بخشی از مقاله

بررسی تعامل با دیگری بر اساس فلسفه یونان باستان، هدف اصلی مقاله حاضر می باشد و برای نیل به این هدف، سه رویکرد قدرتطلبانه، اصلاحی اخلاقمدار و عزلتگرایانه در فلسفه سیاسی و اجتماعی یونان باستان با روش توصیفی تحلیلی مورد بررسی قرار گرفته است و با اتخاذ رویکرد اصلاحی اخلاقمدار، به عنوان رویکرد مطلوب، مؤلفههای تعامل با دیگری بر اساس آن بیان شده است. بررسی مؤلفههای تعامل با دیگری، از این بعد حائز اهمیت است که او نیز همچون ما برای خودش حقوق و وظایفی را متصور است و خواهان آن است که ما به شخصیت انسانی او احترام بگذاریم و تعاملی مناسب و قاعدهمند با او داشته باشیم،

بر این اساس، از جمله مؤلفههای مهم، در تعامل با دیگری که میتوان آنها را پیش شرط لازم برای تأمین حقوق شهروندی محسوب کرد، عبارتند از: -1 حقمداری، -2 عدالت؛ -3 دانایی؛ -4 ارزشهای اخلاقی؛ -5 قانونمداری. از جمله روشهای تحقق هر یک از این مؤلفهها در تعامل با دیگری، عبارتند از: تبیین نوع انسان - اجماع شهروندان - و تبیین الوهیّت به عنوان معیار حقیقت، البته شهروندی که خداوند را معیار حقیقت میداند باید خویشتندار باشد، تا بتواند از ظلم نسبت به دیگران خودداری کند؛ تبیین عدالت به عنوان یک فضیلت انسانی، تبیین عدالت به معنای صلح و صفا و انضباط درونی، بر این اساس، شهروندی که با خود در صلح و صفا است،

دیگران از شرارت نفس او در امان خواهند بود؛ تبیین عدالت به معنای برابری، برای استحقاقهای برابر؛ و نابرابری، برای استحقاقهای نابرابر؛ تبیین عدالت به عنوان عامل پیوند میان دولتها، بر این اساس، وقتی شهروندان و حاکمان، قادر به نشان دادن نیروی کف نفس در قبال همنوعان دیگر باشند و به چنگ آوردن بعضی چیزها که قدرت ارتکاب یا تحصیلش را دارند، خوداری نمایند، در چنین حالتی، پیوند صلحآمیز میان دولتها نیز امکان پذیر خواهد شد؛

پرسشگری و طنز سقراطی، مامائی، تمثیل غار و دیالکتیک برای رسیدن به تزکیه نفس و دانایی؛ فضیلتمحوری و شکوفایی ارزشهای انسانی که رکن رکین یک جامعه هستند و به فعالیتهای شهروندان و تعاملات آنها با هم، رنگی انسانی و معنوی میبخشند،  و در غیاب آنها جاهطلبی، خست، لذتجوئی، تکبر و خیانت در بین شهروندان رواج پیدا میکند؛ تبیین قانون به عنوان کنترل کننده امیال مثبت و منفی انسان، مجازات قانونشکنان، زیرا هم چنان که هزینههای خرد سرانجام هر ثروتی را به پایان میرساند، قانونشکنی کوچکتر نیز به نابودی حکومتها میانجامد؛ و تبیین قانون به عنوان تأمین کنند سعادت فردی و اجتماعی.
مقدمه

ما همواره با دیگری، در عرصههای مختلف خانوادگی، آموزشی، اجتماعی و سیاسی مواجه هستیم، دیگری، در هر کدام از این عرصهها ممکن است با ما همفکر و همنظر باشد یا مخالف و حتی دشمن ما باشد. در حالت اول تعامل اخلاقی با دیگری که همرأی با ما است نسبتاً آسان است، اما دشواری تعامل با دیگری آنجا ظهور میکند که هر فردی به ویژه این که در موقعیت قدرت باشد، بخواهد به دیگری شکل دهد و حتی با زیر پا گذاشتن ارزشهای اخلاقی و با روی آوردن به تحکم، خشونت و تعدی او را با خود همنوا سازد و بر او استیلا یابد.

به همین دلیل است که ارسطو - 1377 - 1، بیان میدارد »بسی کسان میتوانند در امور شخصی خویش به پیروی از فضیلت عمل کنند ولی تحققبخشی به فضیلت در ارتباط با دیگران از هر کسی بر نمیآید و به همین جهت همه این سخن بیاس2 را تأیید میکنند که »قدرت ارزش مرد را نشان میدهد« چون در مفهوم »قدرت داشتن« ارتباط با دیگران و قرار داشتن در جامعه مستتر است« - ص . - 168 با توجه به آنچه بیان شد، این پرسش مطرح است که در فلسفه اجتماعی و سیاسی یونان باستان برای تعامل با دیگری بر چه عرصه تأکید داشتند و آن را به خوانش در میآوردند و چه رویکردهای در این رابطه مطرح شده است؟ و بر چه قواعدی در تعامل با دیگری تأکید شده است؟

در فلسفه یونان باستان، یکی از عرصههای مهم تعامل با دیگری، عرصه اجتماعی و سیاسی است، این موضوع در مدنی بالطبع بودن انسان ریشه دارد، به این معنا که انسان بدون حضور در اجتماع و مساعدت و یاری دیگران قادر به زندگی نخواهد بود و فضائل اخلاقی در او رشد نخواهد کرد، زیرا برای بشر منفرد، حیات یا سعادتیمیسّر و ممکن نخواهد بود؛ به عبارت دیگر، »آن کس که نتواند بحال اجتماع با همنوعانش زندگی کند یا احتیاج در این امر را در خود احساس ننماید به گفته ارسطو یا حیوان یا خداست و در فلسفه حوادث بشری محل و مقامی برای مطالعه چنین موجودی نیست«

- عزیزی، 1345، ص . - 101 بر این اساس، زندگی سیاسی، اجتماعی و مشارکت آگاهانه شهروندان در این امور یکی لوازم پیشرفت حیات فردی و اجتماعی است. پریکلس3 یونانی در مرثیهای گفته است »آدمی که به کار سیاست نپردازد شایسته صفت شهروندی آزاد نیست، بلکه باید او را شهروندی بیخاصیت بنامیم« - عبدالرحمان، 1373، ص . - 24 پس، یکی از بسترهای تعامل شهروندان، تعامل آنان با یکدیگر در عرصه سیاسی و اجتماعی است. این عرصه هم چنان که در یونان باستان مورد توجه بوده است، امروز نیز حائز اهمیت است؛

به ویژه این که ما در عصری زندگی میکنیم که عصر دموکراسی است و دموکراسی مبتنی بر حضور شهروندان در اداره امور سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی، انتخاب نمایندگان خود، نقد و انتقاد از آنها، آگاهی از حقوق و وظایف خود، احساس مسؤلیت در قبال کشور است. ایفای چنین نقش مستلزم مشارکت آگاهانه و مسئولانه شهروندان در اداره امور جامعه است. زیرا در »کشورهای که مردم آگاهی سیاسی ندارند، معیار سیاسی در ادراه امور عمومی و گزینش سیاستمداران در سطح بالایی نیست، حاکمان مسئول اعمال خود نیستند و از انتقادها نگرانی ندارند - «همان، ص . - 39 بنابراین، عدم امکان مشارکت آگاهانه مردم معادل با سهلانگاری در قبال پیشرفت همه جانبه جامعه و به نوعی تضییع حقوق شهروندان و به خطر انداختن بقای پایداری نهادهای سیاسی یک جامعه است. هم چنان که ارسطو - 1362 - ، در این باره بیان میدارد:

»مهمترین راه بقای حکومتها که کمتر دولتی به آن اعتنا میکند، سازگار کردن روش تربیت با قانون اساسی کشور است. اگر سرشت و شیوه زندگی مردم با شکل حکومت خود هماهنگ نباشد. بهترین قوانین و معتبرترین احکام به پشیزی نمیارزد. پس اگر حکومت دموکراسی است مردم باید مطابق قوانین دموکراسی پرورش یابند .زیرا عیب فرد عیب حکومت است و پروراندن و برآوردن افراد به مطابقت با قانون اساسی برای خرسند کردن عوام یا خواص نیست، بلکه برای خو دادن مردم به نگهداری از حکومت خویش است« - ص . - 233 البته لازم به ذکر است که تنها رأی دادن در انتخابات شرط کافی برای نشان دادن میزان مشارکت آگاهانه مردمی در اداره امور کشور نیست، بلکه آنان باید از دانش، مهارت و منش شهروندی نیز برخودار باشند. »مردم باید بدانند که حکومت کشورشان چگونه عمل میکند و نیز باید بفهمند که در پشت سیاستهای خاص چه منافع و نیروهای قرار دارند و نتایج عملکرد چنین سیاستها چیست؟

چه کسانی در واقع از سوی آنها انتخاب شدهاند و مردم آنها را برای رسیدن به چه هدفهای برگزیدهاند، ناآگاهی سیاسی بسیاری از اوقات سبب تباهی کشورها و زندگی انسانها شده است« - عبدالرحمان، 1373، ص . - 40 بنابراین، در عصر حاضر مشارکت سیاسی شهروندانامری، سطحی و صرفاً ناظر بر رأی دادن در انتخابات نیست، بلکه امری عمیق، پرمعنا، حیاتی و بنیادی است. اگر دموکراسی به عمل قانونگذاری و بخصوص رأی دادن محدود شود، ممکن است این مفهوم به پایان دموکراسی بینجامد، زیرا اگر دقیق ملاحظه شود، رأی دادن صرف میتواند مانعی قوی در جهت اعمال نفوذ فرد در اداره حکومت ایجاد نماید، مگر اینکه این تأثیر به نحو دیگر، از طریق اختیارات مکمل افزایش یابد - جاویدی، 1388،ص . - 18 بنابراین، محدود شدن مشارکت سیاسی، تنها به مشارکت در انتخابات و رأی دادن، پایینترین سطح مشارکت سیاسی است.

البته در دولت شهر یونان باستان یعنی آتن که مبتنی بر دموکراسی بوده است هم زمینهها و بسترهای دموکراسی یعنی آزادی بیان و آزادی گفتار، و هم اراده و خواستی برای مشارکت عمیقتر وجود داشته است. راسل - 1340 - ، در این باره بیان میدارد: »دموکراسی آتن، اگرچه این محدودیت مهم را داشت که بردگان و زنان را شامل نمیشد، از برخی جهات بیش از هر نظام جدیدی دموکراتیک بود. قضات و غالب صاحب منصبان قوه مجریه از راه رأی گرفتن انتخاب میشدند، و مدت خدمتشان کوتاه بود « - ص . - 72 با این حال بین شهروندی یونانی با شهروندی مدرن تفاوت وجود دارد؛ که این تفاوت در جدول -1-1، صفحه بعد بیان شده است:

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید