بخشی از مقاله
چکیده
در زبان فارسی برای منفی کردن فعل، از تکواژ نَ - na= - « » استفاده میشود مانند: نرفتهبود، نخوان. در امر منفی، به جای »ن« تکواژ »م - ma= - « نیز میآید: مرو، مخوان . گاهی به جای دو تکواژ یاد شده یک تکواژ مستقل از نوع صفت بر سر فعل میآید و کارکرد عنصر منفیساز را بر عهده دارد. در معنای این واژه، نفی نسبی وجود دارد اما افادهی نفی مطلق میکند و خود در جمله نقش نحوی ندارد؛ مانند واژهی »مشکل« در بیت زیر از طبیب اصفهانی:
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی ز بامی که برخاست مشکل نشیند
در مصراع دوم واژهی »مشکل« دارای نقش نحوی نیست، وعنصر منفیساز فعل به حساب میآید. زیرا »مشکل نشیند« به معنای »نمی نشیند« است. در این پژوهش با بررسی کارکرد این نوع از عنصر منفیساز فعل درچند شاهدمثال، نگارندگان در پی روشنتر شدن موضوع برآمدهاند.
منفی کردن فعل در زبان فارسی به وسیله ی تکواژ »ن - =na - « صورت می گیرد مانند »ن« در »نرفته بود.« اما اگر پیش از »می« بیایدنِ - ne= - « » تلفظ میشود مانند »ن« در »نمیگوید.« هرگاه این تکواژ بر سر فعل مضارع التزامی بیاید، »ب« حذف میشود: بگویم نگویم در متون کهن در ساختار امر منفی - نهی - ، به جای »ن«، »م - ma= - « می آید: مرو، مگو. غیر از صورتهای بالا، اسلوب استفهام انکاری نیز برای بیان نفی فعل به کار میرود؛ یعنی پرسشی که غرض ثانویهی آن انکار است افادهی نفی برای فعل میکند. به عبارت دیگر هدف از بیان جمله به اسلوب استفهام انکاری ، نفی فعل است که این نفی در معنای جمله نهفته است و در ساختمان ظاهری فعل ظهور نمیکند. مثلا" در بیت زیر اسلوب استفهام، بیانکنندهی نفی فعل است:
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها؟
- حافظ -
کجا دانند نمیدانند. استفهام، مجازا" مفید نفی اما در این پژوهش نگارندگان صورت دیگری از عنصر منفیساز فعل را در زبان فارسی مشخص میکنند که تاکنون ناشناخته مانده است؛ به این معنا که به جای تکواژهای »ن« یا »م« یک واژهی مستقل از نوع صفت بر سر فعل میآید و آن را منفی میسازد، بیآنکه استفهام انکاری باشد. نمونههایی که نگارندگان از این نوع عنصر منفیساز در زبان فارسی مشخص کردهاند عبارتند از: »مشکل«، »کم«، »کمتر«، »نادر« و »دشوار.« در ادامه برای روشنتر شدن موضوع به بررسی نمونههایی از این نوع ساختار فعل در زبان فارسی میپردازیم:
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی ز بامی که برخاست مشکل نشیند. - طبیب اصفهانی -
ابتدا این پرسش را مطرح میکنیم که در این بیت نقش نحوی واژهی »مشکل« چیست؟ برای پاسخ به این پرسش، نقشهای نحویای که برای این واژه ممکن است به ذهن خطور کند از نظر می-گذرانیم: قید: یکی از خصوصیات قید، قابل حذف بودن آن از جمله است. در اینجا نمیتوان واژهی »مشکل« را حذف کرد زیرا جمله از نظر معنا دچار اختلال میشود، مشکل نشیند نمینشیند؛ یعنی اگر واژهی »مشکل« حذف شود، فعل جمله مثبت میشود.
شاید تصور شود که چون قید نفی است اگر حذف شود جمله مثبت میشود ]نشیند = - مینشیند - .[ در جواب میگوییم قید نفی در جملههایی به کار میرود که خودِ فعل به صورت جداگانه منفی است و قید نیز آن نفی را تقویت میکند مثلاً »هیچ« در جملهی »هیچ دانشجویی در آنجا نیست« قید نفی است، زیرا فعل جمله - نیست - خود منفی است و اگر »هیچ« حذف شود فعل، باز هم منفی است. بنابراین قید نقشی در سلب و ایجاب فعل ندارد اما میتواند تقویتکنندهی نفی و اثبات آن باشد. بنابراین برای واژهی »مشکل« در این بیت نمیتوان نقش نحوی »قید« قائل شد.
مسند: فعل »نشیند« گذرا به مسند نیست، بنابراین »مسند« نیز نمیتواند باشد. فعل مرکب: فعل مرکب از دو جز تشکیل میشود که عنصر صرفی آن از معنای اصلی و اولیهی خود خلع شده، همراه عنصر غیر صرفی معنایی واحد را بیان میکنند. در صورتی که در اینجا عنصر صرفی فعل - نشیند - ، در معنای اولیه و اصلی خود به کار رفته است. بنابراین مشمول تعریف فعل مرکب نمیشود. دیگر نقشهای نحوی - فاعل، مسندالیه، مضافالیه، صفت، بدل - نیز برای جایگاه »مشکل« نمی-تواند صادق باشد. بنابراین تنها راهی که میماند این است که »مشکل« را جزئی از یک واحد بزرگتر به حساب آوریم. به این صورت که گاهی شاعر یا نویسنده مطلبی را از حد خود ضعیفتر و ملایمتر بیان می-کند. یعنی اینکه در این بیت شاعر به جای »نمینشیند« که بیانگر نفی مطلق است از »مشکل نشیند« استفاده میکند که در آن نفی نسبی وجود دارد.