بخشی از مقاله
چکیده
دانش زیبایی شناسی یکی از شاخه های فلسفه است و یکی از ارزشهای اساسی سه گانه در فلسفه یونانی، یعنی حقیقت، خیر و زیبایی را تشکیل می دهد. در این مقاله ابتدا به تعریف زیبایی می پردازیم، در مورد مبانی فلسفه زیبایی شناسی در هنر ، معماری و منظر شهری صحبت خواهیم کرد. معیارهای زیبایی در حیطه هنر با معماری را مورد بررسی قرار می دهیم. دیدگاه های بزرگان فلسفه در مورد زیبایی شناسی و هنر را نیز با هم مقایسه می کنیم. بر اساس نتایج به دست آمده زیبایی شناسی به چه طریقی می تواند در فضاهای شهری و هنر و معماری می تواند بیشتر کمک کند تا فضایی هنری ایجاد شود.
کلمات کلیدی : زیبایی شناسی، هنر، معماری، منظر شهری
مقدمه
لغت زیبایی شناسی در اصل یونانی است و به معنی ادراک است.علم زیبایی شناسی به معنی وسیع کلمه به بررسی و روشهای احساس محیط و موقعیت فرد در داخل آن می پردازد . اصطلاح زیبایی شناسی از میانه قرن نوزدهم به بعد در میان مردم انگلیسی زبان رواج عام پیدا کرد. دانش زیبایی شناسی یکی از شاخه های فلسفه است و یکی از ارزشهای اساسی سه گانه در فلسفه یونانی، یعنی حقیقت، خیر و زیبایی را تشکیل می دهد. زیبایی اگر چه، به دلیل جدایی نسبی آن از نیازهای اولیه انسانی، کمتر از دو ارزش دیگر مورد توجه قرار داشته ، ولی با وجود این ،همواره تاثیر آن در روان انسان و سعادت انسان تا حدودی معلوم و شناخته شده بوده است.مبانی فلسفی هنر در یونان باستان به عنوان یک جریان فکری منسجم با افلاطون و ارسطو آغاز شد.گرچه این دو فیلسوف بزرگ سالهای سال در کنار هم زیستند و رابطهی استادی و شاگردی داشتهاند در دیدگاههای فلسفی و زیبا شناختی باهم تفاوت اساسی دارند.تحلیل افلاطون زمینههای ایدهآلیستی و ارسطو ماتریالیستی دارند - عبادیان،. - 9:1381
زیبایی
تاریخ زیبایی را به اعتبار لذت حاصل از زیبایی می توان به دو جریان اصلی تقسیم نمود. یکی جریان فیثاغورثی است که نوعی لذت هشیارانه و متفکرانه را تنها شرط لذت حاصل از زیبایی می داند. این نوع لذت حاصل مناسبات صوری یک وضعیت است. گروه دیگر، جریان "اصل لذت" است که در تجربه زیبایی همه لذتهایی را که به حواس مربوط می شوند می پذیرد. به این ترتیب نمی توان بر مبنای نوع اشیایی که زیبا قلمداد شده اند میان این دو جریان تمایز قائل شد. با این حال در جریان فیثاغورثی ماهیتا عناصری مانند طبیعت، موسیقی و ساختهای فکری مانند نظریه های ریاضی از مصادیق زیبایی به شمار می روند و در جریان دیگر، عناصری مانند رنگ، مزه و لامسه مربوط به لذت حواس می شوند.افلاطون معتقد به دو نوع زیبایی بود:از سویی زیبایی طبیعت و موجودات زنده و از سوی دیگر زیبایی هندسه ،خط و دایره. او معتقد بود که زیبایی طبیعت نسبی است در حالی که زیبایی هندسی یا آنچه که به دست بشر ساخته شده است مطلق است. ارسطو به زیبایی حسی عینی بخشید . در یونان باستان خلاقیت شخصی اهمیت پیدا می کند و معمار وسیله بیان زیبایی های ریاضی می شود ساخته شده بر بنیان هماهنگی، تقارن و نظم.
اصول زیبایی
اصول زیبایی معمولا به منزله آن دسته از خصوصیات شی قلمداد می شود که لازم یا کافی هستند تا چیزی را زیبا تلقی کنیم. برای تعیین این اصول بسیار تلاش شده است اما این تلاشها با دلایل متعدد با شکست مواجه شده اند. عموما شرط زیبا دانستن چیزی را ضرورت برانگیختن پاسخ مناسب در بیننده دانسته اند. با وجود این، همیشه این امکان وجود دارد که شی در عین بهره داشتن از اصول زیبایی پاسخ مناسب را نیانگیزد. برعکس، چه بسا اشیایی باشند که ما آنها را زیبا به شمار آوریم اما فاقد آن اصول باشند. مثلا ترتیب معین عناصر در فلان شی ممکن است عامل موثری در زیبایی آن ارزیابی شود. با این حال، شی دیگری ممکن است واجد شرایط باشد اما به جای این که زیبا باشد ملال آور و کلیشه ای باشد. هنگامی که شرایط دیگری ، مانند پیچیدگی، به مقوله نظم افزوده می شوند، باز هم با چنین مشکلی روبرو می شویم.
هیچ مجموعه خصوصیاتی نیست که شرایط کافی برای زیبایی به شمار رود و بر مصادیق متعدد زیبایی نیز اطلاق شود.علاوه بر این، خصوصیات شی زیبا را نیز نمی توان عمومیت داد تا همه مصادیق زیبایی را در برگیرد.شخصی که صلاحیت آن را ندارد که درباره زیبایی حکم اصیل ارائه دهد کسی است که هیچ چیز را زیبا نمی داند، کسی است که لذتش از افراد، امور یا وقایع همیشه بلاواسطه وابسته به میل یا نیاز است...همه آنچه از فاعل شناسایی خواسته می شود این است که چیزی وجود داشته باشد که از دید او زیبا به نظر آید و علاوه بر این او اجازه دهد این دریافت به حد نوعی اعتقاد به زیبایی شناختی برسد.سپس ادعا می تواند ادعا کند که برخی احکام مربوط به ذوق اصالت دارند - مادرسیل،،. - 1984:176این که بگوییم »این شی برای برای من زیباست« خنده دار است ، در حالی که درست این است که بگوییم »این شی برای من لذتبخش است...« نه فقط همچون مزه برای زبان ،سق دهان و حلق، بلکه برای هر آنچه برای چشم و گوش هر کس لذتبخش است - کانت. - 1951:7
مبانی فلسفی زیبایی شناسی
ادراک زیبایی، تا حدود زیادی یک امر ذهنی تلقی می شود. یعنی اینکه زیبایی کیفیت یک پدیده عینی و مستقل از ادارک کننده آن نیست. بلکه ارزشی ست که از سوی فرد دریابنده به یک موجود عینی مثل یک منظره ی طبیعی، یک بنا، یک پرده نقاشی، یک شعر و یا یک آهنگ موسیقی افزوده می شود. بنابراین، اینکه چه چیزی زیبا و چه چیزی زشت است، به عقیده ی فرد بستگی دارد. اما مشابهت های عقل انسانی و گرایش مردمانی با تمدن واحد و اصول آموزشی یکسان به تفکری همانند, که به داوری زیباشناختی یکسان و اتفاق نظر می انجامد، موجب شده که برخی از فیلسوفان قایل به عینیت زیبایی شوند.هنر از دیدگاه فلسفه خطر محسوب می شود و زیبایی شناسی عامل این خطر است - دانتو، . - 1986:13افلاطون می خواهد هنر را از زیبایی متمایز کند .زیرا تصور می کند که زیبایی چنان امر جدی و مهمی است که هنر نباید افسار آن را به دست گیرد - مرداک، . - 1977:17هنر کنشی است انسانی که در آن فرد آگاهانه و به مدد چند نشانه بیرونی احساساتی را که تجربه کرده و به دیگران منتقل می کند، دیگران نیز از این احساسات متاثر می شوند و خود تجربه شان می کنند - تالستوی، . - 1930:123
معیارهای زیبایی
هیوم که اصطلاح شور1 را برای بیان عواطف زیبا شناختی حاصل از یک شی به کاربرده کوشیده است معیارهای عامی برای ذوق به دست آورد. او در کتاب مقالات اخلاقی، سیاسی و ادبی خود به "الگوها و اصولی" اشاره می کند که " از طریق توافق و تجربه مشابه ملل در طول قرون و اعصار رواج یافته است.کانت در کتاب نقد داوری زیباشناختی، زیبا را به عنوان چیزی تعریف می کند که "جدا از هر مفهومی لذت و خرسندی به وجود می آورد." وی از یک اتفاق نظر عمومی بحث می کند که آن را " اعتبار عام ذهنی" می خواند. کانت در همین کتاب ارزش های زیباشناختی را با ارزشهای اخلاقی مرتبط می سازد و چنین نظر میدهد که برخی از الزام های اخلاقی برای دوست داشتن چیزهای زیبا که تحسین همگان را برانگیخته اند، وجود دارد.کانت ،در بررسی حکم زیبایی شناختی، به سیاق منطقی خود، خصوصیات این حکم را ذیل چهار دسته ی کیفیت، کمیت، جهت و نسبت تحلیل کرد. »حکم درباره ی زیبایی از حیث کیفیت، خود فاقد علاقه است یعنی به هیچ علاقه ی خاصی وابستگی ندارد. همچنین این حکم از حیث کمیت ،موجد رضایتی کلی و همگانی است،گرچه بر هیچ مفهوم معینی اتکا ندارد. کلیت این حکم ،کلیتی ذهنی ، اما موجود است - کانت،. - 1383:22