بخشی از مقاله
نگاهي تطبيقي به طنز سياسي ـ اجتماعي نسيم شمال واحمد مطر
چکيده
طنزسياسي در ايران ،تقريبا با ظهور نهـضت مـشروطه آغـاز مـي شـود.دوره اي کـه سـير تحولات سياسي واجتماعي آن ، نقش حساسي را در پويايي اين نوع از ادبيات ايفا مي کند.
ادبياتي که از دل اجتماع ورخدادهاي آن خلق مي شود، درون مايه اي که منطبق با اوضـاع واحوال جاري موجود در جامعه است .شعر مشروطه ،ساختار ومشخصه هـاي خـاص خـود را دارد؛وشاعران اين دوره درون مايه ومضامين زنده روز را در قالب هاي سنتي شعر جاي مي دهند وبه جاي صحبت از مفاهيمي که تا پـيش از ايـن در شـعر مرسـوم بـوده است ،مـسائل سياسي -اجتماعي جامعه خود را به تصوير مـي کـشند.سـيد اشـرف الـدين گيلانـي روزنامـه نگار ي اديب ومنتقدي مصلح ،ودر شمار آزادي خواهان وانقلابيون عصر مـشروطه اسـت .او که از نزديک شاهد درد ورنج مردم ستمديده وبيداد حاکمان نالايق زمان خود مي باشد بـا زباني طنزآلود وعاميانه اوضاع نا به سامان دوره خويش را به باد انتقـاد مـي گيـرد.شـيوه اي که او در سرودن اشعار برمي گزيند شيوه اي بديع وکارآمد اسـت .وي «نخـستين کـسي بـود کــه شــعر را در ايــران ودر ســطح افکــار تــوده مردم ،بــا مطالــب سياســي ،اجتماعي ،مذهبي و...سرود.اشعارش تجسم آشفتگي ها واضطراب هـاي دوران انقـلاب مـشروطه بـود کـه در آنها ماهيت حکومت مطلقه ،ظلم وفساد اجتماعي ،سياست داخلي وخـارجي ايـران ودخالـت هاي نارواي روس وانگليس به باد انتقاد گرفته مي شد.»
(کريمي موغاني ،فريده ، ١٣٨٢ص :٣٥) از همزادان دور دست وبرجسته نسيم شمال ،در عرصه شعر سياسي معاصر عرب مي توان بـه احمد مطر شاعر معاصر عراقي اشاره نمود.وي از طنزپردازان به نام سياسي واجتماعي است کـه در اشعارش با زبان کنايي وطنزآلود از اوضاع واحوال اجتماعي جامعه خود انتقاد مـي کنـد واز ظلم وبيدادگري سردمداران حکومت ،خفقان وعدم آزادي بيان ودرد ورنج جهان عرب شـکوه سر مي دهد.مخاطب اصلي اشعار او نه تنها رژيم بعث وحکومت صدام ؛بلکه سـران کـشورهاي عربي هستند که با بي کفايتي خود عزت وشرافت خويش را به بهايي انـدک بـه پـاي غاصـبان صهيونيستي مي ريزند.طنز احمد مطر زباني تلخ ،گزنده وبي پروا دارد.انديشه خلاق وپوياي مطر باعث مي شود که با بهره گيري از ابزار طنز،مؤثرترين وکارآمدترين نقد سياسـي واجتمـاعي را ارائه دهد.وي با صراحت وبي باکي سياست هاي غلط سردمداران جهان عرب را به بوتـه نقـد مي کشد.آرمان احمد مطر تنها اصلاح وتعالي کـشور عـراق نيـست بلکـه بيـداري وروشـنگري مردم ورهبران جهان عرب ،اتحاد وهم بستگي کـشورهاي عربـي ورهـايي آنهـا از سرسـپردگي قدرت هاي جهان سلطه است .در اين جستار ما سعي خواهيم نمود همانندي هاي ايـن دو شـاعر طنزپرداز معاصر را بررسي نماييم .
واژگان کليدي :
ادبيات تطبيقي ،طنز سياسي ،نسيم شمال ،احمدمطر.
مقدمه
دوره مشروطه يکي از مهم ترين وحساس ترين دوران در تاريخ ايران است .شرايط واوضاع سياسي واجتماعي اين عصر در ادبيات اين دوره نقشي مؤثر ايفا مي کند.زمزمه هاي مشروطيت که از اواخر عصر قاجار در جامعه ي ايران طنين انداز مي گردد،موجـب مـي شـود تـا اديبـان و روشنفکران نيز که انديشه ها وآرمانهاي مشروطه را موافق بـا عقايـد وخواسـته هـاي خـود مـي يابند،با اين جنبش همگام شوند وبا اشعار وآثـار خـود بـه يـاري نهـضت مـشروطه برخيزنـد؛وبا آگاهي دادن به مردم زمينه را براي تحقق هـدف غـايي خـويش فـراهم سـازند.ادبيـات سياسـي واجتماعي در اين دوره حياتي پربار وپويا داشت وشاعران ونويسندگان متأثر از اوضاع واحـوال جاري جامعه قلم فرسايي مي کردند.در اين دوره «ادبيات طنزي حقيقي ،کـه لبـه ي تيـز خـود را بيش از افراد متوجه اجتماع ومعايب عمومي جامعه ساخته بود،پديـد آمـد ودر حقيقـت بـه نفـع افکار آزادي خواهانه بـه شـعر تغزلـي دسـت اتحـاد داد.»(آريـن پـور،يحيي ،ج ١٣٧٢/٢،ص ٣٩) آثاري که در اين برهه زماني خلق شد،بازتابي دقيق از روند موجود در جامعه است .نقد سياست هاي دولت ،توجه به وضع معيشت اقـشار مختلـف جامعه ،توجـه بـه علـم وصـنعت ومـسائل روز درون مايه هاي ادبيات مشروطه است .از جمله شاعران انقلابـي ومـشروطه خـواه ايـن دوره مـي توان به سيد اشرف الدين حسيني (گيلاني )معروف به نسيم شمال اشاره کرد.وي شاعري آزادي خواه وآزادانديش وبرخاسته از دل اجتماع ومردم عصر خود بود که به ياري زبـان گزنـده طنـز به انتقاد از مسائل سياسي واجتماعي روزگار خود پرداخت وبا به تصوير کشيدن نا به ساماني ها ووضعيت معيشت مردم آن روزگار در زمره ي شاعران مردمي وانقلابي به شمار آمد. «طنزنسيم شمال ،طنز تفسيري است ،وگاه مستقيم وسر راست ا نگرشي هزل آميز.نظرگاه بذله پرداز داردبـا روحي لطيف در پس پشت آن .بدبختي ها را مي بيند.ستم را با تمامي وجودش حـس مـي کنـد وخشم مي گيرد وبردشمن مي تازد.»(آژند،يعقوب ،١٣٨٤،ص ٢٤٦)زبان ساده وعاميانه اشـعارش موجب شد تا سروده هاي وي در ميان مردم کوچه وبازار رواج يابد واز شهرت ومقبوليت ويژه اي برخوردار شود.سيداشرف الدين از جنس مردم بود وبراي مردم شعر مـي سـرود واشـعارش نيز تصويرگر جامعه ي دوران رضاخاني اسـت .از همـزادان نـسيم شـمال در دوران معاصـر ودر جهان عرب مي توان از احمد مطر نام برد.وي نيز يکي از منتقدان سياسي - اجتماعي عصر خود مي باشد که با زبان طنز،صريح وبي پروا به نقـد نارسـايي هـا وسياسـت هـاي غلـط وناکارآمـد سردمداران کشور خود(عراق )ونيز رهبران سياسي جهان عرب مي پردازد واز سـستي ورخـوتي که گريبانگير آنها شده ،انتقاد کرده ودر اشعارش به ظلم واستبداد حاکمـان دوران خـود اشـاره مي کند.قالبي را که احمـد مطـر بـراي بيـان حقـايق جامعـه ي عـرب برمـي گزينـد قالـب طنـز است .وي نيز همچون نسيم شمال با بهره گيري از دقايق وظرافـت هـاي ايـن قالـب اثرگـذار بـه جنگ با نابرابري ها ونا به ساماني ها مي رود.در جامعه اي که خفقان وعـدم آزادي بيـان راه را بر هرگونه اعتراض صريح وآشکار مي بندد،شـاعران واديبـان بـه صـورت غيرمـستقيم وکنـايي سخنان خود را در قالب اشعارشان بيان مي کنند.در چنين جوامعي معمولا طنز راهکـار مناسـب وموفقي در اين زمينه است .بيان مضحک وکنايي حقايق ،بزرگ نمايي وکوچک نمايي کاسـتي ها وتمسخر واستهزاء حکام وعملکرد آنان ماهيت طنز سياسي -اجتماعي احمدمطر است .
آنچه در اين مقاله بدان پرداخته مي شود نگاهي تطبيقي به طنـز سياسـي واجتمـاعي ايـن دو شاعر است .همان گونه که پيش تر اشاره شد قالب طنز يکي از بهترين وکارآمـدترين قالـب هـا براي نقد مسائل روز بويژه در زمينه هاي سياسـي –اجتمـاعي اسـت ؛اين قالـب شـيوه هـاي بيـان گونـاگوني دارد نظيـر:تجاهـل العارف ،تـشبيه ،استفاده از زبـان حيوانـات و... در ايـن جـستار بـه بررسي قالب هاي مشترک طنز ميان نسيم شمال واحمد مطر پرداخته مي شود.
تجاهل العارف
يکي از شيوه هاي مشترک طنز ميان نسيم شمال واحمدمطر تجاهـل العـارف اسـت .در ايـن شيوه گوينده با تظاهر به غفلت وناآگاهي از حقيقت امري مقصود اصـلي وحقيقـي خـود را بـه گونه اي خاص وبا مهارت وظرافت ويژه اي دنبال مـي کنـد.تجاهـل العـارف شـيوه هـاي بيـان گوناگوني دارد از جمله پرسش از امري که خود گوينده به پاسخ آن واقف است ويا مخاطـب قرار دادن اشياء بي جان که قدرت پاسخ گويي در برابر گوينده را ندارد.نـسيم شـمال در برابـر اوضاع آشفته و وقايع موجود در جامعه گاه خود را به جهل وناآگاهي مي زند وبا بيان طنزآميز حقايق در پس اين شيوه هدفي کاملا جدي را دنبال مي کند.لحن کلامـش آميختـه بـه تمـسخر واستهزاء اسـت وهـدفش نقـد واصـلاح اوضـاع جامعـه عـصر رضـاخاني اسـت .وي بـسياري از رخدادهاي سياسي واجتماعي روزگار خويش را در قالب طنز به تصوير مي کشد. گـران شـدن قيمت گوشت ونان ،ممنوع شدن تکدي گري ،کمياب شدن زغـال و...از جملـه مـسائلي هـستند که نسيم شمال تأثيرات شان را بر زندگي اجتماعي مردم بـه يـاري طنـز مـورد توجـه قـرار مـي دهد.شعر اسکناس نمونه اي از اين اشعار است .وي اين شعر را هنگـامي کـه بانـک اسـکناس را نمي پذيرفت سرود.در اين شعر نسيم شمال با مخاطب قرار دادن اسکناس به ارزش آن ونقـشي که در زندگي مردم دارد اشاره مي کند. وي در اين شعر چنين مي سرايد:
اســـکناس اي اســـکناس اي اســـکناس بــرده اي از مــرد وزن هــوش وحــواس
کــسـب را يـکبـــاره مـختـــل کــرده اي اهـــل تهـــران را مـعـطـــل کــــرده اي
تـو هــمان بـودي کـه بـا صـد عـز ونـاز گــاه مـنـــصـب دادي وگــــه امـتـيـــاز
تـــو هـمـــان بـــودي کـــه دزدان شــرور جـمـع کــردنـد ازتـو مـليــان وکـــرور اسـکـنـاســـــا روح بخــــشـا بــــوده اي بـاعــــث ســيــر وتـمــاشــــا بــوده اي پــس چــرا ايــن روزهــا جيمبـــو شــدي مـفـتضح با چـوچــو وهـوهــو شــدي؟ بهــر يــک تومــان قــران بــا طمطــراق مـي شــود ده ســر شکـستـه بــا چمــاق (ديوان ،ج ١،ص ٥٧) نمونه اي ديگر شعر"قلم "است که نسيم شمال با مخاطب قرار دادن قلم به شـيوه اي کنـايي وطنزآميز بـه خفقـان وعـدم آزادي بيـان در جامعـه رضـاخاني انتقـاد مـي کنـد وبـا خطـاب بـه قلم ،اوضاع آشفته ي روزگار خود را ترسيم مي کند.قلم در واقع زبان حقيقت گوي شاعر است که در اين دوره از بيان صريح حقايق ناتوان گشته ودربند است .
اي قلم با اين فلاکت حرف حق منويس هـيچ طعنه بر گردن کلفت کله شق منويس هـيچ
کـارهـا گـرديـده بـي نظم ونسق مـنويس هيچ دم مزن از مجلس اشراف واعيان اي قلـم
اي قـلـم گـيرم وکـيـل اکـبـر واصـغـر شـدي نيـــستي آزاد درايـــران ويـــران اي قلـــم
صاحب ملک ومنال واسب وگاو وخر شدي يا وزير داخل وخارج در اين کشور شدي
مـيشـوي آخـر بــه زيـر خـاک پنهـان اي قلـم نيـــستي آزاد درايـــران ويـــران اي قلـــم
(همان ،ج ١،ص ١٧٨)
احمدمطر نيز به مانند نسيم شمال هنرمندانه ودقيق از اين شيوه در خلق اشعار طنزآميز خـود بهره مي برد ودر انتقاد از سياست هاي روز بـه ايـن شـيوه متوسـل مـي شـود.حقيقـت گـويي از ويژگي هاي بارز طنز است که درآن حقايق به صورت گاه متضاد وگاه کنـايي وپوشـيده ابـراز مي شود.زبان احمد مطر در عين سادگي فاخر وبي پيرايـه اسـت .وي بـا وجـود اينکـه خـود بـه اوضاع ومسائل عصر خويش آگاهي کامل دارد اما با ظاهرسازي واظهار ناآگاهي به طنز وطعنه روي مي آورد ودر اشعارش با جهل وغفلت ساختگي آگاهانه به انتقـاد ازشـرايط موجـود مـي
پردازد ودر قصيده اي به نام "الله اعلم " اين چنين مي سرايد:
- أّيها الناس اتّقوا نار جهنّم /لا تسيئوا الظنّ بالوالي /فسوء الظّنِّ في الشرع مَحَرَّم /أيها النـاس أنـا في کلّ أحوالي سعيد وم-نَع-م / ليس لي في الدرب سفّاحٌ /ولا في البيت مأتم /ودمي غيـر مبـاحٍ وفمـي غير م-کَم-م / فإذا لم أتکلّم / لا تُشيعوا أنّ للوالي يدا في حبس صوتي / بل أنا يا ناس-...أبکم !/قلـت - مـا أعلمه عن حالتي .. واللهُ أعلم !(لافتات ١/ص ٢٧) القاب وتعابير نامتعارف
ناميدن به القاب وخلق اسامي وترکيباتي که معنايي کنايي وطنزآميز در آنها نهفته شده است از ويژگي هـا ي طنـز نـسيم شـمال اسـت .وي بـا ذکـر القـابي چـون "نهنـگ الـسلطنه "،"پلنـگ الدولة "،"مفتخور الدوله "و..برخـي از شخـصيت هـاي سياسـي را کـه بـا بـي کفـايتي خـود بـه آشفتگي ها واوضاع نـا بـه سـامان آن عـصر دامـن زده انـد وبـه ظلـم واجحـاف در حـق مـردم مستضعف روي آورده اند به استهزاء مـي گيـرد.خطـاب نـسيم شـمال در سـروده "مرحبـا يعنـي کشک " به ميرزا احمدخان مشيرالسلطنه است که در اين شعر از وي با عنوان "نهنگ الـسلطنه "
ياد مي کند.«مشيرالسلطنه از مردان سياسي اما بي تدبير دوره ي ناصرالدين شاه ومظفرالدين شاه بود واز ١٣٢٥هـ/ق به بعد چهار بار نخست وزير کشور شد.در کابينه ي دوم او...محمدعلي شاه مجلس شوراي ملي را به توپ بست .» (اصيل ، حجت الله ، ١٣٨٢، ص٧٥)
اي نـهـنـگ السـلـطنــه اي صــدر والا مـرحـبــا مــي کـنـي در کــشـتن مـلــت تـقــلا مــرحبا
نــه بــه سـيـد رحـم کــردي نـه بـه مّـلــا مرحبـا نـه مـعـّمــم ازتــو راضـي نــه مکّلـا مرحبـا
تـا نـهادي پـاي برتخـت صـدارت در دو ســـال بــارک الله مرحبــا صــد بــارک الله مرحبــا
زيـن شـرارت شـد تجـارت پـر خـسارت مرحبـا رفت جان ومال مظلومان به غـارت در دو سـال
شـــاه سـرگـردان،گـــدا غــــرق مـــرارت مـرحـــبا آفرين قول عرب ها حـاجي والله مرحبـا
(همان ،ج ١،ص ٢٣٥) انديشه خلاق وروحيه ي شوخ طبع احمـد مطـر وي را در خلـق القـاب وعنـاوين مـضحک ياري مي رساند.احمد مطر ظريف ونکته سنج است .وي گاه با تغيير کوچکي درسـاختار کلمـه وجا به جا کردن حروف آن از کلمه اي که بار مثبت معنايي را دارد،کلمه اي منفي با بار کنايي وتحقيرآميز مي سازد که نيش طعن وتمسخر را آشکارا مـي تـوان در آن مـشاهده نمـود.سـران جهان عرب در نظر وي افراد بي لياقتي هستند که تدبير وکفايتي در اداره امور ندارنـد وتنهـا بـه منافع خويش مي انديـشند.احمـد مطـر گـاهي در اشـعارش «بـه قـصد تمـسخر واسـتهزاء القـاب اشخاص را با صفاتي متضاد با صفات اوليه قـرين مـي سـازد کـه ايـن کـار تـأثير بـسيار زيـادي برمخاطب مي گذارد.»(معروف ،يحيي ،١٣٨٧،ص ٨) "صاحب الفخامة الملک المفدّي " يکـي از القاب بزرگان وشاهان سرزمين هاي عربي است .احمـدمطر در يکـي از قـصايد خـود بـا تغييـرو تحريف در حروف اين صفت ،تعبير جديدي از آن ارائه مـي دهـد کـه معنـايي کـاملا متفـاوت ومتضاد با معناي اصلي آن دارد ودر حقيقت براي توهين وتحقير به شخصيت سردمداران جهان
عرب بکار مي رود.احمد مطر عنوان در عنوان قصيده اين چنين مي گويد:
"صاحب الضخامة محقان ١ المفدّي ".
إعلام-نا فنّان / بلمسةٍ سحرّيةٍ يَختز/لُ الأوطان /وي-وج/زُ السُّکان /ويکبس - الأزمان /ويَحق/نُ الجميعَ في کَبسولةٍ /يَدع-ونها:"م/حقان "!/م/حقان ../ي-غادر- البلادَ في رعاية / الرَّحمن ./م/حقان ..يَعود- للبلاد/ في رعايـة / الــرَّحمن ./م/حقــان ../يَجل/ــس فــي الــدّيوان /م/حقــان ../ي-مــس/ک- بالف/نجَــان /م/حقــان يَفــرُغُ م/ــن قَهوَت/ه //م/حقان ../...(لافتات ٤/ص ٢٥٣)
١- حبس کننده ي بول .
و يــا در يکــي ديگــر از قــصائد خــود بــه نــام "بــلاد مــا بــين النحــرين " بــا تغييــر کلمــه ي
"النهرين "به "النحرين " در حقيقت کشورش را بـه کـشتارگاهي تـشبيه مـي کنـد کـه از آزادي وامنيت در آن خبري نيست .
- أَلم يَأت/کُمَ نبَأُ الاجتياح ١/ لقد کانَ هذاَ لکُم ع/برَة- يا اُولي الانطباح / ي-باع- الس-لاح- /لقَتل / الـشُّعوب / وي-شري الس-لاح بقوت/ الشُّعوب // وها قد عَل/متُم / بأنَّ الشُّعوب سـلاح- الـس-لاح / فهلّـا تَـرَکتُم لهـا مـا ي-بَاح ؟/ وها قد عَرَفتُم فُتوحَ الح-روب / فهلّا تَرکتُم فُتوحَ النّّکاح ؟!/.. (لافتات ٤/ص ٢٦٥) تشبيه
به تصوير کـشيدن مـسائل مختلـف آن هـم در قالـب طنـز شـگردها وراهکارهـاي مختلفـي دارد.تشبيه از جمله ي آنها سـت کـه در آن گوينـده بـا برقـراري روابـط هماننـدي ميـان اشـياء واشخاص ،صورتي مضحک از آنها خلق مي کند و در وراي اين همانندسازي بـه غـرض نهفتـه واصلي خويش اشاره مي کند.نسيم شمال در اشعار خويش گاه از اين صنعت بهره مي بـرد.وي با به کارگيري تشبيهات بديع ومختلـف جامعـه عـصر خـود و ويژگـي هـاي رايـج در آن را بـه تصوير مي کشد.سروده "جنگ ميوه جات "يکي از اين نمونه هاست .نـسيم شـمال گـروه هـا و چهره هاي مختلف سياسي جامعه را بنا به عملکرد وموقعيت شـان بـه ميـوه هـا تـشبيه مـي کنـد وکشمکش هاي ميان آنها نيز اشاره به وضعيت جامعه آن روزگار دارد.
آن شـنيدستــــم کــــه در عهـــــد نجـــــات جــنگ سخــتي شـد ميـان ميـوه جـات
سـردرخــــتي هــــا صـفــــي آراستـنـــــــد از پـــي جـــنگ وجــــدل بـرخاستنـــد
ســيــــب وآلــبــالــــو مـثـــــال شــيـرنـــــر بــــسـتـه بـــا گـيـــلاس وشـفـــتالو کمــر
نـــار وگـــردو وگـلابـــي يـــک طــــرف قــيـــسـي وبـــادام آبـــي يـــک طـــرف
حـمـلـــــه ور گـــــشـتـنـد اول بــرخـيـــــار کــــه بـــرون آرنـــد از جـانـــش دمـــار
کـــاي خـيـــار سـبـــز خاکـــستـر نـــشيــن مــــا بــــه روي شــــاخ ،تو روي زمـــين
مــــا بــــروي شــــاخ در بــــالاي تـخــــت تـــو بــه روي خــاک در زيــر درخــت
چــون خيــار ايــن ديــد بــا صــد ســوز وســاز اشـــک ريـــزان رفـــت تـــا پــيش پيــاز
٢- تجاوز- ريشه کني .
پـــس پيـــازک آهــــي از دل بـرکـــشـيـد گــشت حيــران چــون حکايــت راشــنيد
پـــــس پـيـازوتـــرب بــــا ســــوز والــــم هـــردو تـــن رفـتـنــد تـــا پــيش کلـم
کــي کلــم شـــد کـــار وبـــار مــا خــــراب بـوستــــان افــــتاده انـــدر اضطــــراب
ســـــر درخـــــتي هــــا بـــــراي ســــلطنت مـرتـفــــع کــــرده لــــواي سـلـطنـــــت
چـــون کلـــم بـــشنيد چنـــدي فکرکـــرد ســـاعتي بنشـــست فکـــري بکرکــــرد
مــاجـــــــرا را اول وآخــــــــر تـمــــــــام پـيــــش زردآلـــــو بــــگفتند والـــسـلام
گفـــت زردآلـــو کـــه مـــن هـــم ميـــوه ام گـــرچــــه افـطــــار زنـــان بـيـــــوه ام
در حــــضور شــــاه بــــودم چــــون نــــديم ايــــن سخــــن را يــــاد دارم از قـديــــم
در ميــــــان مـيــــــوه جــــــات خوشـــــمزه شـــاه انگـــور اســـت وســـلطان خربـــزه
پــــــس درختــــــان را يکايــــــک از وداد در حــضور خــود بخوانــد وصــلح داد
(همان ،ج ١،ص ٢٧١) احمدمطر به مانند نسيم شمال از تشبيه براي بيان انتقادات طنزآميز خود بهره مـي بـرد.اشـعار وي تجلي گاه عقايد آزادانديش ومبارز مطر است کـه سـستي ورخـوت حـاکم بـر جامعـه ودر عرصه ي گسترده تر- جهان عرب - را به تصوير مي کشد واز خفقان ومعضلاتي که گريبـانگير جمعه ومردم آن شده است انتقاد مي کند.وي بـي پـروا وبـا صـراحت بـا سـلاح طنـز عيـب هـا وکاستي هايي را که در قلب جامعه رخنه کرده است نشانه مي گيرد.هدف وي از بيان طنزگونه ي وقايع اصلاح ودرمان مفاسد است وهدايت به سمت وسوي مسيري که راه تعـالي وپيـشرفت است .وي در قصيده اي به نام "السفينة " کشورش را به کـشتي تـشبيه مـي کنـد کـه کـشورهاي غربي واستعماري هدايت آن را در دست دارند وبر سرنوشت ملت حاکم اند.
هذي البلاد- سفينةٌ /والغَرب- ريـحٌ / والطُّغـاةُ ه-ـم - الـشِّراع -!/ والرّاک/بـونَ /بکـلِّ ناحيـةٍ مَـشاع -١:/ إن أذعَنوا...عَط/شُوا وجاع-وا/ وإذا تَصَدُّوا للرياح// رَمَت /به/مَ بحـرا -...ومَـا /للبَحـر/ قَـاع -٢/ وإذا ابتَغَـوا کَـسرَ الشّراع/ / تَرََّنحوا مَعَها.. وضَاع-وا/ دَعه-م / فإنّ الرَّاکبينَ ه-م - الفـرا/ئس -...والـس-باع -/ دَعه-ـم / فلـو شـاؤوا الَّتحرُّر لاستَطاعوا/ه-م ضَا/ئعونَ /َلأّّنهم لم يدر-سوا ع/لمَ الم/لاحَة / ه-م غَـار/قُونَ لأّنهـم /َ لـم ي-تق/نـوا فَـنَّ الس-باحَة / ه-م م-تعَبونَ لأّنهم ...رَکَنوا لراحَة ..(لافتات ٦/ص ٣٥٣)
١- منتشر.
٢- قعر- ژرفا.
زبان حيوانات
نگاه مطايبه آميز نسيم شمال به جريان هاي سياسي واجتماعي جامعه وي را برمي انگيـزد تـا با به کارگيري روش ها وشيوه هـاي گونـاگون واثرگـذار طنز،ديـوانش را عرصـه ي هنرنمـايي ظرافتمندانــه ي خــود ســازد. اشــعار نــسيم شــمال همگــي در بــستري از هــزل و فکاهــه جريــان دارند.انديشه خلاق وروحيه ي شوخ طبع نسيم شمال وي را قادر مي سازد تا در شيوه اي کـه در پيش مي گيرد موفق عمل نمايد و رواج اشعارش در ميان مردم خود گواه اين امر است کـه وي فرزند زمان خويش است و نيازهاي آن روز جامعه را به خوبي درک نموده و در راستاي تحقق اهداف متعالي مشروطه گام برمي دارد. نقل اشعار واخبار از زبان حيوانات از بـديع تـرين شـيوه - هاي طنز است که نـسيم شـمال آن را بـه کـار مـي بنـدد.وي در سـروده ي "قوقـولي قوقـو"بـه وضعيت جامعه ايران اشاره مي کند و درد و رنج مردم محروم را از زبان خروسي بيان مي کند:
مي خواند خروسي به شبستان قوقولي قوقو مي گفت که اي فرقه ي مستان قوقولي قوقو کـو بـهمـن وکـو رستـم دسـتان قوقولي قوقو آوخ کـه خـزان زد به گـلـستان قوقولي قوقو فرياد ز سرماي زمستان قوقولي قوقو خــون گـريـه کـنـد مـزرعه بر حال دهاتي سـوزد جـگـر سنگ به احوال دهاتي عـريـان وبـرهـنه همـه اطـفال دهاتي اي واي ز بدبختي دهقان قوقولي قوقو اف بــاد به ايـن زنـدگي وطالـع مـنحوس تف باد به اين غيرت واين دفتر معکوس افسـوس کـه تبريز شده دسـتخـوش روس قزوين شده جولانگه لوسان قوقولي قوقو (ديوان ،ج ١،ص ٢٢٦)
در نمونــه اي ديگــر شــاعر دادخــواهي اهــالي نــراق ونطنــز را از ظلــم وســتم راهزنــي بــه
نام "رجبعلي "از زبان کبوتري بيان مي کند وچنين مي سرايد:
اهـل نـطنــز وقــمـصـرم بــقره بقـو بقـو بقـو نـيست کلاه بـر سـرم بقـره بقـو بقـو بقـو
از سـتـم رجـبـعلي نعـره ز دل کـشـم جـلــي از پـسرش نـجـفقــلي بقـره بقـو بقـو بقـو
در غــم ومـحـنـتـيم مـا غــرق مــذلتـيم مـا جـمـله رعـيـتـيـم مـا بقـره بقـو بقـو بقـو
اي امـنـاي مـمـلکــت اي عـظمــاي مملکـت اي وزراي ممـلکـــت بقــره بقــو بقــو بقــو
عرصه به خلق تنگ شـد رجبعلـي پلنـگ شـد چـمـاق او تفنگ شـد بقـره بقـو بقـو بقـو
اي بت شوخ وشنگ مـا بـا تلفـن وزنـگ مــا گو به وزير جنـگ مـا بقـره بقـو بقـو بقـو
(ديوان ،ج ١،ص ٢٦٥) جامعه وروزگار احمدمطر نيز سراسر ظلم وبي عدالتي است .اوضاع آشفته ونا به سامان وبـي کفـايتي رژيـم بعـث موجبـات خـشم ونارضـايتي مـردم وروشـنفکران عـراق را فـراهم کـرده است ؛شاعران ونويسندگان نيز که زبان گوياي حقايق وبيان کننده ي مفاسد وکژي هـاي عـصر خود هستند پيوسته در اشعاروآثارخويش عليه استبداد وخودکـامگي هـا فريـاد اعتـراض برمـي آورند.احمد مطر شاعر سياسي است .نـيش قلمـش متوجـه دولـت وقـت وناکارآمـدي سياسـت آنهاست .او نيز به مانند نسيم شمال به نقد اوضاع جامعه از زبان حيوانات مي پردازد ودر قـصيده اي به نام "مزايا وعيوب "چنين مي سرايد: