بخشی از مقاله

چکيده
بررسي و معرفي نسخه ، يکي از مهم ترين پژوهش هاي حوزه ي علوم انساني است که براي کنکاش در خلال ويژگيهاي سبکي و نوعي آثار دوران هاي مختلف مجال بيشتري ميگذارد. قندهارنامه ، نسخه اي خطي مربوط به دوران صفوي است که تا به حال مورد بررسي قرار نگرفته است . اين پژوهش ضمن معرفي مختصري از ويژگيهاي ظاهري اين نسخه ، به ويژگيهاي زباني و آوايي آن ميپردازد و اين اثر را از حيث تعاريف متعددي که درباره ي حماسه تاريخي وجود دارد، نوعي حماسه ي تاريخي ميداند که تقليدي از شاهنامه است اما از نظر تاريخي با تاريخ منثور در جزئيات متفاوت است .
سرگذشت شاعر اين منظومه نيز سرنوشتي مشابه فردوسي دارد و از اين رو او را فردوسي صاحبقراني نام نهاده اند.
واژگان کليدي:نسخه ، حماسه ،خصوصيات
مقدمه
بررسي و کنکاش نسخ خطي يکي از پژوهش هاي مهم در حوزه ي ادبيات است . زيرا خواندن و خوانش آثار ادبي مربوط به دوران هاي گذشته ، اطلاعات مهمي درباره ي ويژگيهاي زباني و فکري آن دوران در اختيار ميگذارد. درباره ي اهميت اين نوع پژوهش بزرگان ادبيات داد سخن را ادا کرده اند. مانند دکتر همايي که ميفرمايند:«احيا هر اثر از آثار علمي و ادبي، در حکم يافتن حلقه ي مفقوده اي است که شيرازه ي ادبيات و سلسله ي حيات معنوي و فرهنگي ما را به هم پيوند ميدهد. هم تحقيق و تتبع در آثار فرهنگي و به دست آوردن مسير تحولات ادبي و مدني و فحص و بحث در لغت و دستور و معاني و بيان زبان را هموار ميسازد و هم طريق ابتکار و ميزان و مقياس براي تشخيص و تميز دادن ابتکار از تکرار را به دست ميدهد»(همايي،١٣٨١: ٧-٨). يا دکتر زرين کوب که اهميت بررسي نسخه خطي را با مطرح کردن هدف تصحيح بيان ميکند:«هدف و غايت نقد و تصحيح متون ادبي آن است که از روي نسخ خطي موجود نسخه ي اصلي يا قريب به اصل يک اثر را احيا و مرتب و مدون کنند و آن را به صورتي عرضه دارند که خواننده ي اهل تحقيق بتواند يقين و اطمينان حاصل کند که اگر اصل يک اثر را در دست ندارد، نسخه اي از آن دارد که به صورت اصلي و شکلي که مصنف و مولف اصلي نوشته است به نهايت درجه نزديک است »(زرين کوب ،١٣٦١ :٢). دکتر نجيب مايل هروي نيز درباره ي اهميت و ضرورت نسخ خطي مينويسد:« بر کسي پوشيده نيست که ترقي و تعالي يک جامعه آن گاه مقدور ميگردد که از پيشينه ي تاريخ و تمدنش آگاه باشد و آن چه از اسلاف بر جاي مانده است با بينش علمي و انتقادي و به دور از هر گونه حب و بغض مذموم در اختيار گيرد؛ نقاط ضعف و علل ناتوانيهاي گذشتگان را دريابد و نقاط قوت و علل تواناييهاي آنان را بجويد و طرق گريز را از نقاط ضعف به سوي نقاط قوت بسنجد و از نقاط قوت و تواناييها پلي بسازد تا از فراز آن به سوي آينده ي استوارتر و سخته تر روان گردد»(مايل هروي،١٣٨٠: ٣٧٩).
روش تحقيق
با توجه به اهميت و ضرورت بررسي نسخ خطي، نگارنده بر آن است تا نسخه اي از دوران صفوي را معرفي کند. اين نسخه حماسه اي تاريخي منظوم است و تا به حال مورد تصحيح و بررسي قرار نگرفته است . اين تحقيق بر مبناي روش کتابخانه اي است و سعي بر آن دارد تا تعريفي کلي از نسخه ي خطي« حماسه ي قندهارنامه » ارائه دهد و ويژگيهايي مجمل و کلي از آن ارائه دهد.
يافته ها
کتاب حرب قندهار و ايران گاهي به نام فتح نامه قندهار و گاهي به عنوان شاهنامه ي توني از آن نام برده شده است . اين کتاب از جمله نسخه هاي ناشناخته است که تا به حال تصحيح نشده است . اين نسخه از جهت به تصوير کشيدن حوادث تاريخي زمان شاه صفي و شاه عباس دوم و نيز از جهت در برداشتن ويژگيهاي لغوي و ادبي عصر صفوي بسيار مهم است .
منزوي در فهرستواره اش دو جا با دو نام متفاوت از اين کتاب نام ميبرد. يک جا از آن به عنوان حرب ايران و قندهار، جايي ديگر با نام فتح نامه قندهار، آن را نمايه کرده است . سپس در ذيل يکي از آن ها به کتاب فهرستواره ي مشترک ايران و پاکستان ارجاع ميدهد و در پيوست عنوان ديگر، فقط از نسخه ي مجلس نام ميبرد. فهرستواره ي مشترک ايران و پاکستان به نسخه ي جديدي اشاره ندارد و به همين خاطر معلوم است که تنها نسخه ي موجود همان نسخه ي مجلس است ( منزوي،١٣٨٢: ١٥٢٥)
محمد طاهر نصرآبادي در تذکره ي نصرآبادي درباره ي ميرزا عبدالقادر توني چنين آورده است :« از اکابر ولايت تون است ، در کمال مردمي و گذشتگي بود و نهايت قابليت داشت . وزير ولايت مذکور بود و بعد از آن پاره اي وجوهات خاصه که در آن ولايت هست ، اجاره نموده با خلف ارشدش ميرزا قاسم که در کمال استعداد بود، جهت تنقيح محاسبه به اصفهان آمده ، در سال دوم جلوس شخصي از دشمني پاره اي آلات و ادوات سحر از خانه ي ايشان برآورده ، چشم ميرزا قاسم به اين علت کنده شد و ميرزا عبدالقادر را اين معني سبب پريشاني و تفرقه خاطر شده ، فوت شد. در ترتيب نظم مثنوي قادر بوده ، دست عظيم داشت ، محاربه ي ايران و قندهار را به سلک نظم کشيده ،...»(نصرآبادي،١٣٧٨ :١٠٤).
در قصص الخاقاني قسمتي از ابيات « فتح نامه قندهار» عبدالقادر توني ذکر شده است اما در تمام نسخه ها اين ابيات عنواني ندارند و فقط در نسخه ي مجلس شوراي ملي عنوان اين مثنوي ذکر شده است :« من متکلمات ابن مرحوم مغفور ميرزا قاسم اعني فردوسي صاحبقراني ميرزا عبدالقادر جنابدي»(داود قلي شاملو،١٣٧١: ٢١٧).
در کتاب خلد برين قسمت حديقه ي دوم نام «ميرزا قاسم گونابادي» ذکر شده است :« از مشاهير شعراء و معارف روزگار خود بود. در نظم شاهنامه داد سخنوري داده والا پايگي نظم را بر طاق بلند نهاده . از جمله ي اشعار آن ممتاز زمان که در
شاهنامه به تقريب رفتن شب و آمدن روز گفته اين بيت است که در نظر معني بين ديوان ها برابر است . نظم : يکي گردش چشم کرد آسمان /سياهي نان شد سپيدي عيان
و چون جايزه ي نظم شاهنامه چنانچه دلخواه او بود وجود نيافت اين دو بيت را در شکايت گفت . نظم : بريدم زبان طمع خامه را/ که خاصيت اين است شهنامه را
درين باغ دوران که بي برگ نيست / عطاي لئيمان کم از مرگ نيست
و چون روزگارش به پايان رسيد در سال نهصد و هشتاد و دو متوجه رياض جنان گرديد»(واله اصفهاني،١٣٧٢: ٤٧٧).
اشاره ي خلد برين به در مورد اين که شاعر جايزه اي درخور همانند فردوسي نيافته است از ابيات خود منظومه نيز کامل استنباط ميشود زيرا شاعر تاکيد ميکند که اين منظومه را بدون امر شاه سروده است :
چه بندي در اين بزم بيهوده دل / که مهمان ناخوانده باشد خجل
ز کار تو بس مانده ام در شگفت / که شهنامه بي امر شه کس نگفت (ابيات ١٧٠-١٧١).
اين اشارات درباره ي قدرت نظم اين شاهنامه و يکي شدن سرنوشت اين شاعر با فردوسي، از اهميت اين منظومه در دوران صفويه خبر ميدهد و تک نسخه اي بودن آن و همچنين اشارات خود شاعر در خلال منظومه و همچنين متن خلد برين ، بيان گر بياهميت بودن اين منظومه و عدم استقبال شاه است .
همان طور که در بالا ذکر شد، اين نسخه تا به حال مورد بررسي قرار نگرفته است و حتي در کتاب هاي مختلف نام نويسنده ي آن نيز متفاوت آمده است . حتي در نسخ کتابي مثل قصص الخاقاني که فاصله ي تاليف آن تا زمان نگارش حماسه ي قندهار زياد نيست ، نام اين حماسه فقط به صورت مثنوي آورده شده است . نام شاعر آن نيز تنها در فهرست واره ها، تذکره ي نصرآبادي با عنوان عبدالقادر توني آمده است اما در قصص الخاقاني و کتاب خلد برين ، نام شاعر با عنوان ميرزا قاسم (يعني پسر ميرزا عبدالقادر توني) آمده است . البته در خلد برين که حتي به نام اثر او نيز اشاره اي نشده است و در پيوست نام ميرزا قاسم ، فقط درباره ي قدرت شاعري او بحث شده است .
قندهارنامه حماسه اي مربوط به دوران صفوي است که تا به حال مورد بررسي قرار نگرفته است . پژوهش حاضر بر آن است که اين اثر را از حيث صفات زباني و ويژگيهاي خطي معرفي کند.
تعريف حماسه ي تاريخي و قندهارنامه
حماسه يکي از زيباترين و منحصر به فردترين انواع ادبي شعر فارسي است که آغاز پيدايش و شکل گيري آن را در ادبيات و فرهنگ فارسي زبانان نميتوان به درستي مشخص کرد. اين نوع ادبي به شرح جنگ ها و دلاوريهاي پهلوانان براي حفظ و دفاع از مرز يا عقيده ( در حماسه هاي ديني) ميپردازد. ذبيح الله صفا در تعريف حماسه آورده است :« نوعي از اشعار وصفي که مبتني بر توصيف اعمال پهلواني و مردانگيها و افتخارات و بزرگيهاي قومي يا فردي باشد؛ به نحوي که شامل مظاهر مختلف زندگي آنان گردد»(صفا،١٣٨٩: ٣). او تمايز شعر حماسي را با ديگر انواع شعر، جدا از اختلاف موضوعي، در اين مسئله ميداند که شاعر غنايي وظيفه ي اصلي خود را، دخالت مستقيم در اصل موضوع ميداند. اما شاعر حماسي در شرح داستان هاي پهلواني دخالت مستقيم ندارد و درباره ي آن اشخاص يا حوادث به طور مستقيم ( يعني از زبان راوي) داوري نميکند. زيرا شاعر حماسي با داستان هايي مدون يا شفاهي سر و کار دارد که از قبل وجود داشته اند و او ناظم آن ها است نه خالق (همان ،٤). شاعر حماسي براي بيان سلحشوريها و مفاخر پهلواني، از زبان حماسي کمک ميگيرد. زباني که عاري از پيرايه هاي لفظي دشوار است و تنها از آرايه هايي کمک ميگيرد که به حماسيتر شدن آن کمک ميکند. زبان حماسي در ادبيات فارسي بيشتر در قالب مثنوي نمودار ميگردد. قالب مثنوي براي بيان داستان ها و مطالب طولاني از ديگر قالب ها مفيدتر است و جان کلام حماسي را به خوبي منعکس ميکند. تمامي حماسه هاي نوشته شده بعد از شاهنامه از نظر زباني، آرايه پردازي، شخصيت پردازي متاثر از شاهنامه ي فردوسي هستند؛ به وجهي که نتوانسته اند در ادب پارسي چشمگير شوند. بعد از شاهنامه ، حماسه به سه صورت ادامه يافت : ملي، تاريخي، ديني. حماسه هاي ملي بعد از شاهنامه ، ادامه ي داستان هاي ناگفته ي پهلوانان شاهنامه ي فردوسي و سرانجام خاندان آنان است . حماسه هاي ديني به ذکر پهلوانيهاي شخصيت هاي مذهبي همچون امام علي(ع ) و... ميپردازد و در اين نوع حماسه عنصر مليگرايي به کلي حذف شده است .
حماسه هاي تاريخي حوادث و وقايع تاريخي را در زماني معين به تصوير ميکشد. اين نوع حماسه گذشته از اهميت ادبي، براي بررسي حوادث تاريخي نيز بسيار مفيد است . ذبيح الله صفا کم شدن ابهام زمان ، مکان و شفاف شدن حوادث تاريخي را، علت نزديک شدن حماسه هاي ملي به تاريخي ميداند(همان ،١٢). شکل گيري حماسه هاي تاريخي از قسمت پاياني شاهنامه ي فردوسي آغاز ميشود و تا دوران قاجار ادامه مييابد. ويژگي حماسه هاي بدوي از جمله نقش عنصر جادو و...
در حماسه هاي تاريخي بسيار کم رنگ ميشود و فقط روح حماسي در لحن و زبان اين منظومه ها جاري است . دکتر خالقي در کتاب « حماسه » به پيوند اساسي و مهم تاريخ و حماسه اشاره ميکند.:«شنوندگان حماسه هاي بديهي بر اين گمان بودند که آن چه ميشنوند گزارش واقعيت است و حتي از مطالب حماسي براي حل اختلافات مرزي يا نژادي بهره ميبردند...در ايران تا آستانه ي سده ي بيستم شاهنامه به عنوان يک اثر تاريخي گرفته ميشد و آن هم نه تنها بخش ساسانيان آن ، بلکه سراسر کتاب و تنها از برخي عناصر شگفت آن مانند ماردوش بودن ضحاک و افسانه ي اکوان و مانند آن ها برداشت ديگري نيز مينمودند و آن را واقعيتي رمز گونه در کليد افسانه تعبير ميکردند. اساسا بايد پذيرفت که بخش بزرگي از آن چه در حماسه گزارش شده است واقعيت نيست ، هر چند برخي کسان و هسته ي رويدادهاي آن واقعيت تاريخي داشته بوده باشند»(خالقي مطلق ،١٣٨٦: ١٦٦-١٦٥).
حماسه ي تاريخي که زير مجموعه ي حماسه ي مصنوعي به حساب ميآيد، در هيچ يک از کتاب هاي مربوط به حماسه داراي مشخصات تعريف شده نيست . مانند کتاب هاي دکتر صفا، کزازي، خالقي و... فقط به تکراري بودن اين حماسه و تقليدي بودن آن اشاره کردند. دکتر صفا درمورد منظومه هاي حماسي مصنوع مينويسد:« سر و کار شاعر با داستان هاي پهلواني و مدون و معيني نيست بلکه خود به ابداع و ابتکار ميپردازد و داستاني را از پيش خود به وجود ميآورد. در اين گونه داستان ها شاعران آزاد و مختارند. با رعايت قواعد و قوانيني که براي شعر حماسي در ميان است ، هر گونه بخواهند موضوع داستان خويش را ابداع کنند و تخيل خود را در آن دخيل سازند»(صفا،٥-٦).
جواري نيز حماسه ي مصنوعي را بدين صورت تعريف ميکند:« به آن نوع از حماسه گفته ميشود که تقليدي از حماسه ي طبيعي باشد. در واقع شاعر اين نوع حماسه عناصر مورد نياز خود را از حماسه ي طبيعي به عاريت ميگيرد. در روايت داستان ها شاعر ميتواند از قوه ي تخيل خويش استفاده برد به شرطي که قوانين و اصول در نظر گرفته شده براي حماسه را رعايت کند»(جواري،١٣٨٣: ٢١). رزمجو در کتاب « انواع ادبي» خود تعاريف ديگر بزرگان را به اين صورت جمع آوري کرده است : حماسه مصنوعي« که تقليدي است از حماسه طبيعي، زيرا مجموعه ي عوامل خود را از حماسه ي طبيعي به وام ميگيرد. از قبيل ساختمان آن و اين که موضوع آن زمينه ي قومي دارد و مشتمل بر صحنه هاي جنگ و داشتن زمينه هاي شگفت انگيز است . در حماسه مصنوعي ديگر تمام افراد يک ملت دخالت ندارند، بلکه فقط يک شاعر آن را به وجود ميآورد و ميسرايد. حوادث غير طبيعي نيز در اين نوع حماسه ، جنبه ي آرايش دارد و ساختگي است . اين گونه حماسه در حقيقت باز آفريني حماسه است نه آفرينش حماسه »(رزمجو،١٣٨٥: ٧٨).
دکتر کزازي نسبت به تعريف هاي پيشين ، تعريف دقيق تري از حماسه ارائه ميدهد:«تنها پيکره و برون سروده به حماسه ميماند و جانمايه ها و ارزش ها و نمادهايي که سرشت و ساختار حماسه راستين در گرو آن هاست ، در اين حماسه جايي ندارند. حماسه دروغين حماسه تاريخي است . يعني حماسه اي که از دل تاريخ برآمده نه اسطوره . اين سروده ها گزارشي تاريخي و شاعرانه از وقايع هستند. چهره ها، سرزمين ها، رويدادهاي تاريخي هستند. آفريننده و سراينده يکي است . يعني سراينده همان آفريننده است »(کزازي،١٣٧٢: ١٩٢-١٩٣ ).
بر اساس تعريف هاي ناقصي که از نوع حماسي و به خصوص حماسه ي تاريخي وجود دارد، اين اثر را حماسه اي تاريخي ميدانيم . زيرا راوي اين اثر با زاويه ي سوم شخص داستان پيروزي ايرانيان را در دو جنگ ايروان و قندهار به تصوير ميکشد. اين حماسه بر طبق تعاريف پيشين ذکر پيروزي ايرانيان است و شاعر از جزئيات ديگر اتفاقاتي که در زمان شاه صفي و عباس دوم افتاده است چشم پوشي کرده است . اما اين حماسه ي تاريخي فاقد شخصيت خاص و حتي تيپ است .
اين حماسه فقط به منظور بزرگ جلوه دادن قدرت شاه صفي و عباس نوشته شده است و به همين منظور نيز شاعر فصلي مشبع درباره ي مرگ شاه صفي و تولد شاه عباس و خصوصيات شاهانه ي آن ها مانند عدالت و... سخن گفته است :
درباره ي شاه عباس دوم :
خرد پشت آينه آراي اوست / مثال قضا ضمن طغراي اوست
عدالت ز زنجير عدلش به پاست / که شاهين ميزان عدل خداست ...(ابيات ١٣١٢-١٣١٣).
نکته ي ديگر تقليدي بودن اين نوع حماسه از شاهنامه ي فردوسي است که اين مورد در تمامي حماسه هاي بعد از شاهنامه ديده ميشود. حماسه ي تاريخي همان طور که در بالا ذکر شد به خاطر مشخص شدن بعد زمان و مکان ، جز تاريخ محسوب
ميشود و به عبارتي برگرفته از تاريخ است و شاعر به تنهايي براي سرود آن اقدام کرده است و يک حماسه ي ملي نيست .
در اين اثر نيز مکان حوادث به وضوح بيان شده است و زمان بدون ذکر سال دقيق ، مشخص است . زيرا به زمان حوادث که در زمان شاه صفي، يا شاه عباس دوم است ، اشاره ميشود. اشخاص تاريخي واقعي که در تاريخ منثور دوره ي صفوي مانند: خلاصه السير از آن ها با جزئيات ذکر شده است ، در اين اثر جايگاه خاصي ندارند و فقط به چند شخص محدود همچون :مهناي عرب ، کلب علي لار و ابراهيم پاشا و... فقط در حد نام بردن به آن ها اشاره شده است . شايان ذکر است که عملکرد شخصيتي همچون : منوچهر خان (حاکم مشهد) که در اين منظومه با مهنا براي راهنمايي سپاه ايرانيان همراهي ميکند، در تاريخ هاي منثور همچون خلاصه السير، از شيخ صفي تا شاه صفي، براي راهنمايي ايرانيان حضور ندارد و از او نامي برده نشده است . بنابراين اين حماسه از نظر جزئيات تاريخي به طور دقيق با تاريخ هاي منظوم دوره ي صفوي هم خواني ندارد. اما در کليات فتح هاي عنوان شده در منظومه ، به عين در تاريخ منثور نيز ديده ميشود.
خصوصيت ديگر حماسه ي تاريخي حذف عناصر جادو و... است . در اين اثر عناصري همچون ديو و پري جايي ندارند.
حتي شخصيت هاي پهلواني شاهنامه نيز در اين منظومه ظاهر نشده اند اما اسم آن ها همچون نام رستم و... به عنوان مشبه به در اين منظومه استفاده شده اند. مانند:
تويي ظل يزدان در اين انجمن / شهان دگر سايه ي اهرمن (بيت ١٦٢٧)

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید