليدات فرهنگي برمبناي عقلانيت ايجاد ميكند. بهعبارت ديگر براي اينكه عناصر فرهنگي قابليت عرضه در سطح جهاني پيدا كنند، بايد از نوعي عقلانيت برخوردار شوند. اين عقلانيت موجب ميشود تا عناصر خرافي، غيرعقلاني، نينديشيده و بعضا توهينآميز مورد ترجمان قرار نگيرند. تبديل پيام فرهنگي به يك محصول قابل عرضه در قلمرو جهاني نيازمند نوعي عقلانيت است.
به عبارت ديگر؛ توليد و عرضه مقولات و عناصر فرهنگي در جامعه جهاني مستلزم دواقدام اساسي است:
1 – پالايش دروني عناصر فرهنگي براساس عقلانيت و حذف سويههاي نينديشيده مبتني بر عادت.
2 – بستهبندي، پيامسازي و توليد رسانهاي.
از اين طريق، عناصر فرهنگ بومي وارد فرهنگ جهاني شده و صدور فرهنگي صورت ميگيرد. درصورتيكه اگر عناصر پالايش نشده فرهنگ بومي مورد تأكيد فراوان قرار گيرند، فرهنگ بومي در مواجهه با فرهنگ جهاني آسيبپذير خواهد شد. به اين اعتبار آسيب و تهديد جدي در قلمرو فرهنگي بيش از آنكه ناشي از ورود عناصر فرهنگ خارجي باشد از عدم انعطاف، عدم عقلانيت و... فرهنگ بومي نشأت ميگيرد.
بهعبارت ديگر درصورتيكه عناصر فرهنگي يك جامعه و ساختارهاي معرفتي، سياسي و... آن بهشكلي پويا و غيرمتكي به حكومت و يا بخش خاصي از جامعه تعريف شود ورود عناصر فرهنگ خارجي نهتنها تهديد بهحساب نميآيد بلكه در زايايي و تحرك فرهنگ بومي نقش بسزايي ايفا خواهد كرد.
جامعهاي كه خود بهصورت مجموعهاي پويا و زايا بهدنبال نوآوري، نقد و تحليل و گزينش عناصر فرهنگي باشد، عناصر فرهنگي ديگر اجزاي جامعه جهاني را عاقلانهتر و بدون وابستگيهاي عاطفي ميتواند مورد ارزيابي قرار دهند و طبعا پذيرش آنچه كه با ارزشهاي بومي و نيازهاي مردم آن جامعه همسويي داشته باشد تهديد يا آسيب محسوب نخواهد شد.
ايران قبل از اسلام بهعنوان يكي از مهمترين حوزههاي تمدن بشري و ايران بعد از اسلام بهعنوان بخش مهمي از تمدن اسلامي از عناصر فرهنگي والايي براي عرضه به بشريت برخوردار است؛ عناصر فرهنگياي مانند: عزت، كرامت انساني، انساندوستي، عرفان و... كه امروزه جامعه بشري بهشدت بدانها نيازمند است. توليد رسانهاي اين عناصر فرهنگي در بستر فراهم شده براي تعاملات فرهنگي در عرصه جهاني، فرصت بسيار مناسبي براي عرضه بيشتر اين عناصر به جهاني جهاني است.
همانطور كه گفته شد، مقاومت فرهنگهاي محلي و عرضه هرچه بيشتر خود به جامعه جهاني تدريجا به يك ويژگي اساسي حقانيت سياسي جهاني بدل ميشود و اين گرايش دلالت به اين امر دارد كه دفاع از امر محلي و ملي و اشاعه آن پديدهاي جهاني است.
در سطح جهاني واژههايي نظير محلي بودن، اجتماع محلي، خانه و... موضوع گفتوگو است و اين مسئله بر اهميت امر محلي و پيوند ارگانيك آن با امر جهاني دلالت دارد. از اين نظر تبادل فرهنگي و يا ورود عناصر فرهنگي خارجي در جامعه نبايد منشأ هراس شود.