بخشی از مقاله

چکیده

دراین مقاله که به شیوه ء تحلیل انتقادی گفتمان فراهم شده است،به تبیین جایگاه و کارکرد گفتمانی دیگری - عامه مردم - پرداخته شده است؛در باب دوم گلستان سعدی - در اخلاق درویشان - شخصیت ها و طبقات اجتماعی مطلوب در قالب "ما" - درویش،صاحبدل ،پارسا - از طریق نام دهی مثبت و در مرکز قرار گرفتن،غلبه ءگفتمانی یافته و"آنان" - دیگران، عامه مردم - از طریق "نام زدایی" و خنثی سازی سلب هویت شده و به حاشیه رانده شده اند؛ عامه مردم در حکایت ها تشخص هویتی ندارند و با عناوینی همچون گروهی ،قومی ،دیگری یا دیگران به آنها اشاره شده است.

عامه مردم در جریان حکایت ها نقش بنیادین ندارند و غالبا به گونه پرسشگر ،تماشاگر،منفعل وخاموش و پذیرنده در حکایت ها حضوری حاشیه ای دارند و در برخی حکایت ها از طریق دقت در لایه های غایب متن تشخیص داده می شوند.نتایج پژوهش در باب دوم گلستان و نگاهی اجمالی به دیگر باب های گلستان و برخی متون معاصر و قبل و بعد از سعدی بیانگر به حاشیه رانده شدن و دیگری فرض شدن و غیریت سازی عامه مردم در باب دوم گلستان و به احتمال زیاد در بیشتر متون ادبی کهن فارسی تا پیش از دوره ی مشروطه است.

-1 مقدمه

گلستان سعدی در ده بخش تدوین شده است؛دیباچه ،هشت باب اصلی و خاتمه و پایان بندی؛بسیار بعید می نماید که این مجموعه بدون برنامه وباری به هر جهت سامان یافته باشد.نظم منطقی مباحث و پیوند ساختاری منظم باب ها مؤید این ادعاست؛چنانکه یوستان نیز از همین سیاق و سامان ساختاری برخوردار است.

بماند سالها این نظم و ترتیب //  زما هر ذره خاک افتاده جایی

غرض نقشی است کز ما باز ماند   //   که هستی را نمی بینم بقایی
مگر صاحبدلی روزی به رحمت     //  کند در کار درویشان دعایی

امعان نظر در تربیت کتاب وتهذیب ابواب ،ایجاز سخن مصلحت دید تا براین روضه ی غنا و حدیقه غلبا چون بهشت هشت باب اتفاق افتاد از آن مختصر آمد تا به ملال نینجامد؛باب اول در سیرت پادشاهان باب دوم در اخلاق درویشان باب سوم در فضیلت قناعت باب چهارم در فواید خاموشی باب پنجم در عشق و جوانی باب ششم در ضعف و پیری باب هفتم در تاثیر تربیت باب هشتم در آداب صحبت.

سعدی در تدوین ساختار باب دوم گلستان ،حکایت های اول تا پنجم را که در حکم مقدمه اند به معرفی و تبیین جا یگاه درویشان - صوفیان صافی،صلحا،صاحبدلان - و گفتمان مطلوب وموجود و غالب خویش اختصاص داده وحکایت های ششم تا چهل وپنجم را در حکم تنه ی اصلی باب دوم قرار داده و منویات گفتمانی و موضع گیری های خویش را در آنها مطرح ساخته و در سه حکایت پایانی به نتیجه گیری پرداخته است:

پادشاهی به دیده ی استحقار در طایفه ی درویشان نظر کرد.یکی زان میان به فراست به جای آورد و گفت :ای ملک ،ما در این دنیا به جیش از تو کمتریم و به عیش خوش تر و به مرگ برابر و به قیامت بهتر... ظاهر درویشی جامه ی ژنده است و موی سترده و حقیقت آن دل زنده و نفس مرده...

طریق درویشان ذکر است و شکر وخدمت وطاعت وایثار و قناعت و توحیدوتوکل و تسلیم
و تحمل.هر که بدین صفت ها که گفتم موصوف است به حقیقت درویش است و گر در قباست ،اما هرزه گردی بی نماز ،هواپرست هوس باز که روز ها به شب آرد دربند شهوت و شب ها روز کند در خواب غفلت و بخورد هر چه درمیان می آید و بگوید هرچه بر زبان آید ،رند است و گر در عباست. - همان : 233 – 231 - سعدی از طریق نام دهی به اشخاص و طبقات اجتماعی

در باب دوم گلستان مواضع گفتمانی خویش و گفتمان غالب جامعه را سامان دهی می کند ؛در این گفتمان درویش ،پارسا و صاحبدل دارای بار مثبت اند و "خودی " و از "ما" تلقی می شوند و زاهد و عابد و "دیگران " غیر خودی و در جبهه ی مقابل قرار دارند و " آنها" و دیگری محسوب می گردند و غالبا مورد انتقاد و نفی واقع می شوند ؛نکته ی جالب توجه آن است که از عامه مردم نام زدایی شده و بی نام قلمداد شده اند ،از آنان یا بی هیچ عنوان و نامی یا با عناوینی مبهم و سلب هویت شده همچون طاعنان ،عیب جویان و یا دیگران یاد می کنند.

-1-1  پیشینه تحقیق

پیش از این امیر علی احمدی در مقاله ای با عنوان "محتوای جامعه شناختی گلستان سعدی در مجموعه سعدی شناسی دفتر دوازدهم،اردیبهشت ماه 1388 و نسرین فقیه ملک مرزبان و مرجان فتحی در مقاله ای با عنوان "تحلیل انتقادی گفتمان صوفیانه در گلستان سعدی " در مجله کهن نامه ی پارسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی سال پنجم شماره 3 پاییز 1393 مباحث سودمندی پیرامون طبقات اجتماعی و تحلیل انتقادی گفتمان در گلستان سعدی طرح کرده اند اما به جایگاه "دیگران" - عامه مردم ،طاعنان و عیب جویان - که موضوع مرکزی مقاله ی حاضر است ،پرداخته نشده است ؛پرسش های بنیادین این مقاله آن است که عامه مردم در باب دوم گلستان چه جایگاهی دارند؟

رویگرد گفتمانی سعدی و جامعه ء عصر او نسبت به آنها چگونه است؟ وحوزه های کارکردی این قشر گسترده اجتماعی در گلستان کدام است ؟تا در این راستا نحوه ء تعامل طبقات ممتاز و متوسط اجتماعی با طبقات فرو دست نمایانده شود و حوزه های کارکردی آنان در گفتمان انتقادی گلستان آشکار گردد. فرضیه نگارنده آن است که طبقات ممتاز ومتوسط از طریق سلطه وهژمونی ناشی از آن ،طبقات فرودست را به حاشیه رانده و غیریت سازی کرده اند تا زمینهتسلط بر آنان را در زمینه های مختلف فراهم آورند و به تدریج این طبقات نیز گویی پذیرفته اند که نادان و منفل و خفته و غافل اند و چاره ای جز پذیرفتن گفتمان غالب را ندارند.

این پژوهش به شیوه ی توصیفی –تحلیلی می کوشد با تکیه بر باب دوم گلستان - در اخلاق درویشان - و بررسی چهل و هشت حکایت مطرح شده در این باب به پرسش های طرح شده از طریق تحلیل گفتمان و تقابل های مطرح شده در حکایت ها پاسخ دهد

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید