بخشی از مقاله
مطالعات مهندسي ارزش سد تنظيمي مارون
چکيده
در مطالعات مهندسي ٥رزش تلاش مي شود هزينه هاي غيرضروري طرح، شناسايي شده و با تشويق خلاقيت و هم ٥فز٥يي کارشناسان در کارگاههاي مهندسي ٥رزش ر٥هحل هاي خلاقانه بر٥ي حد٥قل کردن هزينه هاي غيرضروري و ٥رتقاي کارکرد پروژه مورد نظر ٥ر٥ئه گردد. در چارچوب مطالعات مهندسي
٥رزش سد تنظيمي مارون با ٥ستفاده ٥ز ٥يدههاي مطرح شده، بيشينه سيلاب طر٥حي سرريز و سيستم
٥نحر٥ف ٥ز ٧٠٠٠ و ١٨٢٠ به ١٤٠٠ و ٣٥٠ متر مکعب بر ثانيه کاهش يافت . با تلفيق ٥يدههاي فاز خلاقيت و سناريوهاي فاز توسعه سه گزينه ي مختلف بر٥ي سد تنظيمي تعريف گرديد که در نهايت با محاسبه شاخص هاي ٥رزش، گزينه بتني غلتکي ٥نتخاب گرديد. هزينه ي کل و دوره ٥حد٥ث گزينه منتخب در مقايسه با گزينه ي پايه به ترتيب حدود ٦٠ درصد و ٢ سال کاهش يافت که منافع کاهش دوره ٥حد٥ث هم وزن کاهش هزينه کل مي باشد.
کلمات کليدي : مهندسي ٥رزش- مديريت ٥رزش- سد تنظيمي مارون- مهندسي سد
مقدمه
امروزه سازمان هاي بسياري درگير کسب تعالي و پياده سازي مدل هاي اجرايي مديريت کيفيت جامع ميباشند. اما اکثرا، فرآيندهاي کسب و کار يکپارچه اي ندارند و در دست يابي به اهداف شان حتي با صرف هزينه هاي هنگفت موفق نبوده اند.[١] اين مساله ميتواند به اين علت باشد که اولا، ارائه ي يک مدل عمومي و همگاني که قابليت کاربرد در تمامي عرصه هاي توليدي و خدماتي را داشته باشد، چندان ممکن نيست ، ثانيا، سازمان ها بايد با توجه به توان موجود در خود و محدوديت هاي موجود و منابع در دست ، اقدام به برنامه ريزي براي تعالي کسب و کار نمايند.
بنابراين بهترين و با صرفه ترين روش ، درک تمام ابزارهاي در دسترس و انتخاب بهترين ترکيب از آنها براي برآورده ساختن انتظارات ذي نفعان ميباشد. بنابراين شناخت کارکردهاي ضروري در اين راستا و تلاش براي بکارگيري روش هاي اثربخش و کارا در انجام کارکردها، دست يابي به اهداف و جلوگيري از کارهاي اضافي و صرف منابع غيرضرور را فراهم خواهد ساخت .
تفکر کارکردگرا که پايه و اساس مطالعات ارزش را تشکيل ميدهد، امروزه در حل مساله و طراحي سيستم ها کمک شايان توجهي به طراحان سيستم ها، محصولات و خدمات مينمايد. اين تفکر، متخصصان را قادر به استفاده از ابزارهاي مناسب و ترکيب صحيح آنها براي برآورده کردن نيازها ميسازد. [٢]
جايگاه مديريت ارزش در تعالي کسب و کار
تعالي کسب و کار، اندازه اي از ميزان موفق بودن و طريق پيشرفت کسب و کار ميباشد و هم به نيازهاي مشتريان داخلي، هم به نيازهاي مشتريان خارجي و هم به امکان پذير ساختن اهداف کسب و کار توجه دارد. تعالي کسب و کار يک فرآيند طولانيمدت با تمرکز بر موضوعات استراتژيک کليدي از قبيل توسعه ي فرآيندهاي اصلي، بهترين بودن ، بهبود عملکرد افراد و توسعه ي يک چارچوب کيفيت به منظور تدارک خدمت عالي براي مشتري است . محصول نهايي تعالي کسب وکار، جايگزين کردن بهترين روش ها در يک سازمان ، به منظور پشتيباني از ارزش ها و اهداف استراتژيک ، برآورده کردن انتظارات سهامداران و حفظ افزايش موقعيت رقابتي سازمان ميباشد. [٣]
تعالي سازماني نيازمند انجام فعاليت هاي سيستماتيک است . فعاليت هاي سيستماتيک ، فعاليت هاي سازمان دهيشده براي تحقق ماموريت هاي سازمان که توسط مديريت و در چارچوب استراتژيهاي ميان مدت و بلندمدت تعريف شده ، ميباشند.
بنابراين مديريت کيفيت جامع که اساس تمامي مدل هاي تعالي کسب و کار ميباشد، را ميتوان بصورت شکل هميارانه از انجام کسب و کار متکي بر قابليت هاي هم نيروي کار و هم مديريت با استفاده از کارتيمي براي بهبود مستمر کيفيت ، اقتصاد و بهره وري براي رضايت کامل مشتري، در نظر گرفت . [٤]
مديريت ارزش را ميتوان بصورت تلاش تيمي سيستماتيک براي بهبود کيفيت و عملکرد محصولات ، پروژه هاي مهندسي، سيستم ها، فرآيندها يا خدمات در پايين ترين و کاراترين حد ممکن در هزينه ي دوره ي عمر، تعريف کرد.
قلب فرآيند مديريت ارزش تحليل کارکرد است . تحليل کارکرد عامل کليدي در موفقيت يک مطالعه ي مهندسي ارزش ميباشد. بنابراين زمان قابل ملاحظه اي از کارگاه مهندسي ارزش بايد صرف تعريف ، بحث ، تحليل و طوفان ذهني کارکردها گردد.
کاربرد يکپارچه VM و TQM به طور دقيق تري مفهوم مطلوب تلاش يکپارچه ي جامع در جهت فرآيند در هر سطح از سازمان را بدست خواهد داد. حاصل اين يکپارچگي، مفهوم جديدي به نام مديريت ارزش جامع ١ ميباشد. با ترکيب تعاريف مديريت ارزش و مديريت کيفيت جامع ، TVM بصورت زير تعريف مي شود: [٤]
متدولوژي بهبود سازماني که متمرکز بر تعريف فرآيندهاي سازماني براي يکپارچه کردن کار، افزايش هماهنگي و کوتاه کردن زمان سيکل فرآيند مي باشد.
TVM، يعني ساختاردهي سازمان به طوري که در VM وجود دارد براي بدست آوردن بهبودهاي مستمر بطوري که در TQM وجود دارد. بنابراين مديريت ارزش جامع يک تفکر مجدد کامل در زمينه ي طراحي تمام فرآيندهاست که بهبودهاي شگرفي بدست ميدهد و مرتبا اين موضوع را مورد چالش قرار ميدهد که چرا انجام ميدهيم ، چيزي که انجام ميدهيم ؟، و ميپرسد، چرا چيزها هستند به روشي که هستند؟، در واقع TVM نقاط تصميم را جايي قرار ميدهد که کار انجام ميشود و به جاي يکپارچه کردن نتايج ، فعاليت هاي موازي را پيوند ميدهد.
به خاطر عدم تعريف مساله ، بيشتر از ٦٠% تمام تلاش ها براي استقرار TQM با شکست مواجه شده است . تعريف خود مساله ، اولين قدم در بهبود کيفيت است . [٤]
تمرکز بر کارکردها
امروزه اکثر مديران اذعان دارند که کيفيت بايد بر ارتباطات بين کارکردها در سازمان تمرکز نمايد. اين يک اصل TQM ميباشد. [٥] مديريت کيفيت جامع ، يک مفهوم مديريتي است که مجموعه ي تلاش هاي مديران و کارکنان را بر برآورده کردن انتظارات ذينفعان از طريق بهبود مستمر عمليات ، مديريت فرآيندها و محصولات متمرکز مينمايد. با اين توصيف مديريت کيفيت جامع با در نظر گرفتن نيازهاي مشتريان داخلي، تامين کنندگان و ساير ذينفعان ، وراي رضايت مشتري به سبک سنتي عمل ميکند. به همين خاطر و به علت اعتبار TQM، مدل هاي پذيرفته شده ي بسياري در رابطه با ترويج و بهبود کيفيت طراحي شده اند.
مدل هاي دمينگ ، بالدريج و EFQM، مدل هايي هستند که خطوط راهنمايي براي استقرار برنامه هاي TQM و تعالي کسب و کار ارائه ميدهند. [٦] ميتوان حس کرد که استقرار چنين برنامه هايي در سازمان ها نيازمند بـار کـاري زيادي خواهد بود.
بنابراين اين سيستم ها بايد بگونه اي طراحي شوند که مناسب ترين روش ها با حداقل بکارگيري منابع و بارکاري اضافي در مجموعه ، راه اندازي شوند. چنان چه روش ها و فرآيندهاي مرتبط به خوبي طراحي نگردند، سيستمي با حجم کاري سنگين که اکثر افراد و حتي مديريت اعتقادي به آنها ندارند، بوجود ميآيد و عملا فقط روش هايي دست و پاگير که هيچ بازده اي براي مجموعه نداشته اند، انجام شده است . [٧] در واقع از جمله نکاتي که در مدل هاي مذکور تاکيد چنداني بر آن نشده است شناسايي سيستماتيک کارکردهاي ضروري است . شايد سازماني که با بکارگيري انواع روش ها، خواسته هاي مدل ها را برآورده ميکند، بتواند با طراحي صحيح تر سيستم و با بکارگيري حداقل منابع و تحميل بارکاري اضافي بر کارکنان همان نتايج و اهداف را برآورده سازد.
در واقع ، در مطالعه ي ارزش به دنبال بهترين شيوه ها با حداقل هزينه و صرف منابع هستيم . هدف صرفا صرفه جويي منابع نيست ، بلکه مهم تر از همه ، جلوگيري از بکارگيري منابع ، بصورت غيرضرور و حذف هزينه هاي غيرضروري ميباشد. هر چند حذف هزينه هاي غيرضروري هدف سنتي مطالعات ارزش بوده است ، اما امروزه تاکيد بيشتر مطالعات ارزش بر بهبود عملکرد بدون افزايش هزينه ميباشد.
در واقع مطالعات ارزش يک روش سازمان يافته ، براي جستجو و بررسي فرآيندها يا مجموعه هاي پيچيده ميباشد و در يک روش قدم به قدم کارکردهاي مورد نياز و ابزاراهاي دست يابي به آنها را تعيين ميکند. از مطالعات ارزش ميتوان جهت ارزيابي اثربخش رويه ها، ساختارها، فرآيندها، سازمان ها و ساير سيستم هاي موجود استفاده نمود. همچنين تکنيک هاي ارزش ميتوانند به عنوان ابزار حل مساله براي موارد مختلف ، مسايل ، مشکلات ، رويه ها يا به عنوان ابزاري براي توسعه ي راه حل ها در حالي که تنها عملکرد مطلوب و مورد علاقه ي خود را ميدانيم ، مدنظر قرار گيرند. کارکردها بر حسب اثربخش و مفيد بودن مورد ارزيابي قرار ميگيرند، تا بتوان کارکردهاي موجود را حذف ، اصلاح يا کاهش داد. اين روش را ميتوان براي ارزيابي فرآيندهاي موجود و نيز براي رسيدن به رويکردهاي بهبود فرآيند مورد استفاده قرار داد. اما بايد در نظر داشت که تصميم گرفته شده در مراحل اوليه بسيار بحراني و مهم است . گرفتن تصميمات درست در مراحل اوليه ، مقدار زيادي در زمان ، تلاش و پول صرفه جويي خواهد کرد. به علاوه سطح پذيرش تصميمات و تغييرات در مراحل اوليه بالاست و با پيشرفت در مراحل بالاتر کاهش مييابد.
تحليل کارکرد٢، شناخت از سيستم مورد مطالعه را به حد کفايت و نهايت خواهد رساند. از اين منظر، تحليل کارکرد در واقع يک ابزار توانا و سودمند براي تحليل و طراحي سيستم به شمار ميرود و بدين لحاظ ميتوان قابليت تحليل کارکرد را فراتر از يک گام در مهندسي ارزش دانسته و آن را به عنوان يک تکنيک عمومي در تحليل و طراحي سيستم معرفي نمود.
مطالعات ارزش ، تماما براساس نيازمنديها جهت داده ميشوند و بر پايه ي کارکردهاي مختلف سيستم تنظيم ميگردند و بر روي کارکردهاي مختلف سيستم که در به اتمام رساندن هدف نهايي سيستم مورد نياز ميباشند، تمرکز دارند و تلاش ميشود جايگزين هايي يافته شود که همان کارکرد مطلوب را با هزينه ي کمتر تامين نمايد و در عين حال نيازهاي اساسي مشتري را نيز پاسخ گو باشد.
در واقع موضوعي که ما در اين مبحث بر آن تکيه ميکنيم شناسايي کارکردهاي تعالي سازماني و تلاش سيستماتيک و سازمان يافته در جهت اصلاح ، بهبود و يا حذف اين کارکردها براي ايجاد و افزايش ارزش براي مشتري،کارکنان ، سازمان ، شرکا، تامين کنندگان و ساير ذينفعان ميباشد.
شناسايي کارکردها در برنامهريزي تعالي سازماني
همان طور که قبلا نيز اشاره شد، شناخت کارکردهاي ضروري و مورد نياز براي تعالي سازمان از اهميت بالايي برخوردار است .
زيرا چنان چه کارکردها به درستي شناسايي گردند و اهداف سازمان را پشتيباني نمايند، تلاش مجموعه در دست يابي به اهداف موثر واقع خواهد شد.
کارکرد، يک اظهار کلي از چيزي است که نياز است انجام شود بدون اينکه طريق آن مشخص گردد. کارکردها به دو گروه تقسيم ميشوند: اصلي و پشتيبان ، کارکرد اصلي، دليل اصلي وجود سيستم ميباشد. کارکردهاي پشتيبان کارکردهايي هستند که اجازه ميدهند کارکرد اصلي بوقوع پيوندد. [٨]
اولين گام در شناسايي کارکردهاي ضروري، تعيين CSFs است . CSFها در واقع آنچه که سازمان بايد براي تعالي و تحقق ماموريت انجام دهد، ميباشند. لذا مديران ارشد بايد با بکارگيري طوفان ذهني ، CSFها را با توجه به ماموريت و اهداف تعالي سازمان ليست نمايند. تعيين CSFها مستلزم تدوين ماموريت و اهداف تعالي سازمان ميباشد. CSFها چه ها٣ هستند ولي چگونه ها٤، نميباشند. آنها مسير، جهت و معيار موفقيت را نشان ميدهند و محصول نهايي بکارگيري فرايندها ميباشند.
استفاده ازCSFها براي شناسايي فرايندهاي اصلي مهم است .
فرايندهاي اصلي سازمان ، در واقع فرايندهايي هستند که انجام ميشوند، يا بايد انجام شوند تا دست يابي سازمان به CSFها امکان پذير گردد. همان طور که لازم است ارتباط ميان ماموريت و اهداف تعالي سازمان با CSFها تعيين گردد، همچنين شناسايي فرايندهاي تحقق CSFها، نيز ضروري است . اگر سازمان ميخواهد به تعالي برسد بايد اين فرايندهاي اصلي را به خوبي انجام دهد.
شايد تا اين جاي کار در سازمان ها بيشتر به کليگويي پرداخته شود و هر کس برداشت خود را از CSFها و فرايندهاي اصلي داشته باشد. اما اگر سازمان واقعا بخواهد متعالي باشد بايد درک مشترکي در ميان تمام مديران و کارکنان سازمان نسبت به تعالي وجود داشته باشد و همه بايد بدانند براي تعالي چه بايد کرد. اکتفا کردن به تدوين بيانيه ي ماموريت و اهداف تعالي و تعيين فرايندهاي اصلي نميتواند به خودي خود سازمان را در مسير تعالي قرار دهد. اين مهم فقط زماني ميسر است که سازمان مشخصا متناسب با هر يک از فرايندهاي اصلي، کارکردهاي مربوطه را تعيين نمايد. اين تعالي در کارکردها است که موجب پيشرفت سازمان و تحقق اهداف تعالي ميگردد. اگر سازمان بطور واضح مشخص نمايد که بر چه کارکردهايي بايد تمرکز کرد، هم سويي در سازمان و تمامي بخش ها در جهت بهبود عملکرد کسب و کار اتفاق ميافتد. به عنوان مثال چنان چه يکي از فرايندهاي اصلي سازمان ، مديريت منابع مالي و فيزيکي تعريف گردد، زيرفرايندها و فعاليت هاي زيادي را در اين رابطه در سازمان ميتوان تعريف کرد و لذا مشخص نيست که کارکردي که بتواند در اين فرايند اصلي سازمان را در جهت تعالي ياري