بخشی از مقاله
زیبایی شناسیِ مهندسی؛ روابط متقابل مهندسیِ سازه ، معماری و هنر
چکیده
اینگونه بیان میشود که سازههای مهندسی گونهای خاص از زیباییشناسی را ارائه میدهند؛ زیباییشناسی که بر اصـولی مانند: بهرهوری مصالح و جریان حرکت نیرو در سازه پایهریزی شده است. این نوشتار در صدد است تا نگاه دقیقتری بـه این زیبایی شناسی داشته باشد و با ارائهی مثالهایی از پلهای بتنی و فولادی و همچنین نمونههایی از دیگر زمینههـای سازهای، ریشههای این زیباییشناسی را دنبال کرده و روابط متقابل بین مهندسی سازه، معماری و هنر را به طـور شـفاف بیان کند. این نوشتار همچنین در صدد است تا علاوه بر بیان تاثیرات اساسی که این ساختارها از آنچـه "زیبـاییشناسـی مهندسی" نامیده شده، پذیرفته اند، این سوال را مطرح کند که : آیا مشخصه هایی که تا کنون برای این گونهی خاص از زیباییشناسی بیان شده ، هنوز درست و منطقی هستند و اگر بلی تا چه زمانی؟
واژههای کلیدی: زیباییشناسی؛ مهندسی سازه؛ فنآوری ساخت؛ شکلیابی؛ فرمدهی.
1
-1 مقدمه
لوکوربوزیه در مانیفست خود - "به سوی معماری نوین" - فصل اول را اینگونه آغاز می کند:
مهندس،" مُلهِم از قواعد اقتصاد و هدایت شده به وسیلهی محاسبات ریاضی، ما را در هماهنگی با قوانین گیتـی قرار میدهد. او-مهندس- به هارمونی میرسد." [1]
چند صفحه بعد ادامه میدهد:
"... بنابراین، مهندس زیباییشناسی خاص خود را دارد؛ زیرا در جریان محاسبات، ناچار به برآورده کردن بعضـی نیازهای معادلات است و اینجاست که ذوق او وارد کار میشود." [1]
تا به امروز این تصور کلی وجود دارد که بر خلاف معماری سنتی ، بهرهوری حداکثری از مصالح در کنار ایجاد مسـیر بـدون مانع برای جریان نیروها در سازه، مشخصههای اصلی سازندهی زیباییشناسی مهندسی است. در رونـد شـکلگیـری سـازههـای مهندسی سه عامل نقش اساسی ایفا میکنند : اصول فنی و علمی ، فنآوریهای ساخت و طراحی و شکلدهی.
در سالهای اخیر ، مهندسان با هدف کسب مقبولیتِ اجتماعی بیش از پیش، بر نفـوذ روزافـزون ایـن نـوع زیبـاییشناسـی تاکید میکنند و آن را با هنر و معماری در یک رده قرار میدهند. با این وجود، بعضی سوالات در این زمینـه بـه نـدرت مطـرح شدهاند؛ سوالاتی مانند:
ریشههای ایدهی زیباییشناسی مهندسی کی و کجا شکل گرفت؟
این زیباییشناسی در گذشته چه مفاهیمی را میرسانده و امروزه چه مفاهیمی را منتقل میکند؟
ساختارهایی مانند تاریخ هنر و تاریخ فرهنگ که برای بررسی موضوعاتی از قبیل زیباییشناسی و تمـایلات فرهنگـی مـورد استفاده قرار میگیرد، تاکنون چنین سوالاتی را - به عنوان یک عرصهی پژوهشی ارزشمند- مورد غفلت قراردادهاند. ایـن مقالـه با دنبال کردن خاستگاههای "زیباییشناسی مهندسی" قصد دارد تا تلاشی برای پاسخ به سوالاتی اینچنـین انجـام داده؛ بـا بـه کارگیری مثالهایی از پلها و آثار هنری شرایطِ زمینهساز شکلگیری اینگونه از زیباییشناسی و چگونگی محبوب شـدن آن در میان معماران و هنرمندان را معرفی کند.
-2 مابین سنت و مدرنیته
همانطور که بسیار نیز بیان شده است، انقلاب صنعتی باعث ایجاد نوآوریهای اساسی در قریب به اتفاق عرصههای زندگی اجتماعی شد. در زمینهی ساختمان نیز مصالح تولید شده به روشهای صنعتی (آهن،فولاد و بتن) تبدیل به مصالح غالب مورد استفاده شدند؛ روشهای جدید ساخت -مانند تولید انبوه و مونتاژ در محل- مورد استفاده قرار گرفتند؛ ساخته هایی با عملکردهای جدید- مانند راه آهن ،ایستگاهها، پلها و تونل ها- باید ساخته میشد و نظام آکادمیک ساخت و ساز به شاخههای معماری سنتی-آنچه به عنوان معماری پیش از انقلاب صنعتی متصور است- و شاخهی جدید مهندسی عمران1 که پایههای فنی داشت تقسیم شد. [2]
همزمان تحول دیگری نیز به وقوع پیوست: ابنیهی جدید و سازندگان آنها به مرکز توجه در جوامع علمی هنری و همچنین برای عموم مردم بدل شدند. این ابنیه در مجلاتی مانند The Builder2 به عنوان نماد صنایع و فنآوریهای پیشرو مورد بحث و بررسی قرار گرفته و معرفی میشدند؛ شاعران در شعرهایشان آنها را میستودند و در هنرهای زیبا3، زیبایی-شناسی و آثار اجتماعی آنها متجلی میشد. اهمیت و جلوههای متمایزکنندهی سازههای جدید، در خود بنا متجلی میشد،
2
حالآنکه در ساخت و سازهای پیشین،گسترهای از ابزارهای زیباییشناسانه،که توسط هر فرد عامی قابل درک بود برای انتقال این مفاهیم مورد استفاده قرار میگرفت؛ ابزارهایی مانند فرمها ،نشانهها و اشارات معمارانه (شکل(1 که بسیار پرهزینه و زمانبر بودند و گاه با عامل تعیین کنندهی بسیار مهمتر یعنی کاهش هزینه ها و زمان ساخت - ارمغان قرن 19 میلادی- در تضاد بودند. همچنین این فرمها، نشانهها و اشارات معمارانه با ایدهی بیان هرچه آشکارتر کیفیات فنی ارزشمند ابرسازههای جدید در تقابل شدید قرار داشتند.[3] 1
شکل ):1سمت چپ) Britannia Bridge / Menai Tubula Bridge-1850 شکل ):2سمت راست) Brooklyn Bridge-1884
به عنوان مثالی از این تضاد و تعارض میتوان به پل بروکلین اشاره کرد که در زمان افتتاح(24 می (1883 عظیمترین بنای قارهی آمریکا و بلندترین پل معلق جهان بود. همانطور که در شکل2 مشاهده میشود، از همان فاصله دور برجکهای گرانیتـی پل حضور یک سازه عظیمالجثه را اعلام میدارند. بر خلاف سـازههـایی ماننـد پـل آجـری Britannia Bridge (شـکل(1 پـل بروکلین به طور واضحی دستاوردهای فنی سازندگان خود2 که با استفاده از کابلهای فـولادی جدیـد توانسـته بودنـد دهانـهی 487 متری را به صورت معلق و در کل 1833 متر دهانه را پوشش دهند به نمایش میگذارد. این پلِمعلقِ غولآسا، از یک سـو یک دستآورد تکنولوژیک بسیار ارزشمند را به نمایش میگذاشت و از سوی دیگر باعث ایجاد ارتبـاط و اجمـاع شـهری بسـیار مستحکمی بین شهرهای نیویورک و بروکلین بود؛ دو ناحیهای که تا پیش از آن، دو شهر کاملا جدا و مستقل از نظـر سیاسـی ، فرهنگی و اجتماعی بودند. [4]
"در پی صدمات و ناملایمات حاصل از جنگ داخلی آمریکا ، اقتصاد بحـرانزدهی بعـد از جنـگ، بـدکاریهـا و خیانتهای سیاسی، مشکلات ایجاد شده گاهوبیگاه ناشی از موج جدید مهـاجرت، گـویی پـل-بـروکلین- مـردم گوناگون دو شهر را متحد میکرد و زخمهای آنها را التیام میبخشید. ." [5]
پل بروکلین با ابعاد عظیم و اهمیت والای فرهنگی خود، از یک پل مفرد فراتر رفت و به طور ضـمنی، پـلهـا را در کـل بـه عنوان "معماری ارتباط" [6] معرفی کرد. این پل همچنین معرف اهمیتی بود که پلها -به طور عام- در قـرن 19 مـیلادی بـه عنوان نماد حملونقل نوین و امید به آیندهای بر پایهی تکنولوژی داشتند. تیتری که روزنامهها در روز گشایش این پل- زمـانی که 1800 اتومبیل و قریب به 150هزار نفر از آن عبور کردند- انتخاب نمودند این بود:
"این سازه باشکوه که رودخانه را درمینوردد، نه تنها خود خوب است بلکه نویدی است بر خوبیهای بـیحـدو-حصرِ پیشِ رو" [5]
3
ارزشهای فرهنگی پل بروکلین که هم حاصل دستآوردهای فنی و هم دستآوردهای اجتماعی آن است به طور شـفاف، بـه وسیلهی ابزارهای زیباییشناسانهی استفاده شده در آن بیان شده است. برجهای عظیم سنگی که کابلهـای فـولادی را تحمـل میکنند دارای طاقهای تیزهدار هستند. این طاق ها به همراه تکرار ریتمیک مهاربندیهای عمـودی و شـفاف کابـلهـا یـادآور موتیفهای کلیساهای جامع گوتیک میباشند. [4] مصالح مورد استفاده در برجهای پل نیز ارزشهای فرهنگی خاص خود را بـه آن اضافه میکنند: گرانیت، سنگی که به دلیل ماندگاری و دوام از دوران روم باستان مورد استفاده قرار گرفته و به طـور اخـص در قرن 19 میلادی مصالح اصلی تشکیل دهندهی بناهای یادمانی بوده است؛ بنابراین، در کانتکست پـل، گرانیـت هـم از نظـر فنی و هم از نظر فرهنگی نقش مهمی را ایفا میکند. در کل میتوان گفت که پل بروکلین نشانگر یک گذار است: بـا کنـار هـم چیدن غریب برجهای گرانیتی و یک سازهی فولادی شفاف، این پل از مبدا کانسپتهای معماری سنتی به مقصد آنچه زیبـایی-شناسی مهندسی نامیده میشود حرکت کرده است. زیباییشناسی که در آغاز بسیار مورد نقد قرار میگرفت امـا خیلـی زود بـه عنوان تنها زیباییشناسی قابل قبولِ دوران مدرن مورد پذیرش اهل نظر واقع شد.
-3 نمایش فنآوری
برخلاف پل بروکلین که همچنان به کانسپتهای آشنای معماری گذشته تکیه کرده و به آنها اشاره میکرد، دیگر پلهـای معاصر با آن، در همان زمان هم این زیباییشناسی کاملا نو را به نمایش میگذاشتند. به عنوان مثال برای این نوع برخورد مـی-توان پل Firth of Forth (شکل(4 و سازههای معمار معروف فرانسوی گوستاو ایفل1 را نام برد. هـم چنـین سـازههـایی ماننـد Maria-Pia-Brücke (شکل(5 و Garabit Viaduct (شکل(3 بر پایهی قدیمیترین نوع پل که همـان پـلهـای قوسـی اسـت ساخته شدهاند اما این تنها در ظاهر کلی این پلهاست و در واقع آنها از سازههایی خالص تشکیل شدهاند.
شکل :3 (سمت چپ) Garabit Viaduct Bridge شکل ):4وسط)Firth of Forth Bridge
شکل ):5سمت راست) Maria- Pia-Brücke Bridge
قوسهای فولادی سهموی بهکاررفته در Garabit Viaduct (شکل(3 نشانگر طبیعتِ تکنیکال سازه مـیباشـد. پـل فاقـد هرگونه پوشش بوده و در عوض، حتی در کوچکترین جزئیات، نشاندهندهی دقت فراوان بهکاررفته در ساخت صنعتی و مونتـاژ در محل است.(شکل(6 علاوه بر عملکرد به عنوان سیستم انتقال نیرو، اجزاء فولادی سازندهی این پل فرآینـد سـاخت و سـاز را نیز بی هیچ واسطه نمایش میدهند. [4] این ساختمان، گونهی جدیدی از ارتباط میان تـوده و فضـا را ارائـه مـیکنـد: بدنـهی حجیم یک پل سنگی در اسکلت فولادی مشبکی که از بستر رودخانه به گونهای مجرد و غیرمادی برخاسته است حل میشـود. شاخصهی فنی سازه بر کلیت آن غلبه دارد، چه در فرآیند ساخت و چه زیباییشناسی ظاهری. در ایـن بسـتر، دسـتآوردهـای فنی این پل عظیم و روشی که تکنولوژی مدرن را ارائه میکند تبدیل به یـک ارزش زیبـاییشناسـانه مـیشـود: ارزش زیبـایی شناسانهی تعالی؛ بر خلاف کانسپت قرن 18 میلادی از 2 Edmund Burke در باب تعالی که در آنخودِ، طبیعت مفهوم تعالی
4
و علو را ارائه کند،می این مفهوم اکنون از رهروِ کنترل طبیعت و تبدیل آن به یک اُبژهیِ تکنولوژیکِ دستسازِ بشر منتقل می-شود. [7]
شکل ):6سمت چپ): Garabit Viaduct Bridge جزئیات سازهای
شکل ):7سمت راست): صفحهی آغازین فصل در کتاب "به سوی معماری نوین" لوکوربوزیه
گرچه این جنبه-تعالی- از پلهاو سایر سازههای قرن 19 میلادی علاقهی اصـلی سـازندگان و مخاطبـان آن دوران را تشـکیل میداد، اما در دهههای بعد مقداری از اهمیت و جذابیت خود را به مرور زمان از دست داد. برای لوکوربوزیه کـه در سـال1923 میلادی از پلها با عنوان مثالهای بیبدیل زیباییشناسی مهندسی یاد میکرد، ساخت، فرم و ارتباط اجتمـاعی حاصـل از ایـن زیباییشناسی بسیار بیشتر مورد توجه بود. مورخ هنر سوئیسی، Siegfried Giedion1، یکـی دیگـر از چهـرههـای پیشـرو در معرفی زیباییشناسی مهندسی، بیان میدارد که:
"چنین بیان شگرفی از تعادلی شناور هرگز پیش از این در ساختمان پل ها نمایان نشده بود." [8]
در نقطهی مقابل این دیدگاه، این گونه سازههای نوین از همان آغاز با انتقادهای تندی نیز مواجه بودند. افرادی مانند Karl 2 Bötticher، 3 Gottfried Semper و بعدها 4 Eugène Viollet-le-Duc -که در کشور ما شناخته شده تر است- به انتقـاد از این نوع سازهها پرداختند، [6] تاجایی که 5 John Ruskinپا را از این هم فراتر گذاشته به تقبیح این گونه از زیبـاییشناسـی پرداخت. در نظر ایشان، این سازههای جدید زیاده از حد فنی، منجمد، زمخت و بی روح مینمود. این سازههـا مـتهم بودنـد بـه این که مشخصههای زینتیشان نامرئی است یا به سختی قابل تشخیص است؛ بـرای عـام قابـل فهـم نبـوده و هـیچ گونـه ارزش زیباییشناسانهای را به مخاطب ارائه نمیدهند. این اتهامات منجر به شکلگیری این تصور غلط شد که هرچه سازه از نظر فنـی بهینهتر باشد به چشم ناخوشایندتر می نماید:
تا" به امروز، معماریِ استفاده کننده از آهن، دارای طبیعتی است محض از اصول فنـی و مکـانیکی ...{...}...اگـر در معماری سنگی تنها با دانش معماری و استفاده از انواع اشکال و فرمهای منسوخ مواجهیم، در معماری آهنی حتی تلاش هم نمیشود قوانین هنر به کار بسته شود. در اولی دانش هنر حکمرانی میکنـد و در دومـی دانـش فنی." [10]
تا اوایل قرن 20 میلادی مورخین هنر و نظریهپرازان معماری-حتی آنان که با سازههای نوین موافق بودند- فقدان جذبـهی هنری این سازهها را مورد انتقاد قرار میدادند. با این وجود، این تفکر کلی وجود داشت که یـک تحـول انقلابـی در معمـاری در
5
حال اتفاق بود، تحولی که معیارهای زیباییشناسی آن دوران و دوران پس از آن را به طور اساسی زیرورو میکرد. درواقع، خیلی زود مشخص شد که بهکارگیری زیباییشناسی جدید تنها راه برای پابهپا پیش رفتن با مدرنیته بود. همانطور که لوکوربوزیـه در سال 1923 در نقل قولی از Programme de lʼEsprit Nouveau (1920) بیان میدارد:
"امروزه هیچکس زیباییشناسی حاصل از محصولات صنعت مدرن را کتمان نمیکند." [1]
-4 فنمداری، ترجیعبند هنر مدرن
تا دهه 1920 میلادی، زیباییشناسی نوین و مناظرات صورت گرفته پیرامون آن به دنیای هنر نیـز ورود پیـدا کـرده بـود و مانند ترجیعبندی بود که آگاهانه و تعمداً در حال شکل دادن به زیباییشناسی مدرن به معنای عام کلمه بود؛ گونهای از زیبایی شناسی که مدرسه باهاوس (Bauhaus) و Deutsche Werkbund از مراکز اصـلی اشـاعهی آن بودنـد. در همـان دوران و در سال 1913 والتر گروپیوس-1مدیر وقت باهاوس- اینگونه بیان میدارد که:
"دوران جدید، منطق جدید خود را میطلبد؛ فرمهایی دقیق، عـاری از هرگونـه پیشـامد و مشخصـهی سـهوی، تضادهایی شفاف، چینش اِلِمانها، تواتر اعضای مشابه و یکپارچگی فرم و رنگ؛ همهی ایـنهـا در همـاهنگی بـا انرژی و اقتصادِ زندگی اجتماعی، تشکیل دهندهی ارزشهای زیباییشناسانهی دوران مدرن خواهد بود." [11]
زیگفرید گیدون در کتاب خود: " فضا، زمان، معماری" مثالهای زیادی از انتقال ایدههای چنین به سایر عرصههای هنر ارائه میکند. مثالهای بسیار زیاد دیگری نیز قابل ذکر هستند، به خصوص در میان عکاسان - که بعضی از آنها مانند آلبرت رنجر2 - رسانهی خود را یک رسانهی سازنده و سودمند3 معرفی میکردند و یا کانستراکتیویستها که در این زمینـه بسـیار تاثیرگـذار بودند. [12] پیششرط انتقال این متودهای مهندسی و مشخصههای سازندهی آن ها به عرصـهی هنـر، گسـترش وسـعت نظـر اهالی هنر و صاحبنظران آن بود. ایشان باید قوهی تصور و تخیل خود را برای ورود زیباییشناسی جدید آماده میکردنـد. بـا در نظر گرفتن پیشرفتهای علمی و توسعههای بیبدیل صورت گرفته در تکنولوژی، مسالهی یـک دنیـای جدیـد و آینـدهی بهتـر برای هنرمندان مدرن به یک مساله موکد و بسیار مهم تبدیل شده بود. در این کانتکسـت بـود کـه مهنـدس بـه عنـوان مثـالی درخشان و پیشرو معرفی میشد.(شکل(8 برای مثال Jan Tschichold موسس مجلهی New Typography از مهنـدس بـه عنوان گونهی جدیدی از انسان یاد میکند که بی هیچ چون و چرا، خواهان آن است که طرحی نو دراندازد:
"اتومبیل، هواپیما، تلفن، رادیو نیویورکِ مملو از نورپردازیهای تبلیغاتی ! همهی اینها بدون هیچ توجهی بـه تعصبات زیباییشناسانه گذشته، توسط گونهی جدیدی از انسانها ساخته شـدند: مهندسـین. مهنـدس، طـراح دوران ماست.مشخصههای اصلی کار او شامل : اقتصاد، دقت عمل، فرمهای سازنده و آفرینش از هیچ اسـت؛ کـه
در جواب عملکردِ اُبژهیِ موضوع طراحی، آنها را بهکار میبندد."
از آنجایی که در عالم هنر هیچ پیشینه و سَلَفی برای این زیباییشناسی تکنیکال و استانداردسازی شده وجود نداشـت و در واقع ریشههای این زیباییشناسی به انواع پیشین خود بازنمیگشت، این زیباییشناسی نو، به عنـوان گزینـهای بسـیار مناسـب برای مطرح شدن در مقابل هنر، معماری و ادبیات بورژوازیزدهی آن دوران به حساب میآمد. بنابراین مهندس نه تنهـا الگـویی برای دست یازیدن به ایدهآلهای زیباییشناسی جدید بود بلکه الگویی برای رسیدن به اتوپیای سیاسـی آن دوران نیـز قلمـداد میشد. نکتهای که به طور اخص، کانستراکتیویسـتهـای روس را تحـت تـاثیر قـرار داد. [3] مشـهورترین نمـاد ایـن جنـبش-کانستراکتیویسم- برج خارقالعادهایست که ولادیمیر تاتلین در فاصلهی سـالهـای 1917 تـا 1920 طراحـی کـرد. برجـی کـه "یادمان بین الملل سوم" نامگذاری شد ؛-به جز یک ماکت چوبی- هیچگاه ساخته نشد و قرار بود تا در شهر "پتروگراد" بعد از انقلاب بولشویکی ساخته شود. برجی دوار با ارتفاع 400متر از فولاد و شیشه کـه قـرار بـود عملکـردِ مرکـز رهبـری و یادمـان